پرش به محتوا

حدیث فتح شهر امان به‌دست امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲: خط ۱۲:


== اصل حدیث ==
== اصل حدیث ==
وَ فِي حَدِيثِ عَمَّارٍ لَمَّا أَرْسَلَ النَّبِيُّ(ص) عَلِيّاً(ع) إِلَى مَدِينَةِ عَمَّانَ فِي قِتَالِ الْجُلُنْدَى بْنِ كِرْكِرَةَ وَ جَرَى بَيْنَهُمَا حَرْبٌ عَظِيمٌ... دَعَا الْجُلُنْدَى بِغُلَامٍ يُقَالُ لَهُ الْكِنْدِيُّ وَ قَالَ لَهُ إِنْ أَنْتَ خَرَجْتَ إِلَى صَاحِبِ الْعِمَامَةِ السَّوْدَاءِ... فَتَأْخُذَهُ أَسِيراً... أُزَوِّجُكَ ابْنَتِي... فَرَكِبَ الْكِنْدِيُّ الْفِيلَ الْأَبْيَضَ وَ كَانَ مَعَ الْجُلُنْدَى ثَلَاثُونَ فِيلًا... رَكِبَ [علی] وَ دَنَا مِنَ الْأَفْيِلَةِ وَ جَعَلَ يُكَلِّمُهَا بِكَلَامٍ لَا يَفْهَمُهُ الْآدَمِيُّونَ وَ إِذَا بِتِسْعَةٍ وَ عِشْرِينَ فِيلًا قَدْ دَارَتْ رُءُوسُهَا وَ حَمَلَتْ عَلَى عَسْكَرِ الْمُشْرِكِينَ وَ جَعَلَتْ تَضْرِبُ فِيهِمْ يَمِيناً وَ شِمَالًا حَتَّى أَوْصَلَتْهُمْ إِلَى بَابِ عَمَّانَ ثُمَّ رَجَعَتْ وَ هِيَ تَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ يَسْمَعُهُ النَّاسُ يَا عَلِيُّ كُلُّنَا نَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ نُؤْمِنُ بِرَبِّ مُحَمَّدٍ إِلَّا هَذَا الْفِيلَ الْأَبْيَضَ فَإِنَّهُ لَا يَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ لَا آلَ مُحَمَّدٍ فَزَعَقَ الْإِمَامُ زَعْقَتَهُ الْمَعْرُوفَةَ عِنْدَ الْغَضَبِ الْمَشْهُورَةِ فَارْتَعَدَ الْفِيلُ وَ وَقَفَ فَضَرَبَهُ الْإِمَامُ بِذِي الْفَقَارِ ضَرْبَةً رَمَى رَأْسَهُ عَنْ بَدَنِهِ... وَ أَخَذَ الْكِنْدِيَّ مِنْ ظَهْرِهِ... فَأَطْلَقَ عَلِيٌّ سَبِيلَ الْكِنْدِيِّ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا حَمَلَكَ عَلَى إِطْلَاقِي قَالَ وَيْلَكَ مُدَّ نَظَرَكَ فَمَدَّ عَيْنَيْهِ فَكَشَفَ اللَّهُ عَنْ بَصَرِهِ فَنَظَرَ النَّبِيَّ عَلَى سُورِ الْمَدِينَةِ وَ صَحَابَتِهِ فَقَالَ مَنْ هَذَا يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ سَيِّدُنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ كَمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ قَالَ مَسِيرَةُ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ... مُدَّ يَدَكَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ قَتَلَ عَلِيٌّ الْجُلُنْدَى وَ غَرَّقَ فِي الْبَحْرِ مِنْهُمْ خَلْقاً كَثِيراً... وَ أَسْلَمَ الْبَاقُونَ وَ سَلَّمَ الْحِصْنَ إِلَى الْكِنْدِيِّ وَ زَوَّجَهُ بِابْنَةِ الْجُلُنْدَى وَ أَقْعَدَ عِنْدَهُمْ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِينَ يُعَلِّمُونَهُمُ الْفَرَائِضَ.
لَمَّا أَرْسَلَ النَّبِيُّ(ص) عَلِيّاً(ع) إِلَى مَدِينَةِ عَمَّانَ فِي قِتَالِ الْجُلُنْدَى بْنِ كِرْكِرَةَ وَ جَرَى بَيْنَهُمَا حَرْبٌ عَظِيمٌ... دَعَا الْجُلُنْدَى بِغُلَامٍ يُقَالُ لَهُ الْكِنْدِيُّ وَ قَالَ لَهُ إِنْ أَنْتَ خَرَجْتَ إِلَى صَاحِبِ الْعِمَامَةِ السَّوْدَاءِ... فَتَأْخُذَهُ أَسِيراً... أُزَوِّجُكَ ابْنَتِي... فَرَكِبَ الْكِنْدِيُّ الْفِيلَ الْأَبْيَضَ وَ كَانَ مَعَ الْجُلُنْدَى ثَلَاثُونَ فِيلًا... و [علی(ع)] جَعَلَ يُكَلِّمُهَا بِكَلَامٍ لَا يَفْهَمُهُ الْآدَمِيُّونَ وَ إِذَا بِتِسْعَةٍ وَ عِشْرِينَ فِيلًا قَدْ دَارَتْ رُءُوسُهَا وَ حَمَلَتْ عَلَى عَسْكَرِ الْمُشْرِكِينَ... ثُمَّ رَجَعَتْ وَ هِيَ تَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ يَسْمَعُهُ النَّاسُ يَا عَلِيُّ كُلُّنَا نَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ نُؤْمِنُ بِرَبِّ مُحَمَّدٍ إِلَّا هَذَا الْفِيلَ الْأَبْيَضَ فَإِنَّهُ لَا يَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ لَا آلَ مُحَمَّدٍ.... فَضَرَبَهُ الْإِمَامُ بِذِي الْفَقَارِ ضَرْبَةً رَمَى رَأْسَهُ عَنْ بَدَنِهِ... وَ أَخَذَ الْكِنْدِيَّ مِنْ ظَهْرِهِ... قَالَ(ع)... مُدَّ نَظَرَكَ فَمَدَّ عَيْنَيْهِ فَكَشَفَ اللَّهُ عَنْ بَصَرِهِ فَنَظَرَ النَّبِيَّ عَلَى سُورِ الْمَدِينَةِ وَ صَحَابَتِهِ. فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ: سَيِّدُنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَالَ كَمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ؟ قَالَ: مَسِيرَةُ أَرْبَعِينَ يَوْماً. فَقَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ... مُدَّ يَدَكَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ. وَ قَتَلَ عَلِيٌّ الْجُلُنْدَى وَ غَرَّقَ فِي الْبَحْرِ مِنْهُمْ خَلْقاً كَثِيراً... وَ أَسْلَمَ الْبَاقُونَ...






پیامبر(ص)، علی(ع) را به سوی امّان برای جنگ با جلندی بن کرکره فرستاد، بین آنها جنگ سختی روی داد... جلندی به غلامش کندی گفت: «اگر تو به جنگ شخصی که عمامه سیاه دارد بروی و او را اسیر کنی... دخترم را به عقد تو درمی‌آورم.» کندی سوار فیل سفید شد. جلندی سی فیل داشت که با فیل‌ها و لشکر به جنگ مسلمانان رفت... امام علی(ع) با کلماتی با فیل‌ها سخن گفت که کسی از انسان‌ها آن را نمی‌فهمید. ۲۹ زنجیر فیل‌ سرهای‌شان را پایین انداخته و به لشکر مشرکان از راست و چپ حمله‌ور شدند... سپس فیل‌ها به سوی حضرت علی «ع» برگشته و با آن حضرت سخن گفتند، طوری که مردم صدای آنها را می‌شنیدند و گفتند: ای علی! ما محمد را می‌شناسیم و به پروردگار محمد ایمان داریم؛ مگر آن فیل سفید که او محمد و آل او را نمی‌شناسد. حضرت علی خشمگین شده و پیشانی‌بندش را که در هنگام خشم بر سر می‌بست، بر پیشانی بسته و به آن فیل رو کرده و فیل به لرزه افتاد و ایستاد. امیرالمؤمنین با ذوالفقار یک ضربه بر او زدند که سرش از بدنش جدا شد. فیل مانند کوهی بزرگ روی زمین افتاد. حضرت، کندی را از پشت فیل گرفتند که جبرئیل بر پیامبر نازل شده و جریان را تعریف کرد. پس رسول خدا صدایش را از مدینه به گوش حضرت علی رساند و فرمود: ای اباالحسن! او را به من ببخش که اسیر توست. علی «ع» او را رها کرد. کندی گفت: ای اباالحسن! چه چیز باعث شد که مرا رها کردی؟ حضرت فرمود: وای بر تو! نگاه کن. پس خداوند حجاب‌ها را از جلوی چشمان او برداشت و او، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحابش را در مدینه دید و گفت: ای اباالحسن! این شخص کیست؟ حضرت فرمود: سید و آقای‌مان رسول خداست. کندی گفت: از اینجا تا آنجا چقدر فاصله است؟ حضرت فرمود: چهل روز. کندی گفت: ای اباالحسن! همانا پروردگارتان، خدای بزرگی است و پیامبرتان، کریم و بخشنده؛ دستت را دراز کن تا ایمان بیاورم. آن گاه گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله»؛ حضرت علی «ع» جلندی را کشت و افراد زیادی با او در دریا غرق شدند و افراد زیادی نیز از آنها را به هلاکت رساندند و افرادی هم که زنده مانده بودند، اسلام آوردند. علی «ع» قلعه را به کندی دادند و دختر جلندی را به ازدواج او درآوردند و گروهی از مسلمانان را نیز آنجا گذاشتند که به آنها واجبات‌شان را یاد بدهند. ‏<ref>ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ ق، ج‏۲، ص۳۱۱.</ref>


ابن شهر آشوب در المناقب خود حدیثی را بدون سند از عمار نقل می‌کند که: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی «ع» را به سوی عمان برای جنگ با جلندی بن کرکره فرستاد، بین آنها جنگ سخت و دردناکی روی داد. جلندی به غلامش کندی گفت: اگر تو به جنگ شخصی که عمامه سیاه و اسب شهباء دارد بروی و او را اسیر کنی یا او را به خاک بیندازی، دخترم را که به شاهزادگان نداده‌ام به عقد تو درمی‌آورم. کندی سوار فیل سفید شد. جلندی سی فیل داشت که با فیل‌ها و لشکر به جنگ مسلمانان رفت. هنگامی که چشم امام «ع» به او افتاد از اسب پایین آمد، عمامه از سر برداشت که طول و عرض زمین را روشن کرد و مدتی قدم زد؛ بعد سوار اسب شده به نزدیک فیل‌ها آمد و با کلماتی با فیل‌ها سخن گفت که کسی از انسان‌ها آن را نمی‌فهمید. بیست و نه تا از فیل‌ها سرهای‌شان را پایین انداخته و به لشکر مشرکان از راست و چپ حمله‌ور شدند و تا دروازه شهر عمان آنها را به عقب راندند. سپس فیل‌ها به سوی حضرت علی «ع» برگشته و با آن حضرت سخن گفتند، طوری که مردم صدای آنها را می‌شنیدند و گفتند: ای علی! ما محمد را می‌شناسیم و به پروردگار محمد ایمان داریم؛ مگر آن فیل سفید که او محمد و آل او را نمی‌شناسد. حضرت علی خشمگین شده و پیشانی‌بندش را که در هنگام خشم بر سر می‌بست، بر پیشانی بسته و به آن فیل رو کرده و فیل به لرزه افتاد و ایستاد. امیرالمؤمنین با ذوالفقار یک ضربه بر او زدند که سرش از بدنش جدا شد. فیل مانند کوهی بزرگ روی زمین افتاد. حضرت، کندی را از پشت فیل گرفتند که جبرئیل بر پیامبر نازل شده و جریان را تعریف کرد. پس رسول خدا صدایش را از مدینه به گوش حضرت علی رساند و فرمود: ای اباالحسن! او را به من ببخش که اسیر توست. علی «ع» او را رها کرد. کندی گفت: ای اباالحسن! چه چیز باعث شد که مرا رها کردی؟ حضرت فرمود: وای بر تو! نگاه کن. پس خداوند حجاب‌ها را از جلوی چشمان او برداشت و او، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحابش را در مدینه دید و گفت: ای اباالحسن! این شخص کیست؟ حضرت فرمود: سید و آقای‌مان رسول خداست. کندی گفت: از اینجا تا آنجا چقدر فاصله است؟ حضرت فرمود: چهل روز. کندی گفت: ای اباالحسن! همانا پروردگارتان، خدای بزرگی است و پیامبرتان، کریم و بخشنده؛ دستت را دراز کن تا ایمان بیاورم. آن گاه گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله»؛ حضرت علی «ع» جلندی را کشت و افراد زیادی با او در دریا غرق شدند و افراد زیادی نیز از آنها را به هلاکت رساندند و افرادی هم که زنده مانده بودند، اسلام آوردند. علی «ع» قلعه را به کندی دادند و دختر جلندی را به ازدواج او درآوردند و گروهی از مسلمانان را نیز آنجا گذاشتند که به آنها واجبات‌شان را یاد بدهند. ‏<ref>ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ ق، ج‏۲، ص۳۱۱.</ref>
== بررسی صحت ==
 
 
ابن شهر آشوب در المناقب خود حدیثی را بدون سند از عمار نقل می‌کند که:  


== بررسی صحت ==
علامه بحرانی بعد از نقل این حدیث، چند ایراد بر این نقل وارد می‌کند:
علامه بحرانی بعد از نقل این حدیث، چند ایراد بر این نقل وارد می‌کند:


automoderated
۶٬۳۴۱

ویرایش