automoderated
۶٬۳۴۱
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = اخلاق |شاخه فرعی۱ = تهذیب نفس |شاخه فرعی۲ = خودس...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
چگونه انسان | چگونه انسان به دنیا دلبسته نشود؟ | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
برخی از راههای دلبسته نشدن به [[دنیا]] چنین است: | |||
* '''توجه به بياعتباري دنيا''': خواندن سرگذشت امیران و پادشاهانی که ثروت و قدرت گذشته خود را از دسته و دچار ذلت و خواری شدهاند، در توجه به بیاعتباری دنیا تأثیرگذار است.<ref>برای نمونه نگاه کنید به اسدي گرمارودي، محمد، درسهائي از تربيت انساني، تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، ۱۳۷۳، ج۳. ص۲۴۵.</ref> | |||
* '''ياد مرگ''': به یاد آوردن مرگ که سفر حتمي پيش روی انسان است، باعث میشود دل بستن به دنيا كم شده، يا از بين برود. باد مرگ موجب میشود انسان در دنيا به انجام كارهاي نيك پرداخته و توشهاي براي آخرت فراهم کند. | |||
* '''توجه به آخرت و بهشت و دوزخ''': عدم ايمان، اعتقاد و باور قلبي نسبت به قيامت، بهشت و دوزخ، و يا غفلت از آن باعث سرگرم شدن به دنيا و دل خوش كردن به حيات دنيوي مي گردد. | |||
* '''کمک مالی به دیگران''': در بسياري از آيات و روايات صدقه و انفاق چنان با شدت و حرارت مورد تاكيد واقع شده كه گويا نزديك است به واجبات ملحق گردد. شايد يكي از حسنات انفاق علاوه بر آثار اجتماعي آن، عدم دنيا زدگي مسلمين باشد. تا از همان ابتدا جلوي رشد اين مارحبّ المال را گرفته تا به اژدهايي سيري ناپذير تبديل نشود. | |||
* '''تفریح مناسب''':استفاده مناسب از نعمتها و اموال و تفريحات و لذائذ مشروع دنيايي نه تنها ناپسند نيست بلكه كمك و ياريگر بعد معنوي و رشد انسان است، اما آنچه مهم است اين است كه آنها را بايد به شكل ابزار براي رسيدن به آخرت به كار برد و به آنها دل نبست. | |||
==معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:== | |||
*آئين تزكيه. محمد حسن رحيميان و محمد تقي رهبر. جلد ۱. قم: انتشارات دفتر تبليغات، ۱۳۸۰. | |||
*درسهائي از تربيت انساني، محمد اسدي گرمارودي. جلد ۳ . تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، ۱۳۷۳. | |||
* آئين تزكيه. محمد حسن رحيميان و محمد تقي رهبر. جلد ۱. قم: انتشارات دفتر تبليغات، ۱۳۸۰. | |||
* درسهائي از تربيت انساني، محمد اسدي گرمارودي. جلد ۳ . تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، ۱۳۷۳. | |||
{{پایان مطالعه بیشتر}} | {{پایان مطالعه بیشتر}} | ||