automoderated، ناظمان (CommentStreams)، trustworthy
۱۶٬۰۱۱
ویرایش
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
از مهمترین ویژگیهای پست مدرنیسم نفی فراروایتها است که الگوهای اخلاقی ارزشی عقلانی اجتماعی مدرنیته | از مهمترین ویژگیهای پست مدرنیسم نفی فراروایتها است که الگوهای اخلاقی ارزشی عقلانی اجتماعی مدرنیته را نفی میکند. روششناختی پست مدرنیسم، به گونهای است که منکر بنیاد و ساختاری است که حقیقت را حاصل کند و چنین چیزی را قابل حصول نمیداند. از دیگر شاخصههای پست مدرنیسم، نیست انگاری است که هرگونه هنجار و ارزشی را رد میکند و عقلگرایی را ناکافی میداند و سرانجام به بحران معرفتی ختم میشود. تأکید بر زبان و نقش و رابطه کلمات نسبت به یکدیگر و با بستری که سازنده این کلمات بوده از وجوه مهم پست مدرنیسم است که در واقع معرفت را زبان و گفتاری میداند که برخاسته از زمان و بستر خود بوده است. | ||
پست مدرنیسم مخالف هرگونه واحدگرایی انحصارگرایی و مرکزگرایی است و توجه به غیر را مورد اهمیت قرار میدهد. و دیگر ویژگی پست مدرنیسم که اندیشمندان آن را بن مایه این جریان فکری می دانند، پلورالیسم است که جهانبینی واحد را کنار میگذارد و به تکثر آن دامن میزند. | |||
البته برخی از پست مدرنیستها اساساً منکر داشتن هرگونه آموزه یا تئوری هستند. به تعبیر برخی، شاید هرگونه تصور و بیان خلاصه از پست مدرنیسم، متناقض با خود پست مدرنیسم باشد. | البته برخی از پست مدرنیستها اساساً منکر داشتن هرگونه آموزه یا تئوری هستند. به تعبیر برخی، شاید هرگونه تصور و بیان خلاصه از پست مدرنیسم، متناقض با خود پست مدرنیسم باشد. | ||
خط ۲۲: | خط ۲۴: | ||
یکی از عمدهترین ویژگیهای پست مدرنیسم، انکار فراروایتها (Meta narratives) است. از نظر پست مدرنیستها، فراروایتها، مجموعهای از صورتبندیها و الگوهای عقلانی، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و ارزشی هستند که پایههای مشترکی به مدرنیته میبخشند. از این رو، پوزیتویسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و ساختگرایی، به رغم زمینههای متفاوت یا گاه شیوههای ارزشگذاری و درکهای مختلف، بخشی از همان فراروایتهای مدرنیته به شمار میروند. «در اندیشه سیاسی، عام شدن مبارزه بر اساس نبرد طبقات، آنسان که مارکسیسم در مییافت، یا برجسته شدن ارزش آزادی و فردگرایی (در لیبرالیسم) یا اعتقاد به ناسیونالیسم و ملیّت گرایی، همچون مهمترین واحد سیاسی ـ اجتماعی تمایزبخش، بخشی از فراروایتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بودند که از نظر پست مدرنیستها همه آنها مردود میباشند».<ref>قادری، حاتم، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، ص۱۵۸–۱۵۹.</ref> | یکی از عمدهترین ویژگیهای پست مدرنیسم، انکار فراروایتها (Meta narratives) است. از نظر پست مدرنیستها، فراروایتها، مجموعهای از صورتبندیها و الگوهای عقلانی، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و ارزشی هستند که پایههای مشترکی به مدرنیته میبخشند. از این رو، پوزیتویسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و ساختگرایی، به رغم زمینههای متفاوت یا گاه شیوههای ارزشگذاری و درکهای مختلف، بخشی از همان فراروایتهای مدرنیته به شمار میروند. «در اندیشه سیاسی، عام شدن مبارزه بر اساس نبرد طبقات، آنسان که مارکسیسم در مییافت، یا برجسته شدن ارزش آزادی و فردگرایی (در لیبرالیسم) یا اعتقاد به ناسیونالیسم و ملیّت گرایی، همچون مهمترین واحد سیاسی ـ اجتماعی تمایزبخش، بخشی از فراروایتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بودند که از نظر پست مدرنیستها همه آنها مردود میباشند».<ref>قادری، حاتم، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، ص۱۵۸–۱۵۹.</ref> | ||
ژان فرانسوا لیوتارد، در کتاب وضعیت پست مدرن (The Postmodern Condition) که امروزه از نظر بسیاری در جایگاه مانیفیست اندیشه پست مدرن | ژان فرانسوا لیوتارد، در کتاب وضعیت پست مدرن (The Postmodern Condition) که امروزه از نظر بسیاری در جایگاه مانیفیست اندیشه پست مدرن نشسته است،<ref>حقیقی، شاهرخ، گذر از مدرنیته؟ نیچه، فوکو، لیوتار، دریدا، ص۲۶.</ref> صریحاً میگوید: «من پست مدرنیسم را نوعی شکاکیت نسبت به فراروایتها میدانم؛ البته این شکاکیت بدون شک محصول پیشرفت در علوم است…».<ref>Jean - Francois Lyotard, The Postmodern Codition: A Report On Knowledge, P. XXIV.</ref> بحث «لیوتارد» بیشتر در قلمرو مباحث زبان شناختی جای میگیرد. در واقع وی با ردّ فراروایتها، به دنبال تأیید نوعی پلورالیسم در زبان است؛ بدین معنا که ما معانی را خود ایجاد میکنیم و هرگز نمیتوان پدیدهای را به نحوی روشن و شفاف تفسیر کرد؛ چرا که به نظر وی، یک پدیده از جنبههای واقعگرایی چندانی برخوردار نمیباشد.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۳.</ref> | ||
به هر روی ضدیت پست مدرنیستها با فراروایتها به معنای رد هرگونه نظریه متافیزیکی یا | به هر روی ضدیت پست مدرنیستها با فراروایتها به معنای رد هرگونه نظریه متافیزیکی یا معرفتشناختی است.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۵۳.</ref> | ||
بدین ترتیب، پست مدرنیسم به نحوی جدی با هرگونه ایدئولوژی و جریان اجتماعی غالب و کلی مقابله میکند؛ مثلاً از نظر پست مدرنیستها، شعار حرکت به سمت ایجاد یک جامعه کمونیستی بزرگ که انگلس و مارکس دم از آن میزدند و در نتیجه ماتریالیسم تاریخی (به عنوان یک ایدئولوژی) کاملاً پوچ و بی معناست. همچنین ایجاد همگونی و وحدت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی ایدئولوژیک، امری غیر واقعی میباشد؛ چرا که نظریه اجتماع یا فرهنگ بزرگ از ماهیتی فراروایتی برخوردار است. بر اساس این دیدگاه، اندیشه اخلاقی نیز نمیتواند در | بدین ترتیب، پست مدرنیسم به نحوی جدی با هرگونه ایدئولوژی و جریان اجتماعی غالب و کلی مقابله میکند؛ مثلاً از نظر پست مدرنیستها، شعار حرکت به سمت ایجاد یک جامعه کمونیستی بزرگ که انگلس و مارکس دم از آن میزدند و در نتیجه ماتریالیسم تاریخی (به عنوان یک ایدئولوژی) کاملاً پوچ و بی معناست. همچنین ایجاد همگونی و وحدت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی ایدئولوژیک، امری غیر واقعی میباشد؛ چرا که نظریه اجتماع یا فرهنگ بزرگ از ماهیتی فراروایتی برخوردار است. بر اساس این دیدگاه، اندیشه اخلاقی نیز نمیتواند در زمینهای عام و جهانی (Global) صورت پذیرد. نتیجه طبیعیای که از نفی فراروایتها و جهانبینیهای کلی و جهان شمول به دست میآید، تنوع فرهنگها و اندیشهها خواهد بود.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۵۳–۵۴.</ref> | ||
همانطور که برخی تصریح کردهاند، هسته مرکزی و شالوده پست مدرنیسم را عدم اعتماد یا عدم ناباوری کلی و عام نسبت به هرگونه نظریه کلی و کلان؛ نفی هرگونه ایدئولوژی، آموزه و اعتقاد کلی و فراگیر؛ و در یککلام، نفی هرگونه فراروایت یا روایت کلی و کلان در همه عرصههای علم و معرفت بشری، تشکیل میدهد. علاوه بر این، به تبع این نوع نگرش سلبی و برخورد منفی با الگوهای معرفتی، وجود نوعی رابطه پیچیده و ابهام آمیز، دوگانه، معضل آفرین و لاینحل با الگوهای مذکور نیز از دیگر هستههای اصلی و کانون محوری نظریه پست مدرن تلقی میشود.<ref>صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۱۸۳.</ref> | همانطور که برخی تصریح کردهاند، هسته مرکزی و شالوده پست مدرنیسم را عدم اعتماد یا عدم ناباوری کلی و عام نسبت به هرگونه نظریه کلی و کلان؛ نفی هرگونه ایدئولوژی، آموزه و اعتقاد کلی و فراگیر؛ و در یککلام، نفی هرگونه فراروایت یا روایت کلی و کلان در همه عرصههای علم و معرفت بشری، تشکیل میدهد. علاوه بر این، به تبع این نوع نگرش سلبی و برخورد منفی با الگوهای معرفتی، وجود نوعی رابطه پیچیده و ابهام آمیز، دوگانه، معضل آفرین و لاینحل با الگوهای مذکور نیز از دیگر هستههای اصلی و کانون محوری نظریه پست مدرن تلقی میشود.<ref>صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۱۸۳.</ref> | ||
===نیستانگاری=== | ===نیستانگاری=== | ||
پست مدرنیستها نسبت به جهان خارج، رویکردی نیست انگارانه (Nihilistic) دارند. آنها بر این باورند که هیچ گونه هنجار ارزشمند و معتبر و هیچ واقعیت خارجی معتبری وجود ندارد که بتواند به هدایت اعمال و رفتارهای ما کمک کند، و از | پست مدرنیستها نسبت به جهان خارج، رویکردی نیست انگارانه (Nihilistic) دارند. آنها بر این باورند که هیچ گونه هنجار ارزشمند و معتبر و هیچ واقعیت خارجی معتبری وجود ندارد که بتواند به هدایت اعمال و رفتارهای ما کمک کند، و از آنجا که تنها با قبول واقعیات خارجی است که عقلگرایی معنا مییابد، با نفی واقعیت خارجی، عقل و عقلگرایی نیز منتفی میشود. پست مدرنیسم، اساساً با طرح آموزه نیست انگاری، زمینهساز تردید در مورد امکان شناخت شده است، و این همان چیزی است که از آن به بحران معرفتی تعبیر میشود.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۴–۵۵.</ref> | ||
در واقع، تصویری که پست مدرنیستها از جهان ارائه میدهند، غیر واقعی است؛ چرا که ماهیّت هستی دارای ویژگیهای | در واقع، تصویری که پست مدرنیستها از جهان ارائه میدهند، غیر واقعی است؛ چرا که ماهیّت هستی دارای ویژگیهای کلیای است که عبارتند از: | ||
#جهان، موجود و مستقل از ادراک و داوری هاست. | #جهان، موجود و مستقل از ادراک و داوری هاست. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
اما پست مدرنها با رد این ویژگیها، تصویری ارائه میدهند که دارای ویژگیهای زیر است: | اما پست مدرنها با رد این ویژگیها، تصویری ارائه میدهند که دارای ویژگیهای زیر است: | ||
۱. جهان | ۱. جهان برای ماست (Our) و این ما هستیم که آن را در زبان و گفتار بیان میکنیم و آنچه که ما بر زبان میآوریم، نمیتواند کاملاً با موارد بیرونی خود منطبق باشد. همچنان که «دیویدسون» (Davidson - ۱۹۷۳) بیان داشته است، از نظر پست مدرنیسم، جهان در زبانها و لغاتی که به کار میبریم، نهفته است. واقعیت فی نفسه باید خود را با واقعیتی که برای ما (For - us) وجود دارد، منطبق سازد. | ||
۲. جهان، متعدد و دارای وجوه متضاد و متخالفی است؛ به این معنا که تصویری که ما از حقیقت ارائه میدهیم، حاصل داستانها و پرداختهای خود ماست، و چون داستانهایی که ما میپردازیم، متفاوت و متعدد هستند، جهان نیز متعدد است، و به دلیل تفاوتی که داستانهای ما با یکدیگر دارند، ممکن است یکدیگر را نفی و رد کنند؛ بنابراین، حقایقی که دربارهٔ جهان وجود دارد، کامل نیست و واقعیات نیز مشترک نخواهند بود. نتیجه طبیعی این منظر، آن است که جهان، ساخته شده (Made) است و نه کشف شده (Fuund).<ref>همان، ص۵۶–۵۷، به نقل از: Parker. S؛ Reflective In The Postmodern World, P. ۱۱۵</ref> | ۲. جهان، متعدد و دارای وجوه متضاد و متخالفی است؛ به این معنا که تصویری که ما از حقیقت ارائه میدهیم، حاصل داستانها و پرداختهای خود ماست، و چون داستانهایی که ما میپردازیم، متفاوت و متعدد هستند، جهان نیز متعدد است، و به دلیل تفاوتی که داستانهای ما با یکدیگر دارند، ممکن است یکدیگر را نفی و رد کنند؛ بنابراین، حقایقی که دربارهٔ جهان وجود دارد، کامل نیست و واقعیات نیز مشترک نخواهند بود. نتیجه طبیعی این منظر، آن است که جهان، ساخته شده (Made) است و نه کشف شده (Fuund).<ref>همان، ص۵۶–۵۷، به نقل از: Parker. S؛ Reflective In The Postmodern World, P. ۱۱۵</ref> | ||
از همین رو، شاید بتوان پست مدرنیستها را «سوفسطائیان عصر نوین» خواند؛ چرا که «نزاع مدرنیسم و پست مدرنیسم در روزگار ما، از بسیاری جهات، تکرار نزاع فلاسفه و سوفسطائیان است. در هر دو مورد، محور اصلی نزاع، تقابل انتزاعی | از همین رو، شاید بتوان پست مدرنیستها را «سوفسطائیان عصر نوین» خواند؛ چرا که «نزاع مدرنیسم و پست مدرنیسم در روزگار ما، از بسیاری جهات، تکرار نزاع فلاسفه و سوفسطائیان است. در هر دو مورد، محور اصلی نزاع، تقابل انتزاعی عینیگرایی و نسبیگرایی است. سوفسطائیان عصر ما، یا همان نظریهپردازان پست مدرنیست، همچون اسلاف باستانی خویش قائل به اولویت سخنوری (Rhetoric) بر منطقاند و میکوشند تا به پرسشهای مربوط به حقیقت از زاویه استراتژیهای شخصی و گروهی برای تحقق منافع و علایق شخصی (قدرت، ثروت، لذت و غیره) بنگرند. چنین به نظر میرسد که هرگاه تفکر متافیزیکی به واسطه تحولات تاریخی و اجتماعی دچار بحران میشود، گرایش به نسبیگرایی نیز شدت مییابد».<ref>فرهادپور، مراد، عقل افسرده، تأملاتی در باب تفکر مدرن، ص۲۹۶.</ref> | ||
===تأکید بر زبان=== | ===تأکید بر زبان=== | ||
توجه پست مدرنیسم، بیش از آن که بر جنبههای عینی و | توجه پست مدرنیسم، بیش از آن که بر جنبههای عینی و عملیای نظیر اخلاق باشد، بر جنبههای زبان شناختی و به تعبیر دیگر، بر جنبههای گفتمانی است. در این مورد، بیشترین تأثیر از آن دیدگاههای «فردینان دوسوسور»، «ژاک دریدا» و «لیوتارد» میباشد.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همن، ص۵۹.</ref> | ||
پست مدرنیسم، با نفی هرگونه معرفت و روایت کلان، اعم از روایتهای دکارتی، کانتی، مارکسیستی و جز آن، کل معرفت را محصول گفتمان میداند. گفتمان، عبارت از هر گفتار و | پست مدرنیسم، با نفی هرگونه معرفت و روایت کلان، اعم از روایتهای دکارتی، کانتی، مارکسیستی و جز آن، کل معرفت را محصول گفتمان میداند. گفتمان، عبارت از هر گفتار و نشانهای است که در شبکه یا بستر ویژهای صادر میشود. از این رو، آنها به بستری که گفتار در آن شکل گرفته و به روابط کلمات اهمیت فراوانی میدهند. در واقع، آنچه که به هر گفتمانی معنا و محتوا و شاکله میبخشد، همان بستر ویژه آن است. این که عبارات یا نشانهها در چه بستر مکانی و زمانی، با چه کاربردی، توسط چه کسی، یا علیه چه کسی یا چه چیزی و با چه پیشینهای به کار رفتهاند، نوع و محتوای گفتمان را تعیین میکند. بدون درنظر گرفتن بسترها، هیچ گونه گفتمانی شکل نمیگیرد، بلکه تبدیل به عبارات، نشانهها و تکههای بی معنایی از واژگان میگردد.<ref>بیات، عبدالرسول و دیگران، فرهنگ واژهها، ص۱۲۳.</ref> | ||
«در واقع، سخن از گفتمان، سخن از قالبهای خاصی است که بر اساس آنها، کلمات معنا و قالب و بافت خاص خود را مییابند. از نظر پست مدرنیستها، زبان را نمیتوان به عنوان یک ابزار یا وسیله تحقق ارتباط میان حقایق از پیش تعیین شده و موجود دانست؛ بلکه زبان عین ذهن و تفکر ماست و تضاد موجود میان معانی، ناشی از چارچوبهای متفاوتی است که در ذهن ما وجود دارند».<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۵۹–۶۰.</ref> | «در واقع، سخن از گفتمان، سخن از قالبهای خاصی است که بر اساس آنها، کلمات معنا و قالب و بافت خاص خود را مییابند. از نظر پست مدرنیستها، زبان را نمیتوان به عنوان یک ابزار یا وسیله تحقق ارتباط میان حقایق از پیش تعیین شده و موجود دانست؛ بلکه زبان عین ذهن و تفکر ماست و تضاد موجود میان معانی، ناشی از چارچوبهای متفاوتی است که در ذهن ما وجود دارند».<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۵۹–۶۰.</ref> | ||
بدین ترتیب، در پست مدرنیسم، معرفت و ذهنیت دارای سرشتی گفتمانی میگردد. از این رو، در فضای زبانها و افق گفتمانها و فرهنگهای گوناگون، واقعیت به | بدین ترتیب، در پست مدرنیسم، معرفت و ذهنیت دارای سرشتی گفتمانی میگردد. از این رو، در فضای زبانها و افق گفتمانها و فرهنگهای گوناگون، واقعیت به گونهای ویژه و متفاوت انعکاس مییابد، و در نتیجه، معرفت را نمیتوان بازتاب واقعیت دانست؛ بنابراین، نمیتوان حقیقت را در یک معرفت و گفتمان خاصی نظیر گفتمان مدرن محصور کرد، بلکه باید تاریخ را مجموعهای از جزیرههای گفتمانی متکثر دانست که هر یک برای خود مستقل و معتبرند.<ref>فرهنگ واژهها، ص۱۲۴.</ref> | ||
===نفی مرکزگرایی و واحدگرایی=== | ===نفی مرکزگرایی و واحدگرایی=== | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
===حاکم بودن روح پلورالیسم=== | ===حاکم بودن روح پلورالیسم=== | ||
این ویژگی از تأمل در ویژگیهای پیشین به دست میآید و در واقع روح نهفته پست مدرنیسم است که از سایر ویژگیهای آن استنتاج میشود. اگر در نظریههای | این ویژگی از تأمل در ویژگیهای پیشین به دست میآید و در واقع روح نهفته پست مدرنیسم است که از سایر ویژگیهای آن استنتاج میشود. اگر در نظریههای نظریهپردازان پست مدرن، از «ایهاب حسن» تا «لیوتارد»، «لاج» و «دیوید هاروی» تأمل کنیم، خواهیم دید که همه آنها دست کم در این نکته اتفاق نظر دارند که پلورالیسم بن مایه اصلی پست مدرنیسم به شمار میرود.<ref>صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۳۲۱.</ref> | ||
«به تعبیر (ایهاب حَسَن)، پست مدرنیسم به معنای پایان | «به تعبیر (ایهاب حَسَن)، پست مدرنیسم به معنای پایان جهانبینی واحد و به تعبیر (لیوتارد)، اعلان جنگ علیه هرگونه تمامیت و کلیت و به تعبیر (لاج) مقاومتی در برابر تبیینهای واحد و به تعبیر (دریدا) و (بودریا)، توجه و احترام به تمایزات و تفاوتها و بالاخره به بیان (هاروی) و (جنکز)، تجلیل و تکریم جریانات منطقه ای، محلی و خاص است».<ref>همان، ص۳۲۶.</ref> | ||
از نظر پست مدرنیستها، نمیتوان معیارهای فرهنگ خاصی (نظیر فرهنگ مدرن غرب) را اساس قرار داد و با آن به نفی و اثبات یا جرح و تعدیل سایر فرهنگها پرداخت. از نظر آنها، هر فرهنگ و گفتمانی در بردارنده حقیقت نسبی خاص خود میباشد. محور قرار دادن مسائل اقلیتها، نظیر مسائل سیاهان، نیز در همین راستا میگنجد.<ref>فرهنگ واژهها، ص۱۲۶.</ref> | از نظر پست مدرنیستها، نمیتوان معیارهای فرهنگ خاصی (نظیر فرهنگ مدرن غرب) را اساس قرار داد و با آن به نفی و اثبات یا جرح و تعدیل سایر فرهنگها پرداخت. از نظر آنها، هر فرهنگ و گفتمانی در بردارنده حقیقت نسبی خاص خود میباشد. محور قرار دادن مسائل اقلیتها، نظیر مسائل سیاهان، نیز در همین راستا میگنجد.<ref>فرهنگ واژهها، ص۱۲۶.</ref> |