automoderated، ناظمان (CommentStreams)، trustworthy
۱۶٬۰۱۱
ویرایش
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
برخی از انواع پست مدرنیسم روش شناختی، با نقد مفاهیم حقیقت (صدق)، عقلانیّت و معنی، امکان تحقیق و بررسی عقلی را سست و تضعیف میکنند. پست مدرنیسم روش شناختی، کاملاً منفی انگار است؛ یعنی مدعی است که دیگر انواع نوشتن، سخن گفتن و نظریهپردازی، ناکافی یا دارای ماهیتی مشکلزا میباشند، اما بهطور مشخص جایگزینی برای آنها بیان نمیکند.<ref>From Modernism To Postmodernism; P.P. 17 – 18.</ref> | برخی از انواع پست مدرنیسم روش شناختی، با نقد مفاهیم حقیقت (صدق)، عقلانیّت و معنی، امکان تحقیق و بررسی عقلی را سست و تضعیف میکنند. پست مدرنیسم روش شناختی، کاملاً منفی انگار است؛ یعنی مدعی است که دیگر انواع نوشتن، سخن گفتن و نظریهپردازی، ناکافی یا دارای ماهیتی مشکلزا میباشند، اما بهطور مشخص جایگزینی برای آنها بیان نمیکند.<ref>From Modernism To Postmodernism; P.P. 17 – 18.</ref> | ||
=== نفی فراروایتها === | ===نفی فراروایتها=== | ||
یکی از عمدهترین ویژگیهای پست مدرنیسم، انکار فراروایتها (Metanarratives) است. از نظر پست مدرنیستها، فراروایتها، مجموعه ای از صورت بندیها و الگوهای عقلانی، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و ارزشی هستند که پایههای مشترکی به مدرنیته میبخشند. از این رو، پوزیتویسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و ساخت گرایی، به رغم زمینههای متفاوت یا گاه شیوههای ارزش گذاری و درکهای مختلف، بخشی از همان فراروایتهای مدرنیته به شمار میروند. «در اندیشه سیاسی، عام شدن مبارزه بر اساس نبرد طبقات، آنسان که مارکسیسم در مییافت، یا برجسته شدن ارزش آزادی و فردگرایی (در لیبرالیسم) یا اعتقاد به ناسیونالیسم و ملیّت گرایی، همچون مهمترین واحد سیاسی ـ اجتماعی تمایزبخش، بخشی از فراروایتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بودند که از نظر پست مدرنیستها همه آنها مردود میباشند».<ref>قادری، حاتم، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، ص۱۵۸–۱۵۹.</ref> | یکی از عمدهترین ویژگیهای پست مدرنیسم، انکار فراروایتها (Metanarratives) است. از نظر پست مدرنیستها، فراروایتها، مجموعه ای از صورت بندیها و الگوهای عقلانی، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و ارزشی هستند که پایههای مشترکی به مدرنیته میبخشند. از این رو، پوزیتویسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و ساخت گرایی، به رغم زمینههای متفاوت یا گاه شیوههای ارزش گذاری و درکهای مختلف، بخشی از همان فراروایتهای مدرنیته به شمار میروند. «در اندیشه سیاسی، عام شدن مبارزه بر اساس نبرد طبقات، آنسان که مارکسیسم در مییافت، یا برجسته شدن ارزش آزادی و فردگرایی (در لیبرالیسم) یا اعتقاد به ناسیونالیسم و ملیّت گرایی، همچون مهمترین واحد سیاسی ـ اجتماعی تمایزبخش، بخشی از فراروایتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بودند که از نظر پست مدرنیستها همه آنها مردود میباشند».<ref>قادری، حاتم، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، ص۱۵۸–۱۵۹.</ref> | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
البته بحث «لیوتارد» بیشتر در قلمرو مباحث زبان شناختی جای میگیرد. در واقع وی با ردّ فراروایتها، به دنبال تأیید نوعی پلورالیسم در زبان است؛ بدین معنا که ما معانی را خود ایجاد میکنیم و هرگز نمیتوان پدیده ای را به نحوی روشن و شفاف تفسیر کرد؛ چرا که به نظر وی، یک پدیده از جنبههای واقع گرایی چندانی برخوردار نمیباشد.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۳.</ref> | البته بحث «لیوتارد» بیشتر در قلمرو مباحث زبان شناختی جای میگیرد. در واقع وی با ردّ فراروایتها، به دنبال تأیید نوعی پلورالیسم در زبان است؛ بدین معنا که ما معانی را خود ایجاد میکنیم و هرگز نمیتوان پدیده ای را به نحوی روشن و شفاف تفسیر کرد؛ چرا که به نظر وی، یک پدیده از جنبههای واقع گرایی چندانی برخوردار نمیباشد.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۳.</ref> | ||
به هر روی ضدیت پست مدرنیستها با فراروایتها به معنای رد هرگونه نظریه متافیزیکی یا معرفت شناختی است.<ref> | به هر روی ضدیت پست مدرنیستها با فراروایتها به معنای رد هرگونه نظریه متافیزیکی یا معرفت شناختی است.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۵۳.</ref> | ||
بدین ترتیب، پست مدرنیسم به نحوی جدی با هرگونه ایدئولوژی و جریان اجتماعی غالب و کلی مقابله میکند؛ مثلاً از نظر پست مدرنیستها، شعار حرکت به سمت ایجاد یک جامعه کمونیستی بزرگ که انگلس و مارکس دم از آن میزدند و در نتیجه ماتریالیسم تاریخی (به عنوان یک ایدئولوژی) کاملاً پوچ و بی معناست. همچنین ایجاد همگونی و وحدت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی ایدئولوژیک، امری غیر واقعی میباشد؛ چرا که نظریه اجتماع یا فرهنگ بزرگ از ماهیتی فراروایتی برخوردار است. بر اساس این دیدگاه، اندیشه اخلاقی نیز نمیتواند در زمینه ای عام و جهانی (Global) صورت پذیرد. نتیجه طبیعی ای که از نفی فراروایتها و جهان بینیهای کلی و جهان شمول به دست میآید، تنوع فرهنگها و اندیشهها خواهد بود.<ref> | بدین ترتیب، پست مدرنیسم به نحوی جدی با هرگونه ایدئولوژی و جریان اجتماعی غالب و کلی مقابله میکند؛ مثلاً از نظر پست مدرنیستها، شعار حرکت به سمت ایجاد یک جامعه کمونیستی بزرگ که انگلس و مارکس دم از آن میزدند و در نتیجه ماتریالیسم تاریخی (به عنوان یک ایدئولوژی) کاملاً پوچ و بی معناست. همچنین ایجاد همگونی و وحدت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی ایدئولوژیک، امری غیر واقعی میباشد؛ چرا که نظریه اجتماع یا فرهنگ بزرگ از ماهیتی فراروایتی برخوردار است. بر اساس این دیدگاه، اندیشه اخلاقی نیز نمیتواند در زمینه ای عام و جهانی (Global) صورت پذیرد. نتیجه طبیعی ای که از نفی فراروایتها و جهان بینیهای کلی و جهان شمول به دست میآید، تنوع فرهنگها و اندیشهها خواهد بود.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۵۳–۵۴.</ref> | ||
همانطور که برخی تصریح کردهاند، هسته مرکزی و شالوده پست مدرنیسم را عدم اعتماد یا عدم ناباوری کلی و عام نسبت به هرگونه نظریه کلی و کلان؛ نفی هرگونه ایدئولوژی، آموزه و اعتقاد کلی و فراگیر؛ و در یککلام، نفی هرگونه فراروایت یا روایت کلی و کلان در همه عرصههای علم و معرفت بشری، تشکیل میدهد. علاوه بر این، به تبع این نوع نگرش سلبی و برخورد منفی با الگوهای معرفتی، وجود نوعی رابطه پیچیده و ابهام آمیز، دوگانه، معضل آفرین و لاینحل با الگوهای مذکور نیز از دیگر هستههای اصلی و کانون محوری نظریه پست مدرن تلقی میشود.<ref>صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۱۸۳.</ref> | همانطور که برخی تصریح کردهاند، هسته مرکزی و شالوده پست مدرنیسم را عدم اعتماد یا عدم ناباوری کلی و عام نسبت به هرگونه نظریه کلی و کلان؛ نفی هرگونه ایدئولوژی، آموزه و اعتقاد کلی و فراگیر؛ و در یککلام، نفی هرگونه فراروایت یا روایت کلی و کلان در همه عرصههای علم و معرفت بشری، تشکیل میدهد. علاوه بر این، به تبع این نوع نگرش سلبی و برخورد منفی با الگوهای معرفتی، وجود نوعی رابطه پیچیده و ابهام آمیز، دوگانه، معضل آفرین و لاینحل با الگوهای مذکور نیز از دیگر هستههای اصلی و کانون محوری نظریه پست مدرن تلقی میشود.<ref>صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۱۸۳.</ref> | ||
=== نیستانگاری === | ===نیستانگاری=== | ||
پست مدرنیستها نسبت به جهان خارج، رویکردی نیست انگارانه (Nihilistic) دارند. آنها بر این باورند که هیچ گونه هنجار ارزشمند و معتبر و هیچ واقعیت خارجی معتبری وجود ندارد که بتواند به هدایت اعمال و رفتارهای ما کمک کند، و از آن جا که تنها با قبول واقعیات خارجی است که عقلگرایی معنا مییابد، با نفی واقعیت خارجی، عقل و عقلگرایی نیز منتفی میشود. پست مدرنیسم، اساساً با طرح آموزه نیست انگاری، زمینهساز تردید در مورد امکان شناخت شده است، و این همان چیزی است که از آن به بحران معرفتی تعبیر میشود.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۴–۵۵.</ref> | پست مدرنیستها نسبت به جهان خارج، رویکردی نیست انگارانه (Nihilistic) دارند. آنها بر این باورند که هیچ گونه هنجار ارزشمند و معتبر و هیچ واقعیت خارجی معتبری وجود ندارد که بتواند به هدایت اعمال و رفتارهای ما کمک کند، و از آن جا که تنها با قبول واقعیات خارجی است که عقلگرایی معنا مییابد، با نفی واقعیت خارجی، عقل و عقلگرایی نیز منتفی میشود. پست مدرنیسم، اساساً با طرح آموزه نیست انگاری، زمینهساز تردید در مورد امکان شناخت شده است، و این همان چیزی است که از آن به بحران معرفتی تعبیر میشود.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۴–۵۵.</ref> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
از همین رو، شاید بتوان پست مدرنیستها را «سوفسطائیان عصر نوین» خواند؛ چرا که «نزاع مدرنیسم و پست مدرنیسم در روزگار ما، از بسیاری جهات، تکرار نزاع فلاسفه و سوفسطائیان است. در هر دو مورد، محور اصلی نزاع، تقابل انتزاعی عینی گرایی و نسبی گرایی است. سوفسطائیان عصر ما، یا همان نظریه پردازان پست مدرنیست، همچون اسلاف باستانی خویش قائل به اولویت سخنوری (Rhetoric) بر منطق اند و میکوشند تا به پرسشهای مربوط به حقیقت از زاویه استراتژیهای شخصی و گروهی برای تحقق منافع و علایق شخصی (قدرت، ثروت، لذت و غیره) بنگرند. چنین به نظر میرسد که هرگاه تفکر متافیزیکی به واسطه تحولات تاریخی و اجتماعی دچار بحران میشود، گرایش به نسبی گرایی نیز شدت مییابد».<ref>فرهادپور، مراد، عقل افسرده، تأملاتی در باب تفکر مدرن، ص۲۹۶.</ref> | از همین رو، شاید بتوان پست مدرنیستها را «سوفسطائیان عصر نوین» خواند؛ چرا که «نزاع مدرنیسم و پست مدرنیسم در روزگار ما، از بسیاری جهات، تکرار نزاع فلاسفه و سوفسطائیان است. در هر دو مورد، محور اصلی نزاع، تقابل انتزاعی عینی گرایی و نسبی گرایی است. سوفسطائیان عصر ما، یا همان نظریه پردازان پست مدرنیست، همچون اسلاف باستانی خویش قائل به اولویت سخنوری (Rhetoric) بر منطق اند و میکوشند تا به پرسشهای مربوط به حقیقت از زاویه استراتژیهای شخصی و گروهی برای تحقق منافع و علایق شخصی (قدرت، ثروت، لذت و غیره) بنگرند. چنین به نظر میرسد که هرگاه تفکر متافیزیکی به واسطه تحولات تاریخی و اجتماعی دچار بحران میشود، گرایش به نسبی گرایی نیز شدت مییابد».<ref>فرهادپور، مراد، عقل افسرده، تأملاتی در باب تفکر مدرن، ص۲۹۶.</ref> | ||
=== تأکید بر زبان === | ===تأکید بر زبان=== | ||
توجه پست مدرنیسم، بیش از آن که بر جنبههای عینی و عملی ای نظیر اخلاق باشد، بر جنبههای زبان شناختی و به تعبیر دیگر، بر جنبههای گفتمانی است. در این مورد، بیشترین تأثیر از آن دیدگاههای «فردینان دوسوسور»، «ژاک دریدا» و «لیوتارد» میباشد.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همن، ص۵۹.</ref> | توجه پست مدرنیسم، بیش از آن که بر جنبههای عینی و عملی ای نظیر اخلاق باشد، بر جنبههای زبان شناختی و به تعبیر دیگر، بر جنبههای گفتمانی است. در این مورد، بیشترین تأثیر از آن دیدگاههای «فردینان دوسوسور»، «ژاک دریدا» و «لیوتارد» میباشد.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همن، ص۵۹.</ref> | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
۶. توجه به دیگران: پست مدرنیسم، همواره بر نفی واحدگرایی یا مرکزگرایی و در مقابل، بر توجه به دیگران پای میفشرد. مدرنیسم، هیچگاه به «غیریّتها» و دیگران توجه کافی نداشت؛ به گونهای که اساساً مدرنیستها نوعی انحصارگرایی و ناسیونالیسم را در زمینههای فرهنگی، تمدن، اقتصاد، علم و نژاد ترویج میکردند. از همین رو، مدرنیستهای غرب، تنها تمدن نجات بخش و تنها فرهنگ و علم و نژاد برتر را همان تمدن، فرهنگ، علم و نژاد غربی میدانستند. مدرنیسم، حتی در جنسیت نیز انحصارگرا بود و مرد را برتر از زن میدانست.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۶۱.</ref> | ۶. توجه به دیگران: پست مدرنیسم، همواره بر نفی واحدگرایی یا مرکزگرایی و در مقابل، بر توجه به دیگران پای میفشرد. مدرنیسم، هیچگاه به «غیریّتها» و دیگران توجه کافی نداشت؛ به گونهای که اساساً مدرنیستها نوعی انحصارگرایی و ناسیونالیسم را در زمینههای فرهنگی، تمدن، اقتصاد، علم و نژاد ترویج میکردند. از همین رو، مدرنیستهای غرب، تنها تمدن نجات بخش و تنها فرهنگ و علم و نژاد برتر را همان تمدن، فرهنگ، علم و نژاد غربی میدانستند. مدرنیسم، حتی در جنسیت نیز انحصارگرا بود و مرد را برتر از زن میدانست.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۶۱.</ref> | ||
این ویژگی انحصارگرایانه مدرنیسم، اعتراضاتی را موجب شد. برای مثال، فمینیسم، که امروزه از خصایص و لوازم پست مدرنیسم به شمار میرود، در قالب جریانی مقابل برتری طلبی جنسی، پدیدار شد.<ref> | این ویژگی انحصارگرایانه مدرنیسم، اعتراضاتی را موجب شد. برای مثال، فمینیسم، که امروزه از خصایص و لوازم پست مدرنیسم به شمار میرود، در قالب جریانی مقابل برتری طلبی جنسی، پدیدار شد.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۶۱.</ref> رفته رفته این اعتراضات نمود بیشتری یافت و بدین سان پست مدرنیستها در عرصههای گوناگون، از جمله عرصه سیاسی، با تأکید بر چندگانگی اداره محلی، امپریالیسم روشنگرانه و اولویّتهای سیاسی با قرائتهای لیبرالیستی یا مارکسیستی را رد کردند و کانون توجه خود را مسائل اقلیتهایی نظیر سیاهان و گروههای مذهبی قرار دادند. البته آنها در این کار افراط کرده و حتی مسائل همجنس گرایان را نیز محور توجه خود قرار دادند.<ref>اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، ص۱۶۰.</ref> | ||
همچنان که برخی گفتهاند، با ظهور پست مدرنیسم، سه انتقاد جدی از مدرنیسم شد: ۱. انتقاد فمینیستی؛ ۲. انتقاد فرهنگی؛ ۳. انتقاد طبقه ای.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۶۱ به نقل از: Goulby and C. jones, Post - Modernity Education and European Identities, P.۱۷۳.</ref> | همچنان که برخی گفتهاند، با ظهور پست مدرنیسم، سه انتقاد جدی از مدرنیسم شد: ۱. انتقاد فمینیستی؛ ۲. انتقاد فرهنگی؛ ۳. انتقاد طبقه ای.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۶۱ به نقل از: Goulby and C. jones, Post - Modernity Education and European Identities, P.۱۷۳.</ref> | ||
بدین ترتیب، پست مدرنیستها همسان با تأکید بر غیریّتها و فرهنگهای دیگر و گروههای مختلف انسانی و فرهنگی، دفاع از مظلومان و ستمدیدگان زنان، نژادهای اقلیت، رنگین پوستان، زندانیان و کودکان را شعار خود قرار دادند | بدین ترتیب، پست مدرنیستها همسان با تأکید بر غیریّتها و فرهنگهای دیگر و گروههای مختلف انسانی و فرهنگی، دفاع از مظلومان و ستمدیدگان زنان، نژادهای اقلیت، رنگین پوستان، زندانیان و کودکان را شعار خود قرار دادند.<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۶۱ به نقل از: Goulby and C. jones, Post - Modernity Education and European Identities, P.۱۷۳. | ||
=== حاکم بودن روح پلورالیسم === | <br /></ref> «تأکید پست مدرنیستها بر غیریّتها به معنای توجه به تفاوتها و اختلافات است. واژه (تفاوت) (Difference) از واژگان کلیدی پست مدرنیست هاست که در راستای توجه به تکثرها و تنوعات در همه زمینهها به کار میرود».<ref>تربیت اسلامی، کتاب دوم، ۶۲.</ref> | ||
===حاکم بودن روح پلورالیسم=== | |||
این ویژگی از تأمل در ویژگیهای پیشین به دست میآید و در واقع روح نهفته پست مدرنیسم است که از سایر ویژگیهای آن استنتاج میشود. اگر در نظریههای نظریه پردازان پست مدرن، از «ایهاب حسن» تا «لیوتارد»، «لاج» و «دیوید هاروی» تأمل کنیم، خواهیم دید که همه آنها دست کم در این نکته اتفاق نظر دارند که پلورالیسم بن مایه اصلی پست مدرنیسم به شمار میرود.<ref>صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۳۲۱.</ref> | این ویژگی از تأمل در ویژگیهای پیشین به دست میآید و در واقع روح نهفته پست مدرنیسم است که از سایر ویژگیهای آن استنتاج میشود. اگر در نظریههای نظریه پردازان پست مدرن، از «ایهاب حسن» تا «لیوتارد»، «لاج» و «دیوید هاروی» تأمل کنیم، خواهیم دید که همه آنها دست کم در این نکته اتفاق نظر دارند که پلورالیسم بن مایه اصلی پست مدرنیسم به شمار میرود.<ref>صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۳۲۱.</ref> | ||