۱۱٬۹۱۳
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
غالباً اعتقاد به جبر اجتماعی در میان معتقدان به «اصالت اجتماع» دیده میشود. اصالت اجتماع دارای دو تفسیر کاملاً متفاوت است. تفسیر اول به تأثیر و نفوذ عمیق و همهجانبه اجتماع در هر فرد نظر دارد و اصالت روانشناختی اجتماعی آن مدنظر است نه معنای فلسفی آن. | غالباً اعتقاد به جبر اجتماعی در میان معتقدان به «اصالت اجتماع» دیده میشود. اصالت اجتماع دارای دو تفسیر کاملاً متفاوت است. تفسیر اول به تأثیر و نفوذ عمیق و همهجانبه اجتماع در هر فرد نظر دارد و اصالت روانشناختی اجتماعی آن مدنظر است نه معنای فلسفی آن. | ||
== | === اصالت جامعه به معنای روانشناختی اجتماعی === | ||
مراد از اصالت جامعه به معنای روانشناختی اجتماعی، آن است که فرد بر اثر زندگی اجتماعی، به شدت تحت تأثیر و نفوذ عمیق و همهجانبه جامعه واقع میشود و در همه ابعاد و وجوه حیات خود از آن متأثر و منفعل میگردد. اوضاع و احوال جامعهای که فرد در آن زندگی میکند پدیدآورندهٔ شیوههای عمل، خلقیات، آرا، عقاید و علوم و معارف اوست. جامعهشناسان برای آنکه به این عوامل گوناگون اجتماعی که همه امور و شؤون فرد از آنها رنگ میپذیرد، نظمی بدهند، آنها را تحت دو مقوله بسیار وسیع طبقهبندی میکنند «ارتباطات اجتماعی» و «باورداشتهای مشترک». | مراد از اصالت جامعه به معنای روانشناختی اجتماعی، آن است که فرد بر اثر زندگی اجتماعی، به شدت تحت تأثیر و نفوذ عمیق و همهجانبه جامعه واقع میشود و در همه ابعاد و وجوه حیات خود از آن متأثر و منفعل میگردد. اوضاع و احوال جامعهای که فرد در آن زندگی میکند پدیدآورندهٔ شیوههای عمل، خلقیات، آرا، عقاید و علوم و معارف اوست. جامعهشناسان برای آنکه به این عوامل گوناگون اجتماعی که همه امور و شؤون فرد از آنها رنگ میپذیرد، نظمی بدهند، آنها را تحت دو مقوله بسیار وسیع طبقهبندی میکنند «ارتباطات اجتماعی» و «باورداشتهای مشترک». | ||
ارتباطات اجتماعی، شامل عناصری نظیر امتیازات و تمایزات اجتماعی، وضع خانوادگی فرد، محل زندگی او (شهر یا روستا)، دین و مذهب خاص و دهها عامل دیگر میشود. از سوی دیگر در هر جامعهای یک سلسله ارزشها و احکام و مقررات خاص وجود دارد که نه تنها رفتار درست و نادرست را تعریف میکند، بلکه برترین هدفها را نیز تعیین میکند. این ارزشها و احکام و مقررات خاص، همان سنن یک جامعه است که از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد، بنابراین پیش از آنکه فرد پا به عرصه دنیا بگذارد، شرایط اجتماعی وجود دارد که به نفسیات و ذهنیات او شکلی معین میبخشد. این سنن فرهنگی از مقوله باورداشتهای مشترک، به شمار میآیند. جامعه با استفاده از دو نیروی مسلط ارتباطات اجتماعی و باورداشتهای مشترک، فرد را میپروراند و به همین جهت است که در غالب موارد فرد، آرا و نظرگاههای خود را بر اثر احساس، مشاهده، آزمایش، تجربه و تفکر و تأمل شخصی خود به دست نیاورده بلکه ازجامعه به دست میآورد. مسلّماً ارزشهای حقوقی اخلاقی و زیبایی شناختیای که هر فرد پذیرفته است نیز، در اکثر موارد از جامعه کسب شده است.<ref>واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، انتشارات سمت، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۲۹–۱۲۸.</ref> | ارتباطات اجتماعی، شامل عناصری نظیر امتیازات و تمایزات اجتماعی، وضع خانوادگی فرد، محل زندگی او (شهر یا روستا)، دین و مذهب خاص و دهها عامل دیگر میشود. از سوی دیگر در هر جامعهای یک سلسله ارزشها و احکام و مقررات خاص وجود دارد که نه تنها رفتار درست و نادرست را تعریف میکند، بلکه برترین هدفها را نیز تعیین میکند. این ارزشها و احکام و مقررات خاص، همان سنن یک جامعه است که از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد، بنابراین پیش از آنکه فرد پا به عرصه دنیا بگذارد، شرایط اجتماعی وجود دارد که به نفسیات و ذهنیات او شکلی معین میبخشد. این سنن فرهنگی از مقوله باورداشتهای مشترک، به شمار میآیند. جامعه با استفاده از دو نیروی مسلط ارتباطات اجتماعی و باورداشتهای مشترک، فرد را میپروراند و به همین جهت است که در غالب موارد فرد، آرا و نظرگاههای خود را بر اثر احساس، مشاهده، آزمایش، تجربه و تفکر و تأمل شخصی خود به دست نیاورده بلکه ازجامعه به دست میآورد. مسلّماً ارزشهای حقوقی اخلاقی و زیبایی شناختیای که هر فرد پذیرفته است نیز، در اکثر موارد از جامعه کسب شده است.<ref>واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، انتشارات سمت، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۲۹–۱۲۸.</ref> | ||
== | '''نقد''' | ||
تأثیرگذاری جامعه بر فرد امری غیرقابل انکار است، اما باعث نمیشود که بشر تبدیل به موجودی مجبور و غیرمختار گردد؛ زیرا اولاً عوامل متعددی در شکلدهی شخصیت انسان دخلیند، از جمله گرایشهای فطری، وراثت، تجارب، ناکامیها و کامیابیهای فردی و… پس عنصر اجتماع را نمیتوان یگانه عامل سازندهٔ شخصیت انسان تلقی کرد. ثانیاً، تأثیر و نفوذ اجتماع به گونهای نیست که انسان یارای مقاومت در برابر آن را نداشته باشد بلکه میتواند در برابر مقتضیات آنها مقاومت کند و به مسیری رود که خود انتخاب و اختیار کرده است و در پرتو همین واقعیت است که در طول تاریخ میبینیم انسانهای فرهیخته و بزرگی از میان جوامع ابتدایی ظهور کرده و منشأ تحولات عمدهای شدهاند. | |||
=== اصالت به معنای وجود حقیقی داشتن (اصالت فلسفی) === | |||
زمانی که سخن از اصالت فرد یا جامعه به مفهوم فلسفی کلمه میشود، مراد این است که آیا فرد وجود حقیقی و عینی دارد و جامعه وجود اعتباری؛ یا جامعه وجود حقیقی دارد و فرد طفیلی و تبعی آن است یا هر دو وجودی حقیقی دارند. | زمانی که سخن از اصالت فرد یا جامعه به مفهوم فلسفی کلمه میشود، مراد این است که آیا فرد وجود حقیقی و عینی دارد و جامعه وجود اعتباری؛ یا جامعه وجود حقیقی دارد و فرد طفیلی و تبعی آن است یا هر دو وجودی حقیقی دارند. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۹: | ||
۲. این وجود عینی، دارای قوانین مستقل و ویژه و متفاوت از قوانین حاکم بر افراد است.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲، ص۴۳–۴۷.</ref> | ۲. این وجود عینی، دارای قوانین مستقل و ویژه و متفاوت از قوانین حاکم بر افراد است.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲، ص۴۳–۴۷.</ref> | ||
'''نقد''' | |||
نخست آنکه جامعه، اعتباری است و از دیدگاه فلسفی، وجود حقیقی ندارد. جز اینکه افراد انسان دور هم جمع میشوند و با هم روابطی دارند و اجتماعی را به وجود میآورند، چیز دیگری به نام جامعه وجود ندارد. حال که جامعه وجودی اعتباری دارد، طبعاً دارای قوانین و خصوصیات عینی و واقعی مستقل از افراد نیز نخواهد بود. ثانیاً اگر هم قبول کنیم که فرضاً جامعه حقیقتی است و قوانینی دارد، چه کسی گفته است که این قوانین بگونهای است که برای هیچ فردی، اختیاری باقی نمیگذارد؟ در حالی که خلاف آن بارها در تاریخ ثابت شده است و افراد بزرگی از جوامع مختلف، دقیقاً درست برعکس حرکت جامعه، حرکت کرده و حتی باعث تحول و دگرگونی در جامعهٔ خود گشتهاند؛ که مصداق بارز آن قیام حضرت امام خمینی در سیاهترین دوران حاکمیت در ایران میباشد. | نخست آنکه جامعه، اعتباری است و از دیدگاه فلسفی، وجود حقیقی ندارد. جز اینکه افراد انسان دور هم جمع میشوند و با هم روابطی دارند و اجتماعی را به وجود میآورند، چیز دیگری به نام جامعه وجود ندارد. حال که جامعه وجودی اعتباری دارد، طبعاً دارای قوانین و خصوصیات عینی و واقعی مستقل از افراد نیز نخواهد بود. ثانیاً اگر هم قبول کنیم که فرضاً جامعه حقیقتی است و قوانینی دارد، چه کسی گفته است که این قوانین بگونهای است که برای هیچ فردی، اختیاری باقی نمیگذارد؟ در حالی که خلاف آن بارها در تاریخ ثابت شده است و افراد بزرگی از جوامع مختلف، دقیقاً درست برعکس حرکت جامعه، حرکت کرده و حتی باعث تحول و دگرگونی در جامعهٔ خود گشتهاند؛ که مصداق بارز آن قیام حضرت امام خمینی در سیاهترین دوران حاکمیت در ایران میباشد. | ||