پرش به محتوا

امامان اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۳۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۷ اکتبر ۲۰۲۰
خط ۴۰: خط ۴۰:
۷. [[امام موسی کاظم(ع)]] فرزند امام جعفر صادق(ع)، عبدالله بن مغیره از اصحاب امام کاظم(ع) می‌گوید: روزی از [[مِنی]] گذشتیم زنی که دو پسر کنار آن نشسته بودند می‌گریست. حضرت علّت گریه او را سؤال کرد، در پاسخ گفت: دو فرزند یتیمی داشتم که تنها وسیلهٔ ارتزاق آنها گاو شیردهی بود، و او هم الآن مرده‌است. برای غریبی یتیمانم گریه می‌کنم. امام(ع) دو رکعت [[نماز]] گزارد و دعا کرد، خداوند آن گاو را زنده کرده و به آن مادر یتیم برگرداند.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۳۹۹، ۴۰۴، ۴۲۱.</ref>
۷. [[امام موسی کاظم(ع)]] فرزند امام جعفر صادق(ع)، عبدالله بن مغیره از اصحاب امام کاظم(ع) می‌گوید: روزی از [[مِنی]] گذشتیم زنی که دو پسر کنار آن نشسته بودند می‌گریست. حضرت علّت گریه او را سؤال کرد، در پاسخ گفت: دو فرزند یتیمی داشتم که تنها وسیلهٔ ارتزاق آنها گاو شیردهی بود، و او هم الآن مرده‌است. برای غریبی یتیمانم گریه می‌کنم. امام(ع) دو رکعت [[نماز]] گزارد و دعا کرد، خداوند آن گاو را زنده کرده و به آن مادر یتیم برگرداند.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۳۹۹، ۴۰۴، ۴۲۱.</ref>


۸. [[امام رضا(ع)]] فرزند امام موسی کاظم(ع)، منصور (یکی از اصحاب امام(ع)) می‌گوید: شبی خدمت امام رضا(ع) رسیدم و او در یکی از اتاق‌های پشتی خانه اش بود، در آن جا دستش بلند کرد، تمام خانه روشن شده مثل این که چندین نور در آن خانه گذاشته است.<ref>همان.</ref>
۸. [[امام رضا(ع)]] فرزند امام موسی کاظم(ع)، منصور (یکی از اصحاب امام(ع)) می‌گوید: شبی خدمت امام رضا(ع) رسیدم و او در یکی از اتاق‌های پشتی خانه اش بود، در آن جا دستش بلند کرد، تمام خانه روشن شده مثل این که چندین نور در آن خانه گذاشته است.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۳۹۹، ۴۰۴، ۴۲۱..</ref>
۹. [[امام محمد تقی(ع)]] فرزند امام رضا(ع)، ابو هاشم جعفر می‌گوید: در [[مسجد]] مسیّب همراه امام جواد(ع) نماز گزاردم. در آن مسجد، درخت سدری بود خشک و بی برگ، حضرت آب طلبید و زیر آن درخت وضو گرفت، سپس آن درخت در همان سال زنده شد و برگ درآورده و بارور شد.<ref>همان.</ref>
۹. [[امام محمد تقی(ع)]] فرزند امام رضا(ع)، ابو هاشم جعفر می‌گوید: در [[مسجد]] مسیّب همراه امام جواد(ع) نماز گزاردم. در آن مسجد، درخت سدری بود خشک و بی برگ، حضرت آب طلبید و زیر آن درخت وضو گرفت، سپس آن درخت در همان سال زنده شد و برگ درآورده و بارور شد.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۳۹۹، ۴۰۴، ۴۲۱..</ref>
۱۰. [[امام هادی(ع)]] فرزند امام جواد(ع)، صالح بن سعید می‌گوید: بعد از آن که متوکل عباسی آن حضرت را از [[مدینه]] آوردند، در خانه محقّر و نامناسبی جا داد. خدمت امام هادی(ع) رسیدم، عرض کردم، اینها در همه حال بدنبال خاموشی نور شما بودند، و از هیچ امری کوتاهی نکردند. تا آن جا که شما را در این سرای نامناسب جا دادند. فرمود: پسر سعید! تو هم چنین فکر می‌کنی؟ آنگاه با دستش اشاره کرد و فرمود: بنگر، من نگاه کردم، بوستانهایی دیدم سرور بخش، با میوه‌های تازه، مرغان و آهوهای زیبا، و نهرهای جوشان که چشمم خیره شد و دیده‌ام از کار افتاد، آنگاه فرمود: ما هر کجا باشیم این‌ها برای ما مهیّا است. ما در جای نامناسب ننشینیم، (ما در اوج عظمتیم).<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۳۳، ۴۳۸.</ref>
۱۰. [[امام هادی(ع)]] فرزند امام جواد(ع)، صالح بن سعید می‌گوید: بعد از آن که متوکل عباسی آن حضرت را از [[مدینه]] آوردند، در خانه محقّر و نامناسبی جا داد. خدمت امام هادی(ع) رسیدم، عرض کردم، اینها در همه حال بدنبال خاموشی نور شما بودند، و از هیچ امری کوتاهی نکردند. تا آن جا که شما را در این سرای نامناسب جا دادند. فرمود: پسر سعید! تو هم چنین فکر می‌کنی؟ آنگاه با دستش اشاره کرد و فرمود: بنگر، من نگاه کردم، بوستانهایی دیدم سرور بخش، با میوه‌های تازه، مرغان و آهوهای زیبا، و نهرهای جوشان که چشمم خیره شد و دیده‌ام از کار افتاد، آنگاه فرمود: ما هر کجا باشیم این‌ها برای ما مهیّا است. ما در جای نامناسب ننشینیم، (ما در اوج عظمتیم).<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۳۳، ۴۳۸.</ref>


۱۱. [[امام حسن عسکری(ع)]] فرزند امام هادی(ع)، احمد بن حارث قزوینی می‌گوید: مستعین باالله (خلیفه عباسی) اسبی داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست آن را سوار شده رام گرداند. یکی از معاونین خلیفه گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا قاصد بدنبال ابومحمد (امام حسن عسکری(ع)) نمی‌فرستی، تا بیاید سوار شود و او را بُکشد که از آن راحت شوی، وقتی که خلیفه، امام حسن عسکری(ع) را حاضر کرد، دستور داد تا آن اسب را لجام کرده سوار شود، وقتی که حضرت بطرف اسب رفت، آن چنان رام شد که از تمام بدنش عرق جاری گردید.<ref>همان.</ref>
۱۱. [[امام حسن عسکری(ع)]] فرزند امام هادی(ع)، احمد بن حارث قزوینی می‌گوید: مستعین باالله (خلیفه عباسی) اسبی داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست آن را سوار شده رام گرداند. یکی از معاونین خلیفه گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا قاصد بدنبال ابومحمد (امام حسن عسکری(ع)) نمی‌فرستی، تا بیاید سوار شود و او را بُکشد که از آن راحت شوی، وقتی که خلیفه، امام حسن عسکری(ع) را حاضر کرد، دستور داد تا آن اسب را لجام کرده سوار شود، وقتی که حضرت بطرف اسب رفت، آن چنان رام شد که از تمام بدنش عرق جاری گردید.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۳۳، ۴۳۸..</ref>


۱۲. [[امام زمان(ع)]] که فعلاً امام عالم و از دیده‌های همگان پنهان اند. از جمله [[معجزات]] آن حضرت، ابوعبدالله نسائی گوید: مقداری از اموال که به عنوان [[سهم امام]] بود، بوسیله وکیل آن حضرت به آن حضرت فرستادم، در میان آنها دست بند طلا بود. همه را قبول کرد، فقط دست بند را، بدون اینکه بشکند به من بازگرداند. به من دستور داده شده بود که آن را بشکنیم و من آنرا شکستم و دیدم در میان آن چند مثقال آهن و مس در آن جا گذاری شده است. آنها را خارج کردم و فرستادم، قبول شد.<ref>همان، ج۲، ص۴۵۶.</ref>
۱۲. [[امام زمان(ع)]] که فعلاً امام عالم و از دیده‌های همگان پنهان اند. از جمله [[معجزات]] آن حضرت، ابوعبدالله نسائی گوید: مقداری از اموال که به عنوان [[سهم امام]] بود، بوسیله وکیل آن حضرت به آن حضرت فرستادم، در میان آنها دست بند طلا بود. همه را قبول کرد، فقط دست بند را، بدون اینکه بشکند به من بازگرداند. به من دستور داده شده بود که آن را بشکنیم و من آنرا شکستم و دیدم در میان آن چند مثقال آهن و مس در آن جا گذاری شده است. آنها را خارج کردم و فرستادم، قبول شد.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۵۶.</ref>


== امامان اهل سنّت ==
== امامان اهل سنّت ==
۷٬۲۳۰

ویرایش