گردن زدن کافران در آیه ۴ سوره محمد

نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۰۷ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها)


سؤال

مراد از «گردن زدن کافران» در آیه ۴ سوره محمد چیست؟‌ در عصر کنونی باید چگونه با کافران برخورد کرد؟

آیه ۴ سوره محمد، روش برخورد با مشرکان در جنگ را بیان کرده و دستور داده هنگام روبه‌رو شدن با کافران، گردن آنان زده شود. مراد از «لَقیتُم؛ روبه‌رو شدن با کافران»، رویارویی در صحنه جنگ، و عبارت «فَضَرْبُ الرِّقاب؛ گردن زدن» کنایه از قتل است؛ بنابراین مراد از رویارویی و گردن زدن، جنگیدن و کشتن در میدان جنگ است.

در ادامه آیه، دستور داده شده تا زمانی به جنگ ادامه دهید که نبرد پایان یابد و پس از جنگ، اسیران را آزاد کنید یا اینکه از آنان فدیه گرفته و سپس آزادشان کنید؛ بنابراین قتل بعد از جنگ به‌طور کلی منتفی شده است.

متن آیه

شأن نزول آیه

بر اساس روایتی که جلال‌الدین سیوطی، عالم سنی‌مذهب قرن نهم قمری ذکره کرده،‌ عبارت ﴿وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ درباره اصحابی نازل شده که در جنگ احد به شهادت رسیدند.[۱]

البته به نظر علامه طباطبایی، مفسر شیعه (درگذشت ۱۳۶۰ش)، این آیه عام است و در صدد بیان یک قاعده کلی است؛[۲] بنابراین، تا روز قیامت و در همه عصرها که جنگی میان کافران و مسلمانان اتفاق بیفتد، این آیه مصداق دارد.

شیوه برخورد با کافران در جنگ

عبارت «فَضَرْبُ الرِّقاب؛ گردن زدن» کنایه از قتل دانسته شده،[۳] و چون گردن زدن روشن‌ترین مصداق قتل بوده، اینگونه تعبیر شده است و هدف این است، که دشمن از پای درآید.

واژه «لقاء» گاه به معنای هر گونه ملاقات و گاه به معنای روبرو شدن در میدان جنگ به‌کار می‌رود و در قرآن، به در هر دو معنی به کار رفته است. بر اساس شواهدی که در آیه ۴ سوره محمد است، مراد از عبارت «لَقیتُم؛ روبه‌رو شدن با کافران» در این آیه، رویارویی در صحنه جنگ است. سخن گفتن از رفتار با اسیران، واژه «حَرْب؛ جنگ» و عبارت «وَ الَّذِینَ قُتِلُواْ فی سَبِیلِ اللَّه؛ و کسانی که در راه خدا کشته شدند» برخی از این شواهدند.

عبارت «حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها» یعنی به قتل کافران تا زمانی که جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، ادامه دهید. بارهای سنگین جنگ، کنایه از سلاح‌هایی است که جنگجویان به همراه دارند؛ بنابراین تا زمانی که کافران سلاح‌های خود را بر زمین نگذاشته‌اند، جنگ پایان نخواهد یافت.

اسیر گرفتن

عبارت «إِذَا أَثخْنتُمُوهُمْ؛ زمانی که با سختی و صلابت با آنها برخورد کردید»، زمان اسیر گرفتن را مشخص کرده است. این عبارت را به معنای پیروزی و غلبه آشکار و تسلط کامل بر دشمن دانسته‌اند.[۴]

این بخش از آیه، دستوری جنگی است که پیش از درهم شکستن قطعی مقاومت دشمن، نباید اقدام به گرفتن اسیر کرد؛ چراکه پرداختن به امر اسیران، ممکن است مسلمانان را از وظیفه اصلی خود باز داشته و سبب تزلزل موقعیت آنها در جنگ شود.

جمله «فَشُدُّواْ الْوَثَاق؛ اسیران را محکم ببندید»‌ اشاره به محکم‌کاری در بستن اسیران دارد؛ زیرا ممکن است اسیر از فرصت استفاده کرده و ضربه‌ای به مسلمانان وارد سازد.

در ادامه آیه حکم اسیران جنگی، بیان شده است که بعد از پایان جنگ باید در مورد آن‌ها تصمیم‌گیری شود؛ یا بر آن‌ها منت گذاشته و بدون عوض آزاد شوند، یا از آن‌ها فدیه و عوض گرفته و آزاد شوند.

بنابراین‌ کشتن اسیر جنگی پس از پایان جنگ جایز نیست؛ بلکه رهبر مسلمانان بر اساس مصالحی که در نظر می‌گیرد، آن‌ها را گاه بدون عوض، گاه با عوض، آزاد می‌سازد. در مورد عوض گفته شده است که از توانایی‌های اسیر نیز استفاده شود؛ برای نمونه برای تدریس به فرزندان مسلمانان از او استفاده شود.

جنگ محل آزمون الهی

در ادامه این عبارت می‌آید که :﴿وَ لکنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ «اما خدا می‌خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید». این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلی درگیری حق و باطل است، در این پیکارها صفوف مؤمنان واقعی از اهل سخن جدا می‌شوند. استعدادها شکوفا می‌گردد و نیروی استقامت زنده می‌شود و هدف اصلی زندگی دنیا که آزمودگی و پرورش قدرت ایمان است تأمین می‌گردد.

و در آیه قبل از این آیه آمده است: ﴿وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ: «هدف این است که خداوند (در سایه این پیکارها) افراد با ایمان را خالص گرداند و کافران را نابود سازد».

منابع

  1. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور، قم، کتابخانه عمومی حضرت آيت الله العظمی مرعشی نجفی، ج۶، ص۴۶.
  2. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، محمد باقر، قم، جامعه مدرسین، ج۱۸، ص۳۴۴.
  3. واحدی، علی بن احمد، الوجیز في تفسیر الکتاب العزیز، به تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۵ق، ج۲،
  4. در «لسان العرب» از ابن الاعرابی نقل می‌کند که اثخن اذا غلب و قهر.