کاربر:Nazarzadeh

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۲۰:۰۰ توسط Nazarzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}}{{شاخه| شاخه اصلی =| شاخه فرعی۱ =| شاخه فرعی۲ =| شاخه فرعی۳ =}}{{سوال}}شنا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال
شناخت خدا چه ضرورت و اهميتي دارد؟ و اگر درپي خداشناسي نرويم چه مشكلي پيش مي‌آيد؟

اهميت خداشناسي

اهميت زايد الوصف خداشناسي و آثار عميق آن بر حيات آدمي به هيچ وجه قابل انکار نيست. تا آنجا که شواهد و قرائن تاريخي نشان مي دهد، شناسايي مبدأ هستي همواره يکي از دغدعه هاي اصلي بشر بوده و بخش عمده اي از منابع گوناگون ديني به توصيف مبدأ عالم، يا همان «خدا» و بيان رابطه او با انسان و جهان پرداخته است. حضور گسترده و پوياي عقايد خداشناسانه در تاريخ انديشه آدمي، گوياي بخشي از اهميت حياتي مبدأشناسي است.

اهميت خداشناسي را مي توان از جهت آثار آن در زندگي فردي و جمعي انسان ها نيز، مورد توجه قرار داد. ترديدي نيست که زندگي انسان خداشناس با زندگي ملحدانه فردي که وجود خدا را باور ندارد، تفاوتي بنيادين دارد. همچنين با مقايسه زندگي دو انسان خدا باور که هر يک تصوير خاصي از خداي خويش دارند، تفاوت هاي اساسي آشکار مي شود و اين همه، از آن رو است که اعتقاد آدمي به خدا و برداشتي که از اوصاف او دارد، در شئون مختلف حيات او و در انگيزه ها، نيت ها، داوري ها و کردارهاي او کاملاً مؤثر است و در يک کلام، معنا و مفهوم خاصي به زندگي او مي بخشد و شخصيت و هويت ويژه اي براي او به ارمغان مي آورد.

ضرورت خداشناسي

همان گونه که مي‌دانيم، مرتبه اي از معرفت خداوند به صورت فطري در نهاد انسان ها جاي گرفته و با هستي آنها عجين گشته است. با اين حال، اين شناخت فطري، شناختي اجمالي و ابتدايي است و از اين رو نمي تواند به تنهايي تأمين کننده کمال خداشناسي باشد؛ بلکه صرفا زمينه اي مناسب براي رشد و تعالي معرفت انسان به خداي خويش است. از اين رو انساني که از اين معرفت فطري اوليه غفلت نمي ورزد، خود را نيازمند آن مي بيند که در اين مسير گام هاي بلند ديگري بردارد و همين نياز، يکي از مهم ترين عوامل گرايش انسان به تحصيل شناختي گسترده تر و عميق تر است.

با اين حال، متکلمان اسلامي به منظور تأکيد بيشتر بر لزوم حرکت در راه خداشناسي، دلايلي را بر ضرورت تأمل و انديشه ورزي در اين حوزه اقامه کرده اند که براي نمونه به دو دليل مهم اشاره مي کنيم:[۱]

1. دفع ضرر يا عقاب محتمل: چکيده اين دليل آن است که هر انساني که از ظهور پيامبران الهي و دعوت آنان به خداپرستي و انجام برخي تکاليف و نيز ادعاي آنان مبني بر وجود جهان بازپسين اندک اطلاعي داشته باشد حتي، اگر به گفته هاي آنان ايمان نياورد، لااقل احتمال درستي آن را خواهد داد. در اين صورت اين احتمال در ذهن او شکل مي گيرد که پيامبران در دعوت خود صادق باشند و در نتيجه، اين احتمال وجود دارد که چنين شخصي به دليل عمل نکردن به تکاليفي که پيامبران آورده اند، دچار عقاب و کيفر گردد و از اين ناحيه، خسارت و ضرري بزرگ بر او وارد مي شود. از سوي ديگر عقل و خرد حکم مي کند که انسان، حتي المقدور از مواجهه با ضرر و يا کيفر اجتناب ورزد، حتي اگر صرفاً احتمال وجود آن را بدهد.

بنابراين، درباره هر انساني اين احتمال وجود دارد که به دليل عدم پيروي از دين، دچار کيفر و عقاب گردد و از آنجا که عقل، جلوگيري از زيان ناشي از کيفر را، ولو محتمل باشد، لازم مي شمارد، حکم مي کند که انسان در مورد وجود خدا و اوصاف او به تحقيق و تأمل بپردازد تا در صورتي که واقعاً خدايي وجود داشته و دعوت پيامبران راست باشد، بتواند با پيروي از آنان خويش را از عقاب الهي برهاند.

2. وجوب شکر منعم: شکي نيست که انسان، در زندگاني خويش، از نعمت هاي فراواني برخوردار است که خودش آن ها را به خويشتن نداده، بلکه از سوي موجود ديگري به او انعام شده است. از طرف ديگر، عقل انسان سپاسگزاري از «منعم » (نعمت بخش ) را کاري لازم مي شمرد؛ پس بر انسان لازم است که منعم خويش را سپاس گويد و از آنجا که سپاسگزاري از يک موجود، منوط بر شناختن اوست، عقل انسان حکم مي کند که بايد بر مسير شناخت منعم حقيقي (که همان خداوند است) گام بردارد.

حاصل آن که با توجه به نقش تعيين کننده خداشناسي در حيات انسان و نيز با توجه به داوري عقل درباره لزوم دفع زيان و کيفر محتمل و لزوم سپاس گزاري از منعم، بايد گفت که انديشه ورزي در باب شناخت مبدأ متعالي، نه تنها عملي سودمند و شايسته، که کاري لازم و بايسته است.

برگرفته شده از کتاب آموزش کلام اسلامي، محمد سعيدي مهر.

منابع

  1. . در برخي از منابع کلامي، اين بحث تحت عنوان عام «وجوب النظر» (ضرورت انديشه ورزي) مطرح شده است. در نظر متکلمان اماميه و معتزله، اين وجوب، وجوبي عقلي است و اشاعره وجوب آن را شرعي مي دانند. ر. ک: علامه حلي، کشف المراد، ص260 و 261؛ السيوري، جمال الدين مقداد بن عبدالله (فاضل مقداد)، ارشاد الطالبين الي نهج المسترشدين، ص111ـ113.