نامه سید جمال‌الدین اسدآبادی به میرزای شیرازی در تحریم تنباکو: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(←‏متن نامه: ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰: خط ۳۰:
با این حال، اگر برای مدتی، که از یک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به یک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان می‌شود و دلهاشان از بیم بلرزه در می‌آید و پایه ایمانشان سست می‌گردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثبات‌قدمی که طبقه دانا در عقایدش نشان می‌دهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفه‌ای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمی‌گردد و از راه راست منحرف می‌شود.
با این حال، اگر برای مدتی، که از یک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به یک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان می‌شود و دلهاشان از بیم بلرزه در می‌آید و پایه ایمانشان سست می‌گردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثبات‌قدمی که طبقه دانا در عقایدش نشان می‌دهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفه‌ای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمی‌گردد و از راه راست منحرف می‌شود.


پس از این مقدمات متذکر می‌شوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و می‌بینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهده‌داری به یاری آنها برنمی‌خیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمی‌داند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست می‌رود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد.
پس از این مقدمات متذکر می‌شوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و می‌بینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهده‌داری به یاری آنها برنمی‌خیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمی‌داند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست می‌رود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد.*


ایرانیان همگی مات و مبهوت مانده، از هم می‌پرسند: چرا حضرت حجت‌الاسلام در مقابل این حوادث سکوت نموده؛ کدام پیش‌آمد ایشان را از یاری دین بازداشته، چرا از انجام وظیفه شانه خالی می‌کند؛ چه شده که دین و اهل دین را از نظر انداخته و آنها را زیر دست کفار رها نموده تا هرطور که دلخواه‌شان هست با آنها بازی کنند و به هر چه می‌خواهند فرمان دهند. برخی مردم سست عقیده درباره شما نیز بدگمان شده، خیال می‌کنند هرچه بآنها گفته‌اند دروغ بوده، و دین افسانه‌های بهم آمیخته و دام‌گسترده‌ایست که مردم دانا بوسیله آن نادانان را صید می‌کنند!، چرا؟ چون آنها می‌بینند (و همین است) همه مردم دربرابر تو تسلیم‌اند، همه فرمان‌بردارت هستند، امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است، هیچ‌کس در مقابل حُکمت گردن‌فرازی نمی‌کند، اگر بخواهی، می‌توانی با یک کلمه (کلمه‌ای که از دل مرد حقیقت بیرون آمده و بر سینه اهل حقیقت می‌نشیند) افراد پراکنده را جمع کنی و با متفق ساختن آنها، دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانی و شر کفار را از سرشان برطرف نمائی و این رنج و مشقتی را که دامنگیرشان شده است از آنها دور کنی و از این زندگانی سخت نجاتشان داده بزندگانی گوارا و دلپذیری نائل سازی، تا دین در نظر اهل دین بزرگ و ارجمند جلوه نموده و اسلام با داشتن چنین پیشوائی در دیده ملت محبوب گشته و مقام شامخی داشته باشد. حق را باید گفت: تو رئیس فرقه شیعه هستی، تو مثل جان در تن همه مسلمانان دمیده‌ای، هیچ‌کس جز در پناه تو نمی‌تواند برای نجات ملت برخیزد و آنها نیز به غیر از تو بکسی اطمینان ندارند. اگر برای گرفتن حق قیام کنی، همه به پشتیبانی تو برخاسته؛ آنگاه افتخار و سربلندی نصیب‌شان خواهد شد، ولی اگر بجای خود بنشینی مسلمانان هم متوقف شده و زیردست و زبون می‌شوند، ممکن است وقتی کار باین صورت بماند و مسلمانان رئیس خود را خاموش دیده و ببینند وی آنها را چون گله بدون شبان و حیوان بی‌سرپرست رها کرده این خاموشی را برای خود عذری پندارند، بخصوص وقتی مشاهده کنند که رئیس مذهب در یک اقدامی که همه مسلمانان آنرا واجب دانسته و خطر حتمی در پرهیزش می‌دانند سستی می‌نماید، (حفظ دین، دینی که آوازه آن تا دورترین نقاط رفته و نام نیکش بگوش همه رسیده)- آیا چه کسی برای این کار سزاوارتر از مردی است که خدا در قرن چهاردهم از میان همه او را انتخاب کرده و
ایرانیان همگی مات و مبهوت مانده، از هم می‌پرسند: چرا حضرت حجت‌الاسلام در مقابل این حوادث سکوت نموده؛ کدام پیش‌آمد ایشان را از یاری دین بازداشته، چرا از انجام وظیفه شانه خالی می‌کند؛ چه شده که دین و اهل دین را از نظر انداخته و آنها را زیر دست کفار رها نموده تا هرطور که دلخواه‌شان هست با آنها بازی کنند و به هر چه می‌خواهند فرمان دهند. برخی مردم سست عقیده درباره شما نیز بدگمان شده، خیال می‌کنند هرچه بآنها گفته‌اند دروغ بوده، و دین افسانه‌های بهم آمیخته و دام‌گسترده‌ایست که مردم دانا بوسیله آن نادانان را صید می‌کنند!، چرا؟ چون آنها می‌بینند (و همین است) همه مردم دربرابر تو تسلیم‌اند، همه فرمان‌بردارت هستند، امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است، هیچ‌کس در مقابل حُکمت گردن‌فرازی نمی‌کند، اگر بخواهی، می‌توانی با یک کلمه (کلمه‌ای که از دل مرد حقیقت بیرون آمده و بر سینه اهل حقیقت می‌نشیند) افراد پراکنده را جمع کنی و با متفق ساختن آنها، دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانی و شر کفار را از سرشان برطرف نمائی و این رنج و مشقتی را که دامنگیرشان شده است از آنها دور کنی و از این زندگانی سخت نجاتشان داده بزندگانی گوارا و دلپذیری نائل سازی، تا دین در نظر اهل دین بزرگ و ارجمند جلوه نموده و اسلام با داشتن چنین پیشوائی در دیده ملت محبوب گشته و مقام شامخی داشته باشد. حق را باید گفت: تو رئیس فرقه شیعه هستی، تو مثل جان در تن همه مسلمانان دمیده‌ای، هیچ‌کس جز در پناه تو نمی‌تواند برای نجات ملت برخیزد و آنها نیز به غیر از تو بکسی اطمینان ندارند. اگر برای گرفتن حق قیام کنی، همه به پشتیبانی تو برخاسته؛ آنگاه افتخار و سربلندی نصیب‌شان خواهد شد، ولی اگر بجای خود بنشینی مسلمانان هم متوقف شده و زیردست و زبون می‌شوند، ممکن است وقتی کار باین صورت بماند و مسلمانان رئیس خود را خاموش دیده و ببینند وی آنها را چون گله بدون شبان و حیوان بی‌سرپرست رها کرده این خاموشی را برای خود عذری پندارند، بخصوص وقتی مشاهده کنند که رئیس مذهب در یک اقدامی که همه مسلمانان آنرا واجب دانسته و خطر حتمی در پرهیزش می‌دانند سستی می‌نماید، (حفظ دین، دینی که آوازه آن تا دورترین نقاط رفته و نام نیکش بگوش همه رسیده)- آیا چه کسی برای این کار سزاوارتر از مردی است که خدا در قرن چهاردهم از میان همه او را انتخاب کرده و
۶٬۸۱۴

ویرایش