پیش نویس:ایران پیش از اسلام

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۸ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۱ توسط Malekpor (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اسلام چیزی جز خفت به ایرانیان نداده و با کنار گذاشتن آن جمهوری اسلامی نخواهد ماند

نام و تاریخ ایران مورد حمله خودمان! دوستی به ما می‌گفت که «ایران پیش از اسلام هنر و دانشی نداشته است» این گفتار پاسخی به ایشان و امثال ایشان است. تاریخ ایران پیش از اسلام امروزه از طرف دو گروه خودی به سختی مورد چالش است. گروه اول پان ترک هستند که به خیال خود تلاش دارند امپراتوری عثمانی(؟!) را به ایران بازگردانند. گروه دوم مسلمانان خرافی هستند چه سنی و چه شیعه که تلاش دارند گذشته ایران باستان را پر از زشتی و آزرم نشان دهند. دانش و گذشته ایران را دروغین معرفی می‌کنند و از دوران اسلامی بعنوان دوران شکوفایی علم و دانش یاد می‌نمایند. دوستان و هم میهنان ترک بدانید، کلمهٔ ایران واژه ای از آن شماست. گروه‌های پان ترک دانسته و ندانسته واژه ایران را مورد حمله قرار داده‌اند و آن را یک واژه نژاد پرستانه می‌دانند. امّا دقیقاً این تاکتیک حمله برای دفاع است. ما یک قوم بنام قوم ایرانی نداریم و واژه ایران متعلق به شهر و منطقه خاصی نیست. از رود ایندوس تا اروند رود در دوران ساسانیان بنام ایران بوده است. کتیبه‌ها و اسناد مختلفی وجود دارد که واژه ایران در آن بکار رفته است. پارس‌ها و مادها و پارت‌ها هر یک در گوشه ای از تاریخ ایران سهیم بوده‌اند و واژه ایران، واژه ای است عاری از نژاد خاص و قومیت خاص. این در حالی است که واژه «ترکیه» دقیقاً به قوم ترک بر می‌گردد و پان ترکان محترم باید پاسخگو باشند. از سوی دیگر غافلند از اینکه فرهنگ ترکی قسمت بزرگ و بیشتر خود را مدیون فرهنگ ایران است و ترکان سلجوقی برای سده‌ها همهٔ نوشتار و دبیرهٔ خود را به فارسی نگاشته‌اند. پرشمار است واژگان پارسی که به زبان ترکی استانبولی وارد شده است.

چامه‌های چامه سرایان ایرانی در همهٔ موزه‌های ترکیه قابل دیدن است. اما برای زبان ترکی چند کتاب با پیشینهٔ بیش از ۲۰۰ سال سراغ دارید؟! گاهشمار ایرانی و نوروز آیا از آن شما نیست؟. سازهای نی وتار و تنبور و عود و چنگ آیا از آن شما نیست؟! این همه دستگاه‌های موسیقی چندگانه، این همه مینیاتور و آثار هنری، این همه معماری و کتیبه‌های شهرهای سمرقند و بخارا و قونیه و گنجه را می‌خواهید چکار کنید؟! همه را به ترکی برگردانید؟! مگر زبان فارسی با جنگ در منطقه وارد شده است؟! دشمنی با ایران و زبان فارسی تا آنجاست که همسایگان ترک ما در کشور آذربایجان کتیبه‌های فارسی را از آرامگاه گنجوی حذف کردند. در ازبکستان هم در سمرقند و بخارا کتیبه‌هایی که بر روی معماری بناها وجود داشته است به زبان ازبکی تغییر کرده است! بر خلاف ترکی و عربی زبان فارسی از طریق جنگ پخش نشده است

به تاریخ ۱۴۰۰ سال گذشته نگاه کنید ابتدا پادشاهان عرب را داریم و سپس پادشاهان ترک. بیشترین دلیل ورود زبانهای عربی و ترکی به ایران جنگهای خونین خلفا و پس از آن چنگیز و تیمور بوده است. اما با این همه، پر شمار متون پهلوی که از ساسانیان باقی ماند را خود اعراب تا چند صد سال به عربی برگردان کرده‌اند. خان‌های ترک اما زبان مورد علاقه شان پارسی بود و همواره به فرهنگ و زبان پارسی علاقه داستند. زبان پارسی با کتاب و فرهنگ در خاور میانه جا افتاده است و نه با جنگ؛ همانندترکی وعربی. از رودکی و ابن سینا تا صادق هدایت و شاملو چند کتاب به زبان فارسی می‌توان یافت؟. براستی قابل شمارش است؟. چگونه می‌توان گفت که فارسی غیر از فرهنگ و هنر با روش دیگری در خاورمیانه همه گیر شده است؟.

پادشاهان ترکی که به هند لشکر کشیدند و از خاندان تیمور بودند برای چند سده فرهنگ و ادب پارسی را در هند ارج نهادند و بدان پرداختند. نخستین کتاب چاپ سنگی پارسی در کلکته هند به چاپ رسیده است و این خود نشانه علاقه مردم هند به ادب پارسی در گذشته است. (جنگ تاتارها و پیروزی عثمانی بر ایشان. حضور زبان فارسی در تاریخ و هنر عثمانی غیرقابل انکار است و خوشبختانه بسیاری از آثار فارسی عثمانی‌ها در اروپاست و پان ترکها دسترسی برای تغییر اشعار به زبان ترکی را ندارند!)

اعراب و اسلام به ما چه دادند؟

براستی آن اسلام زوری که اعراب با ۳۰ سال جنگ و درگیری به خورد ایرانیان دادند چه به ما داد که نداشتیم؟! برچیده شدن یک حکومت فاسد و برآمدن حکومت فاسد دیگر که هنری نیست. آری ساسانیان سقوط کردند، داستانهایی هست از اینکه ظالم بوده‌اند و چه و چه… پاسخ نگارنده این است: مگر پس از ساسانیان چه رژیم عدل و دادی در ایران حاکم شد؟. ما که جز ۱۴۰۰سال درگیری و جنگ چیزی ندیده‌ایم!.

 نظام طبقاتی ساسانیان اشتباه ایشان بود ولی ربطی به فرهنگ و پیشینه ایران نداشت. همان‌طور که در دوره اشکایان سامانه حکومت چیزی ورای سامانه ساسانیان بود. ایجاد طبقه موالی وغلامان ایرانی که پس از اسلام بسیار بدتر است. اعراب مردان ما را به غلامی بردند و زنان را به کنیزی.

براستی” سید ”یعنی چه؟. فقط اعراب مرد هستند؟. فقط بنی هاشم حق آقایی و سروری دارد؟. این گونه که آخوند ۱۴۰۰ سال نظام طبقاتی ساسانیان را بر سر ملت بیچاره ایران می‌کوبد که گویی قرار بوده است تا ابد ساسانیان و نظام ایشان پابرجای باشد. (کافیست در گوگل بنویسید «پل ساسانی» تا با پر شمار از پلهای زیبا و استوار مواجه شوید که همگی یک چیز مهم را ۱۴۰۰ سال به ما گفتند و ما نشنیدیم: اسلام هیچ چیزی جز خرابی و خفت به ایران نداد)

آثار باقی مانده از ایران پیش از اسلام نشان از دانش و فرهنگی شگرف دارد

شهر گور در فیروزآباد با نقشه عجیب و بی نقص، شهر داربگرد، شهر تیسفون، بیشاپور و تخت سلیمان برای باستانشناسان دلایل واضح و شگرفی بر پیشرفتگی علمی ایران پیش از اسلام دارد. پلهای بی نظیر ساسانیان که تا امروز باقیست و معماری سدهایی نظیر شوشتر برای هر انسان خردمندی کافیست که به دانش ریاضی و هندسهٔ پیشرفته و دقیق ایرانیان پی ببرد. عدد نویسی نزد اعراب بصورت «ابجد» و نزد رومیان بصورت «رومی باستان» بود، در حالیکه ایرانیان از سیستم پیشرفتهٔ یکان و دهگان (از راست به چپ) استفاده می‌کردند و در زمان عبدالملک مروان اولین بار سکه‌هایی با تقلید از عددنویسی ساسانیان (از راست به چپ) را استفاده کردند. استفاده از سیستم ده دهی کمک بسیار بزرگی در حساب و هندسه به ایرانیان باستان کرده است و پابرجایی آثار ساسانیان پس از ۱۵۰۰ سال آن هم در مناطق زلزله خیز از دقت در محاسبه ایشان نشان دارد. خود تاریخ نویسان مسلمان بر سوزانده شدن آثار ادبی و علمی ایرانیان به بهانه کفر آمیز بودنش اعتراف کرده‌اند که به «کتابسوزی اعراب» شهرت یافت. (کسانی که عمران و استاتیک خوانده‌اند می‌توانند محاسبه کنند که ساختن این پل ساسانی در سردشت چقدر بی نظیر و دقیق بوده است. علم ریاضی و هندسه نزد ایرانیان پیش از اسلام، براستی بسیار از امروزمان پیشتر بوده است!) موسیقی و جامه‌های رنگین بازمانده از هنرمندان ساسانی، گزارشهای خود اعراب از زیباییهای شهرهای تیسفون و فرش بهارستان (که به پیشنهاد عربی نادان تکه‌تکه شد و بین اعراب وحشی تقسیم گشت) تنها گوشه ای از هنر ایران ساسانی را به ما گوشزد می‌کند.

جایگاه زن نزد ایرانیان پیش از اسلام

زبان پارسی مؤنث و مذکر ندارد و همین از روحیه برابری جنسی نزد ایرانیان خبر می‌دهد. نامهایی نظیر ” آریا ” و” مهران ” و «آذر» و «کیوان» که در فرهنگ ایران گاهی برای نامگذاری زن و گاهی برای مرد استفاده شده است، نشانه دیگری از بی‌تفاوتی ذاتی ایرانیان به جنسیت دارد. پادشاهی ۳ زن ایرانی که یکی از آنها بنام پوراندخت بسیار دقیق و شایسته پادشاهی را سامان بخشید، نشانه دیگری از ذات برابری زن و مرد در فرهنگ ایرانیان است. همچنین آغاز پادشاهی شاپور دوم پیش از تولد و پیش از مشخص شدن جنسیت زن یا مرد وی، دلیلی دیگر است که در ایران باستان مقام زن و مرد در یک حد و اندازه بوده است. در ایران نه خبر از زنده به گور کردن دختران بود (که البته در اعراب هم بسیار نادر بوده است) و نه خبری از بردگان زنی که در بازارهای مدینه و شام، برهنه به فروش برسند (نظیر خرید و فروش مادران امامان شیعه!) جایگاه ادب و اخلاق در ایران باستان متن کتیبه‌های پارسی باستان امروز خوانده شده است و مدرک بزرگی بر ادب و فرهنگ شایسته ایرانیان است. توجه به راستگویی و پرهیز از دروغ یکی از موارد اخلاقی عمده ایست که از طرف ایرانیان باستان بارها و بارها در کتیبه‌های مختلف پند گونه و پر شمار آمده است. آثار ادبی اندکی که از طوفان اسلام باقی مانده است نظیر پندنامه «برزویه طبیب» براستی ما را با فرهنگی شگرف و شایسته روبرو می‌کند؛ چیزی که شور بختانه ملت شریف و همیشه در صحنه ایران، امروز از آن تهی هستند.

آیین مانی که اسناد بزرگی از آن در چین یافت شده است، سندی بی نظیر از فرهنگ آرامش و متانت نزد ایرانیان باستان است. شاهنامه فردوسی که بسیاری از چامه‌های موبدان زرتشت را درخود پنهان کرده است، به گونه ای بی نظیر مردانگی و راستی ایرانیان را به رخ هر شنونده ای می‌کشد. در ایران باستان ۳ زن به پادشاهی رسیدند که پوراندخت بسیار از خود لیاقت و تدبیر نشان داد. در تاریخ آمده است که در دوران کوتاه پادشاهی، او اوضاع آشفته داخلی ایران را آرام کرد و با مردم به نرمی و عدل برخورد نمود ولی شوربختانه در گذشت تا ایران پیش از تهاجم اعراب در بدترین روزگار خود باشد ایران همه چیز به عرب داد و اسلام به ما خفت داد! از وعده بهشت پر از گل و درخت ایران که در قرآن آمده است بگذریم! اما معماری مساجد و گنبدهای زیبای مسلمانان کپی از معماری بی نظیر ساسانیان است. موسیقی عرب از دربار ساسانی به دربار خلفا راه یافت و تا اسپانیا حرکت کرد و اگر امروز گاهی شباهتهایی در موسیقی اسپانیا با موسیقی خودمان حس می‌کنیم بی‌دلیل نیست! ما لااقل یک گیتار از اسپانیا طلبکاریم.

جامه‌ها و رقصهای صوفیان ترکیه و مصر چیزی جز جامه‌های ایرانی و رقصهای ایرانی نیست که هیچ ربطی به اسلام نداشته است و این هم بوسیله امویان تا اندلس رقته است. گاهی که به هنر و موسیقی مراکش نگاه می‌کنم، گویی ساسانیان را دمی زنده و بازگشته می‌بینم! علاقه ساسانیان به پوششهای رنگی و موسیقی رقصی، چیزی را به مراکش داده است که امروز خود ایران ندارد: هنر ساسانی! و البته پس از آن آهی می‌کشم که “چرا ما امروز باید در خفّت اسلام و عزای امامان عرب خود زنی کنیم ولی مراکشی‌ها ۱۴۰۰ سال با فرهنگ ساسانی در شادی و پایکوبی باشند؟ ” چرا تاجیکستان سعی در بازسازی گذشته زیبای ایران داشته باشد ولی مردم ایران در صف یارانه و نوبت حج و سوریه عمر خود را تلف کنند؟. چرا اسلام به ما اندوه و خفّت داده است و ایران ساسانی به اعراب مراکشی شادی و هنر؟. ایوان کسرا در تیسفون که از معدود آثار باقیمانده از پایتخت ایران ساسانی است اوج هنر و معماری ایرانیست. و شور بختانه در عراق رو به تخریب کامل است. این است هنر معماری ایرانی که بعد از اسلام به مساجد راه یافت و حتی در هند به خلق تاج محل منجر شد. معماری تاج محل هرگز هندی نیست و این را خود هندیها هم معترفند.

این همه دانشمندان ایرانی که حتی خط عربی را ساختند. خطی که از زبان پهلوی و سریانی برداشته شده است. این همه دانشمندان بزرگی که اعراب مرتباً آنها را دانشمند عرب جا می‌زنند. بزرگانی که صرف و نحو را ساختند و نحو را آنچنان راست و دقیق نوشتند که تا پیش ازآن عرب نمی‌دانست که در قرآنش چندین ایراد نحوی وجود دارد و البته بعضی از ایرادات قرآن تا امروز هم پای برجاست! امپراتوری اعراب اگرچه خلیفه اش عربی ولگرد از بنی هاشم بود ولی اداره این امپراتوری که از هند تا اسپانیا ادامه داشت بدست مدیران ایرانی مانند «برمکیان» تا مدتها پابرجا ماند که نام بسیاری از آنها در تاریخ محفوظ است. زوال و گسیختن این امپراتوری هم بدست ایرانیان بود و از دوران مأمون عملاً ایران بصورت کشوری مستقل درآمد و پس از آن خلافت عرب دکور و تختی بیش نبود. بجای آموزش انسانیت و اخلاق واقعی، این افکار پوسیده و تقلیدی را بخورد خردسالان ایرانی می‌دهند، بخیال خود که در ایران می‌توانند اسلام و خرافات را حفظ کنند ولی امروز هویت ایرانی، اسلام را برنمی‌تابد.

نکته پایانی:

امروز در رژیم دروغین اسلامی آن اسلام خرافی در همه ایران رخنه کرده است و نسلها را مغز شویی می‌دهند. ایرانی بودن را افتخار نمی‌دانند و حتی نام ایران را انکار می‌کنند. آن چنان از اسلام کذایی دروغها به مردم گفته‌اند که برای ملت در خواب رفته مشتبه شده است که راه نجاتشان این اسلام و آن کتاب قرآن خرافه است. بر همه ایرانیان میهن‌پرست واجب است که خود را از یوغ بندگی اسلام برهانند و آزادگی را بیاموزند. آزادگی با پیام انسانیت و اتحاد بر اساس همهٔ اقوام ایرانی.

پاسخ سؤال یا شبهه

چکیده شبهه: اسلام جز خفت به ایرانیان نداده است. مسلمانان ایران باستان را پر از زشتی نشان می‌دهد و می‌گویند ایران پیش از اسلام هنر و دانشی نداشته است درحالی‌که تمدن ایران باستان در جهان نمونه نداشته است و زبان فارسی در کشورهای متعدد منطقه رایج بوده است. ایران همه‌چیز به عرب داد و اسلام به ما خفت داد! بجای آموزش انسانیت و اخلاق واقعی، افکار پوسیده و تقلیدی را به خورد خردسالان ایرانی می‌دهند، به خیال خود که در ایران می‌توانند اسلام و خرافات را حفظ کنند ولی امروز هویت ایرانی، اسلام را برنمی‌تابد و بر همه ایرانیان میهن‌پرست واجب است که خود را از یوغ بندگی اسلام برهانند و آزادگی را بیاموزند. آزادگی با پیام انسانیت و اتحاد بر اساس همه اقوام ایرانی.

چکیده پاسخ: تردیدی در این وجود ندارد که ایران باستان با وسعتی جغرافیایی که داشته است دارای تمدن ممتاز نسبت به سایر مناطق بوده است؛ اما این دلیل نمی‌شود که ورود اسلام به این سرزمین باعث خفت و خواری ایرانیان شده و تمدن آن را از بین برده باشد؛ بلکه دین اسلام برای ایرانیان خدماتی بزرگی انجام داده است همان‌گونه که ایرانیان نیز بااستعداد و فرهنگ غنی خود در رشد، حفظ و پویایی اسلام در حوزه‌های مختلف خدماتی انجام داده که در سایر کشورهای اسلامی نمونه‌ای برای آن مشاهده نمی‌گردد. دین اسلام ایرانیان را از خرافات و اوهام نجات داده و عقاید صحیح و عقلانی را جایگزین عقاید خردستیز و خرافه گرایی نمود. در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری مطالبی به‌صورت جامع و شفاف بازگو شده است. ایران دوران اسلامی در فلسفه، ریاضی، طب، فقه، اخلاق، ادبیات و عرفان و… شخصیت‌های بزرگی را تحویل جامعه جهانی داده است.

مقدمه: دین اسلام در سلسله ادیان ابراهیمی آخرین دین آسمانی است. با ظهور دین اسلام جهان در معرض تحول بسیار مهمی قرار گرفت. در این راستا دین اسلام به‌سرعت به مناطق هم‌جوار گسترش پیدا کرده و در طول چهارده قرن قاره‌های زمین را درنوردید. امروز گرایش به دین اسلام در سراسر جهان توجه جهانیان را جلب نموده است. اما در این شبهه با تعبیر اسلام ایرانی ادعاشده است که فرهنگ ایران باستان که مبتنی بر عقلانیت بوده توسط فرهنگ خرافی اسلام نابودشده است. این مقاله به این شبهه پاسخ داده است.

پاسخ شبهه:

در ابتدای حمله اعراب به ایران، بخش‌های زیادی از ایران به تصرف اعراب مسلمان درآمد اما فرایند مسلمان شدن ایرانیان به‌مرورزمان و براثر مجاورت و آشنایی با اعراب و به روی اختیار و آگاهی صورت پذیرفت.[۱] بنابراین درست است که کشور ایران بازور شمشیر فتح گردید اما ایرانیان بازور شمشیر مسلمان نشده‌اند بلکه بعد از برقراری دولت اسلامی بر این سرزمین، زرتشتیان و حتی مسیحیان و پیروان سایر ادیان بر دین خود باقی بودند و به‌تدریج همان‌گونه مری بویس به آن اشاره‌کرده است با مجاورت و آشنایی با تعالیم اسلام و قرآن، دین اسلام را پذیرفته‌اند.

بسیاری از محققان بر آن‌اند که اگر اسلام وارد ایران نمی‌شد، ایرانیان بی‌گمان مسیحی می‌شدند؛ زیرا این دین، به‌شدت در ایران در حال رشد بود. ارمنستان که یکی از ایلات ایرانی بود و همچنان که از نامش پیداست در آنجا اورمزد پرستیده می‌شد، با ظهور مسیحیت چنان جذب مسیحیت شد که حتی داستان شهدای آنان و احتجاج آنان علیه دین بهی (زرتشتی) در برابر شاهان ایرانی معروف است.[۲]

چوکسی می‌نویسد: «گرایش به اسلام در شهرهای آذربایجان، خوزستان و سیستان اغلب داوطلبانه و عاری از تحمیل بود. در آن نقاط، اسلام معمولاً درنتیجه فعالیت‌های مبلغانی انتشار یافت که خطاب به خانواده‌ها و طوایف تبلیغ دینی می‌کردند.»[۳] این مبلغان بیشتر از شیعیان زیدی بودند.[۴] به گواهی تاریخ، دانشمندان زرتشتی ازجمله پرشورترین اقشاری بودند که به دین اسلام پیوسته و از آن دفاع می‌کردند. در متون پهلوی گاهی از این عالمان نواسلام که بر دین زردشت می‌تاخته‌اند، شِکوه شده است. به‌عنوان نمونه، یکی از افرادی که پیش‌تر زردشتی بود و پس از قبول اسلام نام خود را از ابالیش به عبداللیث تغییر داده بود، در دربار مأمون با آذر فرنبغ، پیشوای معروف بهدینان به مباحثه پرشوری پرداخت.[۵] بعدها پسر آذر فرنبغ، پیشوای زردشتیان آن عصر که قرار بود منصب پدر را عهده‌دار شود، به اسلام گرایید.

بنابراین بسیار طبیعی بود که ایرانیان از اسلامی که به دلیل نفی نظام طبقاتی و خرافات زدایی، انقلابی را در ایران جدید نوید می‌داد استقبال کنند. در ابتدا مسلمانان رفتار خوبی با ایرانیان داشتند و آن‌ها را با خود برابر می‌دانستند.[۶] پس، آنچه باعث سقوط آیین زردشت در پایان عصر ساسانی شد، به خود ساختار متزلزل این آیین برمی‌گردد. به سخن دیگر، این آیین از درون خود دچار نوعی تزلزل شده بود.[۷]

همان‌گونه که اشاره شد وجود فرهنگ، علم و ادب در ایران‌زمین قابل‌انکار نیست. همچنین این واقعیت نیز روشن است که مردم ایران‌زمین نسبت به سایر ملت‌ها از دین اسلام بهره‌های زیادی برده و خدماتی را برای دین اسلام انجام داده است. به گفته شهید مطهری اگر قرآن نبود مولوی و حافظ و سنایی و عطّار و سعدی و امثال آن‌ها به وجود نمی‌آمدند. استعداد ایرانی با نور اسلام شکفت و این افتخار، ایران را بس که توانست معارف اسلام را بهتر از هر قوم دیگری دریافت کند. [۸] همچنین دانشمندان بزرگ مانند شیخ طوسی، شیخ طبرسی، خواجه نصیر طوسی، علامه مجلسی، کلینی، شیخ صدوق، ابن‌سینای بلخی، علامه طباطبایی و… از خطه ایران‌زمین بوده‌اند که خدمات بزرگی را برای دین اسلام و گسترش آن انجام داده‌اند و از برکت دین اسلام است که شخصیت‌های علمی در این سرزمین رشد نموده و شهره جهانی پیداکرده‌اند. فرهنگ اسلامی همان‌گونه که با نیروی عقلانیت و آموزه‌های عقلانی و خرافه زدایی بر فرهنگ‌های مناطق دیگر غلبه نموده فرهنگ کهن ایرانی نیز مغلوب فرهنگ اسلامی قرارگرفته و رسم و رواج‌های زرتشتی از مناطقی که آیین زرتشت در آن‌ها حاکم بوده بدون زور از بین رفته است. و اگر دین اسلام هم وارد ایران نمی‌شد فرهنگ و تمدن ایران باستان بازهم متحول می‌گردید و به حالت اولیه خود باقی نمی‌ماند. شبهه کننده دین اسلام را بدون دلیل به خرافه گرایی متهم می‌کند درحالی‌که هیچ آموزه خرافه و باطلی در قرآن و اسلام ناب وجود ندارد. قرآن مردم را به تعقل و تفکر دعوت نموده که خرافه گرایی و توهمات را نفی می‌کند. این در حالی است که عقاید آیین زرتشت خردستیز و بیشتر احکام عملی آن خرافه و غیرقابل‌توجیه است که امروز با پیشرفت علم و دانش قابل‌پذیرش نیست؛ مثلاً بنا بر تعالیم آیین زرتشت، ایندرا، رب‌النوع رعد و جنگ، وارونا، رب‌النوع آسمان پرستاره که عنوان رب الارباب به خود گرفته بود، آگنی، رب‌النوع آتش، سوما یا هئوما عبارت از مشروبی بود که به‌واسطهٔ نیرو و حرارتی که در بدن تولید می‌نمود در شمار خدایان محسوب می‌گشت.[۹] ازجمله خدایان دوره پیش از زرتشت خدایی است به نام «وَرَثر غنه» که رب‌النوع رعد بوده است. کلمه وثرغنه به‌تدریج تبدیل به بهرام شده است. خدای دیگر این دوره به نام «مثیره» که کلمه «مهر» تبدیل از آن است خدای آفتاب بوده است.[۱۰]

در ایران باستان قبل از زرتشت آفتاب را چشم آسمان و رعد را پس آن می‌دانستند و کم‌کم این عناصر طبیعت که نخستین معتقدات را تشکیل می‌دادند در دین زرتشت به یک عده معاونان و دستیاران اهوره مزده تقسیم‌شده‌اند که ازنظر اهمیت دودسته هستند. دستیاران درجه اول حکم ملائکه مقرب را دارند که «امشسپندان» باشند و دستیاران درجه دوم «یزته‌ها» یل ایزدان هستند که معاونین امشسپندان باشند. از آن‌طرف انگره مینو یعنی اهریمن است که او نیز عده‌ای معاون و دستیار دارد که مهم‌ترین آن‌ها دروغ و اژدها است.[۱۱]

در میان ایرانیان باستان و اساطیری که از آنان نقل‌شده خدایان متعدد و گوناگون وجود داشته است. برخی از خدایان کهن ایرانیان باستان عبارت‌اند از: «وایو» که خدای راز انگیزی است که اهوره مزدا او را قربانی می‌دهد. «باد» یکی دیگر از خدایان هندو- ایرانی است که پدیدآورنده زندگی در ابر و باران و مرگ در توفان است. «اهوره مزدا» نیز از خدایان ایرانیان باستان است که در نور فرمانروایی می‌کند. انگره مینو در این اساطیر خدایی است که در ظلمت فرمانروایی می‌کند و «وایو» در فضای میان این دو یعنی خلأ قرار دارد که از مفهوم بی‌طرفی برخوردار است.[۱۲] «آناهیتا» یکی دیگر از خدایان ایرانیان باستان است که خاستگاه زندگانی و باروری است.[۱۳] همین‌طور خدایان دیگری از قبیل ناهید، ریپوثوین، ورثرغن یا بهرام، تیشتر و… در میان ایرانیان باستان مورد پرستش قرار داشته‌اند.[۱۴]

آتش نیز از خدایانی بوده که در هند به نام «آگنی» ستایش می‌شود. آنان بر این باورند که آتش واسطه میان انسان و خدایان است و دوجهان را باهم پیوند می‌دهد. مرکزیت آتش در آیین زرتشت شاید یکی از شناخته‌شده‌ترین جنبه‌های این آیین بوده است. باور و مراسم آیین دوره پیش زرتشتی اکنون کاملاً شکل زرتشتی به خود گرفته است و در شناخت اساطیر ایرانی تفکیک باورهای کهن و متأخر غالباً دشوار است. به‌هرحال آتش پسر اهوره مزدا و تجسم حضور او و نمادی از نظم راستین اوست.[۱۵]

در فرهنگ ایران باستان نه‌تنها اعتقادی به خردگرایی وجود نداشته بلکه آموزه‌ها و رسم و رسومات خردستیز بر این فرهنگ حاکم بوده است. برخی می‌گویند آیین زرتشت که اصالتاً دینی توحیدی بوده گویا بعد از مرگ زرتشت دوگانه‌پرستی بر این آیین غلبه کرده و «اندیشه توحید که زرتشت تعلیم می‌داد نیز دست‌خوش تغییراتی گردیده است».[۱۶] این تغییرات نیز از فرهنگ خردستیزی ایرانیان باستان متأثر شده است و دو عنصر اهورامزدا و اهریمن، در این آیین نمایان شد که هرکدام به‌نوعی دعوی خالقیت داشتند.

در سراسر گات‌ها اهورامزدا یگانه آفریدگار جهان مینوی و مادی است و سرچشمه همه نیکی‌ها و خوبی‌هاست در مقابل آفریدگار یا فاعل شری وجود ندارد انگره مینوی یا خرد خبیث که بعدها به‌مرور ایام اهریمن گردید و زشتی‌های جهانی از قبل او در مقابل اهورامزداست.[۱۷]

همچنین در راستای خردستیزی فرهنگ ایران باستان می‌توان به تقدیس آتش اشاره کرد. در ایران قبل از اسلام آتشکده‌های فراوانی وجود داشت که آثار برخی از آنان تاکنون نیز باقی‌مانده است هرچند زرتشتیان وجوهی را برای تقدیس آتش ذکر می‌کنند ولی دلیلی عقلی و فلسفی برای این تقدیس وجود ندارد و این افراط غیرعقلانی در تقدیس آتش باعث شده که عده‌ای آنان را آتش‌پرست بنامند.[۱۸]

غیرعقلایی بودن احکام عملی آیین زرتشت از موارد دیگر عقل ستیزی فرهنگی است که بر ایران باستان حاکمیت داشته است. در کتاب اوستا احکامی بیان‌شده که نه‌تنها غیر عقلایی است بلکه گاهی انجام دادن آن‌ها محال است و امکان وقوعی ندارد. به‌طور مثال درباره زنی که بچه مرده به دنیا بیاورد چنین حکم داده‌شده که آن زن باید به نقطه‌ای دوردست برده شده و دور از آب‌وآتش نگهداری شود و تنها بعد از خوردن چندین جام «گُمیز» (پیشاب گاو نر) آمیخته با خاکستر، می‌تواند شیر بنوشد ولی باز حق نوشیدن آب را تا چندین روز ندارد.[۱۹]

هم‌چنین در وندیداد آمده است اگر کسی سگ آبی را بکشد باید «ده هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازیانه با سرو شوچرن بدو بزنند و باید اَشَوَنانه و پرهیزگارانه ده هزار بسته هیزم سخت و خشک و پاک را چون تاوانی به روان سگ آبی به آتش اهورامزادا بیاورد…». البته حکم به اینجا ختم نمی‌شود بلکه باید ده هزار مار، ده هزار سنگ‌پشت، ده هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار کرم خاکی، ده هزار مگس و… را بکشد و خانه و زمینی را به روان سگ آبی داده هیجده استبل ویران‌شده را بازسازی و هیجده سگ را از ناپاکی‌ها پاک‌کرده، هیجده مرد را طعام دهد و …[۲۰] تا گناه او بخشیده شود.

در آیین زرتشت ممکن است که به‌صورت جزئی به برخی مسائل اخلاقی پرداخته‌شده باشد مانند راست‌گویی و دوری از دروغ گفتن که البته تمام بشر این اخلاقیات را بر طبق معیار عقل می‌پذیرند؛ اما از دیدگاه اسلام یکی از اموری که جامعه بشری در تعامل سالم با خود و دیگران و نیز در سیرتکاملی زندگی خود به آن نیاز مبرم دارد، آموزه‌های اخلاقی است. اخلاق در سالم‌سازی زندگی انسان و جامعه نقش اساسی دارد؛ زیرا علم اخلاق وظیفه تهذیب و ساختن انسان را به عهده دارد و به زندگی فردی و اجتماعی انسان ارتقاء می‌بخشد. بر طبق آیه از قرآن کریم یکی از فلسفه بعثت پیامبران تهذیب نفوس انسان‌هاست و در روایات اسلامی نقل‌شده که پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) فرمود: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق».[۲۱]

از مقایسه کتاب اوستا و قرآن کریم و آموزه‌های دیگری که در این دو دین مطرح است، برای هر محقق و پژوهشگری این نتیجه حاصل می‌شود که آموزه‌های انسان‌ساز و هدایت‌گری که در قرآن کریم وجود دارد اوستا از یک‌صدم آن بهره‌مند نیست. این چیزی نیست که در محدوده ادعا قرار بگیرد؛ زیرا هر دو کتاب قرآن کریم و اوستا و نیز تعالیمی که از پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم‌السلام) برجای‌مانده، قابل‌دسترسی هستند و مقایسه آن‌ها برای هرکسی امکان‌پذیر است.

نتیجه:

نتیجه این شد که اولاً ورود دین اسلام به ایران، وجود تمدن و فرهنگ ایران باستان را نفی نمی‌کند بلکه خدمات متقابل بین ایران و اسلام قابل‌انکار نیست ولی درعین‌حال عقاید و فرهنگ ایران باستان مملوی از خرافات و آموزه‌های خردستیز است. دین اسلام ایرانیان را از خرافه گرایی و خردستیزی نجات داده است و درعین‌حال مسلمانان در ایران از فرهنگ معقول و تمدن ایران باستان برای رشد اسلام استفاده نموده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

  • [۱]. مری بویس، جستاری در فلسفة زرتشتی، ص ۹۶، گروه مترجمان، دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۸ش.
  • [۲]. مری بویس، زردشتیان؛ باورها و آداب دینی آن‌ها، ص۱۱۳، ترجمه: عسکر بهرامی، انتشارات ققنوس، چ۳، ۱۳۸۲ش.
  • [۳]. جمشید کرشاسب چوکسی، ستیز و سازش، ص ۹۹، تهران، ققنوس، چ۳، ۱۳۸۶ش.
  • [۴]. همان، ۱۱۵.
  • [۵]. همان، ص۱۰۱.
  • [۶]. زینر، رابرت چارلز، طلوع و غروب زرتشتی گری، ص۲۳، ترجمه: تیمور قادری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹ش.
  • [۷]. همان، ص۲۷.
  • [۸]. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج‏۱، ص ۲۳۹، تهران، انتشارات صدرا. بی تا.
  • [۹]. عباس قدیانی، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، ص۲۵، تهران، فرهنگ مکتوب، چ۳، ۱۳۸۷ش.
  • [۱۰]. تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، ص۲۵.
  • [۱۱]. همان، ص۲۶.
  • [۱۲]. جان راسل هینلز، شناخت اساطیر ایران، ص۷۴–۷۵، ترجمه: باجلان فرخی، تهران، انتشارات اساطیر، چ۲، ۱۳۸۵ش.
  • [۱۳]. همان، ص۷۹.
  • [۱۴]. همان، ص۹۰.
  • [۱۵]. همان، ص۹۱.
  • [۱۶]. بی‌ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ص ۴۶۸، ترجمه علی اصغر حکمت، (.انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۰)
  • [۱۷]. اوستا، ابراهیم پور داود، ناشر دنیای کتاب ،۱۳۸۲اول، ص۷۱
  • [۱۸]. مطهری، مرتضی، مجموعه‌آثار، ج ۱۴، ص ۲۱۹، (خدمات متقابل اسلام و ایران)، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ۱۴۱۹ ق.
  • [۱۹]. ر.ک. دستخواه، جلیل، اوستا، ج ۲، ص ۷۱۵ و ۷۱۶، فرگرد پنجم ص ۴۶ و ۵۷، انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۰.
  • [۲۰]. اوستا، ج ۲، ص ۸۲۲ وندیداد فرگرد چهارم.
  • [۲۱]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۶۷ص۳۷۲، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ۳، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.