رابطه عصمت و اختیار در معصومان
اگر عصمت امرى اعطايى باشد، آيا مصونيت پيامبران و امامان از گناه، جبرى نخواهد بود؟ در اين صورت، دليل برترى آنان بر ساير انسان ها چيست؟
جبرى يا اختيارى بودن عصمت، اولين و مهم ترين پرسشى است كه اين مسئله، پيش چشم خردمندان مى نهد[۱] چرا كه ارزش آدمى به اراده ى آزاد و اختيار او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومين را به ماشين خودكارى تبديل مى كند كه نه شايسته ى الگو شدن براى ديگران اند و نه سزاوار پاداش فراوان.
اختيار آمد عبادت را نمك***ورنه مى گردد به ناخواه اين فلك
گردش او را نه اجر و نه عقاب***كه اختيار آمد هنر وقت حساب
جمله عالم خود مسبِّح آمدند***نيست آن تسبيح جبرى مزدمند.
اين مشكل به سادگى قابل حل است. سير اختيارى انسان داراى دو ركن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچار معصيت مى شويم، يا نسبت به زشتى گناه آگاهى كامل نداريم و يا از اراده اى قوى براى ترك آن برخوردار نيستيم. هر چه اين دو عامل تقويت شوند، دايره ى گناهان آدمى، تنگ تر و تنگ تر خواهد شد. معصومين كسانى هستند كه هم از نظر شناخت چنان اند كه زشتى و ناپسندى هر كار بدى را به چشم دل مى بينند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند كه طوفان غرايز حيوانى، عنان اختيار را از كف آنان نمى ربايد. همه ى ما مرتبه اى از چنين مصونيت هايى را تجربه نموده ايم; به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتّى به فكر هيچ عاقلى هم خطور نمى كند، چه رسد به اين كه جامه ى تحقّق پوشد. [۲]
امّا مسئله به همين جا خاتمه نمى يابد. پرسشى كه هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، اين است كه چرا اين علم و اراده ى آن چنانى، در انحصار گروه اندكى است؟ درست است كه راه حل ذكر شده، مشكل اختيار معصومين را چاره مى كند، اما هم چنان دليل برترى آنان بر سايرين، بى پاسخ مانده است. پيامبر و امام معصوم، گناه را هم چون ماده ى سمّى مى بيند; از اين رو، فكر انجام آن را نيز در سر نمى پروراند. ما نيز اگر چنان علم و اراده اى داشتيم، از عصمت كامل برخوردار مى شديم.
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد***ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد.
اين پرسش اساسى كه گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» ياد مى شود، با پاسخ هاى مختلفى رو به رو شده است.[۳] يكى از آن ها كه در تأييد آن، از روايات مختلفى مى توان سود جست، راه حل اين مشكل را در علم پيشين الهى جست و جو مى كند. به اين بيان كه خداوند پيش از آفرينش آدميان، با علم ازلى خود مى دانست كه گروهى از آنان، بيش از سايرين از اختيار خود بهره مى گيرند و حتّى اگر مورد موهبت هاى ويژه قرار نگيرند، با اعمال اختيارى خود، سر آمد همگان خواهند شد. اين منزلتى كه اينان با سير اختيارى خويش بدان مى رسيدند، سبب گرديد كه خداوند، موهبت ويژه ى خويش را به آنان عطا نمايد و ايشان را از علم و اراده اى برخوردار كند كه به واسطه ى آن، به مصونيت كامل برسند و در پرتو آن، راه نمايانى مطمئن براى همه ى افراد بشر گردند. به عبارت ديگر، دليل اعطاى چنين موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آن ها، فراهم نمودن وسايل هدايت براى ساير انسان ها است.[۴]
اين نكته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازين دعاى ندبه استفاده نمود. هم چنين در روايتى از امام صادق(عليه السلام) در باره ى موهبت هاى ويژه ى پيامبران، چنين آمده است:
از آن جا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران، مى دانست كه آنان از او فرمان بردارى مى كنند و تنها او را عبادت نموده، هيچ گونه شركى روا نمى دارند ]از موهبت هاى ويژه ى خويش، برخوردارشان ساخت[. پس اينان به واسطه ى فرمان بردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا رسيده اند.[۵]
منابع
- ↑ برخى از نويسندگان از آن جا كه نتوانسته اند راهى براى جمع ميان عصمت و اختيار بيابند، بِه تر آن ديده اند كه اصل اين فضيلت را انكار كنند. بر اساس اين ديدگاه «اگر پيامبر معصوم باشد، در كارهايى كه انجام مى دهد يا از آن ها دست مى كشد، امتيازى بر ديگران نخواهد داشت; اما زندگى غير معصومانه ى پيامبر، شأن و منزلت او را بالا مى برد و نشانه ى اين است كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پى روى كرده است». ر.ك: مقارنة الاديان، ج 3، ص 126.
- ↑ راه نماشناسى، ص 115. براى آشنايى با تبيين هاى ديگرى از اختيارى بودن عصمت، ر.ك: تلخيص المحصّل، ص 369; ارشاد الطالبين، ص 301; كشف المراد، ص 365; الالهيات، ج 3، ص 159; الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 3، ص 297; امام شناسى، ج 1، ص 80; امامت و رهبرى، ص 174; تنزيه انبيا از آدم تا خاتم، ص 19; گوهر مراد، ص 379; انيس الموحدين، ب 3، ف 2; و فلسفه ى وحى و نبوت، ص 218.
- ↑ براى نمونه، ر.ك: پرسش ها و پاسخ هاى مذهبى، ج 1، ص 165; راه نماشناسى، ص 121; و امام شناسى، ج 1، ص 114
- ↑ پژوهشى در عصمت معصومان، ص 66; هم چنين ر.ك: بحارالانور، ج 17، ص 94; مصنفات الشيخ المفيد، ج 5 (تصحيح الاعتقاد) ص 128; و مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 301
- ↑ بحارالانوار، ج 10، ص 170