حکومت دینی از نگاه شیعه و اهلسنت
ماهیت حکومت دینی و دلائل آن از منظر فریقین
س: از منظر فریقین حکومت دینی دارای چه ماهیتی است و دلائل ضرورت آنچه میباشد؟
در تفکر اسلامی، حاکمیت بالذات از آن خداوند متعال است و بشر به اذن خدا حق دارد حکومت اسلامی تشکیل دهد و بر مردم اعمال قدرت کند. برپایی حکومت، نیاز جامعه بشری و از ضروریات دین اسلام است؛ بر همین اساس، مسئله حکومت و حاکم در اسلام از ارزش والایی برخوردار است. در عین حال، انحرافاتی در سیر نظام حکومتی و حاکمان اسلامی پدید آمد که موجب تردید مسلمانان در این مسئله شد و فهم فقهی این مسئله را در پردهای از ابهام فرو برد. ما بحث خود را از دیدگاه فقهی دنبال خواهیم کرد و به این نتیجه خواهیم رسید که چون حکومت اسلامی تضمینکننده اجرای مقررات و حدود اسلامی، حراست از کیان اسلامی و ادارهکننده شئون گوناگون امت اسلامی باید بر اساس آموزههای اسلامی و بر محور کتاب، سنت، عقل و اجماع حکومت کند.
در این راستا و به دور از هرگونه نقد و اثبات، دیدگاه فریقین را در باب ماهیت حکومت دینی تحت عناوین زیر بررسی خواهیم کرد:
- بیان ماهیت، ضرورت و انواع حکومت دینی
- ادله ضرورت حکومت اسلامی از نگاه عالمان خاصه
- ادله ضرورت حکومت اسلامی از نگاه عالمان عامه
تبیین مفاهیم
حکومت
واژه حکومت در لغت از ریشه «حکم» (ح ک م) و به معنای بازداشتن یا نهی کردن، فرمان دادن، بازداشتن برای اصلاح، به سامان آوردن چیزی، قضاوت، داوری و نظایر اینهاست.
فیومی در مصباح المنیر،[۱] راغب اصفهانی در مفردات القرآن،[۲] زبیدی در تاج العروس[۳] و ابن فارس در مقائیس اللغه[۴] حکومت را از ماده حکم و به معنای منع کردن و بازداشتن برای اصلاح یا کار محکم و استوار دانستهاند. حکومت و حکم، به معنای داوری کردن، فیصله دادن، جلوگیری از ظلم و ستم، استقرار، ثبوت، اتقان و قاطعیت در رأی نیز آمده است.
حکومت و حکم در اصطلاح سیاست و علوم سیاسی به معنای فن کشورداری و تدبیر و اندیشه در اداره و تنظیم امور داخلی و خارجی کشور میباشد.[۵]
خلافت
خلافت در اصل مصدر باب «خلف، یخلف، خلافه» به معنای جانشین و قائممقام است. ابناثیر گوید: خلیفه به کسی گفته میشود که نیابت و جانشینی غیر را بر عهده دارد.[۶]
خلافت در اصطلاح اسلامی عبارت است از ریاست عامه در امور دنیا و دین به نیابت از پیامبر اسلام| در حقیقت، خلیفه، جانشین صاحبشریعت در حفظ دین و سیاست دنیا به وسیله دین است.[۷]
بعضی هم گفتهاند: خلافت نیابتی است از نبوت که نگهبانی دین و سیاست دنیا را بر عهده می-گیرد.[۸]
امامت
امام از نظر لغت، مصدر ماده «اُمَّ، یَاُمّ» و به معنای کسی است که مردم به او اقتدا میکنند و پیشوای مردم است؛ خواه در راه حق باشد یا در راه باطل. جمع آن هم ائمه است.[۹]
اما در اصطلاح علم کلام، امامت عبارت است از: ریاست همگانی و فراگیر بر جامعه اسلامی در همه امور دینی و دنیوی. ذکر کلمه «دنیوی» برای تأکید بر وسعت قلمرو امامت است؛ وگرنه تدبیر امور دنیوی نیز جزئی از دین اسلام است.[۱۰] بهعبارت دیگر، امامت، خلافت و جانشینی صاحب شرع مقدس در حراست از دین و سیاست دنیاست.[۱۱]
همچنین گفتهاند که امام کسی است که به نیابت از پیغمبر خدا دارای ریاست عامه در امور دین و دنیا باشد[۱۲]
ولایت
ولایت از ماده «و ل ی» و به معنای دو چیز است که در کنار هم یا پشت سرهم قرار گیرند، بهگونهای که مانعی بین آنها نباشد.[۱۳] اهل لغت برای این کلمه معانی متعددی ذکر کردهاند. فیومی گوید: ولی بر وزن فَلس به معنای قُرب هم آمده است. «وَلیتُ علی الصبیّ و المرأه» یعنی من بر کودک و زن ولایت پیدا کردم. ولایت با کسره و فتحه به معنای نصرت است. «واستولی علیه» یعنی بر او غالب شد و بر او تمکن یافت.[۱۴]
ولایت در اصطلاح به معنای سلطه بر شخص یا مال یا هر دو است؛ اعم از اینکه چنین سلطهای عقلی باشد یا شرعی و اصلی باشد یا عرضی و فرعی.[۱۵]
فقیه
واژه فقیه از ماده «فقه» است و فقه در لغت، مطلق علم به یک شیء و ادراک آن نیست، بلکه ریزبینی و ادراک دقیق را «فقه» گویند.[۱۶] بنابراین، فقیه به معنای متخصّص در فقه است.
در اصطلاح علم فقه، فقیه کسی است که نیروی استخراج همه یا بیشتر احکام شرعی و قوانین کلی اسلام را از منابع ویژه آن (کتاب، سنّت، اجماع و عقل) به صورت بالفعل داشته باشد.[۱۷] بنابراین، ولایتفقیه به معنای حکومت و اداره جامعه اسلامی به وسیله فقیه عالم و عادل است.
ما در این مقاله از گروهی که پیروان امامت و مکتب اهلبیت(ع) هستند با عنوان «خاصه» و از کسانی که پیروان خلافت هستند با عنوان «عامه» یاد میکنیم.
براساس دیدگاه این دو گروه، دو تئوری حکومت دینی در جهان اسلام شکل گرفت تئوری نظام امامت (امامت بالاصاله و بالنیابه) و تئوری نظام خلافت.
ماهیت حکومت دینی
قبل از پرداختن به ماهیت حکومت دینی لازم است مفهوم حکومت دینی بهدرستی تبیین شود. این واژه مرکب از دو کلمه است که برای بهدست آوردن مفهوم آن، تعریف هر دو جزء آن ضروری است.
مفهوم جزء اول روشن و بیان شد؛ اما کلمه دین مجموعهای از عقائد، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور فردی و اجتماعی انسانها و تأمین سعادت دنیا و آخرت آنان تدوین شده است.[۱۸] بنابراین اگر حکومت مجموعه عوامل و نهادهایی باشد که از طریق آنها حاکمیت اعمال میشود و دین مجموعهای از باورها و بایدها و نبایدهای مؤثر در سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد که تمام ابعاد فردی و اجتماعی زندگی وی را در بر میگیرد، میتوان گفت حکومت دینی همان مجموعه عوامل و نهادهایی است که حاکمیت دینی از طریق آنها اجرا میشود.
پس ماهیت حکومت دینی همان اعمال حاکمیت الهی است. منظور از حاکمیت خداوندی، بروز اراده خداوند به وسیله پیامبران و عقول و وجدانهای سلیم در جوامع بشری و اجرای آن به وسیله خود انسانهاست.[۱۹]
حاکمیت و ولایت خداوند دو گونه عملی میشود:
- با تدوین قوانین از طرف خدا؛ قوانین و اصولی که بر جامعه حاکم هستند و خطوط اصلی نظام را ترسیم میکنند.
- با تعیین حاکم و ولی امر از طرف خدا؛ خواه با نصب خاص (شخصی) یا نصب عام (تعیین معیارها و صفات حاکم).
شهید مطهری (ره) در این باره مینویسد: «حکومت دینی، ماهیتی دینی و الهی دارد؛ یعنی در تمام جهات مادی و معنوی و سیاسی و عقیدتی، روح و هویتی اسلامی دارد و تداوم به ثمر رسیدن آن نیز بر اساس دین امکانپذیر است».[۲۰]
ضرورت حکومت
تشکیل حکومت در جوامع انسانی یک نیاز طبیعی و بهحکم عقل ضروری است؛ چنانکه امام علی× نیز به این امر اشاره کرده و فرمودهاند: «مردم ضرورتاً به زمامداری، نیک یا بد، نیازمندند».[۲۱] بنابراین حکومت و نظام سیاسی به عنوان یک ضرورت اجتماعی در جامعه مورد قبول همگان است. در این میان، تنها مکتب «آنارشیسم» منکر ضرورت وجود حکومت است.
افلاطون میگوید: «دولت از مقتضیات طبع بشری است؛ زیرا انسان بالطبع موجودی اجتماعی است و کسی که قائل به عدم لزوم دولت است، روابط طبیعی را ویران میکند؛ یا انسانی است وحشی که از انسانیت به دور است، یا وجود بالاتر از انسان مانند فرشتگان است».[۲۲]
افلاطون میگوید: «تحصیل حیات بافضیلت برای افراد بشر جز به وجود دولت ممکن نیست؛ زیرا طبیعت انسان به حیات سیاسی متمایل است؛ بنابراین دولت از امور طبیعی است که انسان بینیاز از آن نیست».[۲۳]
ضرورت حکومت در اسلام
تشکیل حکومت اسلامی، اساسیترین و ضروریترین اصول اسلامی است؛ زیرا:
اولاً اسلام برای اجتماع اهمیت ویژهای قائل شده و بر این مبنا مهمترین احکام اسلامی از قبیل حج، نماز، جهاد و… بر اساس اجتماع وضع شده است.
ثانیاً هرچند قوانین و دستورالعملها تمام راههای نیل به سعادت مادی و معنوی را نشان دادهاند، اما بدون عمل نتیجهای حاصل نخواهد شد و بدیهی است که بدون قوه مجریه عمل به قانون امکانپذیر نیست.
ازاینرو خداوند متعال با فرستادن انبیا و وضع مجموعه قوانین، یک دستگاه اجرایی و حکومتی به وجود آورده و اطاعت از مجریان الهی (اولی الأمر) را جزء واجبات شمرده است.
ثالثاً سنت و روش پیغمبر بهترین دلیل بر ضرورت حکومت است؛ زیرا رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله در اوایل ورود به مدینه حکومت تشکیل داد، نظام اسلامی را برقرار کرد نماینده به اطراف فرستاد، به قضاوت در امور مسلمانان پرداخت، سفرایی نزد پادشاهان کشورهای بزرگ اعزام کرد، با سران قومها معاهده و پیمان منعقد کرد، فرماندهی جنگ را به عهده گرفت و در یککلام، تمامی کارهایی را که برای یک حکومت لازم بود انجام داد.
رابعاً آیات قرآن بر لزوم حکومت اسلامی صراحت دارند.
خامساً بسیاری از قوانین اسلام و احکام شرعی برای اداره نظام اجتماعی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع شده است.
سادساً روایات معتبری از معصومین(ع) بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی دلالت دارند.
انواع حکومت
حکومتها در طول تاریخ اشکال مختلفی داشتهاند و شاید بتوان گفت که به تعداد کشورهای جهان، حکومت وجود دارد؛ لذا تقسیمبندیهای زیادی برای انواع حکومت بیان شده است.[۲۴]
۱. طبقهبندی حکومتها بر حسب جهانبینی
حکومتها برحسب جهانبینی به دو نوعِ الهی و طاغوتی تقسیم میشوند:
الف) حکومت الهی
منبع قانون در این حکومت اوامر خداوند است. حکومت الهی میتواند با حفظ شرایط در قالبهای گوناگونی تحقق یابد. حکومت الهی استبدادی نیست؛ زیرا در حکومت استبدادی ملاک قانون خواست حاکم است؛ اما حاکمیت در حکومت الهی از آن خداوند است و همه افراد، از جمله پیامبر صلّی الله علیه و آله، ائمه(ع) و حاکمان اسلامی در عصر غیبت مطیع خداوند و اجراکننده قوانین و احکام الهی هستند.
ب) حکومت طاغوتی
نظامهای سیاسی مبتنی بر اومانیسم ـ که حاکمیت را از آنِ انسان میدانند ـ در هر شکلی که تجلی یابند، طاغوتی هستند؛ چراکه انحراف از قوانین اسلامی و تجاوز به حق ربوبیت الهی، طغیان و ظلم محسوب میشود.
۲. طبقهبندی حکومت بر حسب تعداد حاکمان
دانشمندان علوم سیاسی حکومت را به گونههای مختلفی تقسیم کردهاند که به گوشهای از این تقسیمبندیها اشاره میشود.
الف) حکومت فردی
در حکومت فردی، سلطان یا شاه در رأس حکومت قرار دارد؛ درحالیکه بدون مسئولیت و به میل و رأی خود اعمال قدرت میکند.
حکومت فردی، کهنترین شکل حکومت است؛ اما در عصر جدید و بهواسطه افزایش مشارکت شهروندان در اداره امور کشورها از حکومتهای فردی کاسته شده است. معمولاً حکومتهای فردی و پادشاهی به شکل «موروثی»، «انتخابی»، «استبدادی» و «مشروطه» تجلی مییابد.
ب) حکومت گروهی
با بررسی تاریخ به حکومتهایی برخواهیم خورد که در آنها حاکمیت در دست گروه خاصی است؛ گروهی که مدعی برتری فکری یا طبقاتیاند و خود را برای به دست گرفتن حکومت محق میدانند.
ج) حکومت جمهوری
در حکومت جمهوری، اقتدار و مناصب دولتی از طرف مردم بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به حکام واگذار میشود.
نظام جمهوری اسلامی ایران از سویی جمهوری است ـ یعنی اداره کشور به آرای عمومی متکی است، انتخاب رهبران عالی جامعه، اعم از رهبری، ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس، مستقیم یا غیرمستقیم با مردم است و رئیسجمهور و نمایندگان مجلس برای مدت معین انتخاب میشوند ـ و از سوی دیگر، اسلامی است و مشروعیت آن ناشی از خداوند است.
مبانی فکری تشکیل حکومت در اندیشه سیاسی شیعه
حکومت ضرورت انکار ناپذیری است که انسانها برای حفظ نظم جامعه خود و تضمین منافع همگانی و اداره بهتر امور به آن نیاز دارند. براساس مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی قرآنی، حکومت دینی، تنها نوع حکومت است که میتواند تمام ضرورت¬های فوق را تأمین کند. ازاینرو تاریخچه پیدایش حکومت دینی به پیشینه تاریخی انبیای الهی بازمیگردد که بسیار کهن و دیرینه است.
نمونه کامل حکومت دینی در زمان پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و در شهر مدینه تحقق یافت. پس از رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله هیچیک از مسلمانان در ضرورت حکومت دینی تردید نکردند؛ بلکه همه بر این مسئله اتفاقنظر داشتند. اما اختلاف جدی خاصه و عامه در منشأ مشروعیت حکومت بوده است. در باور خاصه، خداوند مقام «امامت» را همانند مقام «نبوت» جعل کرده است؛ در مقابل، عامه عقیده دارند که امامت، مقام الهی نیست؛ از این رو میگویند: نصب امام بر خود مردم واجب است.
با شروع غیبت امام زمان(عج) این سؤال جدی برای فقها و اندیشمندان شیعه مطرح شد که آیا تشکیل حکومت اسلامی بدون حضور امام جایز است یا خیر؟ برخی فراتر از جواز، درباره وجوب یا عدم وجوب تشکیل حکومت در عصر غیبت سخن گفتهاند و بحث را بدین صورت مطرح کردهاند که درصورت تشکیل چنین حکومتی، میزان همکاری با حکومتهای سلطنتی چگونه باید باشد؟ نیز اگر حکومتی به نام اسلام تشکیل شد، اما در آن به جای امام عادل، شخص جائر به قدرت رسید، تکلیف چیست؟
پاسخ به این سؤالات، مجموعهای از آرای مختلف فقها را به همراه داشته است.
گروهی به استناد برخی روایات، تشکیل حکومت در عصر غیبت را جایز نمیدانند. در وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل ذیل کتاب «الجهاد» و تحت عنوان «حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم» روایاتی ذکر شده است. که برخی از آنها بهطور مطلق و عام، هر نوع قیام و برافراشته شدن هر پرچم را قبل از قیام امام زمان(عج) محکوم کرده و پرچمدار آن را طاغوت نام دادهاند. در یکی از روایات، قیامکننده در عصر غیبت، حتی اگر فردی از اهلبیت(ع) باشد، به صراحت نیز محکوم شده است: «عن عمر بن حنظله: فقلت جعلت فداک، إن خرج احد من اهل بیتک قبل هذه العلامات أنخُرُج معه؟ قال: لا».[۲۵]
در روایت دیگری از امام صادق(ع) چنین آمده است: «کل رایه تَرفَع قبل رایه القائم فَصاحبها طاغوت».[۲۶]
البته دانشمندان علم حدیث، این روایات را توجیه کرده و بر موارد خاص حمل نمودهاند. طبق قرآن و سنت، حکومتهایی که برای استقرار حاکمیت خدا و تحقق اطاعت از پیامبرصلّی الله علیه و آله و اهلبیت(ع) ایجاد میشوند، مشمول این احادیث نخواهند بود. نیز با دقت در مضمون آنها معلوم میشود که منظور، قیامها و پرچمهایی است که به نام حضرت مهدی(عج) و با ادعای مهدویت شکل میگیرند.[۲۷] از طرفی، یکی از اصول انکار ناشدنیِ عملکرد امامان شیعه برای حفظ اقلیت شیعیان، تقیه بوده است که نمیتوان آن را در فهم صحیح روایات نادیده گرفت.
دیدگاه دوم در بین فقهای شیعه، مجاز بودن و نزد برخی، وجوب تشکیل حکومت یا همکاری با حاکمان در حد مقدور و برای تحقق احکام اسلامی است. در اندیشه این گروه از فقیهان، حکومت ایدهآل اسلامی پس از حکومت پیامبر صلّی الله علیه و آله تنها توسط اوصیای دوازدهگانه او محقق میشود و هیچ حکومتی جز حکومت امامان معصوم(ع) مشروعیت ندارد. اما درباره چگونگی حکومت اسلامی در زمان غیبت آخرین معصوم، تئوریهای مختلفی مبنای عمل فقهای شیعه قرار گرفته که مهمترین آنها عبارت است از:
۱. ولایت انتخابی:
براساس این دیدگاه، امامان معصوم(ع) هیچیک از فقیهان را به ولایت نگماشتهاند، نه به گونه عام و نه به گونه خاص؛ بلکه آنچه در روایات و منابع دینی آمده، تنها بیان ویژگیها و شرایط لازم برای حاکم اسلامی است و در نهایت، معیار، انتخاب مردم خواهد بود؛ بنابراین اگر مردم، مستقیم یا غیرمستقیم به فقیهی رأی دهند، حکومت وی مشروعیت مییابد.
مهمترین دلایل باورمندان به ولایت انتخابی، در دو دسته کلی دلایل عقلی و نقلی تقسیم میشود:
الف) دلایل عقلی
دلیل عقلی ولایت انتخابی در چند گزاره خلاصه میشود:
- وجود هر نوع هرج و مرجی در جامعه قبیح و ناپسند است؛ لذا عقل بر ضرورت وجود حکومتی مقتدر، صالح و عادل برای حفظ مصالح جامعه و تأمین نیازهای مردم حکم میکند.
- استقرار چنین حکومتی جز با خضوع مردم و اطاعت آنها از دستورات آن میسر نمیشود.
- حکومت یا به نصب الهی یا به وسیله زور و سرنیزه و کودتا یا با انتخاب مردم تعیین میشود.
چون دلیلی بر نصب وجود ندارد و حکومت تغلب و زور نیز عقلاً قبیح است، تنها راهی که باقی میماند همان راه انتخاب از سوی مردم است.
اصل این استدلال بعلت دارا بودن اشکالات فراوان رد گردید که تفصیل آن در کتابی از همین نویسنده به آن پرداخته شده است.[۲۸]
از دلایل عقلی دیگری که برای اثبات انتخابی بودن والی و حاکم اسلامی گفته شده، سیره عقلا در واگذاری امور به افراد توانمند و امین است که نادرستی این دلیل هم در جای خود ثابت شده است.
ب) دلایل نقلی
برای اثبات نقلی این موضوع به آیات و روایاتی استناد میشود؛ از جمله:
ـ فحوای قاعده تسلیط
ـ قرارداد و معاهده بین مردم و حاکم
ـ آیات و روایات مربوط به شور در امر ولایت
ـ تعیین والی با مشورت مهاجرین و انصار
ـ آیات و روایات بیعت و…
روایات مورد استناد در ادله نقلی نظریه انتخاب، تمامی یا اکثریت غالب آنها، از نظر سند ضعیف بوده و نمیتوان به آنها استناد جست، و بر فرض قبول آنها نیز احادیث دیگری وجود دارد که مشروعیت حکومت را به صراحت منوط به انتصاب الهی میدانند.
مهمتر آنکه خواست و رأی مردم و پشتیبانی آنها از حکومت بر جواز اِعمال ولایت دلالت دارد، نه اینکه منشأ مشروعیت اصل ولایت و حکومت باشد.
۲. ولایت انتصابی: براساس این مبنا، فقیهان دارای شرایط به صورت عام از سوی امامان(ع) به ولایت نصب و گمارده شدهاند؛ ولی نصب یک فقیه از میان فقهای واجد شرایط و از قوّه به فعل درآوردن حکومت وی، بستگی به رأی مردم دارد.
گرچه در این دیدگاه، اصل، نصب الهی است، ولی نصب بدون خواست مردم به فعلیت نخواهد رسید؛ زیرا
انتخاب و گزینش مردم به منزله پذیرش حاکمیت فقیه است و پس از انتخاب فقیه، ولایت تحقق عینی و خارجی پیدا میکند و از قوه به فعل میرسد.
دلایل باورمندان به ولایت انتصابی فقیه یا فقیهان نیز به دو دسته نقلی و عقلی تقسیم میشود:
الف) دلایل عقلی
صاحب مفتاح الکرامه در خصوص نصب فقیه در عصر غیبت مینویسد: «عقل و اجماع و اخبار دلالت بر نصب فقیه از سوی امام معصوم(ع) دارد؛ اما دلالت عقل آن است که اگر امام فقیه را منصوب نکند و اجازه ندهد که به امور سر و سامان دهد، سبب حرج شدید و اختلال نظام میشود».[۲۹]
ب) دلایل نقلی
۱. مقبوله عمر بنحنظله، به ویژه در آن عبارت که امام صادق(ع) میفرماید: «فَاِنّی قَد جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکِماً …».[۳۰]
۲. روایت ابوخدیجه.[۳۱]
۳. روایت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله که فرمود: «اَللهُمَّ ارحَم خُلفائی…».[۳۲]
۴. توقیع شریف امام زمان(عج) که فرمود: «وَ اَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ …».[۳۳]
و روایات دیگر.
در مجموع، نقطه اشتراک تمامی عالمان خاصه، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر ظهور و غیبت است که با دلائل متعددی به آن پرداختهاند و ما نیز به آن اشاره میکنیم:
ادله ضرورت حکومت اسلامی از نگاه عالمان خاصه
۱. آیات قرآن کریم
به گونههای مختلفی میتوان از آیات قرآن ضرورت حکومت را استنباط کرد. همچنین در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که اجرای صحیح آن جز از طریق حاکمیت مرکزی شرعی امکانپذیر نیست. این آیات به گونهٔ غیرمستقیم (از راه ملازمه) بر وجوب برپایی حکومت اسلامی دلالت دارند.[۳۴]
برخی از نویسندگان و محققان اسلامی در کتابهای خود[۳۵]برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت دینی به چند دسته از آیات استدلال کردهاند.
دستهٔ اول: آیات دال بر ضرورت اقامه عدالت
برخی آیات بیانگر اهداف و آرمانهایی است که تنها در پرتو تشکیل حکومت اسلامی محقق میشوند؛ همچون آیاتی که خواهان برقراری قسط و عدل در جامعه و نافی هرگونه ظلم و ستم هستند؛ مانند:
{لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}؛[۳۶] «همانا ما پیامبرانمان را همراه با پدیدههای روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و میزان (سنجه) فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند.»
دسته دوم: آیات مرتبط با ساختار دفاعی نظام اسلامی
برخی آیات بیانگر قوانین و مقرراتی هستند که مردم بهصورت پراکنده و انفرادی توان انجام آن را ندارند و تنها با سازماندهی و بسیج نیروها میتوانند زمینهٔ اجرای آن را فراهم کنند و مشخص است که بسیج و سازماندهی مردم بدون پشتوانه حمایت و اقتدار حکومت ممکن نمیباشد. تکلیف «جهاد اسلامی» ـ که در آیات فراوانی بدان تصریح شده ـ دارای چنین خصوصیاتی است؛ مانند:
{وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ}؛[۳۷] «و برای [برخورد با] آنها هرچه از نیرو و اسبهای ورزیده در توان دارید آماده کنید، [به حدی] که دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگری جز آنها را که شما آنها را نمیشناسید و خدا آنها را میشناسد، با آن بترسانید.»
دسته سوم: نقش حاکمیت در هدایت مردم
دسته دیگری از آیات، تأثیر حاکمان و پیشوایان را در هدایت و ضلالت مردم بیان میکند؛ مانند:
{یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَه فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ}؛[۳۸]«روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود و [بهجای چشمههای زلال بهشت] آنها را وارد آتش میکند و چه بد آبشخوری است که بر آن وارد میشوند!»
از این آیه استفاده میشود که بدترین بدیها، فسادها خیانتها و توطئههای یک حاکم علیه مردم همین است که در قیامت آنها را وارد جهنم میکند.
دسته چهارم: نقش قدرت در حکومت
برخی آیات در خصوص قدرت حکومت بهکار رفته است: {وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ}؛[۳۹]«و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم!»
و در مورد ذوالقرنین آمده است: {إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا}؛[۴۰]«ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم». اگر فرض کنیم که تعبیر «مکنّا» به معنی هرگونه قدرت بخشیدن است، باز هم دلالت آیه بر مقصود ما روشن خواهد بود؛ زیرا حکومت بارزترین نمونهٔ قدرت است.
علامه طباطبایی (ره) ذیل این آیه میگوید: «منظور از تمکین در ارض، قدرت بخشیدن به آنهاست، یعنی هرچه از امور مربوط به اداره زندگی است انجام دهند، بیآنکه کسی مانع آنها گردد».[۴۱]
دسته پنجم: نقش حکومت در اجرای احکام
بعضی از آیات بیانگر احکامی است که اجرای کامل آن نیازمند قدرت است و زمینه تحقق آنها بدون پشتوانه حکومت اسلامی فراهم نمیشود؛ مانند آیاتی که احکام کیفری را بیان میکند:
{السَّارِقُ وَالسَّارِقَه فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللّهِ}؛[۴۲]«دستان مرد و زن دزد را به کیفر کاری که کردهاند، ببُرید که عقوبتی الهی است.» همچنین آیاتی که دلالت بر اجرای حد زنا، مجازات محارب و… دارد، از همین قبیل است.
۲. روایات بیانگر ضرورت حکومت
دلیل دیگـری که بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی میتوان اقامه کرد روایاتی است که از پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و امامان معصوم(ع) به دست ما رسیده است و بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در هر زمان، اعم از عصر حضور معصوم(ع) یا غیبت تأکید دارند. برای رعایت اختصار فقط به نقل چند دسته از این احادیث اکتفا میکنیم.
دسته اول: روایات بیانگر ضرورت ولی امر
برخی احادیث با صراحت بر ضرورت تشکیل حکومت دینی دلالت دارند. امام امیرمؤمنان علی(ع) در سخنانی ـ که بعد از کشته شدن عثمان و در پاسخ نامهٔ معاویه ایراد کردند ـ با صراحت بر این ضرورت تأکید فرمودند:
«بر اساس حکم خدا و حکم اسلام بر مسلمانان واجب است که پس از مرگ پیشوایشان ـ خواه بمیرد یا کشته شده باشد، گمراه باشد یا هدایتشده، مظلوم باشد یا ظالم، ریختن خونش حلال باشد یا حرام ـ قبل از هر کاری برای خود امامی برگزینند که عالم، متقی و آگاه بر شیوهٔ داوری پیامبر صلّی الله علیه و آله باشد تا جامعه آنان را اداره و میان آنان داوری کند، حق مظلوم را از ظالم بگیرد، از مرزهای آنان محافظت کند، اموال بیتالمال را جمعآوری نماید، حج و نماز جمعه را برپا دارد و صدقات را جمعآوری کند. سپس درباره پیشوایی که معتقدند مظلوم کشتهشده، نزد او به داوری روند؛ اگر آن پیشوا را مظلوم یافت، داوری کند که صاحبان خون، حق او را بگیرند و اگر او را ظالم یافت، نگاه میکند که حکم در این میان چیست».[۴۳]
دسته دوم: روایات بیانگر مسئولیت در قبال ظلم ظالمان
بعضی از روایات به این مسئله اشاره دارند که خداوند، از عالمان پیمان گرفته است که در مقابل ظلم ظالمان و تجاوز به حقوق مظلومان ساکت ننشینند، بلکه در صورت امکان و فراهم بودن شرایط لازم قیام کنند و زمام امور اجرای عدالت و رهبری امت را بر عهده گیرند.
مثلاً امام علی(ع) فرمودند:
«سوگند به کسی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید، اگر انبوه آن جماعت نمیبود یا گرد آمدن یاران، حجت را بر من تمام نمیکرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران خاموشی نگزینند، افسار حکومت را بر گردنش میافکندم و رهایش میکردم و در پایان با آن همان میکردم که در آغاز کرده بودم».[۴۴]
دسته سوم: روایات بیانگر جایگاه امامت در نظام دینی
روایاتی امامت را موجب نظام امت دانستهاند و روشن است که تحقق این نظام بدون تشکیل حکومت میسّر نخواهد بود.
امام علی(ع) در این باره فرمودهاند: «خداوند ایمان را مایهٔ تطهیر از شرک … و امامت را برای سازمان یافتن امور امت و فرمانبرداری از امام را برای بزرگداشت مقام رهبری واجب کرد».[۴۵]
ابن ابیالحدید در شرح این فراز از کلام امام(ع) مینویسد: «امامت برای ایجاد نظم در امت از جانب شرع واجب شده است تا جلوی نابسامانیها گرفته شود؛ زیرا اگر قدرت قاهره نباشد، تبهکاران سلامت جامعه را برهم میزنند. اعلام قبح قبیح یا وعد و وعید به تنهایی، نمیتواند بازدارنده باشد؛ بلکه باید سلطهٔ نیرومندی باشد که در تنظیم امور بکوشد، مصالح همگانی را به گونه شایسته رعایت نماید، جلو ستمگر را بگیرد و دست سبکسران را کوتاه کند».[۴۶]
۳. سیره عملی بزرگان دین
یکی دیگر از دلایل ضرورت تشکیل حکومت دینی، سنت و رویه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است. ایشان پس از هجرت به مدینه، اقدام به تأسیس دولت اسلامی کردند و علاوه بر آموزش و تربیت و ابلاغ وحی و تبیین احکام، شخصاً سرپرستی و رهبری جامعه دینی را در بخشهای مختلف قضایی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی بر عهده گرفتند.[۴۷]
۴. عقل
برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی دلایل عقلی متعددی اقامه شده که از آن جمله، اصل تنزل تدریجی است؛ به این بیان که اسلام آخرین دین و قانون الهی، و در عین حال، کاملترین و جامعترینِ ادیان است که از سوی خداوند بر خاتم پیامبران حضرت محمد| نازل شد. این دین به همه نیازهای انسان توجه کرده است و برای یکایک آنها دستور و برنامه دارد.
اسلام برای انسان پیش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ، برنامه دارد و علاوه بر بعد فردی، در بعد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و حکومتی نیز قوانین خاصی تعیین کرده است؛ زیرا نمیشود کتاب و دینی که خود را پاسخگوی تمام نیازهای جامعه بشری میداند و پیامبری که خود را خاتم پیامبران معرفی میکند، برای اداره جامعه و سیستم حکومت و اجرای قانون، طرح و برنامهای نداشته باشد.
احکام و قوانین اسلام منحصر به زمان و مکان خاصی نیست؛ بلکه دینی جهانی و جاودانی برای همه نسلها و تمام عصرهاست و هیچگاه تعطیلی نمیپذیرد. از این روی، اجرا و انجام آن قوانین در ابعاد گسترده فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، نیاز به وجود یک تشکیلات حکومتی دارد؛ زیرا با نبود آن بسیاری از احکام اسلامی تعطیل میشود که خداوند حکیم راضی به آن نیست؛ لذا برای تحقق این منظور، نیاز به حکومت دینی ضروری میباشد.
۵. اجماع
فقها و متکلمین برپایی حکومت اسلامی را امری اجماعی دانستهاند. در ادامه به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
علامه حلی (ره) فقیه و دانشمند بزرگ خاصه دراینباره مینویسد: «عقلا و اندیشمندان مسلمان بر وجوب و ضرورت امامت و حکومت فیالجمله اجماع دارند. برخلاف گروههای ازارقه و اصفریه و غیر آنان از خوارج که منکر ضرورت حکومتاند».[۴۸]
شیخطوسی در تلخیص الشافی میگوید: «مردم در وجوب امامت باهم اختلاف دارند: اکثریت جمهور و تودهٔ مسلمانان گفتهاند که امامت واجب است. عدهای اندک و شماری ناچیز گفتهاند: امامت واجب نیست. این دسته، فرقهٔ مشهوری نیستند بلکه عدهای از حشویه هستند که شناختهشده نمیباشند. آن دسته که به وجوب امامت عقیده دارند خود دو دستهاند: خاصه و معتزله. بسیاری از معتزله گفتهاند: طریق وجوب امامت، عقل است و متوقف بر نقل نیست. سایر معتزله گفتهاند: امامت واجب نقلی است».[۴۹]
ادله ضرورت حکومت اسلامی از نگاه عالمان عامه
فقهای عامه، همه خلفا و سلاطین را دارای مشروعیت دینی و نظام سیاسی را در قالب «نظام خلافت» میدانند. خلافت در اندیشه عامه به تمامی دولتهای بعد از پیامبر| اطلاق میشود و عبارت است از «جانشینی پیامبر صلّی الله علیه و آله در حراست دین و سیاست دنیا».[۵۰]از نظر آنها، همانگونه که پیامبر صلّی الله علیه و آله موظف به تبلیغ دین بود و رئیس امت به حساب میآمد، خلیفه نیز به این دلیل که جانشین ایشان است، اهم وظایف دینی و دنیوی او را به عهده دارد و به لحاظ اجرای شریعت، حکومت اسلامی ضرورت مییابد.
بااینحال خلافت اسلامی امامت و رهبری در اندیشه عامه از اصول دین محسوب نمیشود، بلکه فرعی از فروعات دین به شمار میآید.[۵۱] آنان معتقدند حکومت و سیاست شرعی (امامت) مبتنی بر اجتهاد اسلامی و از فروع فقهی است، نه در چارچوب عقاید ـ محقق لاهیجی در این مورد مینویسد: «در اینکه این مسئله (امامت) از اصول دین است یا از فروع دین، جمهور عامه برآناند که از فروع دین است بنا بر آنکه بقای دین را موقوف نداند بر وجود امام، بلکه نظام مسلمین را منوط به او دانند. پس اگر مسلمین به نحو دیگری منتظم شوند محتاج نباشد به امام».[۵۲]
در ادامه به ادلهای که عامه درکتابهایشان آوردهاند اشاره میشود:
۱. قرآن
ازجمله دلایل قرآنی که عامه به آن استناد کردهاند، آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء است: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ}؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الأمر را». طبق این آیه اطاعت از اولی الأمر واجب است؛ چون خداوند امر فرموده است که از او و پیامبر صلّی الله علیه و آله و اولی الأمر اطاعت کنیم، فرمان آنها را گردن نهیم و اطاعت از آنان را دقیقاً مثل اطاعت از رسول بدانیم؛ یعنی همانگونه که باید بدون چونوچرا از پیامبر اطاعت کنیم، از اولی الأمر هم باید بدون چونوچرا اطاعت کرد؛ لذا ماوردی از علمای عامه و پیرو مذهب فقهی شافعی، اولی الأمر را به ائمه تفسیر نموده و گفته است که اطاعت آنها طبق این آیه بر ما واجب است. البته بهتر این بود که وی دلیل خود را با این عبارت به نتیجه میرساند که «وجوب اطاعت برای کسی است که نصب وی واجب باشد».[۵۳] ولی فخر رازی اولی الأمر را به اهل حل و عقد تفسیر میکند.[۵۴]
۲. سنت
دلیل دیگری که عامه برای وجوب حکومت به آن اشاره میکنند، سنت عملی پیامبر گرامی اسلام درگرفتن خراج و غنائم، عهدهداری قضاوت، اجرای مجازات، تعیین فرمانداران و فرماندهان لشکرها، گسیل مبلغان و مأموران جمعآوری صدقات، اعلام جهاد، انعقاد پیمانها و… است. علمای عامه ضمن بیان این نکته، یک حدیث آورده که آن را هشام بنعروه از ابیصالح و او نیز از ابیهریره و او نیز از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله روایت کرده است. متن آن حدیث چنین است: «پیغمبر فرمودند: بهزودی بعد از من بر شما والیانی حکومت میکنند، والیهای خوب و نیکوکار و والیهای فاجر و فاسق و زشتکردار. پس بشنوید فرمان آنها را و اطاعت کنید هر چه را با حق موافقت دارد. اگر خوب بودند هم برای آنها مفید است و هم برای شما و اگر بد بودند برای شما مفید است و برای آنان مضر».[۵۵]
انتخاب این حدیث از بین احادیث فراوانی که درباره امامت وارد شده، جای تأمل است؛ چراکه از نظر محتوا و پیام دلالت صریحی بر وجوب خلافت و امامت ندارد، بلکه تنها لزوم اطاعت از سرپرست جامعه ـ چه صالح و چه فاجر ـ را میرساند، نه چیزی بیشتر از این. در متون فقهی و کتب علمای شناختهشده عامه نیز برای اثبات وجوب امامت به این حدیث اشاره نشده است.
ابنحزم در المحلی و بسیاری دیگر از فقهای عامه، این روایت را از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آوردهاند: «هر کس بمیرد و در گردنش بیعتی نباشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است».[۵۶]برخی نیز از این روایت نبوی استفاده کردهاند: «بدانید تمام شما راعی هستید و تمامتان نسبت به رعیت خود مسئولیت دارید، امام راعی جامعه است و نسبت به آنان مسئول است».[۵۷]
همانطور که ملاحظه میشود هیچیک از این احادیث اشارهای به «خلافت» یا «امامت عظمی» ندارند، بلکه به بیعت و امامت (به شکل عام آن، نه امامت عظمی) و امثال اینها ناظرند. شاید دلیل استفاده نکردن علمای عامه از این احادیث نیز همین نکته باشد.
روایتی که ایشان آورده است چون به لزوم اطاعت از هر حاکم و سرپرستی بهصورت عام و فراگیر دلالت دارد، خلافت را نیز مشروعیت میبخشد؛ اما وجوب خلافت (شکل خاصی از حکومت) را نمیرساند؛ لذا مشکلی را از ماوردی حل نمیکند. به تعبیر سادهتر، دلالت این حدیث، تنها بر لزوم وجود حکومت (نه حکومت اسلامی) است.
۳. اجماع
از جمله دلایلی که برای وجوب حکومت بیان کردهاند، اجماع میباشد. در این زمینه گفتهاند: «به اجماع دانشمندان، عقد امامت با کسی که در میان امت عهدهدار آن میشود، واجب است. اگرچه «اصمّ» این نظر را ندارد… در وجوب امامت اختلاف است که آیا واجب عقلی است یا شرعی؟ گروهی گفتهاند که واجب عقلی است؛ زیرا به حکم عقل، انسان در برابر رهبری که مردم را از ظلم بر یکدیگر بازمیدارد و نزاع و خصومت آنها را برطرف میسازد، باید تسلیم باشد و اگر والیان نباشند، مردم بیسرپرست و بیمسئولیت و تباه خواهند بود و گروهی گفتهاند: واجب شرعی است، نه عقلی؛ زیرا امام عهدهدار امور شرعی است».[۵۸]
بسیاری از علمای معاصر، همانند ماوردی، اجماع را از اصلیترین دلایل وجوب نصب امام و تشکیل حکومت اسلامی میدانند.
۴. عقل
از دیگر ادلهای که برای وجوب تأسیس نظام سیاسی و ضرورت تشکیل حکومت اسلامی ذکر و به آن استدلال میشود، دلیل عقلی است و آن اینکه بدون وجود حکومت و رهبری که مصالح دینی و دنیوی مردم را به آنان بشناساند و آنان را از ظلم به یکدیگر بازدارد، نابسامانی و هرج و مرج به وجود میآید و زندگی دینی و اجتماعی مردم مختل میشود.[۵۹]ماوردی دربارهٔ دلایل عقلی، میگوید: «چند ضرورت اساسی ایجاب میکند که جامعه به رئیس و زعیم محتاج باشد؛ ازجمله ضرورت منع تظالم، ضرورت فصل خصومتها و تنازعات و ضرورت دفع هرج و مرج و تشتت».[۶۰]
در مجموع، دلایلی که متفکران عامه برای ضرورت تشکیل حکومت اقامه کردهاند، صرفاً برای بیان عقیده خویش است و آن اینکه مردم بعد از پیامبر اسلام| به حال خود رها شدهاند و خداوند حق انتخاب را به مردم، به ویژه خبرگان جامعه داده است تا آنها با توافق یک نفر را به امامت برگزینند و در این صورت، امامت او مشروع است. بر این اساس، فقهای عامه رأی مردم را در مشروعیت حکومت دخیل میدانند و قائل به مشروعیت مردمی میباشند.
از نظر آنان امامت و رهبری جامعه از سه راه تحقق مییابد: انتخاب اهل حل و عقد، استخلاف و عهد، استیلا و زور و غلبه؛ که بطلان این سه راه، با دلائل متعدد در کتب فقها و صاحبنظران خاصه مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. به نظر میرسد که عامه غالباً درصدد توجیه ایدئولوژیک خلافت خلفا و مشروعیت بخشی به حکومتهای خود بودهاند.
نتیجهگیری
حکومت دینی تمام ابعاد مادی، معنوی، سیاسی و عقیدتی زندگی انسانها را شامل میشود. قانون و نحوه اجرای آن در جامعه اسلامی باید از ارزشها و اصول اسلامی نشأت گیرد؛ اما شکل حکومت دینی تابع ماهیت آن است که کارشناسان و آگاهان در دورههای مختلف، متناسب با نیازهای هر زمان، آن را در چارچوب ثابت و کلی دین ترسیم میکنند؛ زیرا اینگونه نیست که هر نهاد و تشکیلات حکومتی با احکام و مفاهیم دین سازگار باشد و چه بسا تشکیلاتی که با دین در تضاد هستند.
بدین بیان، حکومت دینی ماهیت الهی دارد و میتواند در شرایط و مقتضیات خاص به هر یک از سه شکل کلی حکومت، یعنی فردی، گروهی و جمعی (اکثریت) در آید؛ حکومت معصوم، شکل فردی آن، حکومت مشروطه به معنای خاص آن (مشروط به قوانین اسلام) شکل گروهی آن، و حکومت جمهوری به معنای رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم نیز شکل جمعی آن است.
نویسنده پس از بررسی مستندات و ادله ضرورت حکومت اسلامی از نظر خاصه و عامه به این نتایج رسید:
۱. بین تمام فرق اسلامی این اتفاقنظر وجود دارد که خداوند متعال بر جهان هستی حاکمیت مطلق دارد و اراده او سرمنشأ و مصدر اصلی مشروعیت حکومت به حساب میآید. خداوند در قرآن با اشاره به این مطلب میفرماید: «حکم از آنِ خداوند است و بس، و خداوند حکم فرموده است که جز او را نپرستید.»[۶۱]
۲. مسلمانان معتقدند که خداوند در زمان حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله حق حاکمیت و ولایت را بهطور مستقیم به ایشان واگذار کرده است و در این مورد هیچ بحثی وجود ندارد؛ اما نزاع و اختلاف در مشروعیت حکومت پس از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است. این موضوع باعث پیدایش و ظهور دو مذهب خاصه و عامه شده است. در مذهب اهلبیت(ع) مبنای مشروعیت حکومت در عصر حضور و عصر غیبت متفاوت است؛ به این معنا که در عصر حضور، نصب و نص الهی و در عصر غیبت، نصب عام شارع و انتخاب و پذیرش مردم بهصورت توأمان باعث مشروعیت حکومت میشود. مبانی حکومت مشروع از دیدگاه عامه، انتخاب مردم است.
منابع
- ↑ یقال: «حکمت علیه بکذا اذا منعته من خلافه فلم یقدر علی الخروج من ذلک» ومنه «حکمت الدابه» ای وضعت علی فمها «الحکمه» ای «الحلقه» ،(۱۴۰۵ق، ص۱۴۵).
- ↑ «اصله منع منعاً لاصلاح»(۱۴۱۲ق، ص۱۲۶).
- ↑ «الحکم ـ بالضم ـ القضاء فی الشیء بانه کذا او لیس کذا»(۱۴۱۴ق، ج۸، ص۴۵۲).
- ↑ ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۹۱.
- ↑ عمید زنجانی، فقه سیاسی (نظام سیاسی و رهبری در اسلام)، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۶.
- ↑ «فهی فی الخلیفه خلافه عن صاحب الشرع فی حراسه الدین وسیاسه الدنیا» (ابنخلدون، مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱).
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۵.
- ↑ «والامام: الذی یقتدی به، وجمعه أئمه» (ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۶).
- ↑ «والإمامه ریاسه عامه فی أمر الدین والدنیا خلافه عن النبی علیه الصلاه والسلام» (تفتازانی، شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲).
- ↑ «الخلافه نیابه عن صاحب الشرع فی حفظ الدین وسیاسه الدنیا» (ابنخلدون، مقدمه ابن خلدون، ج۱، ص۲۱۸).
- ↑ «الامام هوالانسان الذی له ریاسه عامه فی امور الدین والدنیا نیابه عن النبی» (شیخمفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ص۳۹).
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج۱، ص۸۸۵.
- ↑ ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۹۲۷.
- ↑ «واصطلاحاً هی سلطنه علی الغیر عقلیه اوشرعیه نفساً کان اومالا اوکلیهما بالاصل او بالعارض» (بحرالعلوم، الامامه الهیه، ج۳، ص۲۱۰).
- ↑ جوهری، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، ج۶، ص۲۲۴.
- ↑ زحیلی، الفقه اسلامی و ادلته، ج۱، ص۳۰.
- ↑ جوادی آملی، جامعه در قرآن، ص۲۷.
- ↑ جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۹، ص۲۲۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۴۹.
- ↑ «لابُدَّ لِلنِّاسِ مِن أَمیرِ برِّ اَوْ فاجِر» (دشتی، نهج البلاغه، خ۴۰، ص۸۲).
- ↑ ارسطا طالیس، السیاسه، ص۹۶.
- ↑ روحانی، جمهور، ص۷۲.
- ↑ ر. ک. رنی آستین، آشنای با حکومت، ۱۱۵–۱۱۳.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ح۱۹۹۷۰.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ح۱۲۳۶۴.
- ↑ عمید زنجانی، فقه سیاسی (نظام سیاسی و رهبری در اسلام، ص۱۹۱–۱۹۷.
- ↑ جباری، بررسی تطبیقی مبانی مشروعیت حکومت از دیدگاه فریقین، ص۱۵۷.
- ↑ حسینی عاملی، مفتاح الکرامه، ص۲۱.
- ↑ اصول کافی، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۶۷.
- ↑ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۰۳.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص ۱۴۴.
- ↑ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴.
- ↑ آصفی، مبانی نظری حکومت اسلامی، ص۳۳.
- ↑ معرفت، ولایت فقیه، صص ۱۲۱–۱۱۹ و صالحی نجف آبادی، ولایت فقیه حکومت صالحان، صص ۱۵۳–۱۵۰.
- ↑ حدید: ۲۵.
- ↑ انفال: ۶۰.
- ↑ هود: ۹۸.
- ↑ یوسف: ۲۱ و ۵۶.
- ↑ کهف: ۸۴.
- ↑ «... و المراد من تمکینهم فی الأرض إقدارهم علی اختیار ما یریدونه من نحو الحیاه من غیر مانع یمنعهم أو مزاحم یزاحمهم» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۴۲۴).
- ↑ مائده: ۳۸.
- ↑ «... الْوَاجِبُ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ مَا یَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ یُقْتَلُ ضَالًّا کَانَ أَوْ مُهْتَدِیاً مَظْلُوماً کَانَ أَوْ ظَالِماً حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّمِ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّه یَجْمَعُ أَمْرَهُمْ وَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ وَ یَأْخُذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ حَقَّهُ وَ یَحْفَظُ أَطْرَافَهُمْ وَ یَجْبِی فَیْئَهُمْ وَ یُقِیمُ حِجَّتَهُمْ وَ جُمْعَتَهُمْ وَ یَجْبِی صَدَقَاتِهِمْ ثُمَّ یَحْتَکِمُونَ إِلَیْهِ فِی إِمَامِهِمُ الْمَقْتُولِ ظُلْماً [وَ یُحَاکِمُونَ قَتَلَتَهُ إِلَیْهِ] لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ فَإِنْ کَانَ إِمَامُهُمْ قُتِلَ مَظْلُوماً حَکَمَ لِأَوْلِیَائِهِ بِدَمِهِ وَ إِنْ کَانَ قُتِلَ ظَالِماً نَظَرَ کَیْفَ الْحُکْمُ فِی ذَلِکَ…» (مجلسی، بحار الانوار، ج۸۶، ص۱۹۶).
- ↑ «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّه وَ بَرَأَ النَّسَمَه لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّه بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّه ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا» (دشتی، نهج البلاغه، خ۳، ص۴۸).
- ↑ «فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیرا مِنَ الشِّرْکِ،... وَ الْأَمَانَه نِظَاماً لِلْأُمَّه وَ الطَّاعَه تَعْظِیماً لِلْإِمَامَه» (دشتی، همان، کلمات قصار، ص۲۵۲).
- ↑ «و فرضت الامامه نظاماً للأمّه و ذلک لانّ الخلق لا یرتفع الهرج والعَسف و الظلم و الغضب و السرقه عنهم الا یوازع قوی و لیس یکفی فی امتناعهم قبح القبیح و لا وعید الآخره بل لابد من سلطان قاهر ینظم مصالحهم فیردع ظالمهم و یأخذ علی ایدی سفهائهم. و فرضت الطاعه تعظیماً للامامه و ذلک لانّ امر الامامه لا یتم الا بطاعه الرعیه و الا فلو عصت الرعیه امامها لم ینتفعوا بامامته و رئاسته علیهم» (ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۹۰).
- ↑ خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، صص ۳۴–۲۶.
- ↑ حلی، کشف المراد، ص۲۱.
- ↑ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، صص۵۸–۵۵.
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۵.
- ↑ غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۳۴.
- ↑ لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۷.
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۳۵۱
- ↑ فخر رازی، ۱۴۲۱ق، ج۱۰، ص۱۴۴.
- ↑ «سیلیکم بعدی ولاه، فیلیکم البرّ ببرّه، ویلیکم الفاجر بفجوره، فاسمعوا لهم و اطیعوا فی کل ما وافق الحق، فإن أحسنوا فلکم و لهم. و إن أساؤ فلک و علیهم» (ماوردی، همان، ص۵).
- ↑ «من مات و لیس فی عنقه بیعه مات میته جاهلیه» (ابنحزم، الفصل فی الملل و الاهواء، ج۹، ص۳۵۹).
- ↑ «کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته، فالإمام راع و هو مسؤل عن رعیته …». (ترمذی، ۱۳۸۳ق، ج۴، صص۱۸۱–۱۸۰ قلقشندی، ۱۹۷۲م، ج۲، ص۳۰).
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۵.
- ↑ جاحظ، التاج فی اخلاق الملوک، ص۱۸۵.
- ↑ ذاکرصالحی، مبانی مشروعیت حکومت نظریه ابوالحسن ماوردی، ص۷۳.
- ↑ {إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّإِیَّاهُ}؛ (یوسف:۴۰).
۱. ابن ابیالحدید، عزالدین بن عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، بیروت: دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۳۳ق. ۲. ۳. ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت: دارالقلم، ۱۴۲۵ق. ۴. ۵. ابن خلدون، عبدالرحمن محمد، مقدمه ابنخلدون، ترجمه پروین گنابادی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۳۱. ۶. ۷. ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقائیس اللغه، اول، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۴ق. ۸. ۹. ابن منظور، جمالالدین محمد بن مکرم، لسانالعرب، چاپ سوم، بیروت: دارالصادر، ۱۴۱۴ق. ۱۰. ۱۱. ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، ۱۳۳۱ق. ۱۲. ۱۳. ارسطا طالیس، السیاسه، ترجمه به عربی: احمد لطفی، قاهره: مطیعه دار الکتب المصریه، ۱۹۴۷م. ۱۴. ۱۵. اصفهانی، حسین بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، چاپ اول، بیروت: دار العلم، ۱۴۱۲ق. ۱۶. ۱۷. بحرالعلوم، محمدعلی، الامامه الهیه، قم: عصر ظهور، ۱۳۷۹ق. ۱۸. ۱۹. ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع المختصر من السنن عن النبی صلی الله علیه و سلم و معرفه الصحیح و المعلول و ما علیه العمل المعروف، [بیجا]: بیت الافکار الدولیه، ۱۳۸۳ق. ۲۰. ۲۱. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، الطبعه الثانیه، بیروت: الشریف الرضی، ۱۴۰۹ق. ۲۲. ۲۳. جاحظ، عمرو بن بحر، التاج فی اخلاق الملوک، بیروت: فوزی عطوی، ۱۳۷۵ق. ۲۴. ۲۵. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، الطبعه الاولی، بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۴۱۱ق. ۲۶. ۲۷. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تهران: المکبه الاسلامیه، ۱۳۸۳. ۲۸. ۲۹. حسینی عاملی، محمدجواد، مفتاح الکرامه، بیروت: داراحیاء التراث العربیه، ۱۴۱۹ق. ۳۰. ۳۱. حلی، حسنیوسف، کشف المراد، قم: شکوری، ۱۳۶۳. ۳۲. ۳۳. ذاکرصالحی، غلامرضا، مبانی مشروعیت حکومت نظریه ابوالحسن ماوردی، قم: بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۹ش. ۳۴. ۳۵. رازی شافعی، فخرالدین محمد بن عمر تمیمی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، الطبعه الاولی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق. ۳۶. ۳۷. روحانی، فؤاد، جمهور، تهران: نشر بنگاه ترجمه و نشرکتاب، ۱۳۴۸. ۳۸. ۳۹. زحیلی، وهبه، الفقه اسلامی و ادلته، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۴ق. ۴۰. ۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ۱۴۱۷ق. ۴۲. ۴۳. طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، چاپچهارم، تهران: دارالکتب الإسلامیه، ۱۴۱۳ق. ۴۴. ۴۵. طوسی، الشیخ ابوجعفر، تلخیص الشافی، قم: دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۹۴ق. ۴۶. ۴۷. غزالی، ابوحامد محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، بغداد: مکتبه الشرق الجدید، ۱۴۲۹ق. ۴۸. ۴۹. فیومی، احمد بن محمد مقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، چاپ اول، قم: دارالهجره، ۱۴۰۵ق. ۵۰. ۵۱. قلقشندی، احمد بن عبدالله، مآثر الانافه فی معالم الخلافه، کویت: ۱۹۷۲م. ۵۲. ۵۳. لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گوهر مراد، قم: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۷ق. ۵۴. ۵۵. ماوردی، ابیالحسن علی بن محمد، الاحکام السلطانیه، بیروت: دارالکتب العربی، ۱۴۱۱ق. ۵۶. ۵۷. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالأنوار، چاپ دوم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۳ق. ۵۸. ۵۹. مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، قم: دارالهجره، ۱۳۷۳/ ۱۴۱۴ق. ۶۰. ۶۱. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۳ق. ۶۲. ۶۳. نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۳ق. ۶۴. ۱. آصفی، محمدمهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی، ترجمه دکتر مهدی سپهری، چاپ اول، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۸۵ق. ۲. ۳. دشتی، محمد، نهج البلاغه، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین×، قم: ۱۳۷۹. ۴. ۵. جباری، سیدرضا، بررسی تطبیقی مبانی مشروعیت حکومت از دیدگاه فریقین، قم: جباری، ۱۳۹۵. ۶. ۷. جعفری تبریزی، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲. ۸. ۹. جوادی آملی، عبدالله، جامعه در قرآن، قم: اسراء، ۱۳۸۷. ۱۰. ۱۱. رنی آستین، آشنایی با حکومت، ترجمه لیلا سازگار، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۴. ۱۲. ۱۳. صالحی نجفآبادی، ولایت فقیه حکومت صالحان، [بیجا]، تهران: خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۶۳. ۱۴. ۱۵. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی (نظام سیاسی و رهبری در اسلام)، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۶. ۱۶. ۱۷. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ ششم، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۷۸. ۱۸. ۱۹. معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، چاپ سوم، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، ۱۳۷۷. ۲۰. ۲۱. موسوی خمینی، امام روحالله، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی&، ۱۳۸۱. ۲۲.