برزخ

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۴ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} معناى لفظى و اصطلاحى برزخ چيست؟ {{پایان سوال}} {{پ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

معناى لفظى و اصطلاحى برزخ چيست؟

لفظ برزخ واژه ى فارسى و اصل آن «برزه» بوده است كه در زبان عربى وارد شده و به صورت «برزخ» در آمده است.[۱] در لغت به معناى فاصل، حائل، مانع، حاجز و جدا كننده ميان دو چيز گويند.[۲] در قرآن كريم به جدا كننده ى دو درياى شور و شيرين، برزخ اطلاق شده است كه بر اساس معناى لغوى آن است:

(وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً...)[۳] او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد. يكى گوارا و شيرين و ديگرى شور و تلخ و ميان آنها جدا كننده اى قرار دارد... .

(بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ)[۴]; ميان آن دو فاصله اى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند (و بر هم نمى آميزند).

قرآن مجيد با عنايت به معناى لغوى، براى جهان كه ميان دنيا و آخرت، لفظ برزخ را به كار برده است:

تا زمانى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد، مى گويد: «پروردگار من، مرا بازگردانيد. شايد در آنچه ترك كردم، عمل صالحى انجام دهم». ]جواب مى شنود[ هرگز! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.[۵]

در اين آيه ى شريفه، به جهان پس از مرگ و پيش از رستاخيز، برزخ تعبير شده است; زيرا اولا: حد فاصل ميان دو جهان است و ثانياً: حائل و مانع است از برگشت انسان ها به دنيا، هر چند آرزوى برگشت دارند.

در حدود دوازده مورد ديگر نيز قرآن كريم از جهان ميان اين دنيا و رستاخيز سخن گفته است كه از لفظ برزخ استفاده نكرده است.[۶]

بر اساس اين آيات و به كمك رواياتى كه تفسير آنها را به عهده دارند، آدميان پس از مرگ و پيش از قيامت، به عالمى ديگر مى روند و به مقتضاى آنچه در دنيا كسب كرده اند; در نعمت يا نقمت زندگى مى كنند. در برزخ مانند دنيا (و برخلاف قيامت) روز، شب، آسمان و زمين وجود دارد. هر بامداد و شامگاه، مجرمان بر آتش دوزخ عرضه مى شوند; ولى به مؤمنان روزى داده مى شود. بيشتر مفسران، آياتى را كه از زنده بودن شهيدان و روزى خوردن آنها خبر مى دهد، به برزخ تفسير كرده اند. در اين چند آيه گوشه اى از حالات مؤمنان در برزخ ترسيم شده است:

تو مپندار كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگان اند! بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنها به سبب نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحال اند و براى كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند، خوشوقت هستند، كه ترسى بر آنها نيست و اندوهى ندارند.[۷]

نتيجه: برزخ در لغت چيزى است كه ميان دو چيز ديگر قرار گرفته است و در قرآن، برزخ سه بار استعمال شده است. دوبار به معناى لغوى و يك بار به معناى اصطلاح خاص قرآنى كه با معناى لغوى آن شباهت كامل دارد (جهانى ميان دنيا و آخرت).

در موارد ديگر قرآن مجيد، بارها از وجود برزخ سخن گفته است و تا حدودى ويژگى هاى آن را بيان كرده است. پس وجود برزخ از ديد قرآن قطعى است.

جهان برزخ در روايات

برزخ از آغاز مرگ تا روز قيامت است.[۸] برزخ ترس هايى دارد كه ائمه(ع) مردم را از آنها بيم داده اند;[۹] برزخ همان قبر يا كيفر و پاداش ميان دنيا و آخرت است;[۱۰] برزخ امر بين امرين است; ]برزخ[ همان ثواب و عقاب ميان دنيا و آخرت است;[۱۱] شب و روز بر مشركان، در برزخ آتش عرضه مى شود و صبح و شام بر مؤمنان، رزق و روزى حواله مى شود.[۱۲]

ويژگى هاى ديگر مانند: چگونگى پاداش و كيفر حالت انسان هاى برزخى و... در پاسخ به پرسش هاى بعد، روشن خواهد شد. برزخ در نگاه متكلمان، مفسران و حكيمان در مباحث بعدى خواهد آمد.

واژه ى قبر با ديگر مشتقات آن، هشت بار در قرآن به كار رفته است كه مراد آن بيشتر، محل دفن است; هر چند در برخى تفاسير، معنايى معنوى وفراتر از قبر ظاهرى نيز براى آن بيان شده است.

در روايات واژه ى قبر بارها به كار رفته است كه به طور كلى به دو معنا آمده است. يكى، همين قبر ظاهرى و ديگرى، معناى فراترى از آن. حتى از عالم برزخ و مثال، به قبر تعبير شده است.[۱۳]

واژه ى قبر در منابع لغوى به معناى گور، جاى دفن و آرامگاه آمده است. در شعر كهن عربى آمده است: «أزور و أعتادُ القبور» يعنى «در حالى كه عادت دارم، زيارت قبرها مى روم». قبور، جمع آن و مقبره، اسم مكان آن است.[۱۴] و نيز به معناى غلاف آمده است. در شعر عرب، به غلاف شمشير قبر اطلاق شده است.[۱۵]

(ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ )[۱۶]; بعد او را ميراند و در قبر پنهان كرد.

اين گونه كاربردها و آنچه در رواياتى كه به تشريع احكام فقهى و دنيايى قبر مربوط است، به معناى همين قبر ظاهرى و دنيايى آمده است. مانند: با سر پوشيده وارد قبر نشويد; شوهر سزاوارتر است كه همسر خود را در قبر بگذارد; مكروه است پدر وارد قبر فرزند خود شود; مستحب است همراه ميت در قبرش جريدتين بگذارند و... .[۱۷] قبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مدينه است; مقابر قريش در بغداد است و... .[۱۸]

در تفسير برخى آيات قبر و نيز بيشتر رواياتى كه حال اموات ساكن در قبور، احوالات و مراحل قبور را حكايت مى كنند، از قبر، دنيايى فراتر از اين مكان ظاهرى اراده شده است. گفته اند: (إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ ) اشاره به زمانى است كه اسرار آشكار مى شود; زيرا احوال آدمى تا در دنياست، پوشيده است. گويى كه مدفون و در قبرند. كافر و جاهل تا در دنيا هستند، در قبر هستند; همين كه مردند قبرشان شكافته مى شود و از قبر و جهالتشان بيرون مى شوند.[۱۹]

بر همين اساس گفته اند كه دنيا در مقايسه با عالم بعدى (برزخ)، قبر است و عالم بعدى (برزخ)، در برابر آخرت، قبر است. تمام اين عالم در مقايسه با آخرت، مانند خواب در برابر بيدارى است كه «الناس نيام اذا ما توا انتبهوا».[۲۰]

از آنجا كه فاصله ى محسوس ميان دنيا در برابر و رستاخيز، قبر ظاهرى قرار دارد، ائمه(ع) براى تفهيم عالم برزخ از واژه ى قبر استفاده كرده اند.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «والله اتخوف عليكم فى البرزخ»، قلت: «و ما البرزخ؟» قال: «القبر منذحين موته الى يوم القيامه; يعنى برزخ همان قبر است از آغاز مرگ تا روز رستاخيز».[۲۱]

حضرت على(عليه السلام) پس از تلاوت آيه ى (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)، فرمود:

برزخ همان قبر است و براى (اهل گمراهى) زندگى تلخى است و در عذاب هستند. به خدا سوگند! قبر باغى از باغ هاى بهشت يا جايگاه پستى از جايگاه هاى پست جهنم است.[۲۲]

آنكه ساكن آسمان است ساكن جنت را از ساكن آتش مى شناسد.[۲۳]

همين معنا از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه در تفسير آيه ى (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ)فرمود:

البرزخ، القبر و هو الثواب والعقاب بين الدنيا و الآخره.[۲۴]

در روايتى، به دنبال سؤال قبر، به گونه اى از برزخ سخن گفته شده است كه يكى بودن پرسش در قبر و برزخ را كاملا آشكار مى كند:

در قبر تنها از كاملان در ايمان و كفر، سؤال مى شود و ديگران معاف اند... و براى آنها ثوابى و عقابى در برزخ نيست تا وقتى محشور شوند.[۲۵]

از اين گونه تعبيرها، به خوبى معلوم مى شود، قبر در بينش دينى همان برزخ است. علت اينكه روايات، به جاى برزخ از لفظ قبر استفاده كرده اند، عبارت اند از:

۱. روح با بدن مثالى خود، به بدن مادى توجه دارد كه پس از مرگ، ترك كرده است. انسان جنازه ى خود را مى بيند، دنبال آن تا قبر مى رود. (بر همين اساس، قبور ائمه(ع)منشأ خيرند.) بر اساس همين توجه كه روح به بدنش دارد، محترم است. پس به دليل شدت ارتباط، از عالم برزخ، به قبر و از سؤالات برزخى به سؤالات قبر تعبير شده است.[۲۶]

۲. بيشتر مردم زمان ائمه(ع) افكارشان از محدوده ى مشاهدات حسى تجاوز نمى كرد و بالاتر از محدوده ى قبر ظاهرى را درك نمى كردند. از اين رو ائمه(ع) براى تفهيم برزخ، از لفظ قبر بهره گرفته اند. در ابتدا، اگر قبر را برزخ مى گويند، به سبب اين است كه يك فاصله ى مادى مكانى، بين مرگ تا رستاخيز است. وگرنه ارواح (پس از مرگ) در خانه هاى بهشت و ارواح كفار در حضر موت ساكن هستند.[۲۷]

يكى از نويسندگان مى گويد:

]هر چند[ دومين منزل حسى قبر است; ولى با ديده ى واقع بينانه. از نظر قرآن، دومين منزل، همان برزخ است كه روح با بدن متناسبى در آن محيط به سر مى برد.[۲۸]

منابع

  1. راغب اصفهانى، المفردات، ص۴۳; و قيل اصله بَرزهُ فعرُّب; دائره المعارف الاسلاميه، ج۳، ص۵۳۴; و جعفر باقرى، البرزخ رؤيه من خلال القرآن، ص۹.
  2. محمد زبيدى، تاج العروس، ج۷ ،ص ۲۳۴; ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۸; فخرالدين طريحى،مجمع البحرين، ج۱، ص۱۸۶; و فيروزآبادى، القاموس المحيط، ج۱ ،ص ۲۵۷.
  3. فرقان: ۵۳.
  4. الرحمن: ۲۰.
  5. مؤمنون: ۹۹ و ۱۰۰.
  6. ر. ك: بقره: ۱۵۴; (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ ); مريم: ۶۲، (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلاّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَه وَ عَشِيًّا ); مؤمن: ۱۱، (قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوج مِنْ سَبِيل ) و مؤمن: ۴۶، (النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَه أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ).
  7. آل عمران: ۱۶۹; (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ...)
  8. الفروع من الكافى، ج۳، ص۲۴۲، ح ۳.
  9. عبداله شبّر، حق اليقين، ج۲، ص۳۹۲; علامه مجلسى، حق اليقين، ۴۹۱.
  10. الفروع من الكافى، ج۳ ،ص ۲۴۲.
  11. بحارالانوار، ج۶، ص۲۴۶، ح ۷۶.
  12. همان، ج۶، ص۲۱۸، ح ۱۲.
  13. حسن زاده، عيون مسائل نفس، ج۲، ص۳۶۵.
  14. ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۶۸ ـ ۶۹; راغب اصفهانى، المفردات، ص۳۹۰; و فخر الدين طريحى، مجمع البحرين ج۳، ص۴۴۷.
  15. همان، ص۳۶۸: اخط بها قبراً لا بيض ماجد.
  16. عبس: ۲۱.
  17. محمد حسين اعلمى، دايره المعارف الشيعه العامه، ج۱۴، ص۲۶۰ و ۲۶۱.
  18. مجمع البحرين، ج۳، ص۴۴۷.
  19. المفردات، ص۳۹۰.
  20. حداد عادل، همان; دانشنامه ى جهان اسلام، ج۳، ص۸۱ و ۸۲ به نقل از: ابن عربى.
  21. الفروع من الكافى، ج۳، ص۲۴۲، ح ۳; و بحارالانوار ج۶، ص۲۶۷.
  22. بحارالانوار، ج۶، ص۲۱۸.
  23. خصال صدوق ج۱، ص۱۱۹ و ۱۲۰، مسلسل ۱۰۸.
  24. بحارالانوار ج۶، ص۲۱۸، ح ۱۲.
  25. محمد حسين اعلمى، دائره المعارف الشيعه العامه، ج۱۴، ص۲۶۳.
  26. حسينى تهرانى، معادشناسى، ج۳، ص۱۸۴.
  27. محمد مظاهرى، الانسان و عالم البرزخ، ص۵۱.
  28. جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج۹، ص۲۳۶.