مراد از اولی در زیارت جامعه

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۹ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال
منظور از «الاولی» در زیارت جامعه: «حجج الله علی اهل الدنیا و الاخره و الاولی و رحمه الله و برکاته» چیست؟


«حجج» جمع حجّت، از ریشهٔ «حجّ» به معنای دلیل و برهان است که هر یک از دو طرف دعوا برای اثبات مدّعای خویش، بدان احتجاج می‌کند.

حجّت واقعی، همراه با حق و صدق است و هرگز دروغگو، حجّت نخواهد داشت؛ چنان‌که امیرمؤمنان(ع) فرمودند:

«وای به حال کسی که آفریننده را انکار، و تدبیر کننده را باور نداشته باشد. … اینان برای مدّعای باطل خود دلیلی ندارند».[۱]

و اگر چیزی به گمان تبهکاران، حجّت تلقّی شود، بطلان آن سرانجام در صحنهٔ حقیقت آشکار خواهد شد:

«پس چه بسیار حجّت و دلیلی که آن روز باطل و نادرست گردد».[۲]

گاهی چیز باطل و کذب نیز مصداق عنوان حجّت قرار می‌گیرد و منشأ آن، دستاویز واقع شدن آن چیز برای گروه باطل و کاذب است:

«و کسانی که دربارهٔ خدا پس از اجابت [دعوت‏] او به مجادله می‌پردازند، حجّتشان نزد پروردگارشان باطل، و خشمی [از خدا] برایشان است و برای آنان عذابی سخت خواهد بود».[۳]

خداوند برای هر مکلّفی حجّتی در باطن او قرار داده که از آن تعبیر به عقل می‌شود؛ اگر حجّت باطن یعنی عقل در انسان نباشد حجّت ظاهر شناخته نمی‌شود و به همین دلیل بر شخص دیوانه تکلیفی نیست.

امام کاظم سلام الله علیه به هشام بن حکم فرمودند:

«ای هشام! خدا بر مردم دو حجّت دارد: حجّت آشکار و حجّت پنهان؛ حجّت آشکار رسولان و پیغمبران و امامانند و حجّت پنهان همان عقل هاست».[۴]

«دنیا» اسم تفضیل و مؤنّث «ادنی» از ریشهٔ «دنو» به معنای قرب و نزدیکی بوده و به قولی دربرگیرنده معنای پستی نیز هست.

لذا این عالمی که در آن زندگی می‌کنیم را به جهت نزدیکی به آخرت «دنیا» نامیدند.

مقصود از دنیا می‌تواند ولایت و سرپرستی دشمنان اهل بیت علیهم السّلام باشد:

امام صادق(ع) راجع به آیهٔ: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاه الدُّنْیا وَ الْآخِرَه خَیْرٌ وَ أَبْقی‏: بلکه زندگی دنیا را برگزیدند؛ ولی آخرت بهتر و پایدارتر است».

فرمودند:

«الحیاه الدّنیا، ولایت آن‌ها (پیشوایان باطل) و الآخره، ولایت امیرالمؤمنین(ع) است».[۵]

پس ائمّه علیهم السّلام حجّت خدایند هم برای دوستان شان و هم برای دشمنان شان.

«آخره» مؤنّث «آخر» از ریشهٔ «أخَرَ» در مقابل تقدّم به کار می‌رود. از آنجا که عالم قیامت، بعد از عالم دنیا بوده و نسبت به آن تأخّر دارد، بدان «آخرت» می‌گویند.

«اُولی» مؤنّث «اوّل» است و اوّل به معنای آغاز امر می‌آید و به عدد آغازین یک مجموعه گفته می‌شود.

در اینکه مراد از أولی در این فراز چیست، چند احتمال داده‌اند. از جمله:

۱- أولی نسبت به دنیا که در این صورت اشاره به عالم ذرّ یا سایر عوالم قبل از دنیا دارد.

چرا که خداوند در عالم ذر، عهد و میثاقی از مردم در رابطه با ولایت اهل بیت علیهم السّلام گرفته است؛ لذا ائمّه علیهم السّلام حجّت خداوند متعال بر اهل آن عالم بوده‌اند.

امام باقر علیه السّلام فرمودند:

«خداوند در همان روزی که از ذرّه‌ها (عالم ذرّ) پیمان گرفت و برای خود به ربوبیّت و برای محمّد(ص) به نبوّت اقرار گرفت، از شیعیان ما نیز در حالی که ذرّاتی بودند، پیمان ولایت را گرفت».[۶]

۲- أولی نسبت قیامت که در این صورت به عالم برزخ اشاره می‌کند. در احادیث فراوانی آمده که شب اوّل قبر از امام سؤال خواهد شد.

با توجّه به حجّت بودن انبیا و اوصیا، انسان عاصی و گمراه در قیامت هیچ عذری نخواهد داشت و نمی‌تواند بگوید خدایا من نمی‌دانستم زیرا به او می‌گویند باید می‌پرسیدی، ما برای شما راهنمایانی را معیّن نموده و در اختیار شما گذاشتیم تا شما را به راه راست دلالت کنند تا امروز عذری نداشته باشید.

خداوند متعال می‌فرماید:

«پیامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا برای مردم، پس از [فرستادن‏] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتی نباشد، و خدا توانا و حکیم است».[۷]

بدین ترتیب فرستادگان الهی هم در این دنیا و هم در سرای آخرت حجّت هستند؛ در این دنیا مأمور هدایت و ارشاد و امر به نیکی و بازداشت از بدی‌ها و در آخرت ناظر و گواه بر پاداش و کیفر اعمال بندگانند.[۸][۹]


منابع

  1. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبهٔ ۱۸۵- ترجمه انصاریان
  2. نهج البلاغه ترجمه فیض، خطبهٔ ۲۱۴
  3. شوری/ ۱۶.
  4. کافی، ج۱، ص۱۶- ترجمه مصطفوی
  5. کافی، ج‏۱، ص: ۴۱۸؛ آیات سوره أعلی: ۱۶ و ۱۷
  6. کافی، ج۱، ص۴۳۶- ترجمه مصطفوی
  7. نساء/ ۱۶۵
  8. ر. ک. کافی، ج۱، ص۱۹۰. ورک: و رک: گروه زیارت جامعه سایت ابوتراب؛ برگرفته از کتاب ادب فنای مقربان، جوادی آملی؛ ج۲، ص۱۲۳–۱۳۱.
  9. تفسیرالإمام العسکری - علیه السلام -، ص۳۰۹، ح ۱۵۴.