تاثیر علم غیب ائمه(ع) در علم و رفتارشان
تأثیر علم غیب ائمه ـ(ع) ـ در علم و رفتارشان چگونه است، آیا آن¬ها موظف بوده اند به مقتضای آن¬چه می-دانند، عمل کنند؟
یکی از مباحث بسیار مهم و اساسی، پس از اثبات علم غیب امام ـ(ع) ـ و تبیین کمیت و کیفیت آن، مسأله ارتباط چنین علمی با اعمال و رفتار آنان و تأثیر آن در تکالیف شان می باشد که تحت عنوان کلی، علم غیب امام ـ(ع) ـ در میدان عمل و تکلیف، مطرح شده و انسان را با سوالاتی از این دست رو به رو می کند:
ـ اگر ائمه ـ(ع) ـ از باطن هر کس آگاه بوده و یا دست کم می توانستند آگاهی یابند ـ بر اساس دیدگاه آنان که قائلند علم امام ـ(ع) ـ وابسته به مشیت و اراده اوست ـ چرا جلوی افراد ناصالح و فاسق را نمی گرفته و دیگران را از نیات پلید آن ها مطّلع نمی ساختند؟
ـ و سر انجام چرا امام که خلیفه خداوند و صاحب ولایت کلیدی الهیه می باشد، با آن همه اقتدار تکوینی، عملاً گرفتار درد و رنج و شکست و ناکامی شده و برای رفع و دفع آن ها از دانش غيبي خویش بهره نمی جوید؟!
پاسخ کلی و فراگیر به تمام این پرسش ها آن است که ائمه ـ(ع) ـ هر چند از دانش غیبی فراوانی بهره مند بودند ـ یا بر اساس دیدگاه دیگر، همه چیز را می دانستند ـ در به کارگیری آن پیرو تکالیف الهی و مصلحت های واقعی بوده اند و بر این اساس، در بیشتر اوقات تنها علوم بشری خود را ملاک عمل قرار می داده اند. به عنوان مثال، در جنگ صفین، هنگامی که ابو موسی اشعری روانه دومه الجندل می شد تا با عمرو بن عاص به مذاکره بپردازد و حکم خدا را درباره دو گروه درگیر جنگ روشن سازد، امام علی ـ(ع) ـ در جمع یاران خویش فرمود: «گویی از هم اکنون می بینم که ابو موسی فریب خواهد خورد». سپس در پاسخ به این سوال که «پس چگونه او را از رفتن باز نمی داری؟» فرمود: «اگر خداوند در میان بندگان بر اساس علم خود رفتار می کرد، دیگر پیامبران را برای هدایت آنان نمی فرستاد».[۱]
این سخن گهربار امام ـ(ع) ـ حاوی این مضمون است که خداوند اگر چه پیش از فرستادن پیامبران می داند چه کسانی به بانگ دلنواز انبیا گوش فرا می دهند و چه کسانی به نوای آخرت سوز شیاطین دل می سپارند، این علم خود را مبنای داوری قرار نمی دهد و با بعثت پیامبران، حجّت را بر مردم تمام می سازد. سیره و شیوه اولیای الهی نیز در همین چارچوب می گنجد. به عبارت دیگر مقتضای حکمت الهی آن است که مردم برای اعمالی که هنوز انجام نداده اند، بازخواست نشوند، هر چند خداوند و اولیای برگزیده اش پیشاپیش از آن چه روی خواهند داد، آگاهند. وانگهی اگر پیامبران و امامان، همواره علوم غیبی را تکیه گاه خویش سازند، نه تنها در رسیدن به اهداف والای خود کامیاب تر نخواهند شد، بلکه این کار بر مشکلات آنان خواهد افزود.
آن چه بیان شد، پاسخ کلی و اجمالی به پرسش های پیشین بود، اما بیان تفصیلی مطلب شامل چند وجه است که هر یک از آن ها به تنهایی می تواند «علم غیب امام ـ(ع) ـ در میدان عمل و تکلیف» را تبیین نماید:
الف) هم سویی علم امام ـ(ع) ـ با قضا و قدر الهی: از آنجا که علم امام ـ(ع) ـ نزدیک ترین علم به علم حق تعالی است و علم حق، پایه و اساس قضا و قدر است، بنابر این علم امامان ـ(ع) ـ برابر و هم سو با قضا و قدر الهی است و اقدام شان حرکت در جهت این قضا و قدر است. از این رو اساساً تکلیفی به متعلّق چنین علمی تعلّق نمی گیرد. برای تبیین بهتر مطلب به سخن علامه طباطبایی متوسل می شویم. ایشان معتقد است که علم موهبتی امام ـ(ع) ـ به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می کند، قابل هیچ گونه تخلّف نیست و تغیّر نمی پذیرد و به اصطلاح علم است به آن چه در لوح محفوظ ثبت شده و آگاهی است از آن چه قضای حتمی الهی به آن تعلّق گرفته و لازمه این مطلب آن است که هیچ گونه تکلیفی به متعلّق این گونه علم ـ از آن جهت که متعلّق این گونه علم است و حتمی الوقوع می باشد ـ تعلّق نمی گیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلّق می گیرد و از راه این که فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته می شود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلّق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد.[۲]
مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: «فلان کاری را که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار تو است بکن» ولی محال است بفرماید: «فلان کاری را که به موجب مشیت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقق خواهد یافت، بکن یا مکن»؟
زیرا چنین امر و نهی لغو و بی اثر مي باشد. هم چنین انسان می تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد، اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار داده، برای تحقق آن به تلاش و کوشش بپردازد، ولی هرگز نمی تواند امری را که به طور یقین (بی تغیّر و تخلّف) و بر اساس قضای حتمی، شدنی است اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب کند؛ زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است، ندارد.
با این بیان می توان چنین نتیجه گرفت که، این علم موهبتی و دانش غیبی امام ـ(ع) ـ اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد، چرا متعلق قضای حتمی الهی است و بر این اساس متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی واقع نمی شود.[۳]
ب) شریک بودن امام ـ(ع) ـ با مردم در سختی های روزگار: پیشوایان معصوم ـ(ع) ـ در فضایل انسانی سرآمد دیگرانند و اگر مردم را به صبر و پایداری می خوانند، خود، نمونه کامل آنند. چنان که سید الموحّدین حضرت علی ـ(ع) ـ می فرمایند: «آیا به همین خرسند باشم که مرا امیر المؤمنان خوانند و در تلخی های روزگار با مردم شریک نشوم و در سختی های زندگی نمونه آنان نگردم».[۴] پس، چنین نیست که امام امداد غیبی را وسیله ای برای راحتی و آسایش خویش سازد و با بهره گیری از دانش های خدادادی، خود را از خطر برهاند، بلکه همواره امام را هم چون خویش دانسته و راحت تر از افعال و اقوال ایشان پند پذیرند و در راه سعادت گام بردارند.
ج) آزمون انسان ها در ابتلا به سختی ها: جهان، صحنه آزمون الهی است و بر اساس حکمت خداوندی، آدمیان را از ورود در اين عرصه، گريزي نيست.[۵] رهبران الهي نيز براي آن نيامده اند که با اعمال معجزه آميز پيروان خود را از گرفتاري ها برهانند و به رفاه و آسایش دنیوی برسانند. از این رو ائمه ـ(ع) ـ اگر چه اسم اعظم را می دانند.[۶] و با به کارگیری آن می توانند بساط جور را در یک چشم بر هم زدن از میان بردارند، به فرمان الهی از این کار چشم پوشیده و زمینه آزمایش مردمان را فراهم می سازند. چنان که حضرت امیر المؤمنین ـ(ع) ـ درباره توانایی به هلاکت رساندن معاویه و چشم پوشی از آن می فرماید: «اگر در به هلاکت رساندن او (معاویه) به من اجازه داده می شد، تأخیر نمی کردم. اما خداوند متعال، خلق خویش را به هر چه بخواهد امتحان می کند».[۷]
د) رعایت ظرفیت مخاطبان: رازگشایی از اسرار غیبی نیازمند بستري مناسب است. برخی از این اسرار چنان است که مردم تاب پذیرش آن را ندارند و حتی می تواند برخی سست ایمانان را به گمراهی کشانده و از راه میانه، بیرون براند. از این رو امیر مؤمنان علی ـ(ع) ـ می فرماید: «به خدا سوگند اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود، توانم. لیکن ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص) تفضیل نهید».[۸]
هم چنین کسانی می توانند محرم اسرار غیبی شوند که لب از گفتن فرو بندند و جز به فرمان حق نگشایند. از این رو امام باقر ـ(ع) ـ می فرماید: «اگر زبان های شما را قفلی بود، همه کس را از سود و زيانش آگاه می ساختم.»[۹]
سرّ غیب آن را سزد آموختن که ز گفتن لب تواند دوختن[۱۰]
اما با این وجود، گاه ائمه ـ(ع) ـ زلال معرفت را با خلوتیان محفل انس در میان نهاده آنان را از شراب ناب حقایق غیبی بهره مند مي ساختند، چرا که هيچ يک از موانع پيشين را در آنها نيافته و آنان را مستعد درک حقايق مي ديدند.[۱۱]
هـ ) استناد به جنبه بشری و جزئی امام ـ(ع) ـ : پیغمبر(ص) به نصّ قرآن کریم و هم چنین امام ـ(ع) ـ از عترت پاک او، بشری است همانند سایر افراد بشر و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می دهد، مانند اعمال سایر مردمان در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد. امام ـ(ع) ـ نیز مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آن چه را که شایسته اقدام می بیند، اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش می پردازد. در جایی که علل و عوامل و اوضاع خارجی موافق باشد، به هدف اصابت کرده و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکند از پیش نمی رود. و این که امام ـ(ع) ـ به اذن خداوند از علوم و حقایق غیبی بهره مند است، تأثیری در این اعمال اختیاریه وی ندارد. امام ـ(ع) ـ مانند سایر افراد بشر، بنده خدا و به تکالیف و مقررات دینی مکلّف و موظّف می باشد و طبق سرپرستی و پیشوایی که از جانب خدا دارد با موازین عادی انسانی باید رفتار کند و آخرین تلاش خود را در احیای کلمه حق و سرپا نگه داشتن دین و آیین بنماید.[۱۲]
بنابر این این ناتوانی و عجز و شکست امام در مسایل و پیشامدها و ناکامی ظاهری آن بزرگواران در رسیدن به اهداف و مقاصدشان، به مقام ولایت تکوینی آنان خدشه وارد نمی سازد، چرا که این گونه موارد از حجاب و قیودات بشری آنان برخاسته و در تنگنای بشریت، چنین مسایلی، امری عادی به نظر می رسد. فیلسوف ربانی، صدر المتألهین شیرازی، این مطلب را درباره نفس پاک رسول اکرم(ص) مطرح کرد و معتقد است، چون حقیقت محمدیه، دارای دو جنبه خدایی و بندگی است و این درجه خدایی اصالتاً و مستقلاً به او تعلّق نداشته، بلکه نتیجه خلافت اوست، همه توانایی هایش را از خدا می گیرد. اما ناتوانی ها و گرفتاری های او به اقتضای بشریت اوست و لذا این ناتوانی با آن ناتوانی منافات ندارد.[۱۳]
اکنون با در نظر گرفتن آن چه گذشت، چگونگی عمل به علوم غیبی را در سه قلمرو امور شخصی، روابط اجتماعی و داوری و قضاوت از نظر می گذرانیم:
۱ـ اعمال شخصی: از میان امور مربوط به زندگی شخصی معصومان ـ(ع) ـ بهتر است نمونه ای را بر گزینیم و با بررسی آن، تصویری از چگونگی عمل به دانش های غیبی در قلمرو امور شخصی به دست آوریم.
ابن ابی الحدید نقل می کند که همه اهل تاریخ متفقاً نوشته اند: حضرت علی ـ(ع) ـ پس از خاتمه جنگ نهروان برای یافتن جسد ذو الثدیه[۱۴] در بین کشته های خوارج خیلی جستجو کرد، تا آن جا که چهار هزار کشته را به دستور آن حضرت زیر و رو کردند، ولی کشته را نیافت. امام ناراحت شد و فرمود: «نه من دروغ گفته ام و نه پیغمبر به من دروغ گفته است». و دستور داد باز هم جستجو کنند. دوباره به همراهی و کمک خود حضرت جستجو کردند تا سرانجام جسد او را در نهر آبی پیدا کردند.[۱۵]
طبق این نقل، حضرت علی ـ(ع) ـ که آیینه «سلونی قبل ان تفقدونی»[۱۶] است، برای یافتن جسد ذو الثدیه، هم چون سایر مردم، تلاش فراوانی کرد، تا این که سرانجام آن را از طریق عادی و با امری طبیعی ـ شنیدن صدای ریزش آب ـ پیدا کرد.
در روایتی دیگر نقل شده که امام موسی کاظم ـ(ع) ـ به غلام خود فرمودند که تخم مرغ بخرد. غلام نیز تخم مرغی را خرید که از راه قمار به دست آورده است. امام ـ(ع) ـ نیز فوراً ظرفی را طلبیده و آن چه خورده بودند را از گلو بر آوردند.[۱۷]
این موارد و سایر نمونه هایی که در تاریخ نقل شده، حاکی از آن است که امام طبق سرپرستی و پیشوایی که از جانب خدا دارد، باید با موازین عادی انسان رفتار کند و در انجام اعمال شخصي، بر اساس ظواهر عمل نموده و به آن چه از طریق عادی به دست می آید، اکتفا کند.
۲ـ رفتار اجتماعی: پیشوایان معصوم ـ(ع) ـ در روابط اجتماعی خود نیز در بسیاری موارد علوم غیبی را نادیده گرفته و بر اساس دانش هایی که از راه عادی به دست می آید، رفتار کرده اند[۱۸] برای نمونه پیش از آغاز فتنه جمل، طلحه و زبیر نزد امیر مؤمنان ـ(ع) ـ آمدند و از او اجازه رفتن به سفر عمره خواستند. امام در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، قصد نیرنگ (بر افروختن جنگ) دارید نه قصد عمره». با این حال هنگامی که آن دو برخواسته خود پای فشردند و قسم یاد کردند که جز عمره هوايي دیگر در سر ندارند، امام به آنان اجازه رفتن داد، اما در گفتگو با ابن عباس، هم چنان بر این پای فشرد که آنان در پی فتنه و آشوبند و به عهد و پیمان و سوگندهایشان اعتمادی نیست. ابن عباس پرسید: «پس چرا به آنان اجازه رفتن دادی و به زندانشان نینداختی؟» امام فرمود: «آیا می خواهی من آغازگر ستم باشم و پیش از جنایت کیفر دهم؟ هرگز چنین نخواهم کرد».[۱۹]
علاوه بر این مورد، امیر مؤمنان ـ(ع) ـ بارها بر این تأکید می ورزید که معاویه نمی میرد تا آن گاه که حکومت بر همه مسلمانان را به چنگ آورد.[۲۰] اما این آگاهی غیبی، وظیفه امام را برای برخورد با معاویه و نبرد با او تغییر نمی داد و آن حضرت تمامی تلاش خود را برای سرنگونی معاویه به کار می گرفت. سیره سایر ائمه اطهار ـ(ع) ـ در روابط اجتماعي نیز، چنین بوده است.
۳ـ داوری و قضاوت: دارندگان علوم غیبی برای داوری میان افراد، گاه علم خود را مبنای عمل قرار داده و بی اقامه شهود به قضاوت می پردازند.[۲۱] شیوه داود پیامبر چنین بوده و بر اساس روایات، روش حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نیز همین خواهد بود.[۲۲] سایر ائمه ـ(ع) ـ نیز گاه این راه را در پیش گرفته و با تکیه بر علم خدادادی به برخی درگیری ها پایان داده اند. برای نمونه، نقل است که دو نفر بر سر اسبی، به نزاع پرداخته، هر یک خود را مالک اسب می خواند، حضرت علی ـ(ع) ـ که در آن زمان امام مسلمین بود، از آنان خواست ادعای خویش را با اقامه شهود اثبات کنند، ولی نتوانستند شاهدی بیاورند. در این هنگام امیر مؤمنان ـ(ع) ـ بر اساس علم غیبی خود، اسب را به مالک اصلی اش داد و خطاب به شخص دیگر، که خود را به دروغ صاحب اسب می خواند، فرمود: «به خدا سوگند، دانش من درباره تو از دانش خودت بیشتر است».[۲۳]
با این وجود شیوه رایج برای داوری، تکیه بر بیّنه و سوگند بوده است؛ چنان که پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «من تنها بر اساس بیّنه و سوگند میان شما داوری می کنم و (ناگزیر) برخی از شما در اقامه دلیل زیرک ترید، بنابر این هر کس که (به دروغ شاهدی اقامه کند و بر اساس آن) پاره ای از مال برادرش را به او دهم (نباید آن را بستاند، چرا که در این صورت) قطعه ای از آتش را به او داده ام.»[۲۴]
گفتنی است که امیر مؤمنان علی ـ(ع) ـ گاه شیوه سومی را بر می گزید که بر اساس آن، از یک سو حق را در کف صاحب اصلی اش مي نهاد و از سوی دیگر نیازی به تکیه بردانش غیبی نمی ماند. ویژگی آشکار داوری های امیر مؤمنان ـ(ع) ـ همین است که با بهره گیری از تدابیری شگفت آمیز، راه دست یابی به عدالت را هموار ساخته و مدعیان دروغین را به تسلیم در برابر حق وا داشته است.[۲۵]
با توجه به آن چه گفته شد، می توان به این نتیجه دست یافت که؛ ائمه ـ(ع) ـ در به کارگیری دانش غیبی خویش، پیرو تکالیف الهی و مصلحت های واقعی بوده اند بر این اساس در بیشتر اوقات، تنها علوم بشری خود را ملاک قرار داده و با موازین عادی انسانی رفتار نموده اند. البته گاه همان مصلحت ها و حکمت ها اقتضا می کرده که آن بزرگواران از دانش غیبی خود استفاده نموده و آن را مبنای فعل و عمل خود قرار دهند ـ که در مرتبه بعد قرار دارد ـ این مسأله پایه و اساس حل بسیاری از شبهات پیرامون «علم غیب امام ـ(ع) ـ در میدان عمل و تکلیف» است.
منابع
- ↑ محمد بن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، نجف، المطبعه الحيدريه، ۱۳۷۶ق، ج۲، ص۹۸.
- ↑ نک: طباطبايي، محمد حسين ، بحثي کوتاه درباره علم امام(ع) ، مجله نور علم، شماره ۱، مسلسل ۴۹، ۱۳۷۱ش، ص۲۱.
- ↑ همان، ص۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ نک: عنکبوت / ۲ـ۳؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ـ۱۸۳ـ۱۴۴.
- ↑ نک: کليني، محمد بن يعقوب ، اصول کافي، تهران، الاسلاميه، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ بحراني، سيد هاشم ، ينابيع المعاجز، قم، دارالکتب العلميه، بي تا، ص۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
- ↑ کلینی، همان، ج۱، ص۲۶۴، ح۱.
- ↑ مولوی، جلال الدين ، مثنوي معنوي، تهران، ناهيد، ۱۳۷۵ش، دفتر سوم، بيت ۳۳۸۶.
- ↑ نک: اصول کافي، همان، ج۱، ص۲۶۴، ح۲؛ محمد بن حسن صفار قمي، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آيت الله مرعشي، ۱۴۰۴ق، ج۶، ص۲۶۱.
- ↑ بحثي کوتاه درباره علم امام(ع) ، ص۲۵.
- ↑ نک: شیرازی، صدر الدین، شرح اصول کافی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۴۶۲.
- ↑ در روایات صحیح آمده که رسول خدا(ص) درباره خوارج نهروان از پیش خبر داد و فرمود: «.... نشانه این گروه آن است که مردی در بین آنان هست که یک دست او شبیه پستان زن جمع می شود و چون را بکشند، مثل دست دراز می شود» این شخص بعداً در تاریخ اسلام به نام «ذو الثویه» یعنی صاحب پستان خوانده شد. نک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبه آیت الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ نک: همان، ص۲۷۵ ـ ۲۷۷.
- ↑ اشاره است به حدیث معروف از امیر مؤمنان ـ(ع) ـ: «ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی، فلأنا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض»؛ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع الموده لذوی القربی، ج۱، چاپ اول، دار الاسوه، بی جا، ۱۴۱۶ق، باب ۱۴، ص۲۰۸.
- ↑ نک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، موسسه آل البیت ـ(ع) ـ، لاحیاء التراث، چاپ دوم، ۱۴۲۴ق، ج۱۷، ص۱۶۵.
- ↑ نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، تهران، انتشارات نیک معارف، ۱۳۷۵ش، ص۴۷ ـ ۵۳.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص۱۶۶؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، قم، دار الاسوه، ۱۴۱۶، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ نک: مناقب آل ابی طالب ـ(ع) ـ ج۲، ص۹۵.
- ↑ نک: شیخ مفید، اوائل المقالات، چاپ دوم، قم، داوری، ۱۳۳۰ق، ص۶۶.
- ↑ نک: فیض کاشانی، ملا محسن، الوافي، اصفهان، مکتبه الامام امیر المؤمنین ـ(ع) ـ، ۱۴۰۶، ج۳، ص۶۴۸ ـ ۶۵۰.
- ↑ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۶، ص۴۳۷.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ابواب کیفیه الحکم و احکام الدعوی، باب۲، حدیث ۱، ج۲۷، ص۲۳۲.
- ↑ نک: الهاشمی الخوئی، حبیب الله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۲۱ ـ ۱۲۲.