فلسفه مجازات در اسلام
فلسفه و مبنای مجازات در اسلام چیست؟ همانند قصاص و رجم و قطع دست و برای اصلاح فرد است یا جامعه یا چیز دیگر؟
لازم است بعنوان مقدمه به مهمترین نظریه و تئوریهایی که در زمینه فلسفه مجازات از طرف فلاسفه و حقوقدانان مطرح شده است بپردازیم و سپس نظریه اسلام را در این زمینه بیان کنیم. لازم است ذکر شود که پرداختن به این نظریه به اختصار و در حد لازم میباشد.
اول: دیدگاه سزادهی؛ این دیدگاه معتقد است مشروعیت مجازات ناشی از جُرم ارتکابی است فلذا باید دقیقاً متناسب با آن باشد. مجازات مجرم، اقامه عدالت کیفری در جامعه است و این بهترین دلیل و توجیه برای اعمال مجازات است. «عدالت کیفری نظم مختل شده را احیا میکند و با مجازات شبیه به بزه، تعادل را در جامعه برقرار میسازد و به همین جهت باید طبق مفاهیم قصاص دقیقاً همانند جرم ارتکابی باشد و بین شدت کیفر و شدّت بِزه شباهت وجود داشته باشد.»[۱]
بر این اساس مجرم مورد تحقیر و توهین قرار نمیگیرد و فقط به اندازه جرمی که مرتکب شده است، متحمل کیفر میشود. معیار و ضابطه تعیین نوع و میزان مجازات، عدالت است یعنی مجازات پاداشی است که مجرم به دلیل ارتکاب جرم، استحقاق آن را پیدا میکند. به نظر میرسد نقدهایی بر این دیدگاه وارد است که به مهمترین آنها اشاره میگردد:
- این دیدگاه فقط به جرم ارتکابی توجه دارد و به دنبال جبران بیعدالتی حاصل از آن است. در حالی که در فرایند کیفر عواملی از قبیل خصوصیات مجرم، توجه به اصلاح و بازسازی وی و نیز توجه به تأثیر مجازات در ایجاد نظم و امنیت اجتماعی، باید لحاظ شود.
- معیار قرار دادن جرم ارتکابی برای تعیین نوع و مقدار مجازات، در همه موارد امکانپذیر نیست و نمیتوان مجازات را دقیقاً مانند جرم تعیین و اجراء کرد، فلذا شناخت مقتضای عدالت در چنین مواردی به سادگی امکانپذیر نیست و باید به ناچار عوامل دیگری غیر از ماهیت جرم ارتکابی را برای تعیین نوع و میزان مجازات مورد توجه قرار داد.
۳. عدالت در نظر این دیدگاه فرشتهای است که چشم ندارد و شمشیر برنده ای در دست دارد که به مجرد وقوع جرم باید فرود آید و اختلال بوجود آمده در نظم اخلاقی جامعه را بازسازی کند و عدالت را دوباره بر قرار کند بدون اینکه کوچکترین انعطافی داشته باشد، فلذا عفو و عدم اجرای مجازات به هر دلیل که باشد ظلم و بی عدالتی محسوب میشود، در حالی که در فرایند مجازات در کنار عدالت اصلاح و تربیت و عفو نیز باید مورد توجه باشد.[۲]
دوم: دیدگاه اصالت فایده
کاملترین و دقیقترین شکل سازمان یافته این تئوری همان است که از طرف جِرمی بنتام بنام تئوری مجازات عنوان گردید. بر اساس این تئوری مشروعیت اخلاقی مجازات مبتنی بر نتایج آن میباشد و قانون گذار باید با توجه به منافع عمومی و محاسبه مصالح و مفاسد به وضع قانون بپردازد. معیار صحت یا عدم صحت قانون نیز چیزی به غیر از نتایجی که بر آن مترتّب میشود نیست. عمدهترین این فواید و نتایج عبارتند از:
- بازدارندگی، بازداشتن و جلوگیری از وقوع مجدد جرم در جامعه و جلوگیری از جرایم بعدی هدف اصلی مجازات است.
- جبران (تلافی)، جبران خسارت ناشی از جرم (مادی یا معنوی) نیز هدف دیگر اجرای مجازات است.
بر این دیدگاه نیز اشکالاتی وارد است که به بعض آنها اشاره میگردد:
- نادیده گرفتن استحقاق مجرم و تکیه بر آثار و نتایج مطلوب در اعمال مجازات. عدالت کیفری را بشدت نسبی و سیال میکند و به نوبه خود میتواند خطر ناک باشد و مجرم را در معرض سختترین مجازتها قرار دهد.
- همه جرایم با انگیزههای منفعت طلبانه انجام نمیشود تا مجرم بایک محاسبه دقیق میزان نفع مورد انتظار خود را با شدت مجازات احتمالی بسنجد و پس از آن صرفاً برای بدست آوردن منافع بیشتر مرتکب جرم شود.
۳ـ به تجربه ثابت شده است که نسبت بین شدت مجازات و آمار جرایم لزوماً یک نسبت معکوس نیست و شاید تشدید مجازات موجب رسوخ روح خشونت و بی اعتنایی به قانون گردد فلذا هدف باز دارندگی این دیدگاه مورد تردید است.[۳]
با این توضیحات به نظر میرسد زمینه طرح دیدگاه اسلام درباره فلسفه مجازات فراهم شده است.
دیدگاه اسلام در مورد فلسفه مجازات
با توجه به خطوط کلی معارف اسلامی به نظر میرسد که دیدگاه اسلام در مورد توجیه عقلانی و اخلاقی مجازات، یک دیدگاه دوگانه و ترکیبی است و این دیدگاه به کل نظام کیفری اسلام حاکم است و همه مجازاتها اعم از حدود، قصاص و تعزیر، بر اساس این تئوری قابل توجیه است. گرچه ممکن است شناخت و اثبات این تئوری در مورد همه مجازاتها به صورت یکسان امکانپذیر نباشد ولی در مقام ثبوت به نظر میرسد همه مجازاتها بر اساس این تئوری تشریع شدهاند.
بر اساس این تئوری توجه به عدالت و استحقاق از یک طرف و رسیدن به آثار و نتایج مطلوب فردی و اجتماعی، از طرف دیگر، در سطح بسیار عمیق و واقع بینانه مورد توجه قرار گرفته است و این دو به گونهای عمیق بهم پیوند خوردهاند و شاهکاری از قانونگذاری کیفری تحقق پیدا کرده است.
اول: نظام حقوقی اسلام بر اساس عدالت تشریع شده است. اگر چه در عالم اثبات نتوانیم عادلانه بودن آن را ثابت کنیم ولی در مقام ثبوت این مسئله غیرقابل تردید است زیرا از اراده تشریحی خداوند حکیم نشأت گرفته که به دور از افراط و تفریط است. از این رو مجرم را مستحق عقوبت و مجازات دانسته چون مجرم حریم و حرمت احکام الهی را شکسته و با این حرمت شکنی به منافع غیرقانونی و نامشروع دست یافته و در این راستا با ارتکاب جرم، عواطف و احساسات فرد و بستگان او و سایر افرد جامعه را جریحه دار کرده و احساس امنیت را از بین برده است؛ لذا مجرم بر اساس اصل عدالت مستحق مجازات گردید و باید مجازات گردد تا همه بی عدالتیهای قبل از وقوع جرم از بین رود و وضعیت عادلانه قبل از وقوع جرم بر قرار گردد.
دوم: در نظام کیفری اسلام در کنار «عدالت» دو عنصر دیگر بنام «عفو» و «توبه» وجود دارد که آن را انعطافپذیر کرده است تا ارتکاب جرم لزوماً به مجازات مجرم منتهی نشود. این نقطه افتراق دیدگاه اسلامی با دیدگاه سزادهی است که اعمال مجازات را در هر شرایطی اجتناب ناپذیر میداند و عدم اجرای مجازات را به هر دلیل بر خلاف حق و عدل میداند.
از این روی در کلیّه جرایمی که حق الناس محسوب میشوند اجرای مجازات منوط به در خواست شخصی مضروب یا اولیاء او میباشد و با عفو آنها مجازات ساقط میشود. خصوصا در مورد قصاص که از اولیاء دم خواسته شده تا عفو کنند.[۴] چنانکه در جرایمی که جنبه حق الله دارند در صورتی که مجرم قبل از شهادت شهود و با قبل از اقرار توبه کند مجازات او ساقط میشود یا در مجازاتهای تعزیری قاضی با احراز شرایطی میتواند مجرم را عفو یا مجازاتش را تعلیق یا تخفیف دهد.
سوم: غایت گرایی در اعمال مجازات یکی دیگر از ویژگیهای نظام کیفری اسلام است.
اسلام با وضع مقررات کیفری و جرم تلقی کردن اعمالی که مهمترین منافع و مصالح فردی و اجتماعی را مورد تهدید قرار میدهد و تأکید و تسریع بر اعمال مجازات در همین دنیا اهمیت آثار و نتایج مجازات در حیات اجتماعی و مادی انسانها را نشان داده است؛ لذا مقررات کیفری خود را بگونه ای تشریع کرد، تا حالت بازدارندگی آن بیشتر باشد و به گونه ای باشد که قبل از اینکه اجراء شود تأثیر خود را در بازداشتن افراد از ارتکاب جرم داشته باشد و بر انگیزههای مجرمانه افراد غلبه کند و آنها را از ارتکاب جرم بازدارد.
در کنار این اهداف، سیستم نظام کیفری اسلام بگونه ای طرحی شده است که برای مجرم نیز سودمند است و آن همان تهذیب و تطهیر مجرم از آثار و تبعات ارتکاب جرم میباشد که آنها در اثر ارتکاب جرم در روح و جان او ایجاد شده است. در واقع نظام کیفری اسلام اهداف دنیوی و اخروی را در کنار هم دیده است.
در اینجا به اختصار به فلسفه مجازات بعضی از جرایم اشاره میگردد.
۱. با توجه به اهمیت نفوس و جان مردم از دیگاه اسلام و برابر بودن کشتن یک انسان با کشتن همه انسان ها[۵] اسلام مجازات قصاص را برای جلوگیری از وقوع قتل و سایر جرایم علیه اشخاص پیشبینی کرده است و این مجازات در عین حال که عدالت کیفری را بصورت عینی و ملموس محقق میکند بالاترین تأثیر را در پیشگیری از وقوع این جرایم دارد و قرآن کریم با صراحت تمام، فلسفه وضع این مجازات را حفظ حیات انسانها میداند.[۶]
- از آنجا که مال و دارایی افراد یکی از مهمترین ارکان حیات فردی و اجتماعی آنها محسوب میشود و قوام زندگی انسانها به آن است و از آنجا که سرقت مهمترین تهدید علیه اموال و داراییهای مردم محسوب میشود اسلام مجازات باز دارندهای را برای آن مقرر داشته تا از این طریق اموال مردم محفوظ بماند:[۷]
- وجود غرایز جنسی در انسان برای تحقق اهداف خاصی است که باید از مجاری خاص محقق و اعمال شود والا بزرگترین مفاسد فردی و اجتماعی را سبب خواهد شد.
تشکیل خانواده، تولد نسل، تربیت فرزندان و معلوم بودن نسبت انسانها از مهمترین اهداف وجود غریزه جنسی است که از مجرای رابطه مشروع زناشویی محقق میشود. با آزاد بودن روابط جنسی، نه خانواده مستحکم بوجود میآید و نه اصل و نسب انسانها در جامعه معلوم میشود فلذا اسلام با محکوم کردن هر گونه رابطه جنسی خارج از رابطه زناشویی مجازتهای شدیدی را برای عدم رعایت احکام مقرر داشته تا از این طریق، هم از مفاسد وجود روابط نامشروع جلوگیری کند و هم تحقق اهداف خاص وجود غریزه جنسی را امکانپذیر نماید.
بنابراین، نظام کیفری اسلام در عین حال که مجرم را مستحق مجازات میداند و تحقق عدالت کیفری را در حد امکان مورد توجه قرار میدهد، مجازاتهای خود را در راستای تحقق اهداف ارزشمند فردی و اجتماعی قرار میدهد و از تشریع و اعمال هر مجازات اهداف خاصی را پیگیری میکند بهمین دلیل در روایات اسلامی آمده است که اجرای یک حد از حدود الهی در زمین، از بارش چهل شبانه روز باران مفیدتر است.[۸]
منابع
- ↑ ژان پراول، تاریخ اندیشههای کیفری، ترجمه نجفی ابرند آبادی، علی حسین، ص۱۷.
- ↑ خسروشاهی، قدرت الله، فلسفه حقوق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۹، ص۲۱۷.
- ↑ فلسفه حقوق، همان، ص۲۱۱.
- ↑ بقره۱۷۱؛ مائده/۴۵.
- ↑ ﴿و من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً﴾. مائده/۳۲.
- ↑ ﴿و لکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب﴾.
- ↑ السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزا بما کسبا و نکالا من الله.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ابواب مقدمات حدود، باب ۱، حدیث ۵، ۴، ۳، ۲.