کاربر:Rezapour/صفحه تمرین

از ویکی پاسخ
< کاربر:Rezapour
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۰ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = |شاخه فرعی۱ = |شاخه فرعی۲ = |شاخه فرعی۳ = }} {{س...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


سؤال

خداوند در قرآن فرموده که وجود مقدسش خارج از ماده مي باشد و ارتباطي با جهان مادي ندارد، اگر اين طور باشد آيا جهان ما در خارج از وجود خدا قرار دارد يا در درون وجود خدا با اين شرط که اثري بر وجود وي ندارد؟


امير المومنين علي (ع) فرمودند: او در اشياء است، اما نه به گونه اي که با آنها آميخته باشد و خارج از آنهاست، اما نه به گونه اي که جدا از آنها باشد، داخل در اشياء است اما نه مثل داخل بودن چيزي در چيزي و خارج از اشياء است اما نه مثل خارج بودن چيزي از چيزي.}}[۱]

براي تبيين اين مطلب که آيا جهان درون وجود خدا قرار دارد يا خارج از وجود اوست نياز به ذکر چند مقدمه کوتاه است.

مقدمه اوّل: بايد گفت که هر يک از موجودات عالم داراي دو حيثيت وجود و ماهيت هستند. وجود، آن چيزي است که ماهيت را موجود مي کند و به او اصالت مي بخشد. موجودات عالم به لحاظ آنکه همگي ممکن الوجودند هم داراي وجود و هم داراي ماهيت و به عبارت ديگر مادي مي باشند، اما خداوند به عنوان خالق جهان و موجودي که وجودش از آن خودش است و از ديگري نيست واجب الوجود بوده و عاري از ماده و ماهيت است. پس حق تعالي وجود خالص و صرف وجود است.[۲]

مقدّمه دوم: ممکن الوجود (که در واقع عبارت از همه موجودات عالم غير از خداوند است) به موجودي اطلاق مي شود که حالش نسبت به وجود و عدم در تساوي است و چون فعلا موجود است پس وجودش وام دار از ديگري (يعني از خالقش) است پس اگر لحظه اي فيض و جريان هستي از هستي رسان يا همان واجب الوجود قطع شود اين موجود ممکن نابود خواهد شد. پس ممکن الوجود تا زماني که وجود دارد. در رابطه و ارتباط با واجب الوجود است از طرف ديگر بين ماديات و مجرّد محض (حق تعالي) ارتباطي نيست از اين رو حقتعالي مجردات واسطه را بين خود و ماديات خلق فرمود تا جريان هستي را از خود به، مجردات و ماديات برساند.[۳]

مقدّمه سوم: بنا به عقيده فلاسفه متأله و عرفا، وجود منبسط يا فيض منبسط اولين وجودي است که از وجود حق تعالي خلق شد و همه عالم به وجود او خلق شدند و خداوند او را واسطه بين خود و ديگر مخلوقاتش قرار داد. وجود منبسط از آن رو که خالق جهان مادي است (و در واقع همان وجود حق تعالي است) در تمام موجودات عالم سرياني مجهول الکنه دارد. گويي بر کويري خشک باران بسيار باريده و رودها جاري شده است و آب همه آن رودها از آب باران است يا بهتر بگوئيم چون خالق است پس وجود همه موجودات از وجود اوست. پس وجود حقتعالي در همه عالم سريان داشته و جاري است و به عبارت ديگر وجود بر همه موجودات محيط و فراگير است. با ذکر اين سه مقدمه به اصل موضوع مي پردازيم. از مقدمات سابق معلوم شد که موجودات عالم با خالق پيوسته در ارتباطند. اين ارتباط بين خالق و مخلوقات به رابطه محيطي و محاطي در قرآن تعبير شده است {{قرآن|إِنَّهُ بِکلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ[۴]. ﴿وَکانَ اللّهُ بِکلِّ شَيْءٍ مُّحِيطًا[۵]. بياني که در اين آيات به کار رفته نشان مي دهد که خداوند به تمام موجودات چه مجرد و چه مادي احاطه دارد اين احاطه به دو نحوه قابل تصور است.

۱. احاطه علمي: خداوند در آياتي از قرآن اين نوع احاطه را بيان فرموده است از آن جمله مي فرمايد: ﴿وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکلِّ شَيْءٍ عِلْمًا[۶]. خداوند به لحاظ آنکه پيش از خلقت، هنگام خلقت و بعد از آن به همه مخلوقات علم دارد در نتيجه به همه آنها احاطه علمي دارد.

۲. احاطه وجودي: طبق آنچه در مقدمه سوم شرح داده شد وجود خداوند محيط به همه وجودات است برخي از مفسران آيه ۳ سوره حديد که مي فرمايد: ﴿هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن را تفسير به احاطه وجودي خداوند بر مخلوقات نموده اند. از آن جمله در تفسير نمونه آمده است:

تعبير به ظاهر و باطن نيز تعبير ديگري از احاطه وجودي او نسبت به همه چيز است. از هر چيز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته و از همه چيز مخفي تر است چون که ذاتش بر کسي روشن نيست».[۷]

مرحوم علامه جعفري (ره) در شرح نهج البلاغه مي فرمايند: «خداوند نور آسمان ها و زمين است. اين جمله هم وضوح و روشنايي هستي خداوند را بيان مي کند و هم احاطه مطلقه او را بر همه اجزاء و مجموع عالم هستي، يعني چنان كه نور در همه اجسام نفوذ مي کند، و آنها را روشن مي سازد بدون آنکه با آن اجسام اتحاد پيدا کند نور خدا هم در همه هستي بدون اينکه اتحادي با اجزاء آنها داشته باشد، وجود دارد و روشنگر همه آنهاست».[۸]

حال با دقت در مقدمات مذکور، احاطه وجودي خداوند به يک نحو ديگر قابل تصور است و آن اين است که گفته شد خداوند واجب الوجود و صرف وجود است يعني هيچ ماهيتي ندارد و تماما وجود است بنابراين به ماهيات که ممکن الوجودند افاضه وجود مي کند. اين رساندن وجود بر مخلوقات مادي از طريق مجردات به مجردات، با واسطه مجردات اعلي تا صادر اول است. با اين تعبير، وجود، يکي بيش نيست و در موجودات عالم بنا به تشکيک، داراي مراتب مختلف است. مرحوم صدر المتألهين(ره) در وجود قائل به تشکيک خاص است به اين معنا که ما به الاختلاف در آن عين ما به الاتحاد است و اختلاف در مراتب ذات است نه امور زائد بر ذات.[۹]

به عبارت ديگر آنچه مشترک در همه موجودات است وجود است و آنچه در همه، مختلف است وجود است زيرا در موجودات داراي مراتب مختلف است. اما اصل آن است که وجود، مطلق و يکي است و به عبارت ديگر تعددبردار نيست بنابراين وجود ما، مرتبه اي پائين تر از وجود او و از وجود اوست مانند دريايي که به هزاران رود و هر رود به هزاران نهر تقسيم شود آب اين نهر همان آب درياست منتها به مراتب پائين تر از اوست. اين تعبير همان تعبيري است که گفته مي شود وجود ما در وجود خدا و از وجود خداست. اما همان طور که نهر، تأثيري در آب دريا ندارد و او عظمت و بزرگي خود را از دست نمي دهد وجود ما هم تأثيري در وجود خدا ندارد زيرا او وجود مطلق است و وجود مطلق به اين معناست که کامل تر از او قابل تصور نيست پس قابل زياده و نقصان نيست.

از مطالب گفته شده اين نتايج حاصل مي شود.

۱. مخلوقات داراي ماهيت و ممکن الوجود مي باشند و خداوند واجب الوجود است، عين وجود است و ماهيت ندارد پس مادي نيست چون حدّ وجودي (= ماهيت) ندارد و نامحدود است.

۲. ماهيات چون ممکن الوجودند نياز دارند كه وجود برايشان دائما افاضه شود اين افاضه وجود که از آن تعبير به رابطه بين خدا و مخلوقات شد دائمي است و از دو طريق حاصل مي‌شود احاطه علمي خداوند به موجودات و احاطه وجودي او، آيات قرآن به اين دو نحو از احاطه تأکيد داشته و آنها را تأييد مي کند پس وجود ما در وجود خداست اما موثر در او نيست. اساساً موجودات وقتي در مراتب مختلف وجودي هستند در کنار هم موجود مي شوند و مزاحم وجود يکديگر هم نيستند. مثل وجود جسم ما، روح ما، ملائک، حقيقت ائمه و وجود باري تعالي در محل واحد.


منابع

  1. الشيخ الحويزي، تفسير نور الثقلين، قم، موسسه اسماعيليان، ۱۴۱۲ق، ج۵، ص۲۶۰.
  2. ر.ک: طباطبايي، سيد محمد حسين، نهايۀ الحکمه، شرح حسين حقاني زنجاني، انتشارات دانشگاه الزهراء، ۱۳۷۹ش، ص۴۶۱.
  3. ر.ک: نهايۀ الحکمه، ص۴۶.
  4. فصلت / ۵۴.
  5. نساء / ۱۲۶.
  6. طلاق / ۱۲.
  7. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ بيست و دوم، ج۲۳، ص۲۹۸.
  8. جعفري، محمد تقي، شرح نهج البلاغه، قم، دفتر نشر معارف اسلامي، چاپ سوم، ج۱، ص۶۷.
  9. سجادي، سيد جعفر، فرهنگ معارف اسلامي، دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۵۲۷.