شرح حکمت نهم نهج‌البلاغه

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۰ توسط Rahmani (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

در حکمت نهم نهج البلاغه سبک زندگی با مردم را چگوه می‌توان تفسیر نمود؟

امام علی(ع) در حکمت نهم نهج البلاغه چنین بیان می‌کند: «چون دنیا به گروهی روی آورد کارهای پسندیده و نیکویی‌های دیگران را هم به آنان عاریه می‌دهد و چون از ایشان روی برگرداند نیکویی‌های خودشان را هم از ایشان می‌گیرد و سلب می‌کند».

برخی از مفسرین این فراز از نهج‌البلاغه را این گونه بیان نموده اند که هرگاه انسان دارای ثروت، قدرت و مقام بشود کارهای خوبی می‌تواند انجام بدهد که آن را انسان ضعیف و بی‌بضاعت نمی‌تواند انجام دهد یعنی کارهای خوبی که از عهده دیگران برنمیاید این شخص و گروه صاحب قدرت و ثروت انجام می‌دهد، ولی همین انسان وقتی رو به ضعف می‌رود کارهای کوچک خود را هم به شایستگی نمی‌تواند انجام بدهد زیرا هنگام اقبال دنیا اسباب انجام کارهای خیر فراهم بود و حالا از دست رفته است.[۱]

ویژگی طبیعی عالم دنیا این است که انسان را از نظر قدرت و فکر به سوی ضعف و سستی برده و در چنین حالتی انسان ثروتمند نمی‌تواند از سرمایه خویش نیز به خوبی برای زندگی دنیا و آخرت بهره بگیرد. بر این اساس همان‌گونه که ثروت، قدرت و … امانتی در دست انسان است، کارهای خیری هم که موجب سعادت انسان است نیز وقت و فصل خاصی در زندگی انسان دارد و این‌گونه نیست که در هر زمان بتوان انجام داد.

برخی دیگر از شارحان نهج البلاغه این کلام را به گونه دیگری تفسیر نموده‌اند، معیار و ملاک اقبال و رو آوردن مردم به یک انسان، این است که دارای مقام، قدرت، ثروت و سائر اشکال قدرت باشد در چنین شرائطی دیده می‌شود که دیگران سعی می‌کنند به هر نحوی خود را به آن صاحب مقام عاریتی نزدیک کنند و برای رسیدن به این هدف خویش از گفتن و نشر خوبیهائی را که آن شخص ندارد ولی در دیگران یافت می‌شود، برای او و به نفع او برمی‌شمارند[۲] یعنی مسئله ثناگوئی بی‌دلیل خیلی‌ها همان هدف سوء خود آنان است نتیجه سوء این عملکرد زشت که بر معیاری باطلی بنا نهاده شده این است که اگر روزی هدف مورد نظر چاپلوسان برآورده نشود یا آن صاحب مقام و قدرت، مقام و قدرتش را از دست بدهد و دنیا به او پشت کند، دیگر نه تنها خوبی‌های دیگران را برای او تابلو درست نمی‌کند بلکه حتی نیکیهای خود او را هم منکر می‌شود و راهکار این مشکل اجتماعی قرار گرفتن تحت تعلیمات حیات بخش اسلام و تربیت‌های سازنده آن است که از یکسو توانایی‌ها و استعدادهای خدادادی خود انسان را تحریک می‌کند که برای خود و جامعه اش کاری کند و اراده اش را تقویت نموده و از وابستگی خویش به غیر خدا بکاهد و اصلاً به مقتضای توحید افعالی احدی غیر از خدا را مؤثر نبیند و در خود نیازی به تملق دیگران نبیند و از سوی دیگر به موجب اینکه هر چه غیر خداست از خود استقلال ندارد بنابراین تنها تکیه گاه انسان باید به غنی و بی‌نیاز مطلق یعنی خداوند باشد.

این کلام کوتاه علی(ع) مطلبی را هم به صاحب مقام و ثروت گوشزد می‌کند و می‌گوید یک انسان به کمال رسید نباید فریب مگس‌های انسان نمای را که دور شیرینی قدرت و ثروت جمع می‌شوند، بخورد و بداند آنان همان طوری که یک روزی زیبائی‌های دیگران را به خاطر ثروتش به او نسبت می‌دادند روزی دیگر همان را می‌گیرند و انسان از چاپلوسی چنین افرادی نباید دلشاد باشد و مبادا در اثر این هیاهو و رفت آمد، تورمی در خود حیوانی او به وجود آید زیرا انسان‌هایی که تعلیم و تربیت اسلامی و انسانی را دیده‌اند این اقبال و ادبار هیچ تأثیری در دل و مغز آنان نمی‌گذارد. امام علی(ع) به برادرش عقیل می‌فرماید: «تراکم انبوه مردم در دور من بر عزت من نمی‌افزاید و هم چنین پراکنده شدن آنان از دور من، موجب وحشت من نمی‌گردد».[۳]

دلیل این فرمایش حضرت هم روشن است چون داشتن قدرت و لشکر که عقول و دلهای انسان‌های برده دنیا را خیره می‌نماید همانند کوخها و کلبه‌های محقر یک روزی انسان را تنها می‌گذارد و همان گونه که فرعون و امثال او را با آن همه جلال و قدرت و شوکت فریبنده تنها گذاشت؛ بنابراین با توجه به عبرت‌های آموزنده دنیا و تاریخ، هم ثناگوئی و تمجید بی جهت ثناگویان از نظر عقل و شرع مذموم است و هم دل خوش داشتن صاحبان قدرت به این تعریف‌ها و قدرت‌ها چون آنکه به صرف تحسین و تعریف دیگران می‌خواهد شخصیت کمال گرای خویش را تقویت کند و به سعادت برسد در اشتباه است همان گونه که آن کسی که به این توصیف‌ها مغرور شده و نسبت به قدرت و ثروت خویش خوش‌بینی افراطی پیدا کرده و به همین جهت پنداشته است که ساختمان شخصیت هر کسی همان شوکت و قدرت او است.

از آنچه گفته شد به این نتیجه می‌رسیم که انسان باید در زندگی فردی و اجتماعی خویش یک معیار عقلائی داشته باشد که بر اساس آن گفتار و کردار خویش را جهت بدهد و در صورت نبود انگیزه عقلائی نه از کس بی‌دلیل توصیف کند و نه به مدح دیگران دل ببندد.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

۱ـ علامه محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج۲۳، ص۱۸۷ به بعد.


منابع

  1. بحرانی، میثم بن علی، اختیار مصباح السالکین، مشهد، اول، ۱۳۶۶ش، ص۵۷۹.
  2. علامه جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶ش، ج۲۳، ص۱۸۷.
  3. فیض الاسلام، حاج سید علینقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، دوم، ۱۳۷۵ش، انتشارات فقیه، ص۹۴۷.