کاربر:Rezapour/صفحه تمرین

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
سؤال

همت به و هم بها


براساس برخی روایات زلیخا پیش از کامجویی از یوسف، پارچه‌ای بر روی بت در خانه‌اش قرار داد. وقتی با پرسش یوسف مواجه شد که چرا چنین کردی؟ گفت من از او خجالت می‌کشم، پارچه‌ای بر روی آن نهادم تا ما را نبیند. یوسف گفت تو از بتی که نه می‌شنود و نه می‌بیند حیا می‌کنی و من از خداوند خود حیا نکنم. سپس از نزد زلیخا فرار کرد.[۱]

این روایت در کتاب تفسیر قمی نوشته شده در قرن سوم[۱] و برخی دیگر از منابع شیعه نقل شده است.[۲] از جمله کتاب تفسیر قمی نوشته شده در قرن سوم نقل شده است.[۱]

همچنین برخی منابع اهل‌سنت[۳] از جمله فخر رازی عالم قرن ششم اهل‌سنت در تفسیر مفاتیح الغیب این روایت با کمی تفاوت نقل کرده است.[۴]


از روايتى استفاده مى‏شود كه در آنجا بتى بود، كه معبود همسر عزيز محسوب مى‏شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گويى احساس كرد با چشمانش خيره خيره به او نگاه مى‏كند و حركات خيانت آميزش را با خشم مى‏نگرد، برخاست و لباسى به روى بت افكند، مشاهده اين منظره طوفانى در دل يوسف پديد آورد، تكانى خورد و گفت: تو كه از يك بت بى‏عقل و شعور و فاقد حس و تشخيص، شرم دارى، چگونه ممكن است من از پروردگارم كه همه چيز را مى‏داند و از همه خفايا و خلوتگاهها با خبر است، شرم و حيا نكنم؟.

اين احساس، توان و نيروى تازه‏اى به يوسف بخشيد و او را در مبارزه شديدى كه در اعماق جانش ميان غريزه و عقل بود كمك كرد، تا بتواند امواج سركش غريزه را عقب براند.

قالت: أستحي من إلهي هذا أن يراني على معصية، فقال يوسف: أ تستحين من صنم لا يعقل و لا يسمع و لا أستحي من إلهي القائم على كل نفس بما كسبت فو اللَّه لا أفعل ذلك أبدا قالوا: فهذا هو البرهان[۵] این روایت یکی از احتمالات در مورد برهان پروردگار بوده است.[۶]

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ تفسير القمي، ج‏1، ص: ۳۴۲- ۳۴۳.
  2. الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج‏5، ص: 213
  3. الجامع لأحكام القرآن، ج‏10، ص: 169
  4. مفاتيح الغيب، ج‏18، ص ۴۴۳.
  5. مفاتيح الغيب، ج‏18، ص ۴۴۳.
  6. تفسير نمونه، ج‏9، ص: ۳۷۳.