آرایه ادبی ایهام در قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|کاربر=A.ahmadi }} | |||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}}آیا در قرآن آرایه ادبی «ایهام» به کار رفته است؟{{پایان سوال}} | {{سوال}}آیا در قرآن آرایه ادبی «ایهام» به کار رفته است؟{{پایان سوال}} |
نسخهٔ ۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۵۲
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
آرایه ادبی ایهام با همه اقسام آن، در قرآن به کار رفته است.
مفهومشناسی ایهام
«ایهام» این است که گوینده یا نویسنده لفظی را به کار ببرد که دو معنا دارد؛ یکی نزدیک و دیگری دور و شنونده یا خواننده فکر کند که قصد و مراد گوینده یا نویسنده معنای اول است، در حالی که مراد گوینده یا نویسنده معنای دوم است. ایهام اقسامی دارد که در قرآن نیز آمده است؛ مانند ایهام تناسب، ایهام تأکید، ایهام توجیه، ایهام تضاد، ایهام طباق.
ایهام از وهم است یعنی آنچه به قلب انسان خطور میکند و آنچه به خیال انسان میآید، چه آن چیز وجود داشته باشد یا نه.
ایهام در اصطلاح این است که گوینده یا نویسنده لفظی را به کار ببرد که دو معنا دارد یکی نزدیک و دیگری دور و شنونده و خواننده فکر کند که گوینده یا نویسنده معنای اول را اراده کرده است، در حالی که مراد گوینده یا نویسنده معنای دوم است.
اقسام ایهام در قرآن
بیشتر متشابهات قرآن از جنس ایهام است که خداوند معنایی از آن آیات اراده کرده است که در مرحله اول به ذهن انسان خطور نمیکند؛ مانند: «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» [۱] که معنای نزدیک به ذهن انسان همان تکیه کردن و ایستادن است، در حالی که برای خداوند متعال این معنا متصور نیست.
ایهام تناسب
مانند «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ. وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ».[۲] از ظاهر آیات استفاده میشود که بین شمس و قمر و نجم تناسب وجود دارد؛ چون معنای نجم در ذهن شنونده در وهله اول، همان ستاره است که با شمس و قمر تناسب دارد، اما در این آیه تناسب نجم با خورشید و ماه مراد نیست، بلکه با «شجر» (درخت) تناسب دارد و مراد از نجم در این آیه ستاره نیست، بلکه مراد گیاهانی است که مانند درخت شاخه بلند ندارند.
پس معنای قریب نجم، ستاره است و گیاه معنای دور نجم است.
ایهام تأکید
گوینده یا نویسنده کلمهای را استعمال میکند که معنای اول و نزدیک به ذهن را مد نظر ندارد، اما شنونده یا خواننده تصور میکند که گوینده یا نویسنده قصد تأکید دارد، در حالی که چنین نیست. به این ایهام، ایهام تأکید میگویند؛ مانند: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ».[۳]
در این آیه دو بار لفظ «فیه» تکرار شده و شنونده تصور میکند که برای تأکید است، در حالی که چنین نیست، بلکه «فیه» دوم به مطلب دیگری اشاره دار.[۴]
ایهام توجیه
ایهام توجیه این است که گوینده سخنی را بگوید که دو معنای متضاد دارد و مخاطب نتواند تشخیص دهد که گوینده کدام معنا را اراده کرده است. ایهام فنی است برای تعریف و مذمت کردن افراد؛ یعنی گوینده به گونهای سخن گوید که شنونده متوجه نشود از او تعریف کرد یا مذمت. [۵]
استفاده از ایهام توجیه در عرف نیز رایج است؛ گاه سخن مبهمی گفته میشود که شنونده میپرسد این سخن تو تعریف بود یا تکه انداختی؟
این فن بلاغت شبیه فن ابهام است و میتوان گفت ابهام با ایهام توجیه تفاوتی ندارد؛[۶]مانند:
- «وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ».[۷] در این آیه آمده است: «إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ» یعنی ما یا شما در هدایت یا گمراهی آشکار هستیم و این سخن را سربسته گفته و روشن نکرده که کدام یک هدایت شده و کدام یک گمراه هستند.
- «مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ» .[۸] در این آیه آمده است: «اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ» یعنی بشنو که نمیشنوی و این یک سخن دو پهلوست که معلوم نیست بالاخره میشنود یا نمیشنود.
- «قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ».[۹] در این آیه آمده است که «یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» یعنی یک روز یا قسمتی از روز و این یعنی تردید وجود دارد و دقیق مشخص نیسن یک زور مانده بودند یا قسمتی از روز را.
- «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ».[۱۰] در این آیه میگوید: «إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ»؛ یعنی خداوند آشکارا نگفته با این افراد چه خواهد کرد، بلکه میگوید ما این افراد را یا عذاب میدهیم یا توبهشان را میپذیریم.
البته این فن پیامهای خاص خود را دارد و منظور این است که با برخی از افراد به صراحت سخن گفته نشود و بعضی مطالب سربسته گفته باشد و این فن در سخن گفتن تأثیر زیادی در افراد دارد مثلاً پیام آیه «إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» این است که افراد امید وار به رحمت خدا باشند و از عذاب الهی نیز بترسند؛ در حالی که اگر میگفت فقط عذاب میکنم یا فقط میبخشم، این پیام را نمیرساند.
ایهام تضاد
گوینده لفظی را استعمال میکند که در ظاهر با هم تضاد دارند، اما در معنای اصلی کلمه تضادی وجود ندارد؛ مانند: «مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلی عَذابِ السَّعِیرِ»؛[۱۱] «هرکس او را به دوستی گیرد قطعاً او وی را گمراه میسازد و به عذاب آتش میکشاند».
در این آیه ظاهر این است که کلمه «یهدیه» مقابل ضلالت است در حالی که معنای آن در این آیه «میکشاند» است نه هدایت میکند، با این اعتبار، مقابل ضلالت نیست و به این ایهام، ایهام تضاد گفته میشود.[۱۲]
ایهام طباق
گوینده لفظی را بگوید که معنای آن با معنای ضدش مطابقت داشته باشد نه با معنای اصلی آن کلمه مانند «مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً».[۱۳] در این آیه بین غرق شدن و دخول در آتش مطابقت شده، در حالی که داخل شدن به آتش با سوختن تناسب داشته و باید میگفت و سوختن چون داخل آتش شدند، اما فرمود و غرق شدند و در آتش وارد شدند، در حالی که غرق شدن ضد سوختن است.[۱۴]
منابع
- ↑ طه/ ۵.
- ↑ الرحمن/ ۵–۶.
- ↑ توبه/ ۱۰۸.
- ↑ مطلوب، احمد، معجم المصطلحات البلاغیه و تطورها، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، چاپ اول، ص۲۱۷.
- ↑ رک: ابن حجه، تقی الدین، خزانه الأدب و غایه الأرب، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ج۲، ص۱۱۰؛ صفیالدین حلی، عبدالعزیز، شرح الکافیه البدیعیه، بغداد، دیوان الوقف السنی، مرکز البحوث و الدراسات الإسلامیه، چاپ اول، ص۱۰۰؛ مطلوب، احمد، معجم المصطلحات البلاغیه و تطورها، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، چاپ، ص۲۵.
- ↑ رک: ابن دمامینی، محمد بن ابی بکر، شرح الدمامینی علی مغنی اللبیب، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ج۱، ص۴۵۵؛ دعکور، ندیم حسین، القواعد التطبیقیه فی اللغه العربیه، بیروت، مؤسسه بحسون، چاپ دوم، ص۳۵۳.
- ↑ سبأ/ ۲۴.
- ↑ نساء/ ۴۶.
- ↑ کهف/ ۱۹؛ مومنون/ ۱۱۳.
- ↑ توبه/ ۱۰۶.
- ↑ حج/ ۴.
- ↑ عرفان، حسن، ترجمه و شرح جواهر البلاغه، قم، بلاغت، چاپ دهم، ۱۳۸۸ش، ج۲، ص۲۴۹.
- ↑ نوح/ ۲۵.
- ↑ ابن حجه، تقی الدین، خزانه الأدب و غایه الأرب، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ج۲، ص۷۶.