داستان تولد حضرت موسی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴: خط ۱۴:


== تفصیل داستان ==
== تفصیل داستان ==
دستگاه فرعون، برنامه وسیعى براى کشتن «نوزادان پسر» از بنى اسرائیل تربیت داده بود، و حتى قابله هاى فرعونى مراقب زنان باردار بنى اسرائیل بودند.
دستگاه فرعون، برنامه وسیعى براى کشتن «نوزادان پسر» از بنى اسرائیل ترتیب داده بود، و حتى قابله هاى فرعونى مراقب زنان باردار بنى اسرائیل بودند. در این میان، یکى از این قابله ها با مادر موسى(علیه السلام) دوستى داشت - حمل موسى مخفیانه صورت گرفت و چندان آثارى از حمل در مادر نمایان نبود - هنگامى که احساس کرد، تولد نوزاد نزدیک شده، به سراغ قابله دوستش فرستاد و گفت: «ماجراى من چنین است، فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نیازمندم». هنگامى که موسى(علیه السلام) تولد یافت از چشمان او نور مرموزى درخشید، چنانکه بدن قابله به لرزه درآمد، و برقى از محبت در اعماق قلب او فرو نشست، و تمام زوایاى دلش را روشن ساخت.
 
در این میان، یکى از این قابله ها با مادر موسى(علیه السلام) دوستى داشت - حمل موسى مخفیانه صورت گرفت و چندان آثارى از حمل در مادر نمایان نبود - هنگامى که احساس کرد، تولد نوزاد نزدیک شده، به سراغ قابله دوستش فرستاد و گفت: «ماجراى من چنین است، فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نیازمندم».
 
هنگامى که موسى(علیه السلام) تولد یافت از چشمان او نور مرموزى درخشید، چنانکه بدن قابله به لرزه درآمد، و برقى از محبت در اعماق قلب او فرو نشست، و تمام زوایاى دلش را روشن ساخت.


زن قابله، رو به مادر موسى(علیه السلام) کرد و گفت: «من در نظر داشتم ماجراى تولد این نوزاد را به دستگاه حکومت خبر دهم، تا جلادان بیایند و این پسر را به قتل رسانند - و من جایزه خود را بگیرم - ولى چه کنم که عشق شدیدى از این نوزاد در درون قلبم احساس مى کنم! حتى راضى نیستم موئى از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن. در اینجا یک الهام الهى، قلب مادر را روشن ساخت، الهامى که ظاهراً او را به کار خطرناکى دعوت مى کند، ولى با این حال از آن احساس آرامش مى نماید.
زن قابله، رو به مادر موسى(علیه السلام) کرد و گفت: «من در نظر داشتم ماجراى تولد این نوزاد را به دستگاه حکومت خبر دهم، تا جلادان بیایند و این پسر را به قتل رسانند - و من جایزه خود را بگیرم - ولى چه کنم که عشق شدیدى از این نوزاد در درون قلبم احساس مى کنم! حتى راضى نیستم موئى از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن. در اینجا یک الهام الهى، قلب مادر را روشن ساخت، الهامى که ظاهراً او را به کار خطرناکى دعوت مى کند، ولى با این حال از آن احساس آرامش مى نماید.


این یک مأموریت الهى است، که به هر حال باید انجام شود، و تصمیم گرفت به این الهام لباس عمل بپوشاند، و نوزاد خویش را به «نیل» بسپارد!.
مادر موسی به سراغ یک نجار مصرى آمد - نجارى که نیز او از قبطیان و فرعونیان بود! - از او درخواست کرد، صندوق کوچکى براى او بسازد. صندوق را ساخت و به مادر موسى(علیه السلام) تحویل داد. مادر، نوزاد خود را همراه صندوق، به کنار «نیل» آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتى کوچک قادر بود بر روى آب حرکت کند، گذاشت و آن را روى امواج نهاد.
 
به سراغ یک نجار مصرى آمد - نجارى که نیز او از قبطیان و فرعونیان بود! - از او درخواست کرد، صندوق کوچکى براى او بسازد. صندوق را ساخت و به مادر موسى(علیه السلام) تحویل داد.
 
شاید صبحگاهانى بود که هنوز چشم مردم «مصر» در خواب، هوا کمى روشن شده بود، مادر، نوزاد خود را همراه صندوق، به کنار «نیل» آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتى کوچک قادر بود بر روى آب حرکت کند، گذاشت و آن را روى امواج نهاد.
 
امواج خروشان «نیل» صندوق را به زودى از ساحل دور کرده، مادر در کنار ایستاده بود و این منظره را تماشا مى نمود، در یک لحظه، احساس کرد، قلبش از او جدا شده و روى امواج حرکت مى کند، اگر لطف الهى قلب او را آرام نکرده بود، فریاد مى کشید و همه چیز فاش مى شد!. هنگامى که چشم همسر «فرعون» به چشم کودک افتاد، برقى از آن جستن کرد و اعماق قلبش را روشن ساخت و همگى ـ مخصوصاً همسر فرعون ـ مهر او را به دل گرفتند، و هنگامى که آب دهان این نوزاد مایه شفاى بیمار شد، این محبت فزونى گرفت.
 
از آیه 9 سوره «قصص» استفاده مى شود که مشاجره و درگیرى میان فرعون و همسرش، و احتمالاً بعضى از اطرافیان آنها، بر سر این نوزاد درگرفته بود، چرا که قرآن مى گوید: (همسر فرعون گفت: این نور چشم من و تو است، او را نکشید، شاید براى ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر انتخاب کنیم)!؛ «وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْن لِی وَ لَکَ لاتَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً».


به نظر مى رسد، فرعون از چهره نوزاد و نشانه هاى دیگر ـ از جمله گذاردن او در صندوق و رها کردنش در امواج «نیل» ـ دریافته بود، که این نوزاد از بنى اسرائیل است، ناگهان کابوس قیام یک مرد بنى اسرائیلى و زوال ملک او به دست آن مرد، بر روح او سایه افکند، و خواهان اجراى قانون جنایت بارش، درباره نوزادان بنى اسرائیل، در این مورد شد!.
امواج خروشان «نیل» صندوق را به زودى از ساحل دور کرده، مادر در کنار ایستاده بود و این منظره را تماشا مى نمود، در یک لحظه، احساس کرد، قلبش از او جدا شده و روى امواج حرکت مى کند، اگر لطف الهى قلب او را آرام نکرده بود، فریاد مى کشید و همه چیز فاش مى شد!. هنگامى که چشم همسر «فرعون» به چشم کودک افتاد، برقى از آن جستن کرد و اعماق قلبش را روشن ساخت و همگى ـ مخصوصاً همسر فرعون ـ مهر او را به دل گرفتند، و هنگامى که آب دهان این نوزاد مایه شفاى بیمار شد، این محبت فزونى گرفت. به نظر مى رسد، فرعون از چهره نوزاد و نشانه هاى دیگر ـ از جمله گذاردن او در صندوق و رها کردنش در امواج «نیل» ـ دریافته بود، که این نوزاد از بنى اسرائیل است، ناگهان کابوس قیام یک مرد بنى اسرائیلى و زوال ملک او به دست آن مرد، بر روح او سایه افکند، و خواهان اجراى قانون جنایت بارش، درباره نوزادان بنى اسرائیل، در این مورد شد!.


اطرافیان متملق و چاپلوس نیز، فرعون را در این طرز فکر تشویق کردند و گفتند: دلیل ندارد که قانون درباره این کودک اجرا نشود؟! اما «آسیه» همسر فرعون که نوزاد پسرى نداشت و قلب پاکش که از قماش درباریان فرعون نبود، کانون مهر این نوزاد شده بود، در مقابل همه آنها ایستاد و از آنجا که در این گونه کشمکش هاى خانوادگى غالباً پیروزى با زنان است، او در کار خود پیروز شد؟<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۳۷۱، ج۱۶، ص۲۳ و ۲۴.
اطرافیان متملق و چاپلوس نیز، فرعون را در این طرز فکر تشویق کردند و گفتند: دلیل ندارد که قانون درباره این کودک اجرا نشود؟! اما «آسیه» همسر فرعون که نوزاد پسرى نداشت و قلب پاکش که از قماش درباریان فرعون نبود، کانون مهر این نوزاد شده بود، در مقابل همه آنها ایستاد و از آنجا که در این گونه کشمکش هاى خانوادگى غالباً پیروزى با زنان است، او در کار خود پیروز شد؟<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۳۷۱، ج۱۶، ص۲۳ و ۲۴.