پیش نویس:امامت از منظر عقل: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(ابرابزار)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۸ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۶

امامت، یا سلب حق حاکمیت از مردم

بحث‌انگیزترین اصل از اصول مذهب شیعه، امامت است، امامت به این معناست که پس از محمد پیامبر اسلام، دوازده امام که بر اساس باور شیعیان، معصوم می‌باشند، منصب خلافت، امامت و حکومت بر مسلمانان را بر عهده دارند و تنها آنانند که منصوب خداوندند، به همین مناسبت نیز شیعیان خود را امامیه می‌خوانند که این باور از دیدگاه حقوقی، بالاخص در دوران معاصر بسیار مضحک و در عین حال خودخواهانه به نظر می‌رسد. شیعیان بر اساس یک حدیث نبوی شناخت امام را شرط قبول اسلام نزد پروردگار می‌دانند، هر چند که پاره ای از شاخه‌های شیعه مانند فرق اسماعیلیه، زندیه و فاطمیه، امامان متفاوت با شیعیان دوازده امامی یا اثنی عشری دارند. اما در مجموع تا امروز هیچ دلیل عاقلانه ای برای این خودبرگزیده گی شیعیان، در زمینه حکمرانی بر مردمان جهان از سوی تئوریسین‌های این مذهب ارائه نگردیده است و هیچگاه مشخص نشده به کدام دلیل عقلی و حقوقی یا محکمه پسندی، شخص یا خانواده ای از بی فرهنگ‌ترین نقطه جهان، یعنی منطقهٔ که در همان دوران هم در حاشیه تمدن قرار داشته، با توجه به پیشینهٔ آنان در زمینه کشتار مخالفین و چپاول اموالشان و زورگوئی در صدر اسلام با هدف تحکیم پایه‌های نظام اسلامی، منتخبین ویژهٔ خدا برای حکومتگری بر مردم جهان مستحق تشخیص داده شده‌اند، البته در آغاز شیعیان مفهوم امامت و خلافت را این چنین مقدس و لاتغییر نمی‌شمردند و تنها حق علی در خلافت را تأیید می‌کردند. بسیاری از مورخین و محققین اسلامی معتقدند تا زمان کشته شدن حسین ابن علی بدست یزید ابن معاویه در کربلا اساساً مسئله امامت مطرح نبوده و تنها صحبت از خلافت در میان بوده. موضوع امامت فقط بعد از مرگ حسین، یعنی از زمان زین العابدین امام چهارم شیعیان مطرح شد، زیرا برای مبتکرین مذهب شیعه دیگر امیدی برای انتقال خلافت موروثی به خاندان علی باقی نمانده بود، لذا دست بدامان فرضیهٔ مجعول امامت گردیدند، که این فرضیه تا امام یازدهم حسن عسگری تداوم داشت و سپس دوباره بخاطر استحمار تاریخی پیروان شیعی، فرضیهٔ مجعول دیگری بنام امام زمان بدان اضافه گردید، و قرنهاست آخوندهای شیعه با جعل مسئله نیابت امام، مشغول خوردن نان پرچرب انتظار ظهور او هستند. شیعیان معتقدند ختم نبوت بدون نصب امام خلاف حکمت الهی است و کامل بودن دین جهانی و جاودانی اسلام منوط به این است که بعد از محمد جانشینان شایسته که البته باید حتما از خاندان پسر عم و یاور محمد، که در تمام جنگها و خونریزی‌های محمد در صدر اسلام شریک و همدستش بوده، انتخاب گردد. اما واقعیت اینست که امروزه نه تنها بین مردم جهان، بلکه در میان اکثر مسلمانان و حتی شیعیان، نه کسی به جهانی بودن و جاودانگی دین اسلام باور دارد و نه حتی حکمت الهی را کسی جدی می‌گیرد. تمام این اعتقادات تنها و تنها در مخیلهٔ تعداد معدودی انسان خرافی دور می‌زند که در حیطه شیعیان قرار دارند. توضیح اینکه بر اساس آمارهای ارائه شده از سوی خود شیعیان تقریباً ۱۲۰ میلیون نفر از جمعیت ۷ میلیاردی کره زمین را شیعیان تشکیل می‌دهند و جالب است که خیلی خوشبینانه مذهب خود را جهانی و جاودان می‌پندارند، البته اینگونه تصورات مذهبی انحصارگرایانه دور از عقل و منطق تنها در مسئله پذیرش امامت این مذهب نیست بلکه اکثر مسائل اعتقادی این مذهب ضمن خالی بودن از هرگونه پشتوانهٔ عقلی، ادعای مستندات غیرقابل برگشت الهی را در خود دارند. دکتر علی شریعتی در مجموعه آثار خود در مورد امامت می‌نویسد: امت و امامت از کهن‌ترین و مشهورترین اصول اعتقادی و پایه اساسی عقیده ما در اسلام شیعی است. دکتر علی شریعتی که لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه مشهد و درجه دکترا در قصص اولیاء یا پارساشناسی، یا همان ولی‌شناسی از دانشگاه سوربن فرانسه را داشت، خواهان یک جامعه ایده‌آل مطلق، با ارزشهای مطلق مذهبی بود، ارزشهائی برگرفته از متون شیعی که عمدتآ بر محور امامت قابل تعریف می‌باشند، در حالیکه از منظر انسان‌شناسی و حقوق افکار و اندیشه‌های امامت محور، رسمآ ناقض حاکمیت انسان بر سرنوشتش است. در خوش‌بینانه‌ترین حالت، امامت ادامه رسالت اجتماعی پیامبر اسلام برای تشکیل یک امت واحده در صدر اسلام و میان قبائل تقریباً نیمه وحشی عربستان بود، امتی که همه، یکنوع فکر و اندیشه داشت و تحقق تمام آرزوهای سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی خود را در محدودهٔ ایدئولوژی اسلام شیعی جستجو می‌کرد. اما در حال حاضر معتقدین به امامت می‌گویند: انسانها ناکاملند و بدنبال آسایش و خوشبختی می‌روند و خوش میگذارنند، لذا از حالت امت اسلامی خارج شده‌اند. آنها همچنین معتقدند انسانی که امام خود را نمی‌شناسد، به مانند گوسفندیست که شبان خود را گم کرده باشد، این گوسفند آواره است، سر در گم و راه گم کرده است، آنقدر ناامید و بیگانه بدنبال گله و شبان خود می‌گردد تا نهایتاً به کام مرگ فروافتد. در صورتیکه جهان امروز نه انسان را گوسفند متصورست و نه با آسایش و خوشبختی او مشگلی دارد. به همین دلیل فرضیهٔ امامت خط بطلانی است بر ارادهٔ ملت. همانگونه که حاکمیت شیعی ایران با عنوان نمودن مسئلهٔ امامت و انحصاری نمودن حقوق مبلغان شیعه بر اصل اساسی جمهوریت که بر اراده همگانی مردم استوارست خدشه وارد نموده و آنرا نفی می‌کند. فرضیه امامت انسان را به دوران پیش از روشنگری، آنهم نه در قرون هفدهم و هیجدهم، بلکه در قرن بیست و یکم می‌برد تا دیگران برایش بیاندیشند و تصمیم بگیرند. اندیشه‌های عقب ماندهٔ که در گذشته نیز در قالب ایده‌های چون فاشیسم، نازیسم و استالینیسم در جوامع بشر ظاهر گردیده و موجبات نابودی بسیاری از انسانها را فراهم نموده است. در باور شیعیان امام دارای ویژگی‌های خاصی است که یکی از آنان عصمت است. دوازده امام شیعه به همراه پیامبر اسلام محمد و دخترش فاطمه در میان شیعیان به چهارده معصوم معروفند، که بر اساس برداشت ویژهٔ شیعیان از آیه تطهیر، یعنی آیه ۳۳ سوره احزاب هیچ گناه شرعی اعم از کبیره و صغیره را مرتکب نمی‌شوند، چرا که پیشوا و الگو در صورتی گفتار و رفتارش حجیت دارد و لازم به تبعیت است که یقین به صحت آن وجود داشته باشد، البته در مورد خطا و اشتباه اختلاف نظرهائی وجود دارد. هشام ابن حکم متکلم شیعه عصمت را به امامان شیعه نسبت می‌داد ولی معتقد بود که پیامبران و امامان ممکن است از دستورات خدا تخلف کنند که در آن صورت توسط وحی مورد نقد قرار خواهند گرفت. اما شیعیان بعدی عصمت را به پیامبران و امامان بشکل یکسانی نسبت می‌دادند. شیخ صدوق از علمای مشهور شیعه معتقد بود که پیامبران و امامان از گناه کبیره و صغیره مصون بودند، اگر چه بصورت سهوی و غیرعمدی ممکن بود دچار خطا شوند. شیخ مفید این نظر را رد کرده و پیامبران و امامان را از خطای سهوی و از فراموشی مصون می‌دانست، اگر چه قبول داشت که پیامبران به جز محمد ممکن است قبل از تبلیغ گناهان صغیره غیر رسوائی آور را انجام داده باشند. پس از آن شریف مرتضی از شاگردان شیخ مفید استدلال کرد که پیامبران و امامان کاملاً معصوم بودند و همین دیدگاه هم دیدگاه رسمی شیعیان گردید، البته اینکه عصمت چه درجاتی دارد یا آنکه کسب کردنی است یا یک موهبت الهی، در میان برخی از علمای شیعه و اندیشمندان اسلامی اختلاف است. از دیگر ویژه گی امامان می‌توان به عدالت اشاره کرد. شیعیان باور دارند امامان هیچ حقی را از خود، دیگران و خدا، چنان‌که در دین این حقوق تعریف شده و مطابق عقل محض باشد پایمال نمی‌کنند، لازم به توضیح است که مقوله عقل محض، مقوله ای بسیار پیچیده است که از دیدگاه کارشناسان و معتقدین به ماورالطبیعه، عقلی است که تنها توسط آن می‌توان متافیزیک را شناخت و کانت فیلسوف معروف آنرا نقد کرده است که پرداختن به آن نیازمند مقاله ای جداگانه می‌باشد و به نظر نگارنده باید آنرا عقل ویژه مسلمانان یا شیعیان دانست.

چکیده شبهه:

انتخاب دوازده امام که در فرهنگ مذهب شیعه بر آن تأکید می‌شود برخلاف عقل است. البته در آغاز، شیعیان مفهوم امامت و خلافت را این‌چنین مقدس و لایتغیر نمی‌شمردند و تنها حق علی در خلافت را تأیید می‌کردند؛ ازاین‌رو بسیاری از مورخین و محققین اسلامی معتقدند تا زمان کشته شدن حسین‌بن‌علی به دست یزید بن معاویه در کربلا اساساً مسئله امامت مطرح نبوده و تنها صحبت از خلافت در میان بوده است. پس اندیشه‌های امامت محور، ازنظر عقل ناقض حاکمیت انسان بر سرنوشتش است.

پاسخ سؤال یا شبهه

چکیده پاسخ:

مقوله دوازده امام به احادیث نبوی مستند است که حتی در متون اهل سنت منعکس شده است و هیچ مورخی نگفته است که امامت دوازده امام پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) از سوی شیعیان مطرح شده است. به دلیل اینکه امامت عین حکومت نیست بلکه یک شاخه کوچک از امامت است، به همین دلیل با حکومت نکردن امامان از مقام امامت خلع نگردیده‌اند. همچنین حق حاکمیت مردم توسط امامت سلب نشده است چه اینکه اگر امام معصوم و عالم بر مردم حکومت کند باید بابیعت و اختیار مردم امکان‌پذیر و امام در مسئله حکومت خود شان برا بر مردم تحمیل نمی‌کند.

پاسخ شبهه:

این سخن که مسئله امامت بعد از کشته شدن امام حسین (علیه‌السلام) مطرح‌شده است هیچ مورخی از آن سخن نگفته است بلکه حتی در متون اهل سنت از امامت دوازده امام و دوازده امیر احادیثی از پیامبر اسلام نقل‌شده است.[۱]

هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که ثابت کند امامت در اسلام مخالف عقل و امر باطل و خرافی است؛ بنابراین ادعای شبهه کننده مبنی بر مخالفت امامت باعقل افزون بر اینکه ادعای بدون دلیل است، خودش مخالف عقل است. امامت و رهبری بر عدل خداوند استوار است و اگر امامت در دین اسلام پس از وفات پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) مطرح نمی‌گردید و جامعه به حال خودش رها می‌شد، ازنظر عقل عدالت خدا زیر سؤال رفته و ظلم خدا ثابت می‌گردید. اینکه امامت با حکومت مساوی تلقی گردیده و از آن نتیجه گرفته شده که امامت در شیعه سلب حاکمیت از مردم است، اشکالش این است حکومت و خلافت یکی از شئون امامت است و خلافت امامان با بیعت و اختیار مردم قابل تحقق است چنان‌که خلافت امام علی (علیه‌السلام) با بیعت مردم محقق گردید. اما سایر شئون امامت مثل مرجعیت دینی و علمی امامان ربطی به سلب حاکمیت مردم ندارند.

اگر امامت مساوی با حکومت باشد، آن‌وقت جاذبه آنچه اهل تسنن یا دیگران می‌گویند بیشتر از جاذبه آن چیزی است که شیعه می‌گوید؛ چون آن‌ها می‌گویند یک حاکم حق ندارد حاکم بعدی را خودش تعیین کند بلکه تعیین و انتخاب حاکم باید بر اساس اصول دموکراسی که حق مردم است صورت بگیرد. اما با توجه به اینکه حکومت مساوی با امامت نیست، مسئله خلافت علی (علیه‌السلام) و سایر ائمه (علیهم‌السلام) که تنصیصی بوده، فرع بر یک مسئله دیگر است که اساسی‌تر از مسئله حکومت است.

در مورد مسئله امامت، آنچه در درجه اول اهمیت است مسئله جانشینی پیغمبر در توضیح و تبیین و بیان دین، منهای وحی است که در آن‌ها اجتهاد و رأی و نظر فردی و شخصی وجود ندارد و در بیان این تعلیمات مانند پیامبر مرتکب هیچ نوع اشتباه و خطا نمی‌شود. شیعه می‌گوید ائمه معصومین پس از پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) مرجع دینی بوده با این تفاوت که آنچه پیغمبر (صلی‌الله علیه و آله) در این‌گونه مسائل می‌گوید مستند به وحی مستقیم است و آنچه ائمه (علیهم‌السلام) می‌گویند مستند به پیغمبر است، نه به این شکل که پیغمبر به آن‌ها تعلیم کرده باشد، بلکه به آن شکلی که علی (علیه‌السلام) فرمود پیغمبر (صلی‌الله علیه و آله) بابی از علم به روی من باز کرد که از آن باب هزار باب دیگر باز شد. علی (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: من با پیغمبر در حرا بودم (بچه بوده‌اند)، صدای ناله دردناکی را شنیدم، گفتم یا رسول‌الله! من صدای ناله شیطان را در وقتی‌که وحی بر تو نازل شد شنیدم، به من فرمود: «یا عَلِیُّ! انَّکَ تَسْمَعُ ما اسْمَعُ وَ تَری ما اری وَ لکِنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ»[۲] اگر در همان‌جا کنار علی (علیه‌السلام) فرد دیگری هم بود، آن صدا را نمی‌شنید چون آن شنیدن، شنیدن صدایی نبوده که در فضا پخش شود که بگوییم هرکس گوش می‌داشت می‌شنید. اساس مسئله در باب امامت، جنبه معنوی آن است. امامان یعنی انسان‌هایی معنوی مادون پیغمبر که از طریقی معنوی اسلام را می‌دانند و می‌شناسند و مانند پیغمبر، معصوم از خطا و لغزش و گناه‌اند.

امام، مرجع قاطعی است که اگر جمله‌ای از او بشنویم، نه احتمال خطا در آن می‌دهیم و نه احتمال انحراف عمدی، که اسمش می‌شود «عصمت». آن‌وقت شیعه می‌گوید اینکه پیغمبر (صلی‌الله علیه و آله) فرمود: «انّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللَّهِ وَ اهل بیتی؛[۳] من بعد از خود دو شیء وزین باقی می‌گذارم: قرآن و عترت و اهل‌بیتم» نص در چنین مطلبی است». این حدیث، حدیثی نیست که فقط شیعه روایت کرده باشد بلکه حدیثی است که حتی اهل تسنن از شیعه بیشتر روایت کرده‌اند. اینجاست که فرضیه شیعه با فرضیه اهل تسنن در مسئله بیان و اخذ دین در اساس فرق می‌کند. آن‌ها می‌گویند همان‌طور که با رفتن پیغمبر وحی منقطع شد، بیان واقعی دین یعنی آن بیانی که معصوم از خطا و اشتباه باشد هم تمام شد. هرچه از قرآن و احادیثی که از پیغمبر رسیده استنباط کردیم، همان است و دیگر چیزی نیست.[۴]

پس حکومت یک شاخه کوچکی از امامت است هرچند امامی که از سوی خدا و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) به‌عنوان مرجعیت دینی برای هدایت بشر معرفی‌شده، شایسته حکومت کردن است ولی درعین‌حال به غیر از امام علی (علیه‌السلام) که به خواست مردم چند سال حکومت کرد، هیچ‌یکی از امامان شیعه حکومت نکردند و درعین‌حال آنان از امامت خلع نشده و بر امامت خود باقی بوده و در هر فرصتی که پیداکرده در هدایت و رهبری معنوی پیروان خود تلاش کرده و تعالیم دینی و معنوی را از خود بر جای گذاشته‌اند.

نتیجه:

حاصل مطالب فوق این شد که مسئله امامت و دوازده امام ریشه در قرآن و احادیث نبوی دارد. با توجه به اینکه امامت با حکومت مساوی نیست، امامت، حق حاکمیت مردم را از آنان سلب نمی‌کند؛ زیرا تا مردم نخواهد امام معصوم هم حکومت نمی‌تواند؛ چنان‌که تاریخ امامان شیعه گواه بر این مطلب است. امامت شئون بسیار بالاتری از حکومت دارد و با حاکم نشدن امام مقام امامت از آنان سلب نمی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

  • [۱]. رک: امام احمدبن حنبل، مسند احمد، ج ۵، صص۹۰، ۹۳، ۹۸ و ۱۰۰، بیروت، دار صادر، بی‌تا؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج ۶، صص ۳ و ۴، بیروت، دارالفکر، بی‌تا؛ سجستانی، سلیمانی بن اشعث، سنن ابی داود، ج ۲ ص۳۰۹، بیروت، دارالفکر، چ۱، ۱۴۱۰ ق؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۳۷، بیروت، دارالفکر، بی تا؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج ۳، ص۳۴، حدیث ۲۳۲۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳ ق؛ طبرانی، سلمیان بن احمد، المعجم الکبیر، ج ۲، ص ۱۹۰–۲۵۵، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، بی‌تا.
  • [۲]. نهج‌البلاغه‏، خطبه ۱۹۲
  • [۳]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۷۳، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • [۴]. رک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص ۷۲۵–۷۲۸، قم، صدرا، چ۸، ۱۳۷۲ش.