غیبت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(بارگزاری)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۰۲

سؤال

غيبت چيست و چه مواقعي جايز است؟ نوع برخورد ما با کسي که دارد غيبت مي کند بايستي چگونه باشد؟

اين سؤال شامل سه قسمت است: الف ـ غيبت و توضيح آن. ب ـ موارد جواز غيبت. جـ راه هاي مبارزه با غيبت (عكس العمل در قبال كسي كه غيبت مي كند يا در مجلسي كه غيبت مي شود).

الف ـ توضيح غيبت

در رابطه با غيبت، اگر بخواهيم توضيح مفصلي بدهيم، در وسع اين نوشتار نيست؛ چرا كه بحث در اين رابطه بسيار است. براي تحقيق بيشتر در پايان منابعي را ارائه مي دهيم.

۱. تعريف غيبت:

رسول گرامي اسلام(ص) به اصحابش فرمود: آيا مي دانيد غيبت چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهتر مي داند. فرمود: «غيبت اين است كه درباره برادرت چيزي بگوئي كه او را خوش نيايد».

پرسيدند: «اگر چيزي را كه مي گويي راست باشد، باز هم غيبت است؟» حضرت فرمودند: «اگر چيزي را كه مي گويي در او باشد غيبتش را كرده اي و گرنه به او تهمت زده اي».[۱]

در روايت ديگري آمده است: «غيبت بيان اموري است كه خدا بر برادرت پنهان كرده است؛ امّا بيان اموري مثل عصبانيت و عجله كه ظاهرند غيبت محسوب نمي شود».[۲]

در مورد غيبت از امام راحل ـ رحمه الله عليه ـ نيز سؤالي شده بود كه چه نوع صحبتي غيبت محسوب مي شود؟ در جواب فرمودند: «اگر به قصد تنقيص و عيب¬جويي كلامي پشت سر مؤمني بگويد كه مطابق واقع هم باشد غيبت است».[۳]

نكته ديگر اين است كه تحقق غيبت فقط به واسطه زبان نيست؛ بلكه به وسيله نوشتن و اشاره و حركت چشم و اعضاي ديگر و هر چيزي كه مقصود را بفهماند نيز محقق مي شود.

و به همين دليل گفته اند قلم، زبان دوم انسان است.

عايشه گفته است روزي زني كوتاه قد نزد من آمد، وقتي بر مي¬گشت من با دست به كوتاهي قدش اشاره كردم. حضرت رسول فرمودند: «غيبتش را كردي».[۴]

يكي ديگر از اقسام غيبت «کنايه گويي» است؛ يعني وقتي نام كسي ذكر مي شود، بگويي «الحمدلله كه خدا ما را به حبّ جاه و مقام دنيا مبتلا نكرد» اين غيبت است چون مفهومش اين است كه: آن شخصي كه نامش ذكر شد داراي حبّ جاه و دنيا است.[۵]

۲. عذرهايي كه موجب جواز غيبت مي شود

۲-۱. دادخواهي

اگر انسان براي دادخواهي در نزد كسي كه مي تواند حق را بگيرد ـ از ديگري كه بر او ظلم نموده ـ به گونه اي تظلّم و دادخواهي كند كه مستلزم ذكر نام او باشد اشكال ندارد. قرآن مي فرمايد: «خداوند دوست نمي دارد سخن زشت آشكار شود مگر در مورد كسي كه ظلمي ديده است». (نساء/۱۴۸).

۲-۲. استفتاء

سؤال از مجتهد براي به دست آوردن فتواي او، مثل اين‌كه كسي از مجتهدي سؤال كند، پدرم يا برادرم به من ظلم كرده است، راه خلاصي من از دست او چيست؟ ولي بهتر است در اين صورت با كنايه سخن بگويد و نام شخص را ذكر نكند.

۲-۳. برحذر داشتن مؤمنين از خطر

هنگامي¬كه انسان مي بيند شخصي بي لياقت ادعاي فقاهت و عالم بودن مي¬كند و متصدي امور مي شود كه اهليت و صلاحيت آنها را ندارد، مي تواند مردم را به نواقص او توجه بدهد.

۲-۴. نصيحت مشورت كننده

اگر كسي براي ازدواج با زني با انسان مشورت كند، و انسان در آن زن يا خانواده اش عيبي سراغ دارد بايد تذكر دهد، البته به گفتن همان عيب اکتفا کند و در مورد چيز هايي که ربطي به ازدواج ندارد خودداري بورزد.

۲-۵. جرح شاهد يا راوي

هنگامي¬كه انسان ببيند شخص فاسقي در دادگاه بر امري شهادت مي دهد يا روايتي نقل مي كند، براي حفظ حقوق مسلمين و احكام شرع بايد هرچه درباره او مي داند بيان كند.

۲-۶. فسق

فاسقي كه تظاهر به فسق مي كند ذكر فسقش جايز است. مثلاً (علناً نماز نمي خواند، يعني نماز نخواندنش را مخفي نمي كند). گفتن عيب هاي مخفي چنين شخصي نيز غيبت شمرده مي شود.

امام صادق(ع) مي فرمايد: «اگر فاسقي فسقش را اظهار كند نه احترام دارد و نه غيبت».

۲-۷. اشتهار به لقب

اگر كسي به اسم يا لقبي معروف باشد كه بيانگر عيب اوست و براي شناساندن او راه ديگري نباشد، گفتن آن اسم يا لقب اشكال ندارد. مثل أعرج،[۶] أعمش،[۷] أشتر.[۸] در حديثي از حضرت صادق(ع) نقل شده كه ايشان فرمودند: «زينب عطّاره حولاء[۹] نزد زنان نبي اكرم آمد.[۱۰] ... ».

ب ـ راه‌هاي مبارزه با غيبت (عكس العمل در قبال كسي كه غيبت مي كند يا در مجلسي كه غيبت مي شود)

۱. اگر شما مي‌توانيد از راه امر به معروف و نهي از منكر وارد شويد و به آن شخص با ظرافت و ادب و در غير حضور ديگران تذكر دهيد كه اين مواردي را كه شما مي گوئيد، غيبت است و عواقب دردناك غيبت را برايش بازگو كنيد و به او بگوييد اگر اين صحبتهايي را كه شما در مورد افراد اظهار مي داريد، اگر راست است و در آنها هست اين غيبت است، و اگر در آنها نيست، اين بهتان است كه بر آنها مي زنيد، و بهتان هم گناهي بزرگ است كه عذاب جهنم را به دنبال دارد. (البته گاهي نوشتن نامه دوستانه و سخن گفتن از سر محبت كار سازتر از رو در روست.)

۲. ديگر اين‌كه موارد جواز غيبت را برايش بازگو كنيد و اگر در موردي صحبت كرد كه جزء آن موارد نيست به او يادآوري كنيد كه از موارد غير مجاز است. (اگر روان شناس به قصد كمك و مشاوره، در مورد او سؤالاتي بپرسد و عيب هاي او را بداند چون به قصد درمان است اشكال ندارد).

۳. اين سخن را به او منتقل كنيد كه اسلام حتي به يك روانشناس نيز نيز اجازه نمي دهد كه در هر موردي، تشخيصش را ابراز دارد. بطور نمونه اگر روانشناسي كلامي را مي داند اگر بگويد بين زن و شوهر و يا در بين اعضاي خانواده اختلاف شديدي ايجاد مي شود، حق ندارد آن را بگويد. چرا كه موجب اختلاف و از بين رفتن وحدت مي گردد، وحدتي كه اين همه بدان سفارش شده است و يكي از فلسفه هاي حرمت غيبت، همين اختلاف افتادن در بين افراد جامعه است، و يا اينكه رواشناس مي داند كه اگر جمله¬اي را به فرزند در مورد پدرش بگويد، فرزند را نسبت به پدرش بدبين مي كند و از اعتمادش نسبت به پدر كاسته مي شود، حق ندارد در اين گونه موارد تشخيصش را اظهار كند.

راه‌هايي كه انسان مي‌تواند در مجلس غيبت، از بحث غيبت رهايي يابد:

۱. با مطرح كردن سؤالي، بحث مجلس را تغيير دهد، به طور مثال اگر بحث در رابطه با خصوصيات اخلاقي شخصي است و غيبت او مي شود، با مطرح كردن اين سؤال كه آن شخص چند سالش است؟ ميزان تحصيلاتش چقدر است؟ با فلاني چقدر فاصله سني دارد؟ و يا اينكه اگر حين غيبت بوي غذا هم مي¬آيد، بگوييد بوي چه غذايي است و بحث را به طرف آن غذا ببريد (البته همه اين مثالها و راه حل ها، به مقتضاي مجلس بستگي دارد).

۲. انسان در خانه و يا جايي كه مجبور است آن جا بماند سعي كند حواسش را پرت كند تا غيبت را نشنود؛ امّا به تدريج سعي كند به اطرافيان جهت و بينش ديني و اخلاقي دهد.

۳. اگر غيبت كسي شد، انسان سعي كند از غيبت شونده دفاع كند؛ چرا كه ردّ غيبت بر شنونده واجب است و بعد از آن شروع كند به گفتن خوبيهاي شخص غيبت شده و آنچه را كه در مورد او گفته شده است انكار كند.

۴. راه حل ديگري كه ممكن است انجام دهد، خروج از مجلس غيبت است به شرطي كه خروج از آن ممكن باشد و دشوار نباشد.

اصول انتقاد و تذكر دادن

اگر مي¬خواهيد به نحوي تأثيرگذار عمل كنيد بايد روشهايي به¬كار گيريد، تا بتوانيد انتقادي سازنده و تذكري دور از تنش داشته باشيد.

۱. آمرانه نباشد:افراد از پند و نصيحت، امر و نهي كردن و تحكم، گريزان هستند، شما هم بهتر است امر و نهي نكنيد؛ بلكه با زبان خوش و صميمانه مسئله را با او در ميان بگذاريد و حقيقت را به او بيان كنيد.[۱۱]

۲.توهین ممنوع: در تذكر دادن بايد از توهين كردن به شخصيت طرف مقابل، همراه با تشبيهات بي مورد و توهين آميز پرهيز نمود؛ زيرا اينگونه اعمال باعث مي شود شخص با عصبانيت تمام واكنش نشان داده و در صدد دفاع از خود برايد[۱۲] و به نكات نقد شما هر چند هم كه منطقي و صحيح باشد هيچگونه توجهي نخواهد كرد.

۳. در جمع نباشد، حضرت علي(ع) مي فرمايند: «نقد و نصيحت كردن ديگران در جمع يعني كوبيدن و خردكردن شخصيت طرف مقابل»، پس در نقد بايد دقت داشته باشيم در مقابل ديگران كسي را نصحيت نكنيم و نصيحت با لحن آمرانه و زورگويانه نباشد.[۱۳]

۴. توجه به زمان و موقعيت: زماني باشد كه شخص مورد نظر سرحال و در حالت آرامش و آسودگي خيال باشد.[۱۴]

۵. تقويت صفات مثبت او: با شيوه هاي مختلف نظير متذكر شدن آن صفات، تشويق نمودن و ... سعي كنيد عزت نفس او را در اين امور بالا ببريد و در مرحله بعد، با ذكر معايبش از او بخواهيد در رفع آنها تلاش كند.

۶. توجه به اصل تدريجي: يعني همانگونه كه يك صفت خوب به تدريج ملكه انسان مي¬گردد، صفات بد نيز به تدريج در جان انسان رسوخ مي¬كند، ما بايد با سياست گام به گام به تغيير رفتار و يا انديشه فرد اقدام كنيم.[۱۵]


منابع

  1. فيض كاشاني، ملا محسن، المحجه البيضاء، «كتاب آفات اللّسان»، قم: دفتر نشر اسلامي، ج۵، ص۲۵۶.
  2. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، باب الغيبه و البهت، دارالكتب الاسلاميه، تهران: ۱۳۸۸ هـ.ق. جلد دوم، حديث هفتم،
  3. خميني، روح الله، استفتاآت، قم؛ دفتر انتشارات اسلامي، ۱۳۷۶، ج۲، ص۶۱۹.
  4. نراقي، محمد مهدي، جامع السعادت، منشورات الاعلمي للمطبوعات، چ۴، بيروت، ج۲، ص۲۹۴.
  5. شبّر، سيد عبدالله، كتاب الأخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، انتشارات هجرت، قم: ۱۳۷۹ش، ص۲۳۵.
  6. أعرج: كسي است كه به علت نقص پا، هنگام راه رفتن متمايل به چپ و راست مي شود.
  7. أعمش: كسيكه چشمش ضعيف است و غالباً اشك مي ريزد.
  8. أشتر: كسي است كه لب پائينش شكافته است.
  9. حولاء: زني كه چشمش لوچ (چپ) است.
  10. همان، ص۲۴۰.
  11. اكبري، ابوالقاسم، مشكلات نوجواني و جواني، تهران، مؤسسه نشر ساوالان، ۱۳۸۱، ص۲۲۱.
  12. همان، ص۳۳۸.
  13. افروز، غلامعلي، روانشناسي رابطه ها، تهران: انتشارات نوادر، ص۱۰.
  14. محدثي، جواد، اخلاق معاشرت، قم: بوستان كتاب، ۱۳۸۲، ص۳۱۱.
  15. شرفي، محمدرضا، جوان و نيروي چهارم، تهران، سروش، ۱۳۸۰، ص۵۱.