ضرورت تشکیل حکومت دینی از نظر شیعه: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۰۱
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
دلایل شیعه بر ضرورت برپایی حکومت دینی چیست؟
در مجموع، نقطه اشتراک تمامی عالمان خاصه، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر ظهور و غیبت است که با دلائل متعددی به آن پرداختهاند و ما نیز به آن اشاره میکنیم:
ادله ضرورت حکومت اسلامی از نگاه عالمان خاصه
آیات قرآن
به گونههای مختلفی میتوان از آیات قرآن ضرورت حکومت را استنباط کرد. همچنین در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که اجرای صحیح آن جز از طریق حاکمیت مرکزی شرعی امکانپذیر نیست. این آیات به گونهٔ غیرمستقیم (از راه ملازمه) بر وجوب برپایی حکومت اسلامی دلالت دارند.[۱]
برخی از نویسندگان و محققان اسلامی در کتابهای خود[۲]برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت دینی به چند دسته از آیات استدلال کردهاند.
دستهٔ اول: آیات دال بر ضرورت اقامه عدالت
برخی آیات بیانگر اهداف و آرمانهایی است که تنها در پرتو تشکیل حکومت اسلامی محقق میشوند؛ همچون آیاتی که خواهان برقراری قسط و عدل در جامعه و نافی هرگونه ظلم و ستم هستند؛ مانند:
{لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}؛[۳] «همانا ما پیامبرانمان را همراه با پدیدههای روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و میزان (سنجه) فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند.»
دسته دوم: آیات مرتبط با ساختار دفاعی نظام اسلامی
برخی آیات بیانگر قوانین و مقرراتی هستند که مردم بهصورت پراکنده و انفرادی توان انجام آن را ندارند و تنها با سازماندهی و بسیج نیروها میتوانند زمینهٔ اجرای آن را فراهم کنند و مشخص است که بسیج و سازماندهی مردم بدون پشتوانه حمایت و اقتدار حکومت ممکن نمیباشد. تکلیف «جهاد اسلامی» ـ که در آیات فراوانی بدان تصریح شده ـ دارای چنین خصوصیاتی است؛ مانند:
{وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ}؛[۴] «و برای [برخورد با] آنها هرچه از نیرو و اسبهای ورزیده در توان دارید آماده کنید، [به حدی] که دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگری جز آنها را که شما آنها را نمیشناسید و خدا آنها را میشناسد، با آن بترسانید.»
دسته سوم: نقش حاکمیت در هدایت مردم
دسته دیگری از آیات، تأثیر حاکمان و پیشوایان را در هدایت و ضلالت مردم بیان میکند؛ مانند:
{یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَه فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ}؛[۵]«روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود و [بهجای چشمههای زلال بهشت] آنها را وارد آتش میکند و چه بد آبشخوری است که بر آن وارد میشوند!»
از این آیه استفاده میشود که بدترین بدیها، فسادها خیانتها و توطئههای یک حاکم علیه مردم همین است که در قیامت آنها را وارد جهنم میکند.
دسته چهارم: نقش قدرت در حکومت
برخی آیات در خصوص قدرت حکومت بهکار رفته است: {وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ}؛[۶]«و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم!»
و در مورد ذوالقرنین آمده است: {إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا}؛[۷]«ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم». اگر فرض کنیم که تعبیر «مکنّا» به معنی هرگونه قدرت بخشیدن است، باز هم دلالت آیه بر مقصود ما روشن خواهد بود؛ زیرا حکومت بارزترین نمونهٔ قدرت است.
علامه طباطبایی (ره) ذیل این آیه میگوید: «منظور از تمکین در ارض، قدرت بخشیدن به آنهاست، یعنی هرچه از امور مربوط به اداره زندگی است انجام دهند، بیآنکه کسی مانع آنها گردد».[۸]
دسته پنجم: نقش حکومت در اجرای احکام
بعضی از آیات بیانگر احکامی است که اجرای کامل آن نیازمند قدرت است و زمینه تحقق آنها بدون پشتوانه حکومت اسلامی فراهم نمیشود؛ مانند آیاتی که احکام کیفری را بیان میکند:
{السَّارِقُ وَالسَّارِقَه فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللّهِ}؛[۹]«دستان مرد و زن دزد را به کیفر کاری که کردهاند، ببُرید که عقوبتی الهی است.» همچنین آیاتی که دلالت بر اجرای حد زنا، مجازات محارب و… دارد، از همین قبیل است.
روایات بیانگر ضرورت حکومت
دلیل دیگری که بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی میتوان اقامه کرد روایاتی است که از پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و امامان معصوم(ع) به دست ما رسیده است و بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در هر زمان، اعم از عصر حضور معصوم(ع) یا غیبت تأکید دارند. برای رعایت اختصار فقط به نقل چند دسته از این احادیث اکتفا میکنیم.
دسته اول: روایات بیانگر ضرورت ولی امر
برخی احادیث با صراحت بر ضرورت تشکیل حکومت دینی دلالت دارند. امام امیرمؤمنان علی(ع) در سخنانی ـ که بعد از کشته شدن عثمان و در پاسخ نامهٔ معاویه ایراد کردند ـ با صراحت بر این ضرورت تأکید فرمودند:
«بر اساس حکم خدا و حکم اسلام بر مسلمانان واجب است که پس از مرگ پیشوایشان ـ خواه بمیرد یا کشته شده باشد، گمراه باشد یا هدایتشده، مظلوم باشد یا ظالم، ریختن خونش حلال باشد یا حرام ـ قبل از هر کاری برای خود امامی برگزینند که عالم، متقی و آگاه بر شیوهٔ داوری پیامبر صلّی الله علیه و آله باشد تا جامعه آنان را اداره و میان آنان داوری کند، حق مظلوم را از ظالم بگیرد، از مرزهای آنان محافظت کند، اموال بیتالمال را جمعآوری نماید، حج و نماز جمعه را برپا دارد و صدقات را جمعآوری کند. سپس درباره پیشوایی که معتقدند مظلوم کشتهشده، نزد او به داوری روند؛ اگر آن پیشوا را مظلوم یافت، داوری کند که صاحبان خون، حق او را بگیرند و اگر او را ظالم یافت، نگاه میکند که حکم در این میان چیست».[۱۰]
دسته دوم: روایات بیانگر مسئولیت در قبال ظلم ظالمان
بعضی از روایات به این مسئله اشاره دارند که خداوند، از عالمان پیمان گرفته است که در مقابل ظلم ظالمان و تجاوز به حقوق مظلومان ساکت ننشینند، بلکه در صورت امکان و فراهم بودن شرایط لازم قیام کنند و زمام امور اجرای عدالت و رهبری امت را بر عهده گیرند.
مثلاً امام علی(ع) فرمودند:
«سوگند به کسی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید، اگر انبوه آن جماعت نمیبود یا گرد آمدن یاران، حجت را بر من تمام نمیکرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران خاموشی نگزینند، افسار حکومت را بر گردنش میافکندم و رهایش میکردم و در پایان با آن همان میکردم که در آغاز کرده بودم».[۱۱]
دسته سوم: روایات بیانگر جایگاه امامت در نظام دینی
روایاتی امامت را موجب نظام امت دانستهاند و روشن است که تحقق این نظام بدون تشکیل حکومت میسّر نخواهد بود.
امام علی(ع) در این باره فرمودهاند: «خداوند ایمان را مایهٔ تطهیر از شرک … و امامت را برای سازمان یافتن امور امت و فرمانبرداری از امام را برای بزرگداشت مقام رهبری واجب کرد».[۱۲]
ابن ابیالحدید در شرح این فراز از کلام امام(ع) مینویسد: «امامت برای ایجاد نظم در امت از جانب شرع واجب شده است تا جلوی نابسامانیها گرفته شود؛ زیرا اگر قدرت قاهره نباشد، تبهکاران سلامت جامعه را برهم میزنند. اعلام قبح قبیح یا وعد و وعید به تنهایی، نمیتواند بازدارنده باشد؛ بلکه باید سلطهٔ نیرومندی باشد که در تنظیم امور بکوشد، مصالح همگانی را به گونه شایسته رعایت نماید، جلو ستمگر را بگیرد و دست سبکسران را کوتاه کند».[۱۳]
سیره عملی بزرگان دین
یکی دیگر از دلایل ضرورت تشکیل حکومت دینی، سنت و رویه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است. ایشان پس از هجرت به مدینه، اقدام به تأسیس دولت اسلامی کردند و علاوه بر آموزش و تربیت و ابلاغ وحی و تبیین احکام، شخصاً سرپرستی و رهبری جامعه دینی را در بخشهای مختلف قضایی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی بر عهده گرفتند.[۱۴]
عقل
برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی دلایل عقلی متعددی اقامه شده که از آن جمله، اصل تنزل تدریجی است؛ به این بیان که اسلام آخرین دین و قانون الهی، و در عین حال، کاملترین و جامعترینِ ادیان است که از سوی خداوند بر خاتم پیامبران حضرت محمد| نازل شد. این دین به همه نیازهای انسان توجه کرده است و برای یکایک آنها دستور و برنامه دارد.
اسلام برای انسان پیش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ، برنامه دارد و علاوه بر بعد فردی، در بعد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و حکومتی نیز قوانین خاصی تعیین کرده است؛ زیرا نمیشود کتاب و دینی که خود را پاسخگوی تمام نیازهای جامعه بشری میداند و پیامبری که خود را خاتم پیامبران معرفی میکند، برای اداره جامعه و سیستم حکومت و اجرای قانون، طرح و برنامهای نداشته باشد.
احکام و قوانین اسلام منحصر به زمان و مکان خاصی نیست؛ بلکه دینی جهانی و جاودانی برای همه نسلها و تمام عصرهاست و هیچگاه تعطیلی نمیپذیرد. از این روی، اجرا و انجام آن قوانین در ابعاد گسترده فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، نیاز به وجود یک تشکیلات حکومتی دارد؛ زیرا با نبود آن بسیاری از احکام اسلامی تعطیل میشود که خداوند حکیم راضی به آن نیست؛ لذا برای تحقق این منظور، نیاز به حکومت دینی ضروری میباشد.
اجماع
فقها و متکلمین برپایی حکومت اسلامی را امری اجماعی دانستهاند. در ادامه به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
علامه حلی (ره) فقیه و دانشمند بزرگ خاصه دراینباره مینویسد: «عقلا و اندیشمندان مسلمان بر وجوب و ضرورت امامت و حکومت فیالجمله اجماع دارند. برخلاف گروههای ازارقه و اصفریه و غیر آنان از خوارج که منکر ضرورت حکومتاند».[۱۵]
شیخطوسی در تلخیص الشافی میگوید: «مردم در وجوب امامت باهم اختلاف دارند: اکثریت جمهور و تودهٔ مسلمانان گفتهاند که امامت واجب است. عدهای اندک و شماری ناچیز گفتهاند: امامت واجب نیست. این دسته، فرقهٔ مشهوری نیستند بلکه عدهای از حشویه هستند که شناختهشده نمیباشند. آن دسته که به وجوب امامت عقیده دارند خود دو دستهاند: خاصه و معتزله. بسیاری از معتزله گفتهاند: طریق وجوب امامت، عقل است و متوقف بر نقل نیست. سایر معتزله گفتهاند: امامت واجب نقلی است».[۱۶]
منابع
- ↑ آصفی، مبانی نظری حکومت اسلامی، ص۳۳.
- ↑ معرفت، ولایت فقیه، صص ۱۲۱–۱۱۹ و صالحی نجف آبادی، ولایت فقیه حکومت صالحان، صص ۱۵۳–۱۵۰.
- ↑ حدید: ۲۵.
- ↑ انفال: ۶۰.
- ↑ هود: ۹۸.
- ↑ یوسف: ۲۱ و ۵۶.
- ↑ کهف: ۸۴.
- ↑ «... و المراد من تمکینهم فی الأرض إقدارهم علی اختیار ما یریدونه من نحو الحیاه من غیر مانع یمنعهم أو مزاحم یزاحمهم» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۴۲۴).
- ↑ مائده: ۳۸.
- ↑ «... الْوَاجِبُ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ مَا یَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ یُقْتَلُ ضَالًّا کَانَ أَوْ مُهْتَدِیاً مَظْلُوماً کَانَ أَوْ ظَالِماً حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّمِ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّه یَجْمَعُ أَمْرَهُمْ وَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ وَ یَأْخُذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ حَقَّهُ وَ یَحْفَظُ أَطْرَافَهُمْ وَ یَجْبِی فَیْئَهُمْ وَ یُقِیمُ حِجَّتَهُمْ وَ جُمْعَتَهُمْ وَ یَجْبِی صَدَقَاتِهِمْ ثُمَّ یَحْتَکِمُونَ إِلَیْهِ فِی إِمَامِهِمُ الْمَقْتُولِ ظُلْماً [وَ یُحَاکِمُونَ قَتَلَتَهُ إِلَیْهِ] لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ فَإِنْ کَانَ إِمَامُهُمْ قُتِلَ مَظْلُوماً حَکَمَ لِأَوْلِیَائِهِ بِدَمِهِ وَ إِنْ کَانَ قُتِلَ ظَالِماً نَظَرَ کَیْفَ الْحُکْمُ فِی ذَلِکَ…» (مجلسی، بحار الانوار، ج۸۶، ص۱۹۶).
- ↑ «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّه وَ بَرَأَ النَّسَمَه لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّه بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّه ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا» (دشتی، نهج البلاغه، خ۳، ص۴۸).
- ↑ «فَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیرا مِنَ الشِّرْکِ،... وَ الْأَمَانَه نِظَاماً لِلْأُمَّه وَ الطَّاعَه تَعْظِیماً لِلْإِمَامَه» (دشتی، همان، کلمات قصار، ص۲۵۲).
- ↑ «و فرضت الامامه نظاماً للأمّه و ذلک لانّ الخلق لا یرتفع الهرج والعَسف و الظلم و الغضب و السرقه عنهم الا یوازع قوی و لیس یکفی فی امتناعهم قبح القبیح و لا وعید الآخره بل لابد من سلطان قاهر ینظم مصالحهم فیردع ظالمهم و یأخذ علی ایدی سفهائهم. و فرضت الطاعه تعظیماً للامامه و ذلک لانّ امر الامامه لا یتم الا بطاعه الرعیه و الا فلو عصت الرعیه امامها لم ینتفعوا بامامته و رئاسته علیهم» (ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۹۰).
- ↑ خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، صص ۳۴–۲۶.
- ↑ حلی، کشف المراد، ص۲۱.
- ↑ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، صص۵۸–۵۵.