نیرنگ در جنگ: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} خدعه و نیرنگ در جنگ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} خدعه<ref>...» ایجاد کرد) برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷ |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۰
این مقاله هماکنون به دست Rezapour در حال ویرایش است. |
خدعه و نیرنگ در جنگ
خدعه[۱]
«خدعه» در لغت به معناي چيزي است که به وسيلهي آن، انسان فريب ميخورد.[۲] خَدَعَهُ يعني او را فريب داد و از جايي که متوجه نشود، امري ناپسند براي او اراده کرد.[۳] وقتي گفته ميشود «رَجُلٌ خُدْعَه» يعني مردي که مردم را فريب ميدهد.[۴] شکي نيست که خدعه به معناي فريب دادن دشمن، تنها در جنگ، مجاز است. خدعه در واقع راهي است براي شکست دادن دشمن و حيلهاي است که با آن ميتوان بهترين ضربات را به دشمن وارد کرد.
تفاوت خُدعه و غدر
بدون شک بين «خدعه»، (که منحصراً در جنگ استفاده ميشود و در واقع فريب دادن دشمن است)، با «غدر» که خيانت و نيرنگ و نامردي است و در جنگ و غير جنگ ممکن است از آن استفاده شود، تفاوت زیادی وجود دارد. غدر و خيانت، نسبي نيست که در برخي از شرايط مجاز باشد؛ در شرايط ديگر غير مجاز بلکه غدر و نيرنگ و خيانت، همواره محکوم است. اما خُدعه و فريب، نسبي است و در جنگها میتوان براي فريب دشمن از آن استفاده کرد.[۵]
خدعه از نظر فقهي
از نظر فقهي نيز اين مسئله اجماعي است که خدعه در جنگ جايز است. علّامهحلّي در تذکره الفقها مينويسد: خدعه در جنگ جايز است و مبارز ميتواند رقيب خويش را با توسل به خدعه، فريب دهد و به قتل برساند و اين مسئله اجماعي است.[۶]
شيخ محمدحسننجفي (صاحب جواهر)، پس از اشاره به عدم جواز غدر، خدعه در جنگ را جايز ميداند و معتقد است در «تذکره» و «منتهي» بر اين امر اجماع شده است.[۷]
ابن قدامه در کتاب المغني، در فصلي با عنوانِ «و تجوز الخدعه في الحرب للمبارز و غيره لأن النبي قال: الحرب خدعه و هو حديث حسن صحيح.»[۸] بکارگیری خدعه را بیان میکند، سپس به خدعهي عليA در هنگام جنگ با عمروبنعبدود اشاره کرده است.[۹]
صاحب کشف القناع نيز خدعه در جنگ را جايز ميداند و حديث «الحرب خدعه» را به عنوان دليل بر اين امر، ذکر ميکند.[۱۰]
خدعه از نظر عقل
نکته ديگري که بايد به آن توجه نمود اين است که سياست «الحرب خدعه» را هر عقل سليمي قبول دارد و بر اساس آن عمل ميکند.
مسعودي در مروّج الذهب پس از ذکر حديث رسول خداn (الحرب خدعه) مينويسد:
... از کلام بسيار کوتاه و گوياي رسول خداn مشخص است که قتال با شمشير در مراحل آخر جنگ است و در مراحل ابتدايي بايد از خدعه بهره برد.
سپس مينويسد:
اين مطلب را هر انسان با بصيرت، داراي سياست و مديريّتي، خوب ميفهمد.[۱۱]
هر انسان خردمندي ميداند که از اين روش در جنگ بايد استفاده کرد. از گذشتههاي دور تا به امروز، همواره فريبهاي نظامي، به صورت بسيار گسترده در جنگها استفاده ميشود. به عنوان نمونه بعضي در جنگها براي فريب دشمن، جابجايي نيروها و تجهزات نظامي به بخشي از مرز صورت ميگيرد، اما در واقع عمليات نظامي از منطقهاي ديگر آغاز ميشود. دشمن که تصور نميکرده از اين منطقه عملياتي صورت بگيرد، غافل گير شده و شکست ميخورد. آيا بايد اين تاکتيک نظامي را فريب کاري و خدعه و نيرنگ محسوب کنيم و بگوييم از نظر اخلاقي چنين کاري درست نيست!!؟
واضح است که در درگيريهاي نظامي هر يک از طرفين تلاش ميکنند با اتخاذ سياستهاي فريب دهنده، دشمن را شکست داده و آنها را وادار به تسليم نمايند.
پيامبر و خدعه در جنگ
از نظر رسول خداn جنگ خدعه است و روايت مشهور «الحرب خدعه»، در بسياري از منابع تاريخي و حديثي ذکر شده است.[۱۲]
در روايتي ديگر از «نواسبنسمعان کلابي» نقل شده است که رسول خداn فرمود:
هر سخن دروغي لا محاله دروغ نوشته ميشود مگر دروغي که فرد در جنگ ميگويد، چرا که جنگ خدعه است.[۱۳]
شکي نيست که خدعه در جنگ، يکي از راههايي بود که رسول خداn در نبردهاي خويش بر عليه دشمنان به کار برده است. که ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:
۱. در جنگ خندق پس از درخواست «نعيمبنمسعود» براي اختلاف انداختن بين دشمن با خدعه، پيامبر به او اجازه داد و فرمود: تو در ميان ما يک مرد بيش نيستي، پس تا ميتواني دشمنان را از سر ما دور ساز (يعني: ميان ايشان اختلاف بينداز تا دست از ياري و همکاري با يکديگر بکشند) زيرا جنگ خدعه و فريب است.[۱۴]
۲. در موردی ديگر در غزوهي «سلسله» (ذات سلاسل)، عمرو عاص از رسول خداn در خواست کرد با خدعه به جنگ با دشمن برود و رسول خداn موافقت کرد و او را فرستاد.[۱۵]
۳. رسول خداn در برخي از جنگها دستور ميداد براي فريب دشمن در بسياري از نقاط آتش بيفروزيد تا دشمن تصور کند سپاه اسلام از نظر نيروي نظامي، برتر است.
واقدي و ديگران نوشتهاند در غزوه «حمراء الاسد» پيامبرn دستور داده بود تا روزها هيزم جمع کنند و چون شب فرا ميرسيد، دستور ميداد که آتش بيفروزند و هر فردي آتشي روشن ميکرد، به طوري که شبها پانصد آتش افروخته ميشد که از راه دور هم ديده ميشد. يکي از مسلمانان ميگويد: آوازه اردوي ما و آتشهايي که شبها ميافروختيم در همه جا شايع شده بود و اين خود از وسايلي بود که خداوند با آن دشمن ما را منکوب کرد و ترساند.[۱۶]
۴. پيامبرn به ياران خويش دستور ميداد:
«غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لا تَشَبَّهوا بِالْيَهودِ»[۱۷] خضاب کنيد و مانند يهوديان نشويد.
شهيد مطهريw مينويسد:
به عليA عرض کردند درباره اين حديث که «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لا تَشَبَّهوا بِالْيَهودِ». (عليA خودش اين حديث را روايت ميکرد ولي عمل نميکرد، يعني؛ خودش رنگ نميبست و خضاب نميکرد). عليA فرمود: اين دستور، مخصوص زمان پيغمبر است؛ اين تاکتيک جنگي بود که دشمن نگويد اينها، يک عدّه پير و فرسوده هستند، يک حيلهي جنگي بود که رسول اکرمn به کار ميبرد ولي امروز «فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتارَ»[۱۸] هر که بخواهد خضاب کند و هر که نخواست خضاب نکند.
ابن ابي الحديد مينويسد:
يهوديان خضاب نميکردند پيامبرn صحابه را امر کرد به خضاب تا در ديد دشمن جوان به نظر برسند و مشرکان در جنگ از آنها بترسند چرا که پير بودن نشان ضعف ميباشد.[۱۹]
خدعه از ديدگاه حضرت عليA
حضرت عليA بر اساس سيرهي رسول خداn جنگ را خدعه ميدانست. آن حضرت در حديثي ميفرمايد:
در نبرد بر نيرنگ و حيلهات بيشتر از نيرو و توانت اعتماد کن![۲۰]
در حديث ديگري حضرت فرمود: «الْحَرْبُ خُدْعَه؛ جنگ خدعه است. سپس فرمود: به رسول خداn خبر رسيد که «بنيقريظه» به ابوسفيان گفتهاند: ما شما را در جنگ با محمدn ياري ميکنيم. پيامبر در جمع مسلمانان برخاست وفرمود: بنيقريظه فردي را نزد ما فرستادهاند و گفتهاند: در جنگ ما و ابوسفيان، به ياري ما خواهند آمد. اين خبر به ابوسفيان رسيد. ابوسفيان گفت: يهوديان نيرنگ زدند... .[۲۱]
در روايتي ديگر از سويد بن غفله از عليA روايت شده آن حضرت فرمود: وقتي از رسول خداn براي شما حديثي ميخوانم، به خدا قسم اگر از آسمان به زير افتم نزد من محبوبتر است از اين که بر او دروغ ببندم... جنگ خدعه است.[۲۲]
حضرت عليA در غير جنگ، به هيچ عنوان حاضر نيست خدعه و فريبي به کار بندد. پس از اين که امر حکومت به عليA رسيد، حضرت عليA معاويه را از حکومت شام عزل کرد. معاويه هم از بيعت با آن حضرت خوداري کرد. مسعودي در مروّج الذهب مينويسد: مغيره گفت: هر کس را ميخواهي برکنار کن و معاويه را رها کن! حضرت فرمود: نه، به خدا قسم! حاضر نيستم معاويه را حتي براي دو روز، باقي بگذارم. حضرت عليA ميفرمايد: سپس مغيره در روز پنجم بيعت مجدداً آمد و گفت: من آن روز سخني گفتم و شما نپذيرفتيد من وقتي فکر کردم ديدم شما درست ميگفتيد، درست نيست که در اين کار خدعهاي به کار ببري و در اين کار فريب کاري نبايد باشد. ابنعباس ميگويد: من گفتم: من پيشنهاد ميکنم معاويه را ابقا کني! و عليA مخالفت کرد. سپس گفتم: «أماسمعتَ رسول اللّه يقول: الحرب خدعه!...» آيا نشنيدهاي که رسول خدا فرمود جنگ خدعه است؟ عليA باز هم نپذيرفت. و فرمود: اي ابنعباس! من از خردهکاريهاي تو و خرده کاريهاي معاويه، به دورم».[۲۳]
اين روايت تاريخي به خوبي نشان ميدهد که عليA ابقاء موقتي معاويه به حکومت شام، به منظور عزل راحتتر او، نيرنگ ميدانست و عليرغم پيشنهاد ابنعباس که تصور ميکرد اين کار خدعهاي مجاز است، آن را نپذيرفت.
حضرت عليA در شوراي شش نفرهي عُمر؛ وقتي عبدالرحمنبنعوف به آن حضرت پيشنهاد کرد، حاضرم با شما بيعت کنم با اين شرط که به سيرهي شيخين (علاوه بر قرآن و سنت پيامبر) عمل کني، نپذيرفت و حاضر نشد (هرچند با دروغ مصلحتي) خود را پايبند به سيرهي شيخين نشان دهد.[۲۴] در واقع او نخواست با خدعه و دروغ و فريب به حکومت دست پيدا کند.
خدعههاي عليA در ميدان جنگ
در روايتي از «عديبنحاتم» نقل شده: در جنگ صفين حضرت عليA با صداي بلند فرمود: «والله لاُقتلن معاويه و اصحابه»؛ به خدا قسم معاويه و يارانش را خواهم کشت. سپس درآخر سخنش آهسته فرمود: «ان شاء الله» من نزديک او بودم به حضرت عرض کردم: يا اميرالمومنين! شما قسم خورديد. سپس از آن استثنا کرديد!. مقصودتان چه بود؟ چه هدفي داشتيد؟ حضرت فرمود: ان الحرب خدعه؛ جنگ خدعه است، من دروغ گو نيستم. خواستم اصحابم را بر عليه آنها تحريک و تحريض کنم تا سست نشوند و خواستار حمله به آنها باشند؛ اما درعين حال کلمهي «ان شاء الله» را گفتم تا دروغ هم، نگفته باشم.[۲۵]
ابناعثم کوفي مينويسد:
در جنگ صفّين «بسربنارطاه» به ميدان آمد و ساعتي جولان داد و هيچ سخن نميگفت. از ترس اينکه مبادا حضرت عليA او را بشناسد. عليA مخفيانه جلو آمد و بر او حمله کرد. و نيزهاي حوالهي او ساخت. بسر، از اسب جدا شد و بر قفا روي زمين افتاد. سپس با خواري ميدان جنگ را ترک کرد.[۲۶]
همين نويسنده آورده است:
مردي از لشکر شام، چهار نفر از ياران عليA را به شهادت رساند. مبارزين لشکر عليA پس از کشته شدن نفر چهارم، از مبارزه با او خودداري کردند. حضرت عليA تغيير لباس داد و به ميدان رفت. شامي ندانست که حريف کيست به آن حضرت حمله کرد. حضرت عليA با شمشير او را به دو نيم کرد... .[۲۷]
منابع
- ↑ با توجه به اين که در بحث خدعه شبهاتي مطرح شده، همچنين ضرورت دارد تفاوت آن با غدر مشخص شود، اين بحث را با تفصيل بيشتري ذکر ميکنيم.
- ↑ (الْخُدْعَه) بالضّمِّ مَا يُخْدَعُ بِهِ الْإِنْسَان، احمدبنمحمد مقرّي فيومي، مصباح المنير، ص۱۶۵.
- ↑ خدعه: اي ختله و اراد به الکروه من حيث لا يعلم. اسماعيلبنحماد جوهري، الصحاح، ج۳، ص۱۲۰۱؛ ابنمنظور، همان، ج۸، ص۶۳؛ مجدالدّين فيروزآبادي، قاموسالمحيط، ج۳، ص۱۶.
- ↑ «رجل خُدْعه: اي يخدع الناس کثيرا» ابنمنظور، همان، ج۸، ص۶۳؛ شيخحسن مصطفوي، التحقيق في کلمات قرآن الکريم، ج۳، ص۲۶؛ فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج۴، ص۳۲۰.
- ↑ ما در فصل دوم، «غدر» را به عنوان يکي از روشهاي ممنوع و غير مجاز از ديدگاه امام عليA بيان کرديم.
- ↑ «تجوز المخادعه في الحرب و ان يخدع المبارز قرنه ليتوصل بذلک الي قتله اجماعا» علّامهحلّي، تذکره الفقها، ج۱، ص۴۱۴ و ج۹، ص۸۳.
- ↑ ر.ک: شيخ محمدحسين نجفي، همان، ج۲۱، ص۷۹.
- ↑ خدعه در جنگ براي مبارز و غير مبارز، جايز است چرا که پيامبر فرمود: جنگ خدعه است و اين حديث حسن و صحيح است. ر.ک: عبداللهبنقدامه، همان، ج۱۰، ص۳۹۶.
- ↑ ر.ک: همان، ص۳۹۷.
- ↑ ر.ک: منصوربنيونس بهوتي، کشفالقناع، ج۳، ص۷۹.
- ↑ و قوله «الحرب خدعَه» فعلم بهذا اللفظ اليسير و الکلام الوجيز أن آخر مکايد الحرب القتال بالسيف، إذ کان بدؤها خدعه، کما قالA، و هذا يعرفه کل ذي رأي صحيح و ذي رياسه و سياسه» عليبنحسين مسعودي، مروجالذهب، همان، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ ر.ک: مسلم نيشابوري، صحيحمسلم، بيروت، دارالفکر، بيتا، ج۵، ص۱۴۳؛ سليمانبنداوود سجستاني، مسند ابيداوود، ص۲۳۶؛ احمد بن شعيب نسايي، السنن الکبري، ج۵، ۱۹۳؛ خطيب بغدادي، همان، ج۲، ص۳۱۵؛ ابنعساکر، تاريخ مدينهي دمشق، همان، ج۲۸، ص۲۶؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج۳۴، ص۳۳۲؛ اسماعيلبنکثير، همان، ج۴، ص۱۱۳.
- ↑ «... کلُّ الْکذِبِ مَکتُوبٌ کذِباً لَا مَحَالَه إِلَّا أَنْ يَکذِبَ الرَّجُلُ فِي الْحَرْبِ فَإِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَه أَوْ يَکونَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ شَحْنَاءُ فَيُصْلِحَ بَيْنَهُمَا أَوْ يُحَدِّثَ امْرَأَتَهُ يُرْضِيهَا» محمدباقر مجلسي، همان، ج۶۹، ص۲۵۴.
- ↑ «إنما أنت فينا رجل واحد فخذل عنا إن استطعت، فإن الحرب خدعه» ابنهشام حميري، السيرهالنبويه، ج۲، ص۲۲۹، محمدبنجرير طبري، همان، ج۲، ص۵۷۸؛ ابوالربيع حميري کلاعي، الاکتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله9 و الثلاثه الخلفاء، ج۱، ص۴۲۸؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج۲۰، ص۲۰۷؛ ابنحزم اندلسي، جوامع السيرهالنبويه، ص۱۵۱؛ ابوحاتم تميمي، السيرهالنبويه و اخبار الخلفاء، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ «فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ ابْعَثْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَإِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَه فَلَعَلِّي أَخْدَعُهُمْ فَأَنْفَذَهُ مَعَ جَمَاعَه» محمدبنمحمد بن نعمان (شيخمفيد)، الارشاد، همان، ج۱، ص۱۶۳؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج۲۱، ص۷۸؛ ابنشهر آشوب مازندراني، همان، و اسماعيلبنکثير، همان، ج۴، ص۱۱۱.
- ↑ محمدبنعمر واقدي، همان، ص۲۴۸؛ احمدبنعلي مقريزي، امتاعالاسماع، همان، ج۱، ص۱۸۰؛ محمدبنسعد، همان، ج۲، ص۳۸ ؛ ابنجوزي، همان، ج۳، ص۱۷۳.
- ↑ نهجالبلاغه، همان، کلمات قصار، شماره ۱۷؛ شيخ حرّ عاملي، همان، ج۱، ص۴۰۳؛ ابن ابي الحديد، همان، ج۱۸، ص۱۲۲؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج۷۳، ص۹۸.
- ↑ مرتضي مطهري، مجموعهي آثار، همان، ج۱۸، ص۲۹ ـ ۳۰.
- ↑ ابن ابي الحديد، همان، ج۱۸، ص۱۲۲.
- ↑ «کن في الحرب بحيلتک اوثق منک بشدتک» ابن ابي الحديد، همان، ج۲۰، ص۳۱۲؛ عليبنابي بکرهيثمي، مجمعالزوائد، ج۶، ص۲۳۷؛ ابنحجرعسقلاني، فتحالباري، همان، ج۸، ص۴۵۱؛ احمدبنعليبن المثني، مسند ابويعلي الموصلي، ج۱، ص۳۶۴؛ اسماعيلبنکثير، همان، ج۷، ص۳۰۲.
- ↑ «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ، بَلَغَهُ أَنَّ بَنِي قُرَيْظَه بَعَثُوا إِلَي أَبِي سُفْيَانَ أَنَّکمْ إِذَا الْتَقَيْتُمْ أَنْتُمْ وَ مُحَمَّدٌ أَمْدَدْنَاکمْ وَ أَعَنَّاکمْ فَقَامَ النَّبِيُّ، فَخَطَبَنَا فَقَالَ إِنَّ بَنِي قُرَيْظَه بَعَثُوا إِلَيْنَا أَنَّا إِذَا الْتَقَيْنَا نَحْنُ وَ أَبُو سُفْيَانَ أَمْدَدُونَا وَ أَعَانُونَا فَبَلَغَ ذَلِک أَبَا سُفْيَانَ فَقَالَ غَدَرَتْ يَهُودُ فَارْتَحَلَ عَنْهُم» مجلسي، همان، ج۲۰، ص۲۴۶؛ عبدالله حميري، قربالاسناد، ص۱۳۳.
- ↑ محمدباقر مجلسي، همان، ج۳۳، ص۳۳۱؛ عليبنحسين موسوي (سيد مرتضي)، تنزيه الانبياء و الائمه، ص۱۵۲؛ ابوبکر بيهقي، دلائلالنبوه، ج۶، ص۴۳۰.
- ↑ «فقالA: يابنعباس!، لست من هنيئاتک و هنيئات معاويه في شيء». محمد هادي يوسفي غروي، موسوعه التاريخ الإسلامي، ج۴، ص۴۴۸؛ عليبنحسين مسعودي، مروّجالذهب، همان، ج۲، ص۳۵۶.
- ↑ ر.ک: محمدبنجرير طبري، همان، ج۴، ص۲۳۳؛ ابنواضح يعقوبي، همان، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ ابن شهر آشوب مازندراني، همان، ج۲، ص۱۹۵ «هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَه بْنِ صَدَقَه قَالَ حَدَّثَنِي رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ وَ کانَ مَعَ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي حُرُوبِهِ أَنَّ عَلِيّاً ع قَالَ لَيْلَه الْهَرِيرِ بِصِفِّينَ حِينَ الْتَقَي مَعَ مُعَاوِيَه رَافِعاً صَوْتَهُ يُسْمِعُ أَصْحَابَهُ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِيَه وَ أَصْحَابَهُ ثُمَّ قَالَ فِي آخِرِ قَوْلِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ يَخْفِضُ بِهِ صَوْتَهُ وَ کنْتُ مِنْهُ قَرِيباً فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّک حَلَفْتَ عَلَي مَا قُلْتَ ثُمَّ اسْتَثْنَيْتَ فَمَا أَرَدْتَ بِذَلِک فَقَالَ إِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَه وَ أَنَا عِنْدَ أَصْحَابِي صَدُوقٌ فَأَرَدْتُ أَنْ أُطْمِعَ أَصْحَابِي فِي قَوْلِي کيْ لَا يَفْشَلُوا وَ لَا يَفِرُّوا فَافْهَمْ فَإِنَّک تَنْتَفِعُ بِهَا بَعْدُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَي» محمدباقر مجلسي، همان، ج۳۲، ص۶۱۷.
- ↑ ابناعثم کوفي، همان، ص۵۹۰ ـ ۵۹۱. «بسر» همانند عمرو عاص با عيان کردن عورت خويش موفق به نجات جان خويش شد.، نصربنمزاحم منقري، همان، ص۶۳۳.
- ↑ ابناعثم کوفي، همان، ص۵۹۸.