ارزیابی روایات یک چهارم قرآن در مورد اهل‌بیت(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷
(ابرابزار)
خط ۲: خط ۲:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آیا رواياتی وجود دارد که ثلث و ربع قرآن در مورد اهل‌بیت است؟
آیا روایاتی وجود دارد که ثلث و ربع قرآن در مورد اهل‌بیت است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}  
{{پاسخ}}
 
اما اينكه اشاره فرموديد رواياتى وجود دارد كه گوياى اين است كه بخشى از قرآن در مورد اهل بيت و بخشى ديگر در مورد دشمنانشان است، بايد بگوييم اين روايات ـ كه ممكن است افرادى به عنوان پشتوانه براى روايات تطبيق تلقى كنند ـ هم از نظر سند و هم از نظر متن، داراى اشكال هستند. از نظر سند بيش ترِ اين روايات يا بدون سند هستند، يا به صورت مرسل نقل شده اند و يا افراد ضعيف و غالى در سند آنها هستند; جز يك روايت كه استاد محترم جناب آقاى بابايى در بحث هايشان اشاره كرده اند كه از طريق ابوبصير رسيده است و سند آن موثّق است.  
اما اینکه اشاره فرمودید روایاتی وجود دارد که گویای این است که بخشی از قرآن در مورد اهل بیت و بخشی دیگر در مورد دشمنانشان است، باید بگوییم این روایات ـ که ممکن است افرادی به عنوان پشتوانه برای روایات تطبیق تلقی کنند ـ هم از نظر سند و هم از نظر متن، دارای اشکال هستند. از نظر سند بیش ترِ این روایات یا بدون سند هستند، یا به صورت مرسل نقل شده‌اند یا افراد ضعیف و غالی در سند آنها هستند؛ جز یک روایت که استاد محترم جناب آقای بابایی در بحث‌هایشان اشاره کرده‌اند که از طریق ابوبصیر رسیده است و سند آن موثّق است.
 
از نظر من، اختلاف فاحشى بين اين روايات وجود دارد; روايتى مى گويد: همه ى آيات قرآن در باره ى اهل بيت است. روايت ديگرى مى گويد: دو سوم قرآن در باره ى اهل بيت و شيعيان است. روايت ديگرى مى گويد: يك سوم قرآن در باره ى اهل بيت و شيعيان است. روايت چهارم مى گويد: يك چهارم قرآن در باره ى اهل بيت است. روايت پنجم مى گويد: يك ششم قرآن در باره ى اهل بيت است و بالاخره روايتى مى گويد: يك چهارم قرآن در حلال، يك چهارم در حرام، يك چهارم در احكام و سنن و يك چهارم در اخبار گذشتگان و آيندگان و آيات مربوط به حلّ و فصل دعاوى است.
از نظر من، اختلاف فاحشی بین این روایات وجود دارد؛ روایتی می‌گوید: همهٔ آیات قرآن در بارهٔ اهل بیت است. روایت دیگری می‌گوید: دو سوم قرآن در بارهٔ اهل بیت و شیعیان است. روایت دیگری می‌گوید: یک سوم قرآن در بارهٔ اهل بیت و شیعیان است. روایت چهارم می‌گوید: یک چهارم قرآن در بارهٔ اهل بیت است. روایت پنجم می‌گوید: یک ششم قرآن در بارهٔ اهل بیت است و بالاخره روایتی می‌گوید: یک چهارم قرآن در حلال، یک چهارم در حرام، یک چهارم در احکام و سنن و یک چهارم در اخبار گذشتگان و آیندگان و آیات مربوط به حلّ و فصل دعاوی است.
 
ملاحظه مى كنيد كه در مجموع اين روايات، سهم اهل بيت از آيات قرآن، از همه تا هيچ بيان شده است! برخى ممكن است بگويند كه روايات در مقام تقسيم دقيق آيات از نظر محتوا نيستند. در جواب مى گوييم: در تقسيم غير دقيق هم اين همه اضطراب پذيرفته نيست; اختلافى كه از همه تا هيچ است! هم چنين، اگر گفته شود كه تقسيم از جهات مختلف انجام گرفته است، در جواب مى گوييم: ممكن است يك موضوع را با لحاظ حيثيّات مختلف تقسيم كنيم كه در اين صورت تقسيم هاى متفاوت به وجود مى آيند; به طور مثال، دانش آموزان يك مجتمع آموزشى مى توانند موضوع تقسيمات مختلف باشند; گاهى گفته شود: هشتاد درصد دانش آموزان، پسر و بيست درصد، دختر هستند. در تقسيم ديگر گفته شود: شصت درصد دانش آموزان ما، بومى و چهل درصد، غير بومى هستند. در تقسيم ديگر گفته شود: معدل سى درصد دانش آموزان، بالاى هجده و شصت درصد، پايين تر از هجده است. بديهى است كه اين تقسيم ها با يكديگر مخالف نيستند. امّا در روايات پيش گفته، حيثيّت تقسيم يكى است و آن، تعيين بخشى از قرآن است كه در مورد اهل بيت نازل شده است و جالب اين جاست كه مواردى كه در اين تقسيم ها، به عنوان قسيم اهل بيت مطرح شده اند، نوعاً يكسان است مانند دشمنان اهل بيت، احكام حلال و حرام، فرايض و سنن، اخبار گذشتگان و...
ملاحظه می‌کنید که در مجموع این روایات، سهم اهل بیت از آیات قرآن، از همه تا هیچ بیان شده است! برخی ممکن است بگویند که روایات در مقام تقسیم دقیق آیات از نظر محتوا نیستند. در جواب می‌گوییم: در تقسیم غیر دقیق هم این همه اضطراب پذیرفته نیست؛ اختلافی که از همه تا هیچ است! هم چنین، اگر گفته شود که تقسیم از جهات مختلف انجام گرفته است، در جواب می‌گوییم: ممکن است یک موضوع را با لحاظ حیثیّات مختلف تقسیم کنیم که در این صورت تقسیم‌های متفاوت به وجود می‌آیند؛ به‌طور مثال، دانش آموزان یک مجتمع آموزشی می‌توانند موضوع تقسیمات مختلف باشند؛ گاهی گفته شود: هشتاد درصد دانش آموزان، پسر و بیست درصد، دختر هستند. در تقسیم دیگر گفته شود: شصت درصد دانش آموزان ما، بومی و چهل درصد، غیر بومی هستند. در تقسیم دیگر گفته شود: معدل سی درصد دانش آموزان، بالای هجده و شصت درصد، پایین‌تر از هجده است. بدیهی است که این تقسیم‌ها با یکدیگر مخالف نیستند. امّا در روایات پیش گفته، حیثیّت تقسیم یکی است و آن، تعیین بخشی از قرآن است که در مورد اهل بیت نازل شده است و جالب این جاست که مواردی که در این تقسیم‌ها، به عنوان قسیم اهل بیت مطرح شده‌اند، نوعاً یکسان است مانند دشمنان اهل بیت، احکام حلال و حرام، فرایض و سنن، اخبار گذشتگان و…
 
البته ردّ اين روايات به منزله ى ردّ اصل قضيه ى انطباِ برخى از آيات بر اهل بيت(ع) نيست. قبلا هم گفتيم كه اين يك امر طبيعى بوده است و قطعاً اهل بيت مصداِ اَتَمَ و اَكْمَلَ بسيارى از آياتى هستند كه در باره ى ابرار و صالحان و نيكان آمده است.
البته ردّ این روایات به منزلهٔ ردّ اصل قضیهٔ انطباِ برخی از آیات بر اهل بیت(ع) نیست. قبلاً هم گفتیم که این یک امر طبیعی بوده است و قطعاً اهل بیت مصداِ اَتَمَ و اَکْمَلَ بسیاری از آیاتی هستند که در بارهٔ ابرار و صالحان و نیکان آمده است.
 
¡ جناب آقاى بابايى! نظر شما در مورد سند روايات ثلث و ربع چيست؟
¡ جناب آقای بابایی! نظر شما در مورد سند روایات ثلث و ربع چیست؟
 
l بابايى: از نظر مصادر روايات ثلث و ربع آنچه بنده از كتاب هاى اهل تسنن يافتم، شواهد التنزيل<ref>. حاكم حسكانى، جلد ۱، صفحه ى ۴۳ و ۴۴، حديث ۵۷ و ۵۸.</ref> دو حديث آورده است، در مناقب ابن مغازلى نيز برخى از اين روايات آمده است،<ref>. ر. ك: مناقب ابن مغازلى، ص۳۲۸، حديث ۳۷۵.</ref> از كتاب ما نَزَل من القُرآن فى عَلى(عليه السلام)ـ كه مؤلف آن حافظ ابونعيم است ـ نيز بعضى از اين روايات نقل شده است. البته كتاب اخير (ما نزل من القرآن فى على(عليه السلام)) در دست رس ما نيست; ولى بحار الانوار روايت را از آن نقل كرده است.<ref>. ر. ك: بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۹.</ref> پس سه كتاب از اهل تسنن حاوى اين روايات است. از كتاب هاى شيعه، در اصول كافى، كه معتبرترين كتاب روايى شيعه است، دو روايت از اين روايات آمده است.<ref>. ر. ك: اصول كافى، كتاب فضل القرآن باب النوادر، حديث ۲ و ۴.</ref> در بصائر الدرجات، تفسير عيّاشى، تفسير فرات و كنزالفوائد نيز برخى از اين روايات مشاهده مى شود، بحارالانوار نيز تعدادى از اين روايات را جمع آورى كرده است.<ref>. ر. ك: بحارالانوار، ج۲۴، ص۳۰۵; ج۳۵، ص۳۵۶; ج۹۲، ص۱۱۴، ۱۱۵.</ref>  
l بابایی: از نظر مصادر روایات ثلث و ربع آنچه بنده از کتاب‌های اهل تسنن یافتم، شواهد التنزیل<ref>. حاکم حسکانی، جلد ۱، صفحهٔ ۴۳ و ۴۴، حدیث ۵۷ و ۵۸.</ref> دو حدیث آورده است، در مناقب ابن مغازلی نیز برخی از این روایات آمده است،<ref>. ر.ک. مناقب ابن مغازلی، ص۳۲۸، حدیث ۳۷۵.</ref> از کتاب ما نَزَل من القُرآن فی عَلی (علیه السلام) ـ که مؤلف آن حافظ ابونعیم است ـ نیز بعضی از این روایات نقل شده است. البته کتاب اخیر (ما نزل من القرآن فی علی (علیه السلام)) در دست رس ما نیست؛ ولی بحار الانوار روایت را از آن نقل کرده است.<ref>. ر.ک. بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۹.</ref> پس سه کتاب از اهل تسنن حاوی این روایات است. از کتاب‌های شیعه، در اصول کافی، که معتبرترین کتاب روایی شیعه است، دو روایت از این روایات آمده است.<ref>. ر.ک. اصول کافی، کتاب فضل القرآن باب النوادر، حدیث ۲ و ۴.</ref> در بصائر الدرجات، تفسیر عیّاشی، تفسیر فرات و کنزالفوائد نیز برخی از این روایات مشاهده می‌شود، بحارالانوار نیز تعدادی از این روایات را جمع‌آوری کرده است.<ref>. ر.ک. بحارالانوار، ج۲۴، ص۳۰۵; ج۳۵، ص۳۵۶; ج۹۲، ص۱۱۴، ۱۱۵.</ref>
 
از نظر تعداد اين روايات، ما به هشت روايت از شيعه و دو روايت از اهل تسنن دست يافته ايم و از نظر سند از اين ده روايت فقط يك روايت سند تام و تمام دارد و آن حديث چهارِ باب النوادرِ كتاب القرآن اصول كافى است. در سند آن روايت، ابوعلى اشعرى است كه وى، احمدبن ادريس اشعرى است كه شيخ و نجاشى و علامه، هر سه او را توثيق كرده اند. محمد بن عبدالجبار، اسحاِ بن عمّار ساباطى، ابوبصير و صفوان نيز هستند كه همه ى اين ها توثيق شده اند. فقط اسحاِ بن عمار را شيخ فرموده اند: «فطحىّ الا انّهُ ثقه». به لحاظ اين شخص اين روايت را موثّقه مى نامند. امّا ساير روايات سند معتبرى ندارد.
از نظر تعداد این روایات، ما به هشت روایت از شیعه و دو روایت از اهل تسنن دست یافته‌ایم و از نظر سند از این ده روایت فقط یک روایت سند تام و تمام دارد و آن حدیث چهارِ باب النوادرِ کتاب القرآن اصول کافی است. در سند آن روایت، ابوعلی اشعری است که وی، احمدبن ادریس اشعری است که شیخ و نجاشی و علامه، هر سه او را توثیق کرده‌اند. محمد بن عبدالجبار، اسحاِ بن عمّار ساباطی، ابوبصیر و صفوان نیز هستند که همهٔ این‌ها توثیق شده‌اند. فقط اسحاِ بن عمار را شیخ فرموده‌اند: «فطحیّ الا انّهُ ثقه». به لحاظ این شخص این روایت را موثّقه می‌نامند. امّا سایر روایات سند معتبری ندارد.
 
البته ضعيف بودن سند، مساوى با صادر نشدن نيست. چه بسا سند ضعيف باشد و افراد مجهول الحالى در سند باشند، امّا روايت از معصوم صادر شده باشد. معناى ضعيف السند يا مجهول السند بودن، دروغ و جعلى بودن آن نيست. از نظر دلالت، وقتى مجموعه رواياتى داشته باشيم كه يكى از آنها سند معتبرى داشته باشد و ساير آنها سند معتبرى نداشته باشند، اگر دلالت آنها مخالف باشد، نيازى به جمع نيست; به خاطر اين كه، تنها، روايت معتبر قابل اعتماد است و ساير روايات كه ضعيف اند كنار گذاشته مى شوند.
البته ضعیف بودن سند، مساوی با صادر نشدن نیست. چه بسا سند ضعیف باشد و افراد مجهول‌الحالی در سند باشند، امّا روایت از معصوم صادر شده باشد. معنای ضعیف السند یا مجهول السند بودن، دروغ و جعلی بودن آن نیست. از نظر دلالت، وقتی مجموعه روایاتی داشته باشیم که یکی از آنها سند معتبری داشته باشد و سایر آنها سند معتبری نداشته باشند، اگر دلالت آنها مخالف باشد، نیازی به جمع نیست؛ به خاطر این که، تنها، روایت معتبر قابل اعتماد است و سایر روایات که ضعیف اند کنار گذاشته می‌شوند.
 
متن روايت معتبر چنين است:  
متن روایت معتبر چنین است:
 
(ربعٌ فينا و ربعٌ فى عدوّنا و ربعٌ سُنَنٌ و امثال و ربعٌ فرايضٌ و احكام).  
(ربعٌ فینا و ربعٌ فی عدوّنا و ربعٌ سُنَنٌ و امثال و ربعٌ فرایضٌ و احکام).
 
حال با قطع نظر از اين جهت كه روايت معتبر اخذ، و روايات ضعيف ترك مى شود، ببينيم آيا راه جمعى براى اين روايات هست يا خير؟ اين اشكال مورد توجه ديگران هم بوده است، علاّمه مجلسى(رحمه الله) در كتاب مرآه العقول فرموده است:  
حال با قطع نظر از این جهت که روایت معتبر اخذ، و روایات ضعیف ترک می‌شود، ببینیم آیا راه جمعی برای این روایات هست یا خیر؟ این اشکال مورد توجه دیگران هم بوده است، علاّمه مجلسی (رحمه الله) در کتاب مرآه العقول فرموده است:
 
(يمكن ان يكونَ الثلث والربع على سبيل التخمين).  
(یمکن ان یکونَ الثلث والربع علی سبیل التخمین).
 
گاهى به صورت حقيقى، ثلث آن در باره ى اهل بيت و ثلث آن در باره ى دشمنان آنهاست; گاهى به صورت تخمين. گر چه ظاهر اين است كه تقسيم حقيقى باشد; ولى چون در محاوره معمول است كه به صورت تخمينى ثلث و ربع گفته مى شود، وقتى مى بينيم در روايات گاهى ربع و گاهى ثلث گفته شده، راه جمع آن اين است كه بگوييم به نحو تخمين است. به طور تخمينى مى توان گفت ثلث و ربع و منظور ثلث و ربع حقيقى نباشد. اين راه جمع را فيض كاشانى نيز پذيرفته و فرموده است:  
گاهی به صورت حقیقی، ثلث آن در بارهٔ اهل بیت و ثلث آن در بارهٔ دشمنان آنهاست؛ گاهی به صورت تخمین. گر چه ظاهر این است که تقسیم حقیقی باشد؛ ولی چون در محاوره معمول است که به صورت تخمینی ثلث و ربع گفته می‌شود، وقتی می‌بینیم در روایات گاهی ربع و گاهی ثلث گفته شده، راه جمع آن این است که بگوییم به نحو تخمین است. به‌طور تخمینی می‌توان گفت ثلث و ربع و منظور ثلث و ربع حقیقی نباشد. این راه جمع را فیض کاشانی نیز پذیرفته و فرموده است:
 
(لا تنافى بين هذه الاخبار لانّ بناء هذا التقسيم ليس على التسويه الحقيقيه و لا على التفريق فى جميع الوجوه).  
(لا تنافی بین هذه الاخبار لانّ بناء هذا التقسیم لیس علی التسویه الحقیقیه و لا علی التفریق فی جمیع الوجوه).
 
وجه ديگر جمع اين است كه گفته شود اين اختلاف ممكن است به لحاظ اختلاف معانى و بطون باشد; چون بطون اقسامى دارد بعضى از آنها عنوان جرى و انطباِ بر آن صدِ مى كند و برخى جرى و انطباِ بر آن صادِ نيست. در روايتى كه ثلث قرآن گفته شده، مجموعه ى معانى بطنى در نظر بوده و در روايتى كه ربع گفته شده، قسم خاصى از آن معانى بطنى مورد نظر بوده است.
وجه دیگر جمع این است که گفته شود این اختلاف ممکن است به لحاظ اختلاف معانی و بطون باشد؛ چون بطون اقسامی دارد بعضی از آنها عنوان جری و انطباِ بر آن صدِ می‌کند و برخی جری و انطباِ بر آن صادِ نیست. در روایتی که ثلث قرآن گفته شده، مجموعهٔ معانی بطنی در نظر بوده و در روایتی که ربع گفته شده، قسم خاصی از آن معانی بطنی مورد نظر بوده است.
 
بنا بر اين، اين اختلاف در حدى نيست كه غير قابل جمع باشد و ناچار باشيم كه بگوييم اين روايات با هم معارضه دارند و هيچ يك قابل اعتماد نيستند، پس بايد تمام روايات را كنار گذاشت و با توجه به اين كه در روايات، آياتى كه در مورد صالحان و مؤمنين آمده است، بر ائمه تطبيق شده و آياتى كه در مورد ظالمين و مفسدين است بر دشمنان آنها تطبيق شده است، هيچ گونه استبعاد و استيحاشى وجود ندارد كه ربع يا ثلث قرآن در باره ى ائمه(ع) و ثلث يا ربع آن در باره ى دشمنان آنها باشد.
بنا بر این، این اختلاف در حدی نیست که غیرقابل جمع باشد و ناچار باشیم که بگوییم این روایات با هم معارضه دارند و هیچ‌یک قابل اعتماد نیستند، پس باید تمام روایات را کنار گذاشت و با توجه به این که در روایات، آیاتی که در مورد صالحان و مؤمنین آمده است، بر ائمه تطبیق شده و آیاتی که در مورد ظالمین و مفسدین است بر دشمنان آنها تطبیق شده است، هیچ گونه استبعاد و استیحاشی وجود ندارد که ربع یا ثلث قرآن در بارهٔ ائمه(ع) و ثلث یا ربع آن در بارهٔ دشمنان آنها باشد.
 
صحبت هاى آقاى شاكر در مورد غلو قابل نقد است; زيرا غلوّ خيلى از افرادى كه متهم به غلو شدند، ثابت نيست; چون آن در زمان، مبانى تنقيح نشده بود و به كم ترين چيز افراد را متهم به غلو مى كردند; مثلا سهل بن زياد را به غلو متهم كرده اند; در حالى كه شخصى مثل وحيد بهبهانى مايل به وثاقت او است و از رجال كامل الزيارات و تفسير قمى است و مورد توثيق عام ابن قولويه و على بن ابراهيم است، شيخ طوسى نيز او را در يك جا توثيق كرده است.  
صحبت‌های آقای شاکر در مورد غلو قابل نقد است؛ زیرا غلوّ خیلی از افرادی که متهم به غلو شدند، ثابت نیست؛ چون آن در زمان، مبانی تنقیح نشده بود و به کم‌ترین چیز افراد را متهم به غلو می‌کردند؛ مثلاً سهل بن زیاد را به غلو متهم کرده‌اند؛ در حالی که شخصی مثل وحید بهبهانی مایل به وثاقت او است و از رجال کامل الزیارات و تفسیر قمی است و مورد توثیق عام ابن قولویه و علی بن ابراهیم است، شیخ طوسی نیز او را در یک جا توثیق کرده است.
 
نكته ى ديگرى كه فرمودند: حتّى اگر روايت صحيح باشد، ولى معنايى را كه براى آيه بيان مى كند، از ظاهر آيه فهميده نشود، نمى توان پذيرفت، اصلا بناى تأويل، بر اين است; معانى اى كه از ظاهر آيات فهميده نمى شود. (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) يعنى معانى اى از قرآن اراده شده است كه جز راسخان در علم نمى فهمند و اگر ما از زبان راسخ در علم شنيديم و اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمد و براى ما بيان كرد كه از اين كلمه اين معنا اراده شده است، هرچند ما آن را از آيه نفهميم، بايد قبول كنيم و جاى چون و چرايى باقى نمى ماند.
نکتهٔ دیگری که فرمودند: حتّی اگر روایت صحیح باشد، ولی معنایی را که برای آیه بیان می‌کند، از ظاهر آیه فهمیده نشود، نمی‌توان پذیرفت، اصلاً بنای تأویل، بر این است؛ معانی ای که از ظاهر آیات فهمیده نمی‌شود. (وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) یعنی معانی ای از قرآن اراده شده است که جز راسخان در علم نمی‌فهمند و اگر ما از زبان راسخ در علم شنیدیم و اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد و برای ما بیان کرد که از این کلمه این معنا اراده شده است، هرچند ما آن را از آیه نفهمیم، باید قبول کنیم و جای چون و چرایی باقی نمی‌ماند.
 
n شاكر: بحث در حجيّت است; ما كه به صورت شفاهى نشنيده ايم. در تفسير، شنيدن راوى به صورت شفاهى از امام حجّت است; تواتراً به دست ما رسيده باشد، حجت است; ولى اين كه از طريق ثقه رسيده باشد حجت است يا نه، مبنايى است; يعنى خبر واحد ثقه در غير احكام فقهى حجت است يا نه، مبنايى است; بيش تر علما مى گويند حجت نيست.
n شاکر: بحث در حجیّت است؛ ما که به صورت شفاهی نشنیده‌ایم. در تفسیر، شنیدن راوی به صورت شفاهی از امام حجّت است؛ تواتراً به دست ما رسیده باشد، حجت است؛ ولی این که از طریق ثقه رسیده باشد حجت است یا نه، مبنایی است؛ یعنی خبر واحد ثقه در غیر احکام فقهی حجت است یا نه، مبنایی است؛ بیش تر علما می‌گویند حجت نیست.
 
lبابايى: آرى، همان گونه كه آقاى شاكر فرمودند، برخى از اين مباحث مبنايى است. يكى اين كه آيا شرط قبولى معانى باطنى اين است كه از ظاهر آيات قابل استفاده باشد يا خير؟ نظر بنده اين است كه اگر معناى باطنى از ظاهر آيات قابل دريافت باشد، خلف است و اين معناى باطنى نيست; بلكه معناى ظاهر قرآن كريم است.
lبابایی: آری، همان گونه که آقای شاکر فرمودند، برخی از این مباحث مبنایی است. یکی این که آیا شرط قبولی معانی باطنی این است که از ظاهر آیات قابل استفاده باشد یا خیر؟ نظر بنده این است که اگر معنای باطنی از ظاهر آیات قابل دریافت باشد، خلف است و این معنای باطنی نیست؛ بلکه معنای ظاهر قرآن کریم است.


== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
* این مدخل برگرفته شده از کتاب «باطن و تأویل قرآن» گفتگو با علی‌اکبر بابایی و دکتر محمد کاظم شاکری، کارشناس و مجری: مصطفی کریمی، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزهٔ علمیه، ۱۳۸۱ش.  
* این مدخل برگرفته شده از کتاب «باطن و تأویل قرآن» گفتگو با علی‌اکبر بابایی و دکتر محمد کاظم شاکری، کارشناس و مجری: مصطفی کریمی، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزهٔ علمیه، ۱۳۸۱ش.
==منابع==
 
<references />
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۰۴

سؤال

آیا روایاتی وجود دارد که ثلث و ربع قرآن در مورد اهل‌بیت است؟


اما اینکه اشاره فرمودید روایاتی وجود دارد که گویای این است که بخشی از قرآن در مورد اهل بیت و بخشی دیگر در مورد دشمنانشان است، باید بگوییم این روایات ـ که ممکن است افرادی به عنوان پشتوانه برای روایات تطبیق تلقی کنند ـ هم از نظر سند و هم از نظر متن، دارای اشکال هستند. از نظر سند بیش ترِ این روایات یا بدون سند هستند، یا به صورت مرسل نقل شده‌اند یا افراد ضعیف و غالی در سند آنها هستند؛ جز یک روایت که استاد محترم جناب آقای بابایی در بحث‌هایشان اشاره کرده‌اند که از طریق ابوبصیر رسیده است و سند آن موثّق است.

از نظر من، اختلاف فاحشی بین این روایات وجود دارد؛ روایتی می‌گوید: همهٔ آیات قرآن در بارهٔ اهل بیت است. روایت دیگری می‌گوید: دو سوم قرآن در بارهٔ اهل بیت و شیعیان است. روایت دیگری می‌گوید: یک سوم قرآن در بارهٔ اهل بیت و شیعیان است. روایت چهارم می‌گوید: یک چهارم قرآن در بارهٔ اهل بیت است. روایت پنجم می‌گوید: یک ششم قرآن در بارهٔ اهل بیت است و بالاخره روایتی می‌گوید: یک چهارم قرآن در حلال، یک چهارم در حرام، یک چهارم در احکام و سنن و یک چهارم در اخبار گذشتگان و آیندگان و آیات مربوط به حلّ و فصل دعاوی است.

ملاحظه می‌کنید که در مجموع این روایات، سهم اهل بیت از آیات قرآن، از همه تا هیچ بیان شده است! برخی ممکن است بگویند که روایات در مقام تقسیم دقیق آیات از نظر محتوا نیستند. در جواب می‌گوییم: در تقسیم غیر دقیق هم این همه اضطراب پذیرفته نیست؛ اختلافی که از همه تا هیچ است! هم چنین، اگر گفته شود که تقسیم از جهات مختلف انجام گرفته است، در جواب می‌گوییم: ممکن است یک موضوع را با لحاظ حیثیّات مختلف تقسیم کنیم که در این صورت تقسیم‌های متفاوت به وجود می‌آیند؛ به‌طور مثال، دانش آموزان یک مجتمع آموزشی می‌توانند موضوع تقسیمات مختلف باشند؛ گاهی گفته شود: هشتاد درصد دانش آموزان، پسر و بیست درصد، دختر هستند. در تقسیم دیگر گفته شود: شصت درصد دانش آموزان ما، بومی و چهل درصد، غیر بومی هستند. در تقسیم دیگر گفته شود: معدل سی درصد دانش آموزان، بالای هجده و شصت درصد، پایین‌تر از هجده است. بدیهی است که این تقسیم‌ها با یکدیگر مخالف نیستند. امّا در روایات پیش گفته، حیثیّت تقسیم یکی است و آن، تعیین بخشی از قرآن است که در مورد اهل بیت نازل شده است و جالب این جاست که مواردی که در این تقسیم‌ها، به عنوان قسیم اهل بیت مطرح شده‌اند، نوعاً یکسان است مانند دشمنان اهل بیت، احکام حلال و حرام، فرایض و سنن، اخبار گذشتگان و…

البته ردّ این روایات به منزلهٔ ردّ اصل قضیهٔ انطباِ برخی از آیات بر اهل بیت(ع) نیست. قبلاً هم گفتیم که این یک امر طبیعی بوده است و قطعاً اهل بیت مصداِ اَتَمَ و اَکْمَلَ بسیاری از آیاتی هستند که در بارهٔ ابرار و صالحان و نیکان آمده است.

¡ جناب آقای بابایی! نظر شما در مورد سند روایات ثلث و ربع چیست؟

l بابایی: از نظر مصادر روایات ثلث و ربع آنچه بنده از کتاب‌های اهل تسنن یافتم، شواهد التنزیل[۱] دو حدیث آورده است، در مناقب ابن مغازلی نیز برخی از این روایات آمده است،[۲] از کتاب ما نَزَل من القُرآن فی عَلی (علیه السلام) ـ که مؤلف آن حافظ ابونعیم است ـ نیز بعضی از این روایات نقل شده است. البته کتاب اخیر (ما نزل من القرآن فی علی (علیه السلام)) در دست رس ما نیست؛ ولی بحار الانوار روایت را از آن نقل کرده است.[۳] پس سه کتاب از اهل تسنن حاوی این روایات است. از کتاب‌های شیعه، در اصول کافی، که معتبرترین کتاب روایی شیعه است، دو روایت از این روایات آمده است.[۴] در بصائر الدرجات، تفسیر عیّاشی، تفسیر فرات و کنزالفوائد نیز برخی از این روایات مشاهده می‌شود، بحارالانوار نیز تعدادی از این روایات را جمع‌آوری کرده است.[۵]

از نظر تعداد این روایات، ما به هشت روایت از شیعه و دو روایت از اهل تسنن دست یافته‌ایم و از نظر سند از این ده روایت فقط یک روایت سند تام و تمام دارد و آن حدیث چهارِ باب النوادرِ کتاب القرآن اصول کافی است. در سند آن روایت، ابوعلی اشعری است که وی، احمدبن ادریس اشعری است که شیخ و نجاشی و علامه، هر سه او را توثیق کرده‌اند. محمد بن عبدالجبار، اسحاِ بن عمّار ساباطی، ابوبصیر و صفوان نیز هستند که همهٔ این‌ها توثیق شده‌اند. فقط اسحاِ بن عمار را شیخ فرموده‌اند: «فطحیّ الا انّهُ ثقه». به لحاظ این شخص این روایت را موثّقه می‌نامند. امّا سایر روایات سند معتبری ندارد.

البته ضعیف بودن سند، مساوی با صادر نشدن نیست. چه بسا سند ضعیف باشد و افراد مجهول‌الحالی در سند باشند، امّا روایت از معصوم صادر شده باشد. معنای ضعیف السند یا مجهول السند بودن، دروغ و جعلی بودن آن نیست. از نظر دلالت، وقتی مجموعه روایاتی داشته باشیم که یکی از آنها سند معتبری داشته باشد و سایر آنها سند معتبری نداشته باشند، اگر دلالت آنها مخالف باشد، نیازی به جمع نیست؛ به خاطر این که، تنها، روایت معتبر قابل اعتماد است و سایر روایات که ضعیف اند کنار گذاشته می‌شوند.

متن روایت معتبر چنین است:

(ربعٌ فینا و ربعٌ فی عدوّنا و ربعٌ سُنَنٌ و امثال و ربعٌ فرایضٌ و احکام).

حال با قطع نظر از این جهت که روایت معتبر اخذ، و روایات ضعیف ترک می‌شود، ببینیم آیا راه جمعی برای این روایات هست یا خیر؟ این اشکال مورد توجه دیگران هم بوده است، علاّمه مجلسی (رحمه الله) در کتاب مرآه العقول فرموده است:

(یمکن ان یکونَ الثلث والربع علی سبیل التخمین).

گاهی به صورت حقیقی، ثلث آن در بارهٔ اهل بیت و ثلث آن در بارهٔ دشمنان آنهاست؛ گاهی به صورت تخمین. گر چه ظاهر این است که تقسیم حقیقی باشد؛ ولی چون در محاوره معمول است که به صورت تخمینی ثلث و ربع گفته می‌شود، وقتی می‌بینیم در روایات گاهی ربع و گاهی ثلث گفته شده، راه جمع آن این است که بگوییم به نحو تخمین است. به‌طور تخمینی می‌توان گفت ثلث و ربع و منظور ثلث و ربع حقیقی نباشد. این راه جمع را فیض کاشانی نیز پذیرفته و فرموده است:

(لا تنافی بین هذه الاخبار لانّ بناء هذا التقسیم لیس علی التسویه الحقیقیه و لا علی التفریق فی جمیع الوجوه).

وجه دیگر جمع این است که گفته شود این اختلاف ممکن است به لحاظ اختلاف معانی و بطون باشد؛ چون بطون اقسامی دارد بعضی از آنها عنوان جری و انطباِ بر آن صدِ می‌کند و برخی جری و انطباِ بر آن صادِ نیست. در روایتی که ثلث قرآن گفته شده، مجموعهٔ معانی بطنی در نظر بوده و در روایتی که ربع گفته شده، قسم خاصی از آن معانی بطنی مورد نظر بوده است.

بنا بر این، این اختلاف در حدی نیست که غیرقابل جمع باشد و ناچار باشیم که بگوییم این روایات با هم معارضه دارند و هیچ‌یک قابل اعتماد نیستند، پس باید تمام روایات را کنار گذاشت و با توجه به این که در روایات، آیاتی که در مورد صالحان و مؤمنین آمده است، بر ائمه تطبیق شده و آیاتی که در مورد ظالمین و مفسدین است بر دشمنان آنها تطبیق شده است، هیچ گونه استبعاد و استیحاشی وجود ندارد که ربع یا ثلث قرآن در بارهٔ ائمه(ع) و ثلث یا ربع آن در بارهٔ دشمنان آنها باشد.

صحبت‌های آقای شاکر در مورد غلو قابل نقد است؛ زیرا غلوّ خیلی از افرادی که متهم به غلو شدند، ثابت نیست؛ چون آن در زمان، مبانی تنقیح نشده بود و به کم‌ترین چیز افراد را متهم به غلو می‌کردند؛ مثلاً سهل بن زیاد را به غلو متهم کرده‌اند؛ در حالی که شخصی مثل وحید بهبهانی مایل به وثاقت او است و از رجال کامل الزیارات و تفسیر قمی است و مورد توثیق عام ابن قولویه و علی بن ابراهیم است، شیخ طوسی نیز او را در یک جا توثیق کرده است.

نکتهٔ دیگری که فرمودند: حتّی اگر روایت صحیح باشد، ولی معنایی را که برای آیه بیان می‌کند، از ظاهر آیه فهمیده نشود، نمی‌توان پذیرفت، اصلاً بنای تأویل، بر این است؛ معانی ای که از ظاهر آیات فهمیده نمی‌شود. (وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) یعنی معانی ای از قرآن اراده شده است که جز راسخان در علم نمی‌فهمند و اگر ما از زبان راسخ در علم شنیدیم و اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد و برای ما بیان کرد که از این کلمه این معنا اراده شده است، هرچند ما آن را از آیه نفهمیم، باید قبول کنیم و جای چون و چرایی باقی نمی‌ماند.

n شاکر: بحث در حجیّت است؛ ما که به صورت شفاهی نشنیده‌ایم. در تفسیر، شنیدن راوی به صورت شفاهی از امام حجّت است؛ تواتراً به دست ما رسیده باشد، حجت است؛ ولی این که از طریق ثقه رسیده باشد حجت است یا نه، مبنایی است؛ یعنی خبر واحد ثقه در غیر احکام فقهی حجت است یا نه، مبنایی است؛ بیش تر علما می‌گویند حجت نیست.

lبابایی: آری، همان گونه که آقای شاکر فرمودند، برخی از این مباحث مبنایی است. یکی این که آیا شرط قبولی معانی باطنی این است که از ظاهر آیات قابل استفاده باشد یا خیر؟ نظر بنده این است که اگر معنای باطنی از ظاهر آیات قابل دریافت باشد، خلف است و این معنای باطنی نیست؛ بلکه معنای ظاهر قرآن کریم است.

پیوند به بیرون

  • این مدخل برگرفته شده از کتاب «باطن و تأویل قرآن» گفتگو با علی‌اکبر بابایی و دکتر محمد کاظم شاکری، کارشناس و مجری: مصطفی کریمی، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزهٔ علمیه، ۱۳۸۱ش.

منابع

  1. . حاکم حسکانی، جلد ۱، صفحهٔ ۴۳ و ۴۴، حدیث ۵۷ و ۵۸.
  2. . ر.ک. مناقب ابن مغازلی، ص۳۲۸، حدیث ۳۷۵.
  3. . ر.ک. بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۹.
  4. . ر.ک. اصول کافی، کتاب فضل القرآن باب النوادر، حدیث ۲ و ۴.
  5. . ر.ک. بحارالانوار، ج۲۴، ص۳۰۵; ج۳۵، ص۳۵۶; ج۹۲، ص۱۱۴، ۱۱۵.