حذف لقب امیرالمؤمنین در عهدنامه با معاویه: تفاوت میان نسخه‌ها

(بارگزاری اولیه)
 
(تکمیل و بارگزاری)
خط ۳: خط ۳:
  | شاخه اصلی = کلام
  | شاخه اصلی = کلام
  |شاخه فرعی۱ = امامت خاصه
  |شاخه فرعی۱ = امامت خاصه
  |شاخه فرعی۲ = سایر ویژگی های امام علی(ع)
  |شاخه فرعی۲ = سایر ویژگی‌های امام علی(ع)
  |شاخه فرعی۳ =  
  |شاخه فرعی۳ =  
}}
}}
{{سوال}}
{{سوال}}
چرا حضرت علي(ع) لقب «امير المؤمنين» را از بالاي نامه اي حذف كرده است؟
چرا حضرت علي(ع) قبول کردند تا لقب «امير المؤمنين»، در عهدنامه با معاویه حذف شود؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
مجموع نامه هاي آن حضرت كه در نهج البلاغه آمده ۷۹ نامه است، تنها در تعداد محدودي از آنها امام كلمه «امير المؤمنين» را به كار برده است: كه عبارتند از نامه هاي ۱، ۳، ۵، ۳۸، ۵۰، ۵۱، ۶۰، ۶۳، و ۷۵ و در ما بقي امام(ع) به صورت عادي نامه نوشته است.
يكي از اعتراضات [[خوارج]]، به [[امام علی(ع)]] همين موضوع بود كه چرا امام حاضر شده است لقب امیر المؤمنین را از بالای عهدنامه با معاویه حذف کنند؟ مگر ایشان خود را «وصي» پيامبر نمي دانست، پس چرا به این کار راضی شد<ref>جعفريان، تاريخ سياسي، ص۵۱۸.</ref>


آنچه مورد اعتراض و سئوال بوده «عهد نامه» است كه ميان آن حضرت و معاويه منعقد گرديده است( نه نامه).
[[عبدالله بن عباس]] كه از طرف امام مأمور شده بود با خوارج مذاكره نمايد، در پاسخ به خوارج گفت: مگر [[پيامبر(ص)]] در [[صلح حديبيه]] رضايت نداد تا كلمه «رسول الله» از عهد نامه حذف شود؟ كاري كه علي(ع) انجام داده، مانند كاري است كه پيامبر انجام داده بود.


يكي از اعتراضات «خوارج» به امير المؤمنين همين موضوع بود كه: چرا امام حاضر شده تن به چنين كاري دهد؟ مگر او خود را «وصي» پيامبر نمي دانست، پس چرا راضي شد به حذف كلمه امير المؤمنين<ref>جعفريان، تاريخ سياسي، ص۵۱۸.</ref>؟!
در جریان صلح حدیبیه آمده است، پيامبر اكرم(ص) در ذيقعده سال ششم هجرت به قصد [[حج عمره]] بي آنكه قصد جنگي كرده باشد عازم [[مكه]] گرديد و قريش از ورود او جلوگيري به عمل آوردند. سرانجام كار به انعقاد عهدنامه صلح ميان پيامبر(ص) و سهيل بن عمرو انجاميد. پيامبر علي(ع) را فرا خواند و گفت: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم اما «سهيل بن عمرو» (نماينده قريش) گفت اين را نمي شناسيم، بنويس: بسمك اللهم. رسول خدا گفت: بنويس: بسمك اللهم و علي(ع) آن را نوشت، آنگاه رسول خدا فرمود: بنويس: هذا من صلح «محمد» رسول الله ، «سهيل بن عمرو» گفت: اگر گواهي مي داديم كه رسول خدائي با تو جنگ نمي كرديم، نام خود و پدرت را بنويس.<ref>آيتي، تاريخ اسلام، ص۴۶۷.</ref>


عبدالله بن عباس كه از طرف امام مأمور شده بود با خوارج مذاكره نمايد. در پاسخ خوارج گفت: مگر پيامبر در صلح «حديبيه» رضايت نداد تا كلمه «رسول الله» از عهد نامه حذف شود؟ كاري كه علي(ع) انجام داده، مانند كاري است كه پيامبر انجام داده بود.
توضيح اين كه: پيامبر اكرم در ذيقعده سال ششم هجرت به قصد «عمره» بي آنكه قصد جنگي كرده باشد عازم مكه گرديد و قريش از ورود او جلوگيري به عمل آوردند. سرانجام كار به انعقاد عهدنامه صلح ميان پيامبر و سهيل بن عمرو انجاميد. پيامبر علي(ع) را فرا خواند و گفت: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم اما «سهيل بن عمرو» (نماينده قريش) گفت اين را نمي شناسيم، بنويس: بسمك اللهم. رسول خدا گفت: بنويس: بسمك اللهم و علي(ع) آن را نوشت، آنگاه رسول خدا فرمود: بنويس: هذا من صلح «محمد» رسول الله ، «سهيل بن عمرو» گفت: اگر گواهي مي داديم كه رسول خدائي با تو جنگ نمي كرديم، نام خود و پدرت را بنويس<ref>آيتي، تاريخ اسلام، ص۴۶۷.</ref>.
علي(ع) در صلح با معاويه شاهد تكرار تلخ تاريخ بود. در روزگار پيامبر شاهد بود كه چگونه پيامبر در برابر حزب ابوسفيان كوتاه آمده و مجبور گرديد تا نام خود را از بالاي عهد نامه حذف نمايد. و حال در روزگار خود نيز شاهد چنين جريان شومي است، با اين تفاوت كه در روزگار خود با پسر ابوسفيان (معاويه) روبرو است. كسي كه با تمسك دروغين به اسلام و با زدن چهره نفاق به صورت خود تمام تلاش خود را صرف نابودي اسلام كرده اما اين بار نه با حذف بسم الله الرحمن الرحيم و يا كلمه رسول الله بلكه با تمسك به آنها به جنگ فرزند راستين اسلام كه «قرآن ناطق» بود رفت. اگر پدران معاويه و «حزب اموي» با شعار هبل» و بسمك اللهم به جنگ رسول خدا رفتند; معاويه و وارثان «حزب اموي» با تكيه بر مذهب به جنگ مذهب رفتند. كاري كه معاويه و باند «اموي» انجام دادند جاي شگفتي زياد ندارد، زيرا از آنها جز اين انتظار ديگري نمي رفت. بايد از كساني درشگفت باشيم كه با تكيه بر «قرآن» و «سنت» او را «اميرالمؤمنين» و «خال المؤمنين» ناميده اند. براستي اين دين شناسان و عاشقان سنت نبوي چرا «محمد بن<ref>محمد بن ابي بكر فرزند ابو بكر و برادر عايشه بود.</ref> ابي بكر» را «خال المؤمنين» نام ننهاده اند؟! چه تفاوتي است ميان «معاويه» و «محمد بن ابي بكر» رحمه الله عليه؟! جرم «محمد بن ابي بكر» آن است كه يار و صحابه وفادار علي(ع) است و بس، و اگر نبود محبت او نسبت به علي و آل علي(ع) او را نيز «خال المؤمنين» مي خواندند، چنانكه خواهرش عايشه را «ام المؤمنين» خوانده اند.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
خط ۳۴: خط ۲۹:


{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه = -
  | تیترها =  
  | تیترها = -
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی = شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =  
  | نمایه =  
  | نمایه =  
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر = شد
  | بازبینی =  
  | بازبینی =  
  | تکمیل =  
  | تکمیل =  
  | اولویت =  
  | اولویت = ج
  | کیفیت =  
  | کیفیت = ب
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۴ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۵۸

سؤال

چرا حضرت علي(ع) قبول کردند تا لقب «امير المؤمنين»، در عهدنامه با معاویه حذف شود؟

يكي از اعتراضات خوارج، به امام علی(ع) همين موضوع بود كه چرا امام حاضر شده است لقب امیر المؤمنین را از بالای عهدنامه با معاویه حذف کنند؟ مگر ایشان خود را «وصي» پيامبر نمي دانست، پس چرا به این کار راضی شد[۱]

عبدالله بن عباس كه از طرف امام مأمور شده بود با خوارج مذاكره نمايد، در پاسخ به خوارج گفت: مگر پيامبر(ص) در صلح حديبيه رضايت نداد تا كلمه «رسول الله» از عهد نامه حذف شود؟ كاري كه علي(ع) انجام داده، مانند كاري است كه پيامبر انجام داده بود.

در جریان صلح حدیبیه آمده است، پيامبر اكرم(ص) در ذيقعده سال ششم هجرت به قصد حج عمره بي آنكه قصد جنگي كرده باشد عازم مكه گرديد و قريش از ورود او جلوگيري به عمل آوردند. سرانجام كار به انعقاد عهدنامه صلح ميان پيامبر(ص) و سهيل بن عمرو انجاميد. پيامبر علي(ع) را فرا خواند و گفت: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم اما «سهيل بن عمرو» (نماينده قريش) گفت اين را نمي شناسيم، بنويس: بسمك اللهم. رسول خدا گفت: بنويس: بسمك اللهم و علي(ع) آن را نوشت، آنگاه رسول خدا فرمود: بنويس: هذا من صلح «محمد» رسول الله ، «سهيل بن عمرو» گفت: اگر گواهي مي داديم كه رسول خدائي با تو جنگ نمي كرديم، نام خود و پدرت را بنويس.[۲]


مطالعه بيشتر

۱. تاريخ سياسي، رسول جعفريان، ص۵۱۸.

۲. تاريخ اسلام، دكتر آيتي، ص۴۶۸.


منابع

  1. جعفريان، تاريخ سياسي، ص۵۱۸.
  2. آيتي، تاريخ اسلام، ص۴۶۷.