تناقض اختیار خدا با سایر صفات الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}}بسم الله الرحمن الرحیم آیا خداوند مانند انسان‌ها مختار است؟ پیش...» ایجاد کرد)
 
جز (ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}بسم الله الرحمن الرحیم
{{شروع متن}}


آیا خداوند مانند انسان‌ها مختار است؟
{{شبهه}}
اگر خداوند دارای اختیار باشد، باید با گزینه‌های مختلفی روبرو باشد تا از میان آن‌ها یکی را انتخاب کند و چون بنابر فرض، خداوند، علیم مطلق است و از آینده خبر دارد، پس می‌داند چه انتخابی می‌کند و این نشان می‌دهد که خداوند گزینه‌های مختلفی برای انتخاب ندارد؛ بلکه باید فقط بر اساس علم خود انتخاب کند؛ از این رو اختیار خداوند با علم او در تناقض است و موجودی که صفاتش متناقض است، اصلاً نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ زمان‌مندی را هم نمی‌توان از علم و فعل او حذف کرد تا بتوان میان اختیار و علم او جمع کرد؛ چرا که هیچ موجودی، خارج از زمان به تصور نمی‌آید!
{{پایان شبهه}}


پیش‌درآمد
مهم‌ترین و بنیادی‌ترین آموزهٔ همهٔ پیامبران الهی، آموزهٔ توحید و یگانگی خداوند است؛ نخستین باوری که پیامبران در میان انسان‌ها درانداختند و آن را اصلی‌ترین رمز کمال و سعادت آدمی معرفی کردند، اعتقاد به وجود و صفات خداوند یگانه است؛ شاید بتوان گفت که در تاریخ دین‌ورزی در روی زمین، کم‌تر کسانی یافت می‌شده‌اند که وجود خداوند را نپذیرند و عالم را یکسره محصول تصادف بپندارند؛ بلکه هرگروهی بسته به محیط تربیتی خود به نیرو یا نیروهایی معتقد بوده که کار خلق و تدبیر امور عالم، به عهده آن‌هاست؛ قرآن کریم تصریح می‌کند که حتی مشرکان مکه، که در کفر و شرک خود بسیار سرسخت و مقاوم بودند، وجود خدای خالق دانای حکیم و مقتدر را قبول داشتند<ref>زخرف/۹</ref> ولی برای او شریکانی در عرض او قائل بودند که کارهای خداوند را به پیش می‌برند و در عالم هستی مؤثر و فاعل حقیقی‌اند؛ بنابر این می‌توان گفت که عمدهٔ پرسش‌ها و شبهات انسان‌ها در پیرامون صفات خداوند جریان یافته و می‌یابد؛ یکی از صفات خداوند، صفت اختیار است؛ به این معنا که او تحت اجبار هیچ فردی دست به عمل نمی‌زند و همهٔ افعال او براساس حکمت و علم و قدرت و ارادهٔ نافذش تحقق می‌یابد؛<ref>بدیع السماوات و الارض و اذا قضا امرا فأنما یقول له کن فیکون؛ بقره/۱۱۷</ref> در نوشتار حاضر یکی از شبهاتی را که پیرامون اختیار خداوند در فضای مجازی مطرح شده و نفی آن را دست‌مایهٔ نفی وجود خداوند قرار داده است، بررسی کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت.


مهم‌ترین و بنیادی‌ترین آموزه‌ی همه‌ی پیامبران الاهی، آموزه‌ی توحید و یگانگی خداوند است؛ نخستین باوری که پیامبران در میان انسان‌ها درانداختند و آن را اصلی‌ترین رمز کمال و سعادت آدمی معرفی کردند، اعتقاد به وجود و صفات خداوند یگانه است؛ شاید بتوان گفت که در تاریخ دین‌ورزی در روی زمین، کم‌تر کسانی یافت می‌شده‌اند که وجود خداوند را نپذیرند و عالم را یکسره محصول تصادف بپندارند؛ بلکه هرگروهی بسته به محیط تربیتی خود به نیرو یا نیروهایی معتقد بوده که کار خلق و تدبیر امور عالم، به عهده آن‌هاست؛ قرآن کریم تصریح می‌کند که حتی مشرکان مکه، که در کفر و شرک خود بسیار سرسخت و مقاوم بودند، وجود خدای خالق دانای حکیم و مقتدر را قبول داشتند<ref>زخرف/۹</ref> ولی برای او شریکانی در عرض او قائل بودند که کارهای خداوند را به پیش می‌برند و در عالم هستی مؤثر و فاعل حقیقی‌اند؛ بنابر این می‌توان گفت که عمده‌ی پرسش‌ها و شبهات انسان‌ها در پیرامون صفات خداوند جریان یافته و می‌یابد؛ یکی از صفات خداوند، صفت اختیار است؛ به این معنا که او تحت اجبار هیچ فردی دست به عمل نمی‌زند و همه‌ی افعال او براساس حکمت و علم و قدرت و اراده‌ی نافذش تحقق می‌یابد؛<ref>بدیع السماوات و الارض و اذا قضا امرا فأنما یقول له کن فیکون؛ بقره/۱۱۷</ref> در نوشتار حاضر یکی از شبهاتی را که پیرامون اختیار خداوند در فضای مجازی مطرح شده و نفی آن را دست‌مایه‌ی نفی وجود خداوند قرار داده است، بررسی کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت.
چکیدهٔ شبهه


چکیده‌ی شبهه
چکیدهٔ نقد


اگر خداوند دارای اختیار باشد، باید با گزینه‌های مختلفی روبرو باشد تا از میان آن‌ها یکی را انتخاب کند و چون بنابر فرض، خداوند، علیم مطلق است و از آینده خبر دارد، پس می‌داند چه انتخابی می‌کند و این نشان می‌دهد که خداوند گزینه‌های مختلفی برای انتخاب ندارد؛ بلکه باید فقط بر اساس علم خود انتخاب کند؛ از این رو اختیار خداوند با علم او در تناقض است و موجودی که صفاتش متناقض است، اصلا نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ زمان‌مندی را هم نمی‌توان از علم و فعل او حذف کرد تا بتوان میان اختیار و علم او جمع کرد؛ چرا که هیچ موجودی، خارج از زمان به تصور نمی‌آید!
اولا اختیار یعنی توان انجام و ترک فعل، بدون اجبار و اضطرار و خداوند در این معنا مختار است؛ اما تردید، نشانهٔ نقص است و در ذات لایزال الهی راه ندارد؛ علم الهی، هم از صفات ذات و هم از صفات فعل اوست؛ از آنجا که ذات الهی، بسیط محض است پس در ذات او، هیچگونه دوگانگی نیست که بخواهد تعارض ایجاد کند؛ قدرت و علم الهی در مرتبهٔ ذات، غیریت مفهومی و عینیت مصداقی دارند؛ علم الهی در مقام فعل، همان فعل خداوند است که آن هم هیچ تعارضی با اختیار او ندارد؛ فعل خداوند به محض اراده، لباس هستی می‌پوشد فیاضیت او دایمی است؛ هیچ نیرویی او را بر انجام فعلی مجبور نکرده است؛ فیاضیت او قبلیت و بعدیت و زمان ندارد؛ فیض او از ازل و با یک اراده در عالم جاری است اما به علت ضعف قابلیت عالم ماده در دریافت آن، زمانی و تدریجی است!
 
چکیده‌ی نقد
 
اولا اختیار یعنی توان انجام و ترک فعل، بدون اجبار و اضطرار و خداوند در این معنا مختار است؛ اما تردید، نشانه‌ی نقص است و در ذات لایزال الهی راه ندارد؛ علم الهی، هم از صفات ذات و هم از صفات فعل اوست؛ از آنجا که ذات الهی، بسیط محض است پس در ذات او، هیچگونه دوگانگی نیست که بخواهد تعارض ایجاد کند؛ قدرت و علم الهی در مرتبه‌ی ذات، غیریت مفهومی و عینیت مصداقی دارند؛ علم الهی در مقام فعل، همان فعل خداوند است که آن هم هیچ تعارضی با اختیار او ندارد؛ فعل خداوند به محض اراده، لباس هستی می‌پوشد فیاضیت او دایمی است؛ هیچ نیرویی او را بر انجام فعلی مجبور نکرده است؛ فیاضیت او قبلیت و بعدیت و زمان ندارد؛ فیض او از ازل و با یک اراده در عالم جاری است اما به علت ضعف قابلیت عالم ماده در دریافت آن، زمانی و تدریجی است!


مقدمه
مقدمه


با اطمینان می‌توان گفت که تمام شبهاتی که بر اصل توحید و خداشناسی وارد می‌شود، ناشی از تصور ناصحیح ذات و صفات واجب الوجود است؛ در براهین اثبات خدا، بیان می‌شود که خداوند از هرنقص و هرمحدودیتی مبراست؛ از این رو هرصفت یا هرفعلی را نمی‌توان به او منسوب کرد؛ بدین سبب که برخی از صفات، هم برای خداوند و هم برای سایر مخلوقات و از جمله انسان، مشترکا به کار می‌رود، ممکن است برخی از افراد، با انطباق صفات مخلوقات بر خداوند دچار انحراف شوند و در نتیجه به انکار وجود او باور آرند؛ مهم‌ترین بخش از مسائل مربوط به الاهیات، خصوصا الاهیات بالمعنی الاخص، تصور دقیق و صحیح مفاهیم فلسفی است که اگر به درستی انجام نشود، پایه‌ی بسیاری از برداشت‌های نادرست و باطل قرار خواهد گرفت.
با اطمینان می‌توان گفت که تمام شبهاتی که بر اصل توحید و خداشناسی وارد می‌شود، ناشی از تصور ناصحیح ذات و صفات واجب الوجود است؛ در براهین اثبات خدا، بیان می‌شود که خداوند از هرنقص و هرمحدودیتی مبراست؛ از این رو هرصفت یا هرفعلی را نمی‌توان به او منسوب کرد؛ بدین سبب که برخی از صفات، هم برای خداوند و هم برای سایر مخلوقات و از جمله انسان، مشترکاً به کار می‌رود، ممکن است برخی از افراد، با انطباق صفات مخلوقات بر خداوند دچار انحراف شوند و در نتیجه به انکار وجود او باور آرند؛ مهم‌ترین بخش از مسائل مربوط به الهیات، خصوصاً الهیات بالمعنی الاخص، تصور دقیق و صحیح مفاهیم فلسفی است که اگر به درستی انجام نشود، پایهٔ بسیاری از برداشت‌های نادرست و باطل قرار خواهد گرفت.


آیا علم خداوند نافی اختیار اوست؟!
آیا علم خداوند نافی اختیار اوست؟!


ایرادگر شبهه برای اثبات تناقض میان علم و اختیار الهی، ابتدا تعریفی از آن دو ارائه می‌کند و سپس ادعای تناقض خویش را برپایه‌ی آن تعریف، مطرح می‌کند؛ وی می‌گوید: «مختار بودن به این معنی است که موجودی در یک زمان با چند گزینه نابرابر مواجه باشد و توانایی انتخاب یکی و همچنین رد دیگر گزینه‌ها را داشته باشد؛ یعنی اینکه او قبل از انتخاب، باید یک مرحله شک و تردید را پشت سر بگذارد تا به یقین برسد و سپس انتخاب کند!» نیز در تعریف علیم بودن می‌گوید: « علیم بودن خدا به این معنی است که باید از گذشته و حال و آینده‌ی همه‌ی امور آگاه باشد و بتواند پیش‌بینی کند.» در نتیجه «اگر موجودی، علیم باشد و از همه‌چیز خبردار باشد، نمی‌تواند دارای اختیار هم باشد! اگر آن موجود، توانایی پیش‌بینی انتخاب خود را دارد؛ پس حتما همان را انتخاب خواهد کرد؛ اما اگر مختار باشد، باید بتواند همان را که پیش‌بینی کرده بود انتخاب نکند».
ایرادگر شبهه برای اثبات تناقض میان علم و اختیار الهی، ابتدا تعریفی از آن دو ارائه می‌کند و سپس ادعای تناقض خویش را برپایهٔ آن تعریف، مطرح می‌کند؛ وی می‌گوید: «مختار بودن به این معنی است که موجودی در یک زمان با چند گزینه نابرابر مواجه باشد و توانایی انتخاب یکی و همچنین رد دیگر گزینه‌ها را داشته باشد؛ یعنی اینکه او قبل از انتخاب، باید یک مرحله شک و تردید را پشت سر بگذارد تا به یقین برسد و سپس انتخاب کند!» نیز در تعریف علیم بودن می‌گوید: «علیم بودن خدا به این معنی است که باید از گذشته و حال و آیندهٔ همهٔ امور آگاه باشد و بتواند پیش‌بینی کند.» در نتیجه «اگر موجودی، علیم باشد و از همه‌چیز خبردار باشد، نمی‌تواند دارای اختیار هم باشد! اگر آن موجود، توانایی پیش‌بینی انتخاب خود را دارد؛ پس حتماً همان را انتخاب خواهد کرد؛ اما اگر مختار باشد، باید بتواند همان را که پیش‌بینی کرده بود انتخاب نکند».


وی در ادامه به یک اشکال مقدر اشاره کرده و برای اینکه به گمان خود راه را بر جواب ببندد، زمان‌مندی را از ذاتیات موجودات معرفی می‌کند و آن را چنین تقریر می‌کند که اگر کسی بخواهد با نفی زمان از خداوند، علم سرمدی را با اختیار تام او به هم پیوند بزند، کاری عبث کرده و در این مسأله راه علاجی وجود ندارد!
وی در ادامه به یک اشکال مقدر اشاره کرده و برای اینکه به گمان خود راه را بر جواب ببندد، زمان‌مندی را از ذاتیات موجودات معرفی می‌کند و آن را چنین تقریر می‌کند که اگر کسی بخواهد با نفی زمان از خداوند، علم سرمدی را با اختیار تام او به هم پیوند بزند، کاری عبث کرده و در این مسئله راه علاجی وجود ندارد!


بررسی و نقد
بررسی و نقد
خط ۲۹: خط ۲۷:
در علم کلام برای اختیار، چندین معنی مطرح شده است:
در علم کلام برای اختیار، چندین معنی مطرح شده است:


1- گاهی مراد از اختیار، همان اراده است؛  
گاهی مراد از اختیار، همان اراده است؛
2-
#
3- گاهی مختار به معنی قادر است؛ یعنی کسی که توانایی انجام یا ترک فعلی را دارد؛
گاهی مختار به معنی قادر است؛ یعنی کسی که توانایی انجام یا ترک فعلی را دارد؛
4-
#
5- گاهی مراد از اختیار، مقابل اکراه است؛ اکراه یعنی فاعل فعل، کاری را از روی میل و شوق انجام نمی‌دهد، بلکه به سبب تهدید و ارعاب کسی انجام می‌دهد؛
گاهی مراد از اختیار، مقابل اکراه است؛ اکراه یعنی فاعل فعل، کاری را از روی میل و شوق انجام نمی‌دهد، بلکه به سبب تهدید و ارعاب کسی انجام می‌دهد؛
6-
#
7- گاهی مراد از اختیار، مقابل اضطرار است؛ اضطرار وقتی است که بیش از یک راه انحصاری برای فاعل باقی نمی‌ماند و چاره‌ای از انجام آن ندارد؛ در حالی که شوقی هم برای انجام آن ندارد؛
گاهی مراد از اختیار، مقابل اضطرار است؛ اضطرار وقتی است که بیش از یک راه انحصاری برای فاعل باقی نمی‌ماند و چاره‌ای از انجام آن ندارد؛ در حالی که شوقی هم برای انجام آن ندارد؛
8-
#
9- گاهی اختیار، مقابل اجبار است؛ اجبار وقتی است که عاملی خارجی، اختیار فاعل را سلب و او را به کاری وادار کند؛
گاهی اختیار، مقابل اجبار است؛ اجبار وقتی است که عاملی خارجی، اختیار فاعل را سلب و او را به کاری وادار کند؛
10-
#
11- گاهی به معنی قرار گرفتن در میان چندین گزینه است؛ یعنی فاعل، در برابر چندین مطلوب قرار می‌گیرد که انتخاب همه با هم در تزاحم است و در نتیجه، مردد می‌ماند؛<ref> . مصباح یزدی؛ محمد تقی، تعلیقات علی النهایه، قم، انتشارات سلمان فارسی، چاپ اول، ۱۴۰۵ هـ.ق، ص۴۵۳.</ref>
۱۱- گاهی به معنی قرار گرفتن در میان چندین گزینه است؛ یعنی فاعل، در برابر چندین مطلوب قرار می‌گیرد که انتخاب همه با هم در تزاحم است و در نتیجه، مردد می‌ماند؛<ref>. مصباح یزدی؛ محمد تقی، تعلیقات علی النهایه، قم، انتشارات سلمان فارسی، چاپ اول، ۱۴۰۵ هـ. ق، ص۴۵۳.</ref>
12-
۱۲-
حال باید بررسی کنیم که خداوند به کدام معنا مختار است و آیا در آن معنا، اختیار او با علمش در تناقض قرار می‌گیرد؟
حال باید بررسی کنیم که خداوند به کدام معنا مختار است و آیا در آن معنا، اختیار او با علمش در تناقض قرار می‌گیرد؟


معنای اول اختیار
معنای اول اختیار


باید توجه کنیم که ممکن است برخى اختيار و اراده را، به سبب اینکه میان آن‌ها همبستگى خاصى وجود دارد، با يكديگر اشتباه بگیرند؛ در صورتى كه اراده، از مقدمات اختيار به حساب می‌آید نه خود اختيار!<ref>سجادی؛ سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ هـ. ش، ج۱، ص۱۰۶ و ۱۳۰.</ref> اراده‌ی الهی با اراده‌ی انسان تفاوت می‌کند؛ زیرا اراده‌ی الهی، همان فعل اوست؛ یعنی همین که خداوند اراده‌، می‌کند، موجود می‌شود؛ اراده‌ی انسان، یک کیفیت نفسانی است، در حالی که اراده ی الهی، اعمال قدرت و ربوبیت است؛<ref>خویی؛ سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، قم، طبع دارالهادی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ.ق، ج۲، ص۳۶-۳۷و ص۷۲.</ref> بنابراین اراده الهی با علم او منافاتی ندارد؛ زیرا خداوند متعال آنچه را که در علم اوست اراده می‌کند؛ اشياء، پیش از مرتبه‌ی وجود عيني، داراي وجود علمي‌اند و خداي سبحان با اراده‌ی تكويني، به موجود علمي، به نحو تجلّي و نه به نحو تجافي،<ref>فاعلیت به نحو تجلی یعنی وجود اشیاء مانند نوری است که از خورشید حق تابیده می‌شود و اتصال او همیشه با خورشید برقرار است، نه مانند باران که اگر به زمین فرور آید دیگر در آسمان نیست؛ به این نحو از تنزل، تجافی گفته می‌شود.</ref> وجود عيني مي‏بخشد؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۹ هـ.ش، ج۶، ص۳۲۶.</ref> پس اراده‌ی الهی به علم او تعلق می‌گیرد. <ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ.ش، ج۲، ص۳۸۰.</ref>
باید توجه کنیم که ممکن است برخی اختیار و اراده را، به سبب اینکه میان آن‌ها همبستگی خاصی وجود دارد، با یکدیگر اشتباه بگیرند؛ در صورتی که اراده، از مقدمات اختیار به حساب می‌آید نه خود اختیار!<ref>سجادی؛ سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ هـ. ش، ج۱، ص۱۰۶ و ۱۳۰.</ref> ارادهٔ الهی با ارادهٔ انسان تفاوت می‌کند؛ زیرا ارادهٔ الهی، همان فعل اوست؛ یعنی همین که خداوند اراده، می‌کند، موجود می‌شود؛ ارادهٔ انسان، یک کیفیت نفسانی است، در حالی که ارادهٔ الهی، اعمال قدرت و ربوبیت است؛<ref>خویی؛ سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، قم، طبع دارالهادی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ. ق، ج۲، ص۳۶–۳۷و ص۷۲.</ref> بنابراین اراده الهی با علم او منافاتی ندارد؛ زیرا خداوند متعال آنچه را که در علم اوست اراده می‌کند؛ اشیاء، پیش از مرتبهٔ وجود عینی، دارای وجود علمی‌اند و خدای سبحان با ارادهٔ تکوینی، به موجود علمی، به نحو تجلّی و نه به نحو تجافی،<ref>فاعلیت به نحو تجلی یعنی وجود اشیاء مانند نوری است که از خورشید حق تابیده می‌شود و اتصال او همیشه با خورشید برقرار است، نه مانند باران که اگر به زمین فرور آید دیگر در آسمان نیست؛ به این نحو از تنزل، تجافی گفته می‌شود.</ref> وجود عینی می‌بخشد؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۹ هـ. ش، ج۶، ص۳۲۶.</ref> پس ارادهٔ الهی به علم او تعلق می‌گیرد.<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۸۰.</ref>


معنای دوم اختیار
معنای دوم اختیار


اختیار به این معنا، از صفات ذات الهی است؛ قادر یعنی فاعلی که اگر بخواهد، فعل را انجام می‌دهد و اگر بخواهد ترک می‌کند؛<ref>طوسی؛ خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، نشر دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ هـ ق، ص۲۶۹.</ref>به عبارت دیگر، قادربودن یعنی اینکه فاعل از روى آگاهى به خير بودن فعل و داشتن اختيار در برگزيدن آن، مبدأ فاعلى فعل باشد؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۱.</ref> بنابراين، عناصر مقوّم حقيقت قدرت عبارت است از: ۱. مبدئيت براى فعل؛ ۲. علم به خير بودن آن فعل براى فاعل؛ ۳. اختيار؛<ref>دقت شود که اختیار در این جا، همان طور که در ادامه مطرح می‌شود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه است، نه به معنای قدرت!</ref>
اختیار به این معنا، از صفات ذات الهی است؛ قادر یعنی فاعلی که اگر بخواهد، فعل را انجام می‌دهد و اگر بخواهد ترک می‌کند؛<ref>طوسی؛ خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، نشر دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ هـ ق، ص۲۶۹.</ref>به عبارت دیگر، قادربودن یعنی اینکه فاعل از روی آگاهی به خیر بودن فعل و داشتن اختیار در برگزیدن آن، مبدأ فاعلی فعل باشد؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۱.</ref> بنابراین، عناصر مقوّم حقیقت قدرت عبارت است از: ۱. مبدئیت برای فعل؛ ۲. علم به خیر بودن آن فعل برای فاعل؛ ۳. اختیار؛<ref>دقت شود که اختیار در این‌جا، همان‌طور که در ادامه مطرح می‌شود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه است، نه به معنای قدرت!</ref>


خدای سبحان همه‌ی اموری را كه مقوّم قدرت و سازنده‌ی حقيقت آن است را، به نحو اعلى و اتم و بالذات داراست؛ یعنی اوّلًا: او ذاتاً مبدأ فاعلى براى همه‌ی موجودات است؛ زيرا همه‌ی موجودات به او منتهى مى‏شوند و هستى خويش را از او دريافت مى‏كنند؛ ثانياً: او ذاتاً علم به نظام اصلح و احسن در اشيا دارد؛ ثالثاً: او ذاتاً در فعل خود صاحب اختيار است؛ زيرا مؤثرى غير از او نيست تا در او اثر بگذارد و او را بر انجام كارى اجبار و الزام کند و يا از انجام كارى بازش دارد؛ چه، غير از او هرچه هست، فعل او و اثر اوست و اثر، هرگز نمی‌تواند در مؤثر خود تأثير كند؛ بنابراين، واجب تعالى ذاتاً قادر است و قدرت، عين ذات اوست!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۵.</ref>
خدای سبحان همهٔ اموری را که مقوّم قدرت و سازندهٔ حقیقت آن است را، به نحو اعلی و اتم و بالذات داراست؛ یعنی اوّلًا: او ذاتاً مبدأ فاعلی برای همهٔ موجودات است؛ زیرا همهٔ موجودات به او منتهی می‌شوند و هستی خویش را از او دریافت می‌کنند؛ ثانیاً: او ذاتاً علم به نظام اصلح و احسن در اشیا دارد؛ ثالثاً: او ذاتاً در فعل خود صاحب اختیار است؛ زیرا مؤثری غیر از او نیست تا در او اثر بگذارد و او را بر انجام کاری اجبار و الزام کند یا از انجام کاری بازش دارد؛ چه، غیر از او هرچه هست، فعل او و اثر اوست و اثر، هرگز نمی‌تواند در مؤثر خود تأثیر کند؛ بنابراین، واجب تعالی ذاتاً قادر است و قدرت، عین ذات اوست!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۵.</ref>


به این معنا هم، علم الهی در تناقض با قدرت او نیست؛ بلکه علم، شرط قدرت است؛ به عبارت صحیح‌تر، علم الهی عین ذات اوست!
به این معنا هم، علم الهی در تناقض با قدرت او نیست؛ بلکه علم، شرط قدرت است؛ به عبارت صحیح‌تر، علم الهی عین ذات اوست!
خط ۶۱: خط ۵۹:
معنای ششم اختیار
معنای ششم اختیار


اختیار در معنای ششم، جایی است که فاعل در برابر انتخاب چندین مطلوب دچار تردید شود؛ حال آیا به این معنا می‌توان برای خداوند قائل به اختیار شد؟ اولا تردید و شک، خود ناشی از نقص است و در ذات خداوند کامل متعال محال است؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ.ش، ج۲، ص۳۶۵.</ref> ثانیا تزاحم و محدودیت در انتخابِ مطلوب، مخصوص عالم تزاحمات، یعنی عالم ماده است و چون خداوند، مجرد از ماده است، هیچگونه حدی برای او متصور نیست و از این رو تزاحم میان مطلوب‌ها، در ساحت وجود او، سالبه‌ی به انتفاء موضوع است! اختیار به معنای اخیر، مخصوص موجودات مادی است و آن هم فقط در مورد انسان مطرح می‌شود؛ حال اینکه اختیار به معنای اخیر برای خدا تصور نمی‌شود، موجب هیچ نقصی برای او نیست و به طریق اولی این اختیار هیچ گونه تناقضی با علم او ندارد‌!
اختیار در معنای ششم، جایی است که فاعل در برابر انتخاب چندین مطلوب دچار تردید شود؛ حال آیا به این معنا می‌توان برای خداوند قائل به اختیار شد؟ اولا تردید و شک، خود ناشی از نقص است و در ذات خداوند کامل متعال محال است؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۶۵.</ref> ثانیاً تزاحم و محدودیت در انتخابِ مطلوب، مخصوص عالم تزاحمات، یعنی عالم ماده است و چون خداوند، مجرد از ماده است، هیچگونه حدی برای او متصور نیست و از این رو تزاحم میان مطلوب‌ها، در ساحت وجود او، سالبهٔ به انتفاء موضوع است! اختیار به معنای اخیر، مخصوص موجودات مادی است و آن هم فقط در مورد انسان مطرح می‌شود؛ حال اینکه اختیار به معنای اخیر برای خدا تصور نمی‌شود، موجب هیچ نقصی برای او نیست و به طریق اولی این اختیار هیچ گونه تناقضی با علم او ندارد!


علم خداوند، عین ذات اوست!
علم خداوند، عین ذات اوست!
خط ۶۹: خط ۶۷:
اول: علم ذاتی خداوند
اول: علم ذاتی خداوند


علم ذاتی الهی، علم حضوری او به موجودات است، قبل از ایجاد، به نحو اجمال در عین کشف تفصیلی!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۲۵.</ref> یعنی علم الهی در مرتبه‌ی ذات، بسیط محض است و این گونه نیست که مثلا تمام اشیاء در علم الهی با تشخصات ماهوی وجود داشته باشند؛ بلکه وجود آن‌ها حقیقتی است واحد و دارای مراتب و عالی‌ترین مرتبه‌ی وجود، یعنی همان وجود خداوند است؛ علم الهی در مرتبه ذات، از مقوله علم به علت است؛ یعنی از آنجا که خداوند علم به خود دارد و خود نیز علت همه‌ی اشیا است، علم به تمام اشیا دارد؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحكمه المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۷، ربانی گلپایگانی؛ علی، عقاید استدلالی، مرکز نشر هاجر، چاپ چهارم، ۱۳۹۱ هـ ش، ج۱، ص۱۱۵.</ref>بدیهی است که هرکاملی، مراتب وجودی ناقص را هم دارد؛ بنابراین خداوند، همه‌ی کمالات وجودی را، که موجودات به صورت کثرت و تعدد دارند، به صورت وحدت و بساطت دارد‌!<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحكمه المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۲۷۲ و ۲۷۳.</ref> (آنچه خوبان همه دارند او یک جا دارد!) پس علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است؛ یعنی بسیط و واحد است و پس از موجود شدن اشیاء، چیزی بر علم او افزوده نمی‌شود؛ زیرا در مقام ذات او هیچ تغییری راه ندارد؛ از این نظر علم ازلی الهی به موجودات، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحكمه المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۹.</ref> حال سؤال این است که آیا علم الهی به این معنا، در تناقض با اختیار الهی قرار می‌گیرد؟ طبق معنای اول و معانی سوم تا پنجم برای اختیار، هیچ منافاتی وجود ندارد؛ اما میان اختیار به معنای قدرت الهی و علم ذاتی، این سؤال مطرح می‌شود که خداوند که علم تام به همه‌ی جزئیات عالم، قبل از ایجاد دارد و بنابر فرض، قادر مطلق هم هست، می‌تواند متعلق قدرت خود را خلاف علم خود قرار دهد؟ اگر چنین کند آیا خلاف علم خود رفتار نکرده است؟! و اگر نمی‌تواند، آیا این امر نشان از محدودیت قدرت او نیست؟! برای پاسخ به این سؤال باید مطلب دیگری روشن شود و آن چیستی و کیفیت صفات ذات الهی است؛ توضیح مطلب اینکه: هريك از صفات‏ ذاتي، عين ديگرى، از لحاظ مصداق، و غیر دیگری، از لحاظ مفهوم است و عينيت‏ آن‌ها با ذات و با یکدیگر، از لحاظ مصداق، منافاتى با مغايرت مفهومى آن‌ها ندارد؛ یعنی اشکالی ندارد که مفاهیمی مثل علم و قدرت را به ذات الهی نسبت دهیم، اما مصداق این مفاهیمِ کثیر، یک واحد بسیط باشد؛ همين معنا، يعنى عينيّت ذات و صفات و نفى تمایز مصداقى میان ذات و صفات، همان احديت ذات باری تعالی است؛ پس مفاهيمِ صفات، زائد بر ذات، ولى حقايق آن‌ها، عين ذات لایزال الاهی است؛<ref>طباطبایی محمد حسین، مجموعه رسائل، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۷، ج‏۱، ص: ۳۲.</ref>
علم ذاتی الهی، علم حضوری او به موجودات است، قبل از ایجاد، به نحو اجمال در عین کشف تفصیلی!<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۲۵.</ref> یعنی علم الهی در مرتبهٔ ذات، بسیط محض است و این گونه نیست که مثلاً تمام اشیاء در علم الهی با تشخصات ماهوی وجود داشته باشند؛ بلکه وجود آن‌ها حقیقتی است واحد و دارای مراتب و عالی‌ترین مرتبهٔ وجود، یعنی همان وجود خداوند است؛ علم الهی در مرتبه ذات، از مقوله علم به علت است؛ یعنی از آنجا که خداوند علم به خود دارد و خود نیز علت همهٔ اشیا است، علم به تمام اشیا دارد؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۷، ربانی گلپایگانی؛ علی، عقاید استدلالی، مرکز نشر هاجر، چاپ چهارم، ۱۳۹۱ هـ ش، ج۱، ص۱۱۵.</ref>بدیهی است که هرکاملی، مراتب وجودی ناقص را هم دارد؛ بنابراین خداوند، همهٔ کمالات وجودی را، که موجودات به صورت کثرت و تعدد دارند، به صورت وحدت و بساطت دارد!<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۲۷۲ و ۲۷۳.</ref> (آنچه خوبان همه دارند او یک جا دارد!) پس علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است؛ یعنی بسیط و واحد است و پس از موجود شدن اشیاء، چیزی بر علم او افزوده نمی‌شود؛ زیرا در مقام ذات او هیچ تغییری راه ندارد؛ از این نظر علم ازلی الهی به موجودات، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۹.</ref> حال سؤال این است که آیا علم الهی به این معنا، در تناقض با اختیار الهی قرار می‌گیرد؟ طبق معنای اول و معانی سوم تا پنجم برای اختیار، هیچ منافاتی وجود ندارد؛ اما میان اختیار به معنای قدرت الهی و علم ذاتی، این سؤال مطرح می‌شود که خداوند که علم تام به همهٔ جزئیات عالم، قبل از ایجاد دارد و بنابر فرض، قادر مطلق هم هست، می‌تواند متعلق قدرت خود را خلاف علم خود قرار دهد؟ اگر چنین کند آیا خلاف علم خود رفتار نکرده است؟! و اگر نمی‌تواند، آیا این امر نشان از محدودیت قدرت او نیست؟! برای پاسخ به این سؤال باید مطلب دیگری روشن شود و آن چیستی و کیفیت صفات ذات الهی است؛ توضیح مطلب اینکه: هریک از صفات ذاتی، عین دیگری، از لحاظ مصداق، و غیر دیگری، از لحاظ مفهوم است و عینیت آن‌ها با ذات و با یکدیگر، از لحاظ مصداق، منافاتی با مغایرت مفهومی آن‌ها ندارد؛ یعنی اشکالی ندارد که مفاهیمی مثل علم و قدرت را به ذات الهی نسبت دهیم، اما مصداق این مفاهیمِ کثیر، یک واحد بسیط باشد؛ همین معنا، یعنی عینیّت ذات و صفات و نفی تمایز مصداقی میان ذات و صفات، همان احدیت ذات باری تعالی است؛ پس مفاهیمِ صفات، زائد بر ذات، ولی حقایق آن‌ها، عین ذات لایزال الهی است؛<ref>طباطبایی محمد حسین، مجموعه رسائل، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۷، ج‏۱، ص: ۳۲.</ref>


حال از آنجا که قدرت، از صفات ذات است، با علم ذاتی الهی هیچگونه تعارضی ندارد؛ بلکه عین یکدیگرند! اینگونه نیست که خداوند، علمی جدا از ذات داشته باشد، آنگاه تصمیم بگیرد و سپس اراده کند و آنگاه قدرت او فعلی را محقق سازد! بنابراین در این جا این فرض اصلا مطرح نمی‌شود که متعلق قدرت خداوند، خلاف علم او باشد! زیرا در مرتبه‌ی ذات، اصلا هیچ کثرتی وجود ندارد تا موجب تعارض شود و کسی بخواهد با استفاده از اصل امتناع اجتماع متناقضین، منکر وجود خداوند شود!
حال از آنجا که قدرت، از صفات ذات است، با علم ذاتی الهی هیچگونه تعارضی ندارد؛ بلکه عین یکدیگرند! اینگونه نیست که خداوند، علمی جدا از ذات داشته باشد، آنگاه تصمیم بگیرد و سپس اراده کند و آنگاه قدرت او فعلی را محقق سازد! بنابراین در این‌جا این فرض اصلاً مطرح نمی‌شود که متعلق قدرت خداوند، خلاف علم او باشد! زیرا در مرتبهٔ ذات، اصلاً هیچ کثرتی وجود ندارد تا موجب تعارض شود و کسی بخواهد با استفاده از اصل امتناع اجتماع متناقضین، منکر وجود خداوند شود!


دوم : علم فعلی خداوند
دوم: علم فعلی خداوند


علم فعلی، همان علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد است؛ به عبارت دیگر، علم به موجودات است در مقام فعل، که البته علمی تفصیلی و حضوری است، ولی عین ذات نیست؛ زیرا فرض این است که علم در مقام فعل است و فعل هم خارج از ذات است؛ یعنی واقعیت موجودات در عین اینکه فعل خداوند است، علم خداوند نیز هست! درست مانند صورت‌های ذهنی انسان که هم علم انسانند و در نفس او حاضرند و هم فعل انسان و معلول او هستند!<ref>سبحانی؛ جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات موسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، ۱۴۲۸ هـ ق، ص۱۰۰.</ref>
علم فعلی، همان علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد است؛ به عبارت دیگر، علم به موجودات است در مقام فعل، که البته علمی تفصیلی و حضوری است، ولی عین ذات نیست؛ زیرا فرض این است که علم در مقام فعل است و فعل هم خارج از ذات است؛ یعنی واقعیت موجودات در عین اینکه فعل خداوند است، علم خداوند نیز هست! درست مانند صورت‌های ذهنی انسان که هم علم انسانند و در نفس او حاضرند و هم فعل انسان و معلول او هستند!<ref>سبحانی؛ جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، ۱۴۲۸ هـ ق، ص۱۰۰.</ref>


حال آیا می‌توان این فرض را مطرح کرد که علم الهی منافاتی با اختیار و قدرت الهی داشته باشد؟ این فرض در اینجا هم غلط است؛ زیرا علم در مرتبه فعل، همان خود فعل است و تحقق فعل، منوط به قدرت الهی است؛ بنابر این به هیچ یک از معانی اختیار، علم فعلی الهی منافاتی با اختیار ندارد! و همین که خداوند چیزی را خلق کرد، دال بر قدرت و اراده و اختیار او در خلق ان چیز است و این که مخلوقی، دارای نظام و حکمت است، خود نشانه‌ی علم خالق است و از این رو، فعل الهی دال بر قدرت و علم او در مقام ذات است!
حال آیا می‌توان این فرض را مطرح کرد که علم الهی منافاتی با اختیار و قدرت الهی داشته باشد؟ این فرض در اینجا هم غلط است؛ زیرا علم در مرتبه فعل، همان خود فعل است و تحقق فعل، منوط به قدرت الهی است؛ بنابر این به هیچ‌یک از معانی اختیار، علم فعلی الهی منافاتی با اختیار ندارد! و همین که خداوند چیزی را خلق کرد، دال بر قدرت و اراده و اختیار او در خلق ان چیز است و این که مخلوقی، دارای نظام و حکمت است، خود نشانهٔ علم خالق است و از این رو، فعل الهی دال بر قدرت و علم او در مقام ذات است!


نسبت زمان با علم و قدرت و فعل الهی
نسبت زمان با علم و قدرت و فعل الهی


از دیگر اشتباهاتی که درک نادرست از صفات الهی را در پی دارد، بحث زمان است؛ ذهن انسان از درک بی‌زمانی قاصر است؛ و از این رو افعال وصفات خداوند را هم زمانی درک و تحلیل می‌کند؛ در صورتی که زمان، مخصوص عالم ماده است؛ زیرا حرکت تنها در این عالم رخ می‌دهد؛<ref>برای فهمیدن معنای زمان و اقوال در این زمینه، رجوع شود به: حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات حکمت، جلد دوم.</ref>اساسا زمان‌مندی در عالم مجردات مطرح نمی‌شود؛ ذات الهی و به تبع آن، صفات ذاتی او، از قید هرگونه زمان آزاد است؛ <ref>مطهری، مرتضی، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۱، ج۲، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref> افعال خداوند نیز زمانی نیست و فیض او دائما در هستی جاری است؛ دقت کنید که قادربودن منافاتی با دوام فعل ندارد؛ یعنی اینکه خداوند دائم الفیض است و فیض او هرگز قطع نمی‌شود، نشانه‌ی مجبوربودن او به فیاضیت نیست و معیار قدرت، همان مبدأیت برای فعل و اختیار و علم است؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ.ش، ج۲، ص۳۳۸.</ref>در افعال الهی، خود فعل، در زمان رخ نمی‌دهد اما ظهور آن ممکن است زمانی باشد! به عبارت دیگر، خلقت الهی دفعی است نه تدریجی؛ یعنی همين كه هست‌شدن چيزى متعلق اراده‌ی خدا قرار گرفت، بدون درنگ لباس هستى مى‏پوشد اما در عالم خلق (ماده) به تدریج ظهور پیدا می‌کند؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ هـ ش، ج۱۷، ص۱۷۳.</ref> خلقت زمان‌بردار نیست؛ بلکه زمان هم خود ناشی از خلقت خداست؛ این مخلوقات‌اند که به علت ضعف قابلیت، برای هست شدن، مشمول زمان می‌گردند؛ از این رو اینگونه نیست که علم خداوند به حال و آینده و گذشته است و هرگاه که زمان فعلی رسید، قدرت او بر آن تعلق بگیرد؛ بلکه قدرت و علم و اراده‌ی او بر خلقت، دفعتا آمده است؛ اما این قبلیت و بعدیتِ حدوث برخی از مخلوقات نسبت به مخلوقات دیگر، ناشی از تدریجی‌بودن دریافت فیض از مبدأ فیاض است، نه ارسال فیض تدریجی از ان مبدأ! زیرا ماده برای دریافت فیض، نیاز به تغییر و حرکت دارد و این حرکت، قبلیت و بعدیت را پیش می‌آورد و در این جاست که زمان معنا پیدا می‌کند؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحكمه المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۴، ص۲۲۰.</ref> پس به این معنا هیچ اشکالی ندارد بگوییم که فعل خداوند در زمان انجام می‌شود؛ به عبارت دیگر علم فعلی الهی در این معنا، زمانی است و در زمان محقق می‌شود. <ref>خرازی؛ سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقاید الامامیه، قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ ق، ج۱، ص۴۷.</ref>  
از دیگر اشتباهاتی که درک نادرست از صفات الهی را در پی دارد، بحث زمان است؛ ذهن انسان از درک بی‌زمانی قاصر است؛ و از این رو افعال وصفات خداوند را هم‌زمانی درک و تحلیل می‌کند؛ در صورتی که زمان، مخصوص عالم ماده است؛ زیرا حرکت تنها در این عالم رخ می‌دهد؛<ref>برای فهمیدن معنای زمان و اقوال در این زمینه، رجوع شود به: حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات حکمت، جلد دوم.</ref>اساساً زمان‌مندی در عالم مجردات مطرح نمی‌شود؛ ذات الهی و به تبع آن، صفات ذاتی او، از قید هرگونه زمان آزاد است؛<ref>مطهری، مرتضی، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۱، ج۲، ص۲۲۱–۲۲۲.</ref> افعال خداوند نیز زمانی نیست و فیض او دائماً در هستی جاری است؛ دقت کنید که قادربودن منافاتی با دوام فعل ندارد؛ یعنی اینکه خداوند دائم الفیض است و فیض او هرگز قطع نمی‌شود، نشانهٔ مجبوربودن او به فیاضیت نیست و معیار قدرت، همان مبدأیت برای فعل و اختیار و علم است؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۳۸.</ref>در افعال الهی، خود فعل، در زمان رخ نمی‌دهد اما ظهور آن ممکن است زمانی باشد! به عبارت دیگر، خلقت الهی دفعی است نه تدریجی؛ یعنی همین که هست‌شدن چیزی متعلق ارادهٔ خدا قرار گرفت، بدون درنگ لباس هستی می‌پوشد اما در عالم خلق (ماده) به تدریج ظهور پیدا می‌کند؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ هـ ش، ج۱۷، ص۱۷۳.</ref> خلقت زمان‌بردار نیست؛ بلکه زمان هم خود ناشی از خلقت خداست؛ این مخلوقات‌اند که به علت ضعف قابلیت، برای هست شدن، مشمول زمان می‌گردند؛ از این رو اینگونه نیست که علم خداوند به حال و آینده و گذشته است و هرگاه که زمان فعلی رسید، قدرت او بر آن تعلق بگیرد؛ بلکه قدرت و علم و ارادهٔ او بر خلقت، دفعتاً آمده است؛ اما این قبلیت و بعدیتِ حدوث برخی از مخلوقات نسبت به مخلوقات دیگر، ناشی از تدریجی‌بودن دریافت فیض از مبدأ فیاض است، نه ارسال فیض تدریجی از ان مبدأ! زیرا ماده برای دریافت فیض، نیاز به تغییر و حرکت دارد و این حرکت، قبلیت و بعدیت را پیش می‌آورد و در این جاست که زمان معنا پیدا می‌کند؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۴، ص۲۲۰.</ref> پس به این معنا هیچ اشکالی ندارد بگوییم که فعل خداوند در زمان انجام می‌شود؛ به عبارت دیگر علم فعلی الهی در این معنا، زمانی است و در زمان محقق می‌شود.<ref>خرازی؛ سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقاید الامامیه، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ ق، ج۱، ص۴۷.</ref>


بررسی و نقد سوم
بررسی و نقد سوم


اگر ما بر مذاق ایرادگر شبهه پیش برویم و اختیار و علم الهی را به همان نحوی که او فهمیده است، بفهیمیم، بازهم هیچ تناقضی میان علم و اختیار خداوند وجود ندارد؛ انسان عاقلی را در نظر بگیرید که از پیش می‌داند اگر کنار دره‌ای برود خود را به پایین دره پرتاب نمی‌کند؛ حال اگر کنار دره رفت و خود را به پایین نینداخت، آیا مجبور بوده است که چنین نکند؟! آیا کسی هست که او را بدین معنا، مجبور بداند؛ هیچ عاقلی چنین حکمی نمی‌کند؛ بلکه دستکم پاره‌ای از افعال انسان هست که با علم پیشین و اطمینان درباره‌ی آن انجام می‌شود و هیچ کس هم او را مجبور نمی‌داند؛ بنابر این می‌توان گفت اصلا تصور ایرادگرشبهه‌ درباره‌ی مسأله‌ی علم و اختیار، حتی در مورد انسان هم، غلط است!
اگر ما بر مذاق ایرادگر شبهه پیش برویم و اختیار و علم الهی را به همان نحوی که او فهمیده است، بفهیمیم، بازهم هیچ تناقضی میان علم و اختیار خداوند وجود ندارد؛ انسان عاقلی را در نظر بگیرید که از پیش می‌داند اگر کنار دره‌ای برود خود را به پایین دره پرتاب نمی‌کند؛ حال اگر کنار دره رفت و خود را به پایین نینداخت، آیا مجبور بوده است که چنین نکند؟! آیا کسی هست که او را بدین معنا، مجبور بداند؛ هیچ عاقلی چنین حکمی نمی‌کند؛ بلکه دستکم پاره‌ای از افعال انسان هست که با علم پیشین و اطمینان دربارهٔ آن انجام می‌شود و هیچ‌کس هم او را مجبور نمی‌داند؛ بنابر این می‌توان گفت اصلاً تصور ایرادگرشبهه دربارهٔ مسألهٔ علم و اختیار، حتی در مورد انسان هم، غلط است!


نتیجه بحث
نتیجه بحث


بر اساس دلایل محکم عقلی و برهانی، خداوند قادر و عالم علی الاطلاق است و هیچ گونه تعارضی میان صفات او وجود ندارد؛ تأکیدی که بر تسبیح و تقدیس ذات الاهی در آیات قرآن کریم و روایات رفته است، گویای این حقیقت است که انسان باید او را متصف به صفات کمال بشناسد اما در عین حال از هرگونه نقص و کاستی هم، که مخصوص مخلوقات است، پیراسته بداند! نیز روشن شد که زمانی‌بودن، دلیل محدود‌بودن است و حال آنکه هیچگونه محدودیتی در ذات و صفات و افعال الهی، از آن جهت که از خداوند صادر می‌شود، وجود ندارد!  
بر اساس دلایل محکم عقلی و برهانی، خداوند قادر و عالم علی الاطلاق است و هیچ گونه تعارضی میان صفات او وجود ندارد؛ تأکیدی که بر تسبیح و تقدیس ذات الهی در آیات قرآن کریم و روایات رفته است، گویای این حقیقت است که انسان باید او را متصف به صفات کمال بشناسد اما در عین حال از هرگونه نقص و کاستی هم، که مخصوص مخلوقات است، پیراسته بداند! نیز روشن شد که زمانی‌بودن، دلیل محدودبودن است و حال آنکه هیچگونه محدودیتی در ذات و صفات و افعال الهی، از آن جهت که از خداوند صادر می‌شود، وجود ندارد!


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ =
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۷ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۶


شبهه

اگر خداوند دارای اختیار باشد، باید با گزینه‌های مختلفی روبرو باشد تا از میان آن‌ها یکی را انتخاب کند و چون بنابر فرض، خداوند، علیم مطلق است و از آینده خبر دارد، پس می‌داند چه انتخابی می‌کند و این نشان می‌دهد که خداوند گزینه‌های مختلفی برای انتخاب ندارد؛ بلکه باید فقط بر اساس علم خود انتخاب کند؛ از این رو اختیار خداوند با علم او در تناقض است و موجودی که صفاتش متناقض است، اصلاً نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ زمان‌مندی را هم نمی‌توان از علم و فعل او حذف کرد تا بتوان میان اختیار و علم او جمع کرد؛ چرا که هیچ موجودی، خارج از زمان به تصور نمی‌آید!

مهم‌ترین و بنیادی‌ترین آموزهٔ همهٔ پیامبران الهی، آموزهٔ توحید و یگانگی خداوند است؛ نخستین باوری که پیامبران در میان انسان‌ها درانداختند و آن را اصلی‌ترین رمز کمال و سعادت آدمی معرفی کردند، اعتقاد به وجود و صفات خداوند یگانه است؛ شاید بتوان گفت که در تاریخ دین‌ورزی در روی زمین، کم‌تر کسانی یافت می‌شده‌اند که وجود خداوند را نپذیرند و عالم را یکسره محصول تصادف بپندارند؛ بلکه هرگروهی بسته به محیط تربیتی خود به نیرو یا نیروهایی معتقد بوده که کار خلق و تدبیر امور عالم، به عهده آن‌هاست؛ قرآن کریم تصریح می‌کند که حتی مشرکان مکه، که در کفر و شرک خود بسیار سرسخت و مقاوم بودند، وجود خدای خالق دانای حکیم و مقتدر را قبول داشتند[۱] ولی برای او شریکانی در عرض او قائل بودند که کارهای خداوند را به پیش می‌برند و در عالم هستی مؤثر و فاعل حقیقی‌اند؛ بنابر این می‌توان گفت که عمدهٔ پرسش‌ها و شبهات انسان‌ها در پیرامون صفات خداوند جریان یافته و می‌یابد؛ یکی از صفات خداوند، صفت اختیار است؛ به این معنا که او تحت اجبار هیچ فردی دست به عمل نمی‌زند و همهٔ افعال او براساس حکمت و علم و قدرت و ارادهٔ نافذش تحقق می‌یابد؛[۲] در نوشتار حاضر یکی از شبهاتی را که پیرامون اختیار خداوند در فضای مجازی مطرح شده و نفی آن را دست‌مایهٔ نفی وجود خداوند قرار داده است، بررسی کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت.

چکیدهٔ شبهه

چکیدهٔ نقد

اولا اختیار یعنی توان انجام و ترک فعل، بدون اجبار و اضطرار و خداوند در این معنا مختار است؛ اما تردید، نشانهٔ نقص است و در ذات لایزال الهی راه ندارد؛ علم الهی، هم از صفات ذات و هم از صفات فعل اوست؛ از آنجا که ذات الهی، بسیط محض است پس در ذات او، هیچگونه دوگانگی نیست که بخواهد تعارض ایجاد کند؛ قدرت و علم الهی در مرتبهٔ ذات، غیریت مفهومی و عینیت مصداقی دارند؛ علم الهی در مقام فعل، همان فعل خداوند است که آن هم هیچ تعارضی با اختیار او ندارد؛ فعل خداوند به محض اراده، لباس هستی می‌پوشد فیاضیت او دایمی است؛ هیچ نیرویی او را بر انجام فعلی مجبور نکرده است؛ فیاضیت او قبلیت و بعدیت و زمان ندارد؛ فیض او از ازل و با یک اراده در عالم جاری است اما به علت ضعف قابلیت عالم ماده در دریافت آن، زمانی و تدریجی است!

مقدمه

با اطمینان می‌توان گفت که تمام شبهاتی که بر اصل توحید و خداشناسی وارد می‌شود، ناشی از تصور ناصحیح ذات و صفات واجب الوجود است؛ در براهین اثبات خدا، بیان می‌شود که خداوند از هرنقص و هرمحدودیتی مبراست؛ از این رو هرصفت یا هرفعلی را نمی‌توان به او منسوب کرد؛ بدین سبب که برخی از صفات، هم برای خداوند و هم برای سایر مخلوقات و از جمله انسان، مشترکاً به کار می‌رود، ممکن است برخی از افراد، با انطباق صفات مخلوقات بر خداوند دچار انحراف شوند و در نتیجه به انکار وجود او باور آرند؛ مهم‌ترین بخش از مسائل مربوط به الهیات، خصوصاً الهیات بالمعنی الاخص، تصور دقیق و صحیح مفاهیم فلسفی است که اگر به درستی انجام نشود، پایهٔ بسیاری از برداشت‌های نادرست و باطل قرار خواهد گرفت.

آیا علم خداوند نافی اختیار اوست؟!

ایرادگر شبهه برای اثبات تناقض میان علم و اختیار الهی، ابتدا تعریفی از آن دو ارائه می‌کند و سپس ادعای تناقض خویش را برپایهٔ آن تعریف، مطرح می‌کند؛ وی می‌گوید: «مختار بودن به این معنی است که موجودی در یک زمان با چند گزینه نابرابر مواجه باشد و توانایی انتخاب یکی و همچنین رد دیگر گزینه‌ها را داشته باشد؛ یعنی اینکه او قبل از انتخاب، باید یک مرحله شک و تردید را پشت سر بگذارد تا به یقین برسد و سپس انتخاب کند!» نیز در تعریف علیم بودن می‌گوید: «علیم بودن خدا به این معنی است که باید از گذشته و حال و آیندهٔ همهٔ امور آگاه باشد و بتواند پیش‌بینی کند.» در نتیجه «اگر موجودی، علیم باشد و از همه‌چیز خبردار باشد، نمی‌تواند دارای اختیار هم باشد! اگر آن موجود، توانایی پیش‌بینی انتخاب خود را دارد؛ پس حتماً همان را انتخاب خواهد کرد؛ اما اگر مختار باشد، باید بتواند همان را که پیش‌بینی کرده بود انتخاب نکند».

وی در ادامه به یک اشکال مقدر اشاره کرده و برای اینکه به گمان خود راه را بر جواب ببندد، زمان‌مندی را از ذاتیات موجودات معرفی می‌کند و آن را چنین تقریر می‌کند که اگر کسی بخواهد با نفی زمان از خداوند، علم سرمدی را با اختیار تام او به هم پیوند بزند، کاری عبث کرده و در این مسئله راه علاجی وجود ندارد!

بررسی و نقد

در علم کلام برای اختیار، چندین معنی مطرح شده است:

  1. گاهی مراد از اختیار، همان اراده است؛
  2. گاهی مختار به معنی قادر است؛ یعنی کسی که توانایی انجام یا ترک فعلی را دارد؛
  3. گاهی مراد از اختیار، مقابل اکراه است؛ اکراه یعنی فاعل فعل، کاری را از روی میل و شوق انجام نمی‌دهد، بلکه به سبب تهدید و ارعاب کسی انجام می‌دهد؛
  4. گاهی مراد از اختیار، مقابل اضطرار است؛ اضطرار وقتی است که بیش از یک راه انحصاری برای فاعل باقی نمی‌ماند و چاره‌ای از انجام آن ندارد؛ در حالی که شوقی هم برای انجام آن ندارد؛
  5. گاهی اختیار، مقابل اجبار است؛ اجبار وقتی است که عاملی خارجی، اختیار فاعل را سلب و او را به کاری وادار کند؛

۱۱- گاهی به معنی قرار گرفتن در میان چندین گزینه است؛ یعنی فاعل، در برابر چندین مطلوب قرار می‌گیرد که انتخاب همه با هم در تزاحم است و در نتیجه، مردد می‌ماند؛[۳] ۱۲- حال باید بررسی کنیم که خداوند به کدام معنا مختار است و آیا در آن معنا، اختیار او با علمش در تناقض قرار می‌گیرد؟

معنای اول اختیار

باید توجه کنیم که ممکن است برخی اختیار و اراده را، به سبب اینکه میان آن‌ها همبستگی خاصی وجود دارد، با یکدیگر اشتباه بگیرند؛ در صورتی که اراده، از مقدمات اختیار به حساب می‌آید نه خود اختیار![۴] ارادهٔ الهی با ارادهٔ انسان تفاوت می‌کند؛ زیرا ارادهٔ الهی، همان فعل اوست؛ یعنی همین که خداوند اراده، می‌کند، موجود می‌شود؛ ارادهٔ انسان، یک کیفیت نفسانی است، در حالی که ارادهٔ الهی، اعمال قدرت و ربوبیت است؛[۵] بنابراین اراده الهی با علم او منافاتی ندارد؛ زیرا خداوند متعال آنچه را که در علم اوست اراده می‌کند؛ اشیاء، پیش از مرتبهٔ وجود عینی، دارای وجود علمی‌اند و خدای سبحان با ارادهٔ تکوینی، به موجود علمی، به نحو تجلّی و نه به نحو تجافی،[۶] وجود عینی می‌بخشد؛[۷] پس ارادهٔ الهی به علم او تعلق می‌گیرد.[۸]

معنای دوم اختیار

اختیار به این معنا، از صفات ذات الهی است؛ قادر یعنی فاعلی که اگر بخواهد، فعل را انجام می‌دهد و اگر بخواهد ترک می‌کند؛[۹]به عبارت دیگر، قادربودن یعنی اینکه فاعل از روی آگاهی به خیر بودن فعل و داشتن اختیار در برگزیدن آن، مبدأ فاعلی فعل باشد؛[۱۰] بنابراین، عناصر مقوّم حقیقت قدرت عبارت است از: ۱. مبدئیت برای فعل؛ ۲. علم به خیر بودن آن فعل برای فاعل؛ ۳. اختیار؛[۱۱]

خدای سبحان همهٔ اموری را که مقوّم قدرت و سازندهٔ حقیقت آن است را، به نحو اعلی و اتم و بالذات داراست؛ یعنی اوّلًا: او ذاتاً مبدأ فاعلی برای همهٔ موجودات است؛ زیرا همهٔ موجودات به او منتهی می‌شوند و هستی خویش را از او دریافت می‌کنند؛ ثانیاً: او ذاتاً علم به نظام اصلح و احسن در اشیا دارد؛ ثالثاً: او ذاتاً در فعل خود صاحب اختیار است؛ زیرا مؤثری غیر از او نیست تا در او اثر بگذارد و او را بر انجام کاری اجبار و الزام کند یا از انجام کاری بازش دارد؛ چه، غیر از او هرچه هست، فعل او و اثر اوست و اثر، هرگز نمی‌تواند در مؤثر خود تأثیر کند؛ بنابراین، واجب تعالی ذاتاً قادر است و قدرت، عین ذات اوست![۱۲]

به این معنا هم، علم الهی در تناقض با قدرت او نیست؛ بلکه علم، شرط قدرت است؛ به عبارت صحیح‌تر، علم الهی عین ذات اوست!

معنای سوم تا پنجم اختیار

اگر مقصود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه و اضطرار باشد، باز هم خداوند مختار محض است؛ زیرا او قادر محض است و هیچ نیرویی فوق او نیست تا اختیارش را سلب کند و او را به کاری وادارد یا با تهدید، به کاری مجبورش کند یا محدودیتی برای او پیش بیآورد که دچار اضطرار شود! اختیار، به این معنا، هیچ منافاتی با علم مطلق پروردگار ندارد و از این رو هیچگونه تقابلی میان اختیار و علم الهی رخ نمی‌دهد؛[۱۳]در نتیجه، اختیار در تمام موارد فوق، قابل حمل بر خداوند بوده و هیچ منافاتی با علم مطلق او ندارد!

معنای ششم اختیار

اختیار در معنای ششم، جایی است که فاعل در برابر انتخاب چندین مطلوب دچار تردید شود؛ حال آیا به این معنا می‌توان برای خداوند قائل به اختیار شد؟ اولا تردید و شک، خود ناشی از نقص است و در ذات خداوند کامل متعال محال است؛[۱۴] ثانیاً تزاحم و محدودیت در انتخابِ مطلوب، مخصوص عالم تزاحمات، یعنی عالم ماده است و چون خداوند، مجرد از ماده است، هیچگونه حدی برای او متصور نیست و از این رو تزاحم میان مطلوب‌ها، در ساحت وجود او، سالبهٔ به انتفاء موضوع است! اختیار به معنای اخیر، مخصوص موجودات مادی است و آن هم فقط در مورد انسان مطرح می‌شود؛ حال اینکه اختیار به معنای اخیر برای خدا تصور نمی‌شود، موجب هیچ نقصی برای او نیست و به طریق اولی این اختیار هیچ گونه تناقضی با علم او ندارد!

علم خداوند، عین ذات اوست!

علم الهی در دو مرتبه مطرح می‌شود:

اول: علم ذاتی خداوند

علم ذاتی الهی، علم حضوری او به موجودات است، قبل از ایجاد، به نحو اجمال در عین کشف تفصیلی![۱۵] یعنی علم الهی در مرتبهٔ ذات، بسیط محض است و این گونه نیست که مثلاً تمام اشیاء در علم الهی با تشخصات ماهوی وجود داشته باشند؛ بلکه وجود آن‌ها حقیقتی است واحد و دارای مراتب و عالی‌ترین مرتبهٔ وجود، یعنی همان وجود خداوند است؛ علم الهی در مرتبه ذات، از مقوله علم به علت است؛ یعنی از آنجا که خداوند علم به خود دارد و خود نیز علت همهٔ اشیا است، علم به تمام اشیا دارد؛[۱۶]بدیهی است که هرکاملی، مراتب وجودی ناقص را هم دارد؛ بنابراین خداوند، همهٔ کمالات وجودی را، که موجودات به صورت کثرت و تعدد دارند، به صورت وحدت و بساطت دارد![۱۷] (آنچه خوبان همه دارند او یک جا دارد!) پس علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است؛ یعنی بسیط و واحد است و پس از موجود شدن اشیاء، چیزی بر علم او افزوده نمی‌شود؛ زیرا در مقام ذات او هیچ تغییری راه ندارد؛ از این نظر علم ازلی الهی به موجودات، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است؛[۱۸] حال سؤال این است که آیا علم الهی به این معنا، در تناقض با اختیار الهی قرار می‌گیرد؟ طبق معنای اول و معانی سوم تا پنجم برای اختیار، هیچ منافاتی وجود ندارد؛ اما میان اختیار به معنای قدرت الهی و علم ذاتی، این سؤال مطرح می‌شود که خداوند که علم تام به همهٔ جزئیات عالم، قبل از ایجاد دارد و بنابر فرض، قادر مطلق هم هست، می‌تواند متعلق قدرت خود را خلاف علم خود قرار دهد؟ اگر چنین کند آیا خلاف علم خود رفتار نکرده است؟! و اگر نمی‌تواند، آیا این امر نشان از محدودیت قدرت او نیست؟! برای پاسخ به این سؤال باید مطلب دیگری روشن شود و آن چیستی و کیفیت صفات ذات الهی است؛ توضیح مطلب اینکه: هریک از صفات ذاتی، عین دیگری، از لحاظ مصداق، و غیر دیگری، از لحاظ مفهوم است و عینیت آن‌ها با ذات و با یکدیگر، از لحاظ مصداق، منافاتی با مغایرت مفهومی آن‌ها ندارد؛ یعنی اشکالی ندارد که مفاهیمی مثل علم و قدرت را به ذات الهی نسبت دهیم، اما مصداق این مفاهیمِ کثیر، یک واحد بسیط باشد؛ همین معنا، یعنی عینیّت ذات و صفات و نفی تمایز مصداقی میان ذات و صفات، همان احدیت ذات باری تعالی است؛ پس مفاهیمِ صفات، زائد بر ذات، ولی حقایق آن‌ها، عین ذات لایزال الهی است؛[۱۹]

حال از آنجا که قدرت، از صفات ذات است، با علم ذاتی الهی هیچگونه تعارضی ندارد؛ بلکه عین یکدیگرند! اینگونه نیست که خداوند، علمی جدا از ذات داشته باشد، آنگاه تصمیم بگیرد و سپس اراده کند و آنگاه قدرت او فعلی را محقق سازد! بنابراین در این‌جا این فرض اصلاً مطرح نمی‌شود که متعلق قدرت خداوند، خلاف علم او باشد! زیرا در مرتبهٔ ذات، اصلاً هیچ کثرتی وجود ندارد تا موجب تعارض شود و کسی بخواهد با استفاده از اصل امتناع اجتماع متناقضین، منکر وجود خداوند شود!

دوم: علم فعلی خداوند

علم فعلی، همان علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد است؛ به عبارت دیگر، علم به موجودات است در مقام فعل، که البته علمی تفصیلی و حضوری است، ولی عین ذات نیست؛ زیرا فرض این است که علم در مقام فعل است و فعل هم خارج از ذات است؛ یعنی واقعیت موجودات در عین اینکه فعل خداوند است، علم خداوند نیز هست! درست مانند صورت‌های ذهنی انسان که هم علم انسانند و در نفس او حاضرند و هم فعل انسان و معلول او هستند![۲۰]

حال آیا می‌توان این فرض را مطرح کرد که علم الهی منافاتی با اختیار و قدرت الهی داشته باشد؟ این فرض در اینجا هم غلط است؛ زیرا علم در مرتبه فعل، همان خود فعل است و تحقق فعل، منوط به قدرت الهی است؛ بنابر این به هیچ‌یک از معانی اختیار، علم فعلی الهی منافاتی با اختیار ندارد! و همین که خداوند چیزی را خلق کرد، دال بر قدرت و اراده و اختیار او در خلق ان چیز است و این که مخلوقی، دارای نظام و حکمت است، خود نشانهٔ علم خالق است و از این رو، فعل الهی دال بر قدرت و علم او در مقام ذات است!

نسبت زمان با علم و قدرت و فعل الهی

از دیگر اشتباهاتی که درک نادرست از صفات الهی را در پی دارد، بحث زمان است؛ ذهن انسان از درک بی‌زمانی قاصر است؛ و از این رو افعال وصفات خداوند را هم‌زمانی درک و تحلیل می‌کند؛ در صورتی که زمان، مخصوص عالم ماده است؛ زیرا حرکت تنها در این عالم رخ می‌دهد؛[۲۱]اساساً زمان‌مندی در عالم مجردات مطرح نمی‌شود؛ ذات الهی و به تبع آن، صفات ذاتی او، از قید هرگونه زمان آزاد است؛[۲۲] افعال خداوند نیز زمانی نیست و فیض او دائماً در هستی جاری است؛ دقت کنید که قادربودن منافاتی با دوام فعل ندارد؛ یعنی اینکه خداوند دائم الفیض است و فیض او هرگز قطع نمی‌شود، نشانهٔ مجبوربودن او به فیاضیت نیست و معیار قدرت، همان مبدأیت برای فعل و اختیار و علم است؛[۲۳]در افعال الهی، خود فعل، در زمان رخ نمی‌دهد اما ظهور آن ممکن است زمانی باشد! به عبارت دیگر، خلقت الهی دفعی است نه تدریجی؛ یعنی همین که هست‌شدن چیزی متعلق ارادهٔ خدا قرار گرفت، بدون درنگ لباس هستی می‌پوشد اما در عالم خلق (ماده) به تدریج ظهور پیدا می‌کند؛[۲۴] خلقت زمان‌بردار نیست؛ بلکه زمان هم خود ناشی از خلقت خداست؛ این مخلوقات‌اند که به علت ضعف قابلیت، برای هست شدن، مشمول زمان می‌گردند؛ از این رو اینگونه نیست که علم خداوند به حال و آینده و گذشته است و هرگاه که زمان فعلی رسید، قدرت او بر آن تعلق بگیرد؛ بلکه قدرت و علم و ارادهٔ او بر خلقت، دفعتاً آمده است؛ اما این قبلیت و بعدیتِ حدوث برخی از مخلوقات نسبت به مخلوقات دیگر، ناشی از تدریجی‌بودن دریافت فیض از مبدأ فیاض است، نه ارسال فیض تدریجی از ان مبدأ! زیرا ماده برای دریافت فیض، نیاز به تغییر و حرکت دارد و این حرکت، قبلیت و بعدیت را پیش می‌آورد و در این جاست که زمان معنا پیدا می‌کند؛[۲۵] پس به این معنا هیچ اشکالی ندارد بگوییم که فعل خداوند در زمان انجام می‌شود؛ به عبارت دیگر علم فعلی الهی در این معنا، زمانی است و در زمان محقق می‌شود.[۲۶]

بررسی و نقد سوم

اگر ما بر مذاق ایرادگر شبهه پیش برویم و اختیار و علم الهی را به همان نحوی که او فهمیده است، بفهیمیم، بازهم هیچ تناقضی میان علم و اختیار خداوند وجود ندارد؛ انسان عاقلی را در نظر بگیرید که از پیش می‌داند اگر کنار دره‌ای برود خود را به پایین دره پرتاب نمی‌کند؛ حال اگر کنار دره رفت و خود را به پایین نینداخت، آیا مجبور بوده است که چنین نکند؟! آیا کسی هست که او را بدین معنا، مجبور بداند؛ هیچ عاقلی چنین حکمی نمی‌کند؛ بلکه دستکم پاره‌ای از افعال انسان هست که با علم پیشین و اطمینان دربارهٔ آن انجام می‌شود و هیچ‌کس هم او را مجبور نمی‌داند؛ بنابر این می‌توان گفت اصلاً تصور ایرادگرشبهه دربارهٔ مسألهٔ علم و اختیار، حتی در مورد انسان هم، غلط است!

نتیجه بحث

بر اساس دلایل محکم عقلی و برهانی، خداوند قادر و عالم علی الاطلاق است و هیچ گونه تعارضی میان صفات او وجود ندارد؛ تأکیدی که بر تسبیح و تقدیس ذات الهی در آیات قرآن کریم و روایات رفته است، گویای این حقیقت است که انسان باید او را متصف به صفات کمال بشناسد اما در عین حال از هرگونه نقص و کاستی هم، که مخصوص مخلوقات است، پیراسته بداند! نیز روشن شد که زمانی‌بودن، دلیل محدودبودن است و حال آنکه هیچگونه محدودیتی در ذات و صفات و افعال الهی، از آن جهت که از خداوند صادر می‌شود، وجود ندارد!

منابع

  1. زخرف/۹
  2. بدیع السماوات و الارض و اذا قضا امرا فأنما یقول له کن فیکون؛ بقره/۱۱۷
  3. . مصباح یزدی؛ محمد تقی، تعلیقات علی النهایه، قم، انتشارات سلمان فارسی، چاپ اول، ۱۴۰۵ هـ. ق، ص۴۵۳.
  4. سجادی؛ سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ هـ. ش، ج۱، ص۱۰۶ و ۱۳۰.
  5. خویی؛ سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، قم، طبع دارالهادی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ. ق، ج۲، ص۳۶–۳۷و ص۷۲.
  6. فاعلیت به نحو تجلی یعنی وجود اشیاء مانند نوری است که از خورشید حق تابیده می‌شود و اتصال او همیشه با خورشید برقرار است، نه مانند باران که اگر به زمین فرور آید دیگر در آسمان نیست؛ به این نحو از تنزل، تجافی گفته می‌شود.
  7. جوادی آملی؛ عبداله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۹ هـ. ش، ج۶، ص۳۲۶.
  8. جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۸۰.
  9. طوسی؛ خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، نشر دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ هـ ق، ص۲۶۹.
  10. طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۱.
  11. دقت شود که اختیار در این‌جا، همان‌طور که در ادامه مطرح می‌شود، اختیار در مقابل اجبار و اکراه است، نه به معنای قدرت!
  12. طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۵۵.
  13. طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه، ترجمه و شرح علی شیروانی، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج‏۳، ص: ۳۲۷.
  14. جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۶۵.
  15. طباطبایی؛ محمد حسین، نهایه الحکمه (تعلیقات فیاضی)، قم، انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ هـ ق، ج۴، ص۱۱۲۵.
  16. شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۷، ربانی گلپایگانی؛ علی، عقاید استدلالی، مرکز نشر هاجر، چاپ چهارم، ۱۳۹۱ هـ ش، ج۱، ص۱۱۵.
  17. شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۲۷۲ و ۲۷۳.
  18. شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۶، ص۱۷۹.
  19. طباطبایی محمد حسین، مجموعه رسائل، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۷، ج‏۱، ص: ۳۲.
  20. سبحانی؛ جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، ۱۴۲۸ هـ ق، ص۱۰۰.
  21. برای فهمیدن معنای زمان و اقوال در این زمینه، رجوع شود به: حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات حکمت، جلد دوم.
  22. مطهری، مرتضی، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۱، ج۲، ص۲۲۱–۲۲۲.
  23. جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۳۸.
  24. طباطبایی؛ محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ هـ ش، ج۱۷، ص۱۷۳.
  25. شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج‏۴، ص۲۲۰.
  26. خرازی؛ سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقاید الامامیه، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ ق، ج۱، ص۴۷.