نامه ۳۱ نهج البلاغه و عصمت امام حسن(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
خط ۲۸: خط ۲۸:
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
== مطالعه بیشتر ==
== مطالعه بیشتر ==
* کتاب پند جاوید، محمدتقی مصباح یزدی.
* پند جاوید، محمدتقی مصباح یزدی.
* فرزندم این‌چنین باید بود: شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه، اصغر طاهر زاده.
* فرزندم این‌چنین باید بود: شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه، اصغر طاهر زاده.
* شرحی بر نامه ۳۱ نهج البلاغه، عبدالمجید زهادت.
* شرحی بر نامه ۳۱ نهج البلاغه، عبدالمجید زهادت.

نسخهٔ ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۱۶

سؤال

آیا خطاب امیرالمؤمنین در نامه ۳۱ نهج البلاغه به امام حسن با عصمت ان حضرت ناسازگار نیست: «إِلَی الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِینَه الْأَیَّامِ وَ رَمِیَّه الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْیَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِیمِ الْمَنَایَا وَ أَسِیرِ الْمَوْتِ وَ حَلِیفِ الْهُمُومِ وَ قَرِینِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِیفَه الْأَمْوَات»؟


سند

نامه ۳۱ نهج البلاغه از جمله مشهورترین نامه‌ها و وصایای امیرالمؤمنین است که پیش از نهج البلاغه، توسط مرحوم کلینی در کتاب «الرسائل» و مرحوم حسن بن عبدالله عسکری (از اساتید شیخ صدوق) در کتاب «الزواجر و المواعظ» و نیز ابن شعبه حرانی در «تحف العقول»[۱] نقل شده است. شیخ صدوق نیز بخش‌هایی از آن را در دو بخش از کتاب «من لایحضره الفقیه» آورده است. پس از سید رضی و کتاب نهج البلاغه نیز این نامه در کتاب «کشف المحجه لثمره المهجه»[۲] تألیف سید بن طاووس و با اسناد متعدد نقل شده است. مجموعه اسنادی که بزرگان برای این نامه نقل کرده‌اند بالغ بر شش سند است.[۳]

مخاطب نامه

در اکثر نقل‌ها، مخاطب نامه را امام حسن -(ع)- معرفی کرده‌اند و تنها در یک نقل محمدبن حنفیه به عنوان مخاطب معرفی شده است.[۴] برخی از شارحان نیز[۵] بر مخاطب بودن محمد حنفیه باور دارند.[۶] ظاهراً دلیل این گروه آن است که برخی تعبیرات نامه از جمله: «عبد الدنیا؛ بنده دنیا»، «تاجر الغرور؛ تاجر فریب و نیرنگ»، «صریع الشهوات؛ زمین‌خورده شهوت‌ها» و «یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَی‏؛ پیش از آنکه هوا و هوس بر تو هجوم آورد»، با مقام عصمت امام حسن –(ع)- سازگاری ندارد. همچنین در بخشی از نامه عبارتی وجود دارد که حضرت علی می‌فرمایند: «إنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالِیَه؛ قلب نوجوان، همچون زمین ناکشته است» و از آنجا که امام حسن –(ع)- در هنگام بازگشت از جنگ صفین که نامه نگارش شده، حدود سی پنج سال داشته‌اند، مخاطب نامه نمی‌تواند آن بزرگوار باشد.[۷]

ابن ابی الحدید، شارح معتزلی نهج البلاغه با توجه به یکی از عبارات این نامه،[۸] مقام عصمت امیرالمؤمنین‏ «ع» را انکار کرده است.[۹]

نگاه عمومی به مخاطبین

پاسخی که نسبت به هر دو اشکال از سوی شارحان نهج البلاغه و به ویژه این نامه مطرح شده این است که؛ قصد و انگیزه حضرت امیر –(ع)- از نگارش این نامه صرفاً این نبوده که وصیت و مواعظی را به فرزند خود امام حسن –(ع)- بنمایند، بلکه هدف اصلی و اساسی ایشان آن است که عموم مردم از آن نامه استفاده کنند.[۱۰]

اینگونه سخن گفتن که در ابتدا موقعیت وصیت کننده را معین می‌کند، سپس موقعیت وصیت شونده را تبیین می‌نماید، این معنا را می‌رساند که من به عنوان امام معصوم، برای معصوم دیگری وصیت نمی‌کنم، بلکه فقط به عنوان پدری پیر که عمری را سپری کرده و مُشرف به مرگ است و با معلومات و تجربیات فراوان از زندگانی خود و گذشتگان، برای مخاطبی وصیت می‌کند که هنوز همه مشکلات زندگی را درک نکرده و مصائب فراوان دیگری بر سر راه اوست که باید با آنها دست و پنجه نرم کند. اگر حضرت علی –(ع)- می‌فرمود: این وصیت از جانب من (که امامی معصوم هستم) به فرزندم (که او نیز معصوم است)، می‌باشد، دیگران انگیزه‌ای برای گوش سپردن به چنین وصیتی نداشتند؛ چرا که می‌گفتند، صحبتی بین دو امام معصوم رد و بدل شده و به ما ربطی ندارد. پس حضرت خود را تنزل می‌دهند و در موقعیتی خاص فرض می‌کند و در قالب گفتگویی که بین پدری پیر و پسر جوان او انجام گرفته است، سخن می‌گویند تا همه جوان‌های دیگر نیز بتوانند از این وصیت استفاده کنند.[۱۱] چه بسا بتوان گفت که این نامه، مکاتبه‌ای نمادین بین یک پدر با تجربه و سرد و گرم دوران چشیده، با فرزندی کم تجربه و نیازمند راهنمایی است.

البته همانگونه که اشاره شد بنابر برخی نقل‌ها مخاطب نامه محمد بن حنفیه است و از آنجا که ایشان صاحب مقام عصمت نبوده، از این رو سؤال و اشکال مطرح شده به خودی خود منتفی خواهد شد.

به هر حال این روایت به‌طور فراوان در منابع حدیثی گوناگون نقل شده و با توجه به مضامین بلند و عمیق آن و نیز اسناد قابل قبول، می‌توان نسبت به صدور آن از سوی حضرت امیر –(ع)- اطمینان حاصل کرد و اشکالات مطرح شده را نیز یا با توضیحاتی که ذکر شد مرتفع نمود یا اینکه از ابتدا مخاطب نامه را محمد بن حنفیه بدانیم که دیگر با این اشکالات مواجه نگردیم. در هر صورت این اشکالات نباید ما را نسبت به محتوای عالی نامه غافل نماید. علاوه بر آن در تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۱ص۳۰. قرآن هم به روش خطابه به در می‌گوید تا دیوار بشنود نازل شده است برخی از احادیث معصوم نیز از باب به در می‌گوید تا دیوار بشنود است.



مطالعه بیشتر

  • پند جاوید، محمدتقی مصباح یزدی.
  • فرزندم این‌چنین باید بود: شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه، اصغر طاهر زاده.
  • شرحی بر نامه ۳۱ نهج البلاغه، عبدالمجید زهادت.


منابع

  1. ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص۶۸ به بعد.
  2. ابن طاووس، علی، کشف المحجه لثمره المهجه، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ج۱، ص۲۱۸.
  3. ر. ک. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امرالمومنین، قم، انتشارات امام علی بن ابی طالب، اول، ۱۳۹۰، ج۹، ص۴۵۷ به نقل از مصادر نهج البلاغه، ج۳، ص۳۰۷.
  4. علامه محمدتقی مجلسی می‌گوید: «علمای ما در نسبت دادن این وصیت به امام حسن و محمد بن حنفیه اختلاف نظر دارند». رک: مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسه کوشانپور، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ج۱۳، ص۸۰.
  5. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، بی‌جا، مؤسسه نصر، ۱۳۸۴، ج۵، ص۲.
  6. لازم است ذکر شود که وصیت مستقلی از امیرالمؤمنین به محمد بن حنفیه در کتب حدیثی نقل شده است. رک: مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسه کوشانپور، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ج۴، ص۳۸۴.
  7. ر. ک. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امرالمومنین، قم، انتشارات امام علی بن ابی طالب، اول، ۱۳۹۰، ص۴۶۰.
  8. ای بنی انی لما رایتنی قد بلغت‌سنا … او ان انقص فی رایی کما نقصت فی جسمی؛ پسرم هنگامیکه دیدم سالیانی از من گذشت … یا در رای نظرم کاستی پدید آید، چنان‌که در جسمم پدید آمد.
  9. قوله: «او ان انقص رایی‏» هذا یدل علی بطلان قول من قال: انه لا یجوز ان ینقص فی رایه وان الامام معصوم عن امثال ذلک؛ عزالدین ابوحامد، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۳۳۷، ج۱۶، ص۶۶.
  10. عزالدین ابوحامد، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۳۳۷، ج۱۶، ص۶۶.
  11. مصباح یزدی، محمدتقی، پند حاوید، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ص۱۷.