دلیل عقلی اثبات وجود امام زمان(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «==داد== دیدگاه شیعه و اهل سنت را به صورت کلی در مورد امامت بیان کنید؟ مفهوم اما...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۰۲

داد

دیدگاه شیعه و اهل سنت را به صورت کلی در مورد امامت بیان کنید؟ مفهوم امامت نزد شیعه با مفهوم آن نزد اهل سنت متفاوت است. اهل سنت مقام امامت را انتصابی و از فروع دین بر می شمارد اما شیعه امامت را مقامی الهی دانسته، امام را جانشین پیامبر در همه مقامات او غیر از وحی و آن را از اصول دین می داند.

دیدگاه اهل سنت

اهل سنت امامت را صرف یک مسئولیت ظاهری در حد ریاست حکومت دینی می‌دانند و معتقدند تکلیف مردم است که خلیفه تعیین کنند و به همین جهت آنرا از فروع دین می‌شمارند.[۱]

دیدگاه تشیع

شیعه از اصول دین می داند امامت ار دیدگاه شیعه، مقام جانشینی رسول خدا(ص)، در تربیت انسانها، حفظ و تبیین احکام دین، حکومت، اجرای قوانین الهی و قضاوت است بنابراین امام همه ویژگی های پیامبر بجز وحی را داراست.

علامه طباطبائی در رابطه با مقام امامت می‌گوید: قرآن در آیاتی که از جعل و نصب امامت سخن می‌گوید هدایت را در کنار آن ذکر می‌نماید و معلوم می‌شود هدایتی که از شؤون امامت شمرده شده به معنای بیان راه نیست، زیرا خدا ابراهیم ـ(ع) ـ را بعد از مقام نبوت و رسالت که لازمه اش هدایت و بیان راه است و بعد از مقام خلّت به عنوان امام معرفی کرده، پس هدایتی که منصب امام است دستگیری خلق است نه صرف راهنمائی؛ و هدایت امام یک نوع تصرف تکوینی از طریق نفوذ روحانی در قلبهای آماده و هموار کردن راه برای بردن دلها به سوی کمال و هدایت حقیقی و منتقل نمودن شان از مرتبه مصنوعی خاصی به مرتبه دیگر و تحقق بخشیدن به اهداف دین است و کسی به چنین مقامی با شرافت نائل می‌شود که قبلاً خودش به این نوع هدایت رسیده باشد و کسی که هدایت یافته و به هدایت دیگران نیازی ندارد و هدایت او بر اساس قابلیت‌ها به دیگران می‌رسد، معصوم و امام است و طبعاً کسیکه به هدایت دیگران نیازمند است معصوم و امام نخواهد بود.[۲] و لذا به اعتقاد شیعه روح امامت همان بعد معنوی آن، یعنی خلافت کلی الهی و خالی نبودن زمین از حجت خداست و این امر از اصول دین است؛ و دو مسئله مرجعیت دینی یعنی خلافت در تبیین واقعی دین و حفظ آن و مسئله حکومت و اجرای قوانین الهی از آثار و شؤونات آن است، زیرا:

ارتقای امام به مقامات معنوی، قرب الهی ورسیدن به درجه عصمت موجب می‌شود که او زعیم سیاسی و مرجع دینی و حافظ دین از تحریف باشد. به بیان دیگر آن مقامات معنوی در مرتبه علت و این وظائف در مرتبه معلول است یعنی چون ائمه ـ(ع) ـ عصمت دارند باید حافظ دین و حاکم مسلمین باشند و با وجود امام معصوم دیگران را نشاید که حتی عهده‌دار خلافت ظاهری بشود چون مسئله حکومت فرع از فروع امامت و یک امر طفیلی نظیر مسئله حکومت پیغمبر است که در زمان حضرت کسی این تصور را هم نمی‌کرد که حکومت به شوری باشد یا به شکل دیگری.

بنابراین امامت استمرار خط نبوت است از نظر حفظ کردن و شناساندن دین؛ و به همان دلیل که عصمت آورنده قانون الهی لازم است، عصمت حافظ و مفسر آن قانون ضروری است؛ و همانطوریکه خطا و گناه در رساننده قانون الهی غرض از بعثت را که هدایت است، باطل می‌کند، خطا در مفسر و مجری قانون موجب اضلال است؛ بنابراین به تناسب قانون الهی وجود مفسر معصوم بعد از پیغمبر(ص) برای آن لازم است، زیرا چه بسا مردم در فهم قانون خدا دچار آراء مختلفی شده و به خطا بروند و چون شریعت اسلام ابدی و کاربرد قرآن در هدایت عمومی و تربیت انسانی و حل مشکلات و رفع اختلافات همیشگی است و بشر تا روز قیامت ملزم اند بطور صحیح به دستورات آن عمل کنند و عمل صحیح در گرو تبیین بدور از خطا و معصومانه، آن است؛ لازم است برای رسیدن به این هدف خدا خود برای فهماندن صحیح قانون خود معلّمی را (که از جهت کمال عقلی به معرفت و یقین به آیات خداوند و از جهت ارادی به مقام صبر که حبس نفس است از هر چه مکروه خدا است و عمل بر هرچه محبوب او است، رسیده باشد) بعد از پیغمبر(ص) معین کند که بیان او حق محض بوده و همه برای فهمیدن ظرافت معارف، سنن و قوانین الهی به او مراجعه کنند؛ و شناختن چنین معلّمی بدون نص از جانب خدا، برای بشر مقدور نیست چون مقام عصمت از حیطه درک بشر خارج است. امام رضا ـ(ع) ـ در این رابطه می‌فرماید:

«همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و عمقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا به انتخاب خویش کسی را بعنوان امام منصوب کنند.»[۳] مدعای اصلی شیعه در بحث امامت در این سطح از اهمیت است و خصوص حکومت بعد از پیغمبر(ص) یکی از ابعاد گسترده آن است. شیعه بر مدعای خویش ادله دارد که به برخی اشاره می‌شود:

۱) مطابق قرآن ابراهیم ـ(ع) ـ بعد از مقام نبوت و رسالت که ملازم عصمت و هدایت و راهنمایی اوست، به امامت می‌رسد و قرآن از امامت به عهد الهی یاد کرده و آنرا از ظالمین بطور مطلق نفی نموده است.[۴] (چه در گذشته ظالم بوده باشد و چه الان، چه به شرک و گناه به خود ستم کرده باشد و چه به دیگران) معلوم می‌شود امام باید معصوم از خطا و گناه باشد.

۲) در آیات زیادی خدا جعل و نصب امام و خلیفه را به خود نسبت داده است.[۵] و آنرا به انتخاب مردم واگذار نکرده است. این مطلب معلوم می‌شود، امامت نظیر مقام نبوت منصب الهی است، پس خود خدا باید آنرا معرفی نماید؛ و خداوند هم در آیات ولایت، امامت، مودّت، تطهیر، تبلیغ و آیه اولی الامر … امام را معرفی نموده است؛ و نیز پیغمبر(ص) امام بعد از خود را در روایات متواتر معرفی کرده است. همچنین با وجود انسان معصوم که آیات، روایات و عقل بر عصمتش دلالت دارد، نوبت به امامت غیر معصوم نمی‌رسد. در این زمینه فقط به مفاد یک آیه اشاره می‌شود: فخر رازی از علمای اهل سنت در ذیل آیه ای که می‌فرماید: «ای اهل ایمان از خدا و رسول و صاحبان امر از میان خود اطاعت کنید» می‌گوید: صاحبان امر غیر از معصومین کسان دیگری نمی‌توانند باشند، زیرا امر کردن خدا به اطاعت مطلقه از غیر معصوم محال است.[۶]

۳) نصب امام معصوم: عنایت خدا به بندگانش می‌باشد، زیرا امام بشر را به اطاعت از خدا نزدیک و از معصیت او دور می‌نماید و لطف و عنایت بر خدا واجب است.[۷]

مراد از این وجوب، ضرورت عقلی است یعنی نصب امام همچون ضرورت نبوت مقتضای حکمت خداست و ترک آن مستلزم نقص در ساحت خداوندی او و در نتیجه محال است پس انجام آن ضرورت دارد و نیاز انسان به لطف خدا جای هیچگونه تردیدی نیست زیرا بشر به جهت عدم عصمت چه بسا حریم انسانیت را شکسته و مرتکب گناه شود و تجربه نشان داده که وجود رهبر پرهیزکار در جامعه، در التزام افراد به موازین دینی و اخلاقی نقش مؤثری دارد و بر این اساس ضرورت ایجاب می‌کند که به هدف حفظ و اجراء قانون الهی، در هر عصری امامی باشد که وظائف پیغمبر را به عهده بگیرد تا نقض غرض از نزول قرآن که هدایت بشر است، لازم نیاید.

  1. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، دار احیاء التراث العربی، چهارم، بی تا، ج۱، ص۱۹۱.
  2. علامه طباطبائی، محمد حسین، المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا، ج۱۴، ص۴۲۸، و ج۱، ص۴۱۴.
  3. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، کتاب الحجه، باب نادر فضل الامام، قم، اسوه، ۱۳۷۵، هـ. ش ج۲، ص۱۱۹.
  4. بقره / ۱۲۴.
  5. بقره/ ۱۲۴؛ انبیاء/ ۷۳، سجده/ ۲۴، ص/ ۲۶؛ طه/۲۹.
  6. فخر رازی، محمد، تفسیر کبیر، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ هـ. ق، ج۱، ص۱۴۴.
  7. علامه حلی، حسن بن مطهر، کشف المراد، قم، نشر اسلامی، چاپ هفتم، ۱۴۱۷ق، ص۴۹۰.