اومانیسم: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
اومانیسم درباب هویّت واقعی انسان او را موجودی کاملاً مستقل، خودکفا و فارغ از هرگونه تکلیف میداند، آنها با معیار قرار دادن انسان برای همه چیز آموزههای کلیسا و دین سنتی مسیحیت را خرافی پنداشتند و در پی یافتن الگوی فکری مطلوب خویش به اندیشههای یونان و روم باستان روی آوردند، و در این راستا به تفسیر جدید از دین خدا، نفی دین و تعالیم مسیحیت، پذیرش خدا و نفی هر دین خاص، شکاکیت در دین و سرانجام انکار کامل دین و خدا دست زدند، و لذا تفکر اومانیستی و نگرش آنها در باب انسان هیچگونه سنخیتی با ادیان و حتی با دین مسحیت ندارد.<ref>رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره) چاپ اوّل، ۱۳۷۹، ص۵۱–۲۶.</ref> و برای روشنتر شدن این ادّعا برخی از مبانی و مولفّههای انسان مداری و پیامدهای آن را بررسی میکنیم و سپس به نقد تفکّر اومانیستی میپردازیم. | اومانیسم درباب هویّت واقعی انسان او را موجودی کاملاً مستقل، خودکفا و فارغ از هرگونه تکلیف میداند، آنها با معیار قرار دادن انسان برای همه چیز آموزههای کلیسا و دین سنتی مسیحیت را خرافی پنداشتند و در پی یافتن الگوی فکری مطلوب خویش به اندیشههای یونان و روم باستان روی آوردند، و در این راستا به تفسیر جدید از دین خدا، نفی دین و تعالیم مسیحیت، پذیرش خدا و نفی هر دین خاص، شکاکیت در دین و سرانجام انکار کامل دین و خدا دست زدند، و لذا تفکر اومانیستی و نگرش آنها در باب انسان هیچگونه سنخیتی با ادیان و حتی با دین مسحیت ندارد.<ref>رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره) چاپ اوّل، ۱۳۷۹، ص۵۱–۲۶.</ref> و برای روشنتر شدن این ادّعا برخی از مبانی و مولفّههای انسان مداری و پیامدهای آن را بررسی میکنیم و سپس به نقد تفکّر اومانیستی میپردازیم. | ||
الف: آزادي و اختيار: جنبش اومانيستي راه حلي جهت مقابله با فشار و استبداد سردمداران كليسا در قرون وسطي بود و تصميم داشت تا ديگربار اختيار انسان را كه سران روحاني كليسا به كلّي از وي سلب كرده بودند به او باز گرداند آنها قصد داشتند تا دست كساني را كه ادعا داشتند بين انسان و خدا، و زمين و آسمان واسطه هستند (امّا خود از هيچ بيعدالتي فروگذار نميكردند) كوتاه كنند و خود بر قلمرو زندگي خويش حكومت كنند لذا بر خودمختاري و خودرهبري انساني تأكيدي افراطي مينمودند.<ref>صانعپور، مريم، نقدي بر مبناي معرفت شناسي اومانيستي، مؤسسه فرهنگي دانش، چاپ اوّل، ۱۳۷۸، ص۱۰.</ref> | |||
ب: طبيعت گرايي: جنبش مزبور در صدد بود تا لذائذ مربوط به طبيعت جسماني را در مقابل توجّه افراطي به جنبه روحاني «در نظام كليسا» مطرح سازد و حتي آن لذائذ را هدف نهايي فعاليتهاي بشري تلقي نمايد تا جايي كه اين جنبش اصولاً نقش زهد و پرهيزكاري را عامل منفي در كسب لذت و سود ميداند. از طرف ديگر عدّهاي از اومانيستها معتقد شدند خرد آدمي كه از نظر آنان برابر خرد خدا بود قدرت حكومت و فرمان روايي بر انسان و نظام بشري را داراست. | |||
ج روانشناسي: انسان به عنوان يك فرد و موجودي يگانه و منحصر به فرد است و بايد به همين صورت به وسيله روانشناسان و روان پزشكان شناسايي و درمان شود ... هر فردي به خاطر زندگي و اعمالش مسئول است و ميتواند در هر زمان به طوري از طريق آگاهي و اراده خلاقانه در نظرات و رفتارش تغيير ايجاد كند. مفهوم خويش براي بيشتر روانشناسان اومانيست يك نقطه محوري ميباشد. | |||
د: مذهب: در اين نظام بر شايستگي شخصيتي افراد انساني تأكيد دارد امّا اين اصطلاح در بردارنده ايمان به خداوند نيست در حالي كه حلقه مشخصي، مبتني بر بيخدايي در اومانيسم به چشم ميخورد که از اشكال مختلف مذهبي به منظور ترويج ارزشهاي شخصي انساني نيز استفاده ميشود. | |||
هـ ـ مدارا: در تساهل و مداراي اومانيستي تمام صاحبان عقايد به وحدت عقيده فرا خوانده ميشوند خواه عقيده فلسفي باشد يا ديني؛ و اگر ديني است، خواه توحيدي باشد و يا بتپرستي و خرافات.<ref>همان، از ص۲۳ تا ۲۹.</ref> | |||
== مولفههای انسان مداری و پیامدهای آن == | == مولفههای انسان مداری و پیامدهای آن == | ||
خط ۴۴: | خط ۵۴: | ||
نگرش انسان مداران از تساهل و تسامح با آنچه در تعالیم ادیان آسمانی به ویژه اسلام آمده، به کلی از جهات مختلف ناسازگار، بلکه متضاد است؛ زیرا از یک سو مبانی تساهل و تسامح (بشری بودن و نسبیّت ارزشها و معرفت) با بینشهای دینی سازگار نیست. و در بینش دینی خاستگاه ارزشها خداوند است نه انسان و این ارزشها از اطلاق و پشتوانه یقین برخوردار است و از سوی دیگر، اسلام، تساهل و تسامح در مورد هر دینی (حتی ادیان غیر آسمانی) را نمیپذیرد و به عبارت دیگر روح اسلام با کثرتگرایی دینی منافات دارد.<ref>همان، ص۴۹–۴۶.</ref> | نگرش انسان مداران از تساهل و تسامح با آنچه در تعالیم ادیان آسمانی به ویژه اسلام آمده، به کلی از جهات مختلف ناسازگار، بلکه متضاد است؛ زیرا از یک سو مبانی تساهل و تسامح (بشری بودن و نسبیّت ارزشها و معرفت) با بینشهای دینی سازگار نیست. و در بینش دینی خاستگاه ارزشها خداوند است نه انسان و این ارزشها از اطلاق و پشتوانه یقین برخوردار است و از سوی دیگر، اسلام، تساهل و تسامح در مورد هر دینی (حتی ادیان غیر آسمانی) را نمیپذیرد و به عبارت دیگر روح اسلام با کثرتگرایی دینی منافات دارد.<ref>همان، ص۴۹–۴۶.</ref> | ||
==سرانجام تفكّر اومانيستي== | |||
هنگامي كه معيار و ميزان همه چيز انسان قرار گرفت ملاك خوبي و بد نيز به تعداد افراد انساني متعدد شد و سرانجام مفاهيمي مانند خير و شرّ، حق و باطل، عدالت و ظلم و... معناي خود را از دست داد. سير نهيليسم اروپايي بعد از نيچه را «هرمان رانوسينيك» چنين شرح ميدهد؛ در آغاز قرن بيستم، تكيه بر فرديت و آزادي شخصي موجب انكار هر آرمان عيني نظام ارزشي گرديد. اين مرحله را ميتوان «غير واقعي ساختن واقعيت» ناميد و آثار آن را در انزوا، گوشهگيري افراد و از هم پاشيدن آخرين پيوندهاي آرماني... به طور كلّي در نفي همه ارزشهاي فرهنگي بشر به خوبي ميبينيم در چنين وضعي انسان خود را پايبند هيچ چيز نميداند و بيخيال زندگي ميكند. انسان ديگر نه ايمان به خدا دارد نه به كفر و بيايماني، نه بر ضد اولي ميشود و نه به ديگري پناه ميبرد و حتي از بحث درباره اين مفاهيم هم بيزار است، ديگر نه نيكي برايش معني دارد نه بدي نه خودش را مسئول ميداند نه گناهكار، و نه مكلف به تكليفي خاص و به همين مناسبت نه اصلاح طلب است نه انقلابي، نه خوش بين نه بدبين، نه اخلاقي نه ضد اخلاق، نه به مشيت الهي اعتقاد دارد نه به جبر زمانه، به عبارت ديگر در بيتعهدي محض به سر ميبرد.<ref>همان، ص۱۱۵.</ref> | |||
بنابر آنچه که گذشت روشن شد که غربیان هیچگاه در عمل موفق به جمع بین دو مقوله دین و اومانیسم نگشتند بلکه با طرد دین به اصول و مبانی اومانیسم عمل کردند. | بنابر آنچه که گذشت روشن شد که غربیان هیچگاه در عمل موفق به جمع بین دو مقوله دین و اومانیسم نگشتند بلکه با طرد دین به اصول و مبانی اومانیسم عمل کردند. | ||
خط ۵۰: | خط ۶۳: | ||
== مطالعه بیشتر == | == مطالعه بیشتر == | ||
۱ـ احمدی، بابک، معمای مدرنیته، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷. | ۱ـ توني، ديويس، اومانيسم، عباس مخبر. | ||
۲ـ لوگوف، ژاك، روشن فكران قرون وسطي. | |||
۳ـ بابك، احمد، مدرنيته و انديشه انتقادي. | |||
۴ـ نوروزي، حسين علي، صورت بندي مدرنيته. | |||
۵ـ بيات، عبدالرسول، فرهنگ واژه¬ها، قم، انتشارات مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني. | |||
۶.احمدی، بابک، معمای مدرنیته، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷. | |||
{{پایان مطالعه بیشتر}} | {{پایان مطالعه بیشتر}} | ||
نسخهٔ ۲۲ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۳
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
آیا اومانیسم با دین قابل جمع است اگر پاسخ منفی است پس چگونه غربیها این دو مقوله را جمع کردهاند؟
اساس تفكّر اومانيستي بر ارج نهادن به مقام و منزلت انسان مي¬باشد و از آنجا كه فشار و اختناق كليساي قرون وسطي ارزش و حيثيت انساني افراد را خدشه دار نموده بود و به نام مذهب، آزادي و اختيار انسانها را از آن سلب كرده بود نهضت ادبي ـ فلسفي اومانيستي در صدد اعاده حيثيّت انسان به عنوان موجودي آزاد و مختار برآمد و به مقابله با ارباب كليسا پرداخت و چنين بود كه تلقي اومانيستها از تنافي دين و آزادي به گسستگي كامل آنان از دين الهي انجاميد تا جايي كه در مسير شكلگيري تفكّر اومانيستي آنان در مبناي آگاهي و معرفت نيز به «من» انساني بسنده نمودند!
شايان توجّه است كه فلسفه اومانيستي در مسير خود دچار تناقضي عجيب گرديد به اين ترتيب كه طرح ارزش و منزلت انسان در نهايت به پوچي و بيارزشي آدمي منجر گرديد و از طريق طرح اختيار و آزادي آدمي، جبر و اسارت بشر تحقق يافت و اين همه از آنجا نشأت گرفت كه انسان در مقام مبنا و خواستگاه معرفت، به خلقِ انسان و جهان بريده از تعاليم آسماني پرداخت و حتي در زمينه علم و آگاهي نيز دچار تناقض گرديد.
معنا و مفهوم اومانیسم
اصطلاح اومانیسم را که در فارسی با واژههایی مانند انسانگرایی، انسان مداری، مکتب اصالت انسان، و انسان دوستی و… از آن یاد میکنند معنای رایج آن، نگرش یا فلسفهای است که با نهادن انسان در مرکز تاملات خود، اصالت را به رشد و شکوفایی انسان میدهد به عبارت دیگر اومانیسم، طبق تعریفی که اومانیستها ارائه میدهند، یعنی اندیشیدن و عمل کردن با آگاهی و تأکید بر حیثیت انسانی و کوشیدن برای دستیابی به انسانیت اصیل[۱] بنابراین بهطور خلاصه میتوان گفت اومانیسم به هر نوع فلسفهای که منزلت ویژهای برای انسان قائل است و او را مقیاس همه چیز قرار میدهد اطلاق میشود.
اومانیسم درباب هویّت واقعی انسان او را موجودی کاملاً مستقل، خودکفا و فارغ از هرگونه تکلیف میداند، آنها با معیار قرار دادن انسان برای همه چیز آموزههای کلیسا و دین سنتی مسیحیت را خرافی پنداشتند و در پی یافتن الگوی فکری مطلوب خویش به اندیشههای یونان و روم باستان روی آوردند، و در این راستا به تفسیر جدید از دین خدا، نفی دین و تعالیم مسیحیت، پذیرش خدا و نفی هر دین خاص، شکاکیت در دین و سرانجام انکار کامل دین و خدا دست زدند، و لذا تفکر اومانیستی و نگرش آنها در باب انسان هیچگونه سنخیتی با ادیان و حتی با دین مسحیت ندارد.[۲] و برای روشنتر شدن این ادّعا برخی از مبانی و مولفّههای انسان مداری و پیامدهای آن را بررسی میکنیم و سپس به نقد تفکّر اومانیستی میپردازیم. الف: آزادي و اختيار: جنبش اومانيستي راه حلي جهت مقابله با فشار و استبداد سردمداران كليسا در قرون وسطي بود و تصميم داشت تا ديگربار اختيار انسان را كه سران روحاني كليسا به كلّي از وي سلب كرده بودند به او باز گرداند آنها قصد داشتند تا دست كساني را كه ادعا داشتند بين انسان و خدا، و زمين و آسمان واسطه هستند (امّا خود از هيچ بيعدالتي فروگذار نميكردند) كوتاه كنند و خود بر قلمرو زندگي خويش حكومت كنند لذا بر خودمختاري و خودرهبري انساني تأكيدي افراطي مينمودند.[۳]
ب: طبيعت گرايي: جنبش مزبور در صدد بود تا لذائذ مربوط به طبيعت جسماني را در مقابل توجّه افراطي به جنبه روحاني «در نظام كليسا» مطرح سازد و حتي آن لذائذ را هدف نهايي فعاليتهاي بشري تلقي نمايد تا جايي كه اين جنبش اصولاً نقش زهد و پرهيزكاري را عامل منفي در كسب لذت و سود ميداند. از طرف ديگر عدّهاي از اومانيستها معتقد شدند خرد آدمي كه از نظر آنان برابر خرد خدا بود قدرت حكومت و فرمان روايي بر انسان و نظام بشري را داراست.
ج روانشناسي: انسان به عنوان يك فرد و موجودي يگانه و منحصر به فرد است و بايد به همين صورت به وسيله روانشناسان و روان پزشكان شناسايي و درمان شود ... هر فردي به خاطر زندگي و اعمالش مسئول است و ميتواند در هر زمان به طوري از طريق آگاهي و اراده خلاقانه در نظرات و رفتارش تغيير ايجاد كند. مفهوم خويش براي بيشتر روانشناسان اومانيست يك نقطه محوري ميباشد.
د: مذهب: در اين نظام بر شايستگي شخصيتي افراد انساني تأكيد دارد امّا اين اصطلاح در بردارنده ايمان به خداوند نيست در حالي كه حلقه مشخصي، مبتني بر بيخدايي در اومانيسم به چشم ميخورد که از اشكال مختلف مذهبي به منظور ترويج ارزشهاي شخصي انساني نيز استفاده ميشود.
هـ ـ مدارا: در تساهل و مداراي اومانيستي تمام صاحبان عقايد به وحدت عقيده فرا خوانده ميشوند خواه عقيده فلسفي باشد يا ديني؛ و اگر ديني است، خواه توحيدي باشد و يا بتپرستي و خرافات.[۴]
مولفههای انسان مداری و پیامدهای آن
۱. اعتقاد عمومی انسان مداران بر این است که مسئله اساسی و محوری وجود آدمی، سر و سامان یافتن زندگی فردی و اجتماعی او بر طبق موازین عقلی است نه کشف اراده خداوند در مورد این موجود خاکی، آنها به خودکفایی و استقلال عقل انسانی در شناخت خود، هستی، سعادت واقعی و راه رسیدن به آن باور داشتند و در بعد معرفت شناختی معتقد بودند چیزی که با قدرت عقلانی بشر قابل کشف نباشد وجود ندارد و به همین دلیل در بُعد هستی شناختی هرگونه موجود ماوارء طبیعی از قبیل خدا، وحی، معاد و اعجاز را آنگونه که در بینش دینی مطرح است، مدعیاتی غیرقابل اثبات میپنداشتند و در بعد ارزش شناختی نیز بر این باور بودند که ارزشهای اخلاقی و حقوقی را باید با استمداد از عقل بشری تعیین کرد.[۵]
دامنه و گستره عقلگرایی و تجربهگرایی آنچنان وسیع و گسترده بود که زمینههای مختلف اخلاقی، سیاست، تعلیم و تربیت، اقتصاد، حقوق، دینشناسی، و… را تحت تأثیر جدی خود قرار داده بود. در زمینه اخلاق آنان معتقد بودند ارزشها و باید و نبایدهای اخلاقی تنها بر مبنای عقل و وجدان و اخلاق علمی و نه بر اساس آموزههای دینی، استوار میشود. والتر لیپمن در کتاب «مقدمهای بر اخلاقیات» مینویسد: مردم نیازمند یافتن معیارهای اخلاقی در تجربه بشری هستند و باید… با این باور زندگی کنند که آنچه برای انسان ضروری و بر او لازم است این نیست که اراده خویش را با اراده خدا منطبق سازند بلکه باید خواست انسان با بهترین شناخت نسبت به شرایط سعادت بشری منطبق باشد.[۶]
۲. اومانیستها معتقدند انسان، آزاد به دنیا آمده است و باید از هر قید و بندی جز آنچه خود برای خود تعیین میکند آزاد باشد؛ آنها بر این باور بودند که بشر باید آزادی خود را در طبیعت و جامعه تجربه کند و خود بر سرنوشت خویش حاکم شود. و این انسان است که حقوق خویش را تعیین میکند؛ نه اینکه تکلیفی از مافوق برای او تعیین شود، در این دیدگاه انسان حق دارد؛ نه تکلیف، اومانیستها معتقدند که فقط ادبیات کلاسیک، ماهیت بشر را در آزادی کامل فکری و اخلاقی نشان داده است؛ زیرا به هر کس اجازه میدهد هر فکر، اندیشه و باوری را که میخواهد داشته باشد و ارزشهای اخلاقی و حقوقی را نسبی، قابل تغییر و غیر ثابت معرفی میکند و بر این باور است که نظامهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی باید با انسان و آزادی وی همساز شوند، نه آنکه انسان با آنها منطبق گردد به این ترتیب آزادی مورد نظر اومانیستها، نه تنها ارزشهای دینی را لازم الاجرا نمیداند بلکه هر نوع سلطه و ارزش غیر اومانیستی را بیارزش و بیاعتبار میداند.
۳. اومانیستها، از تساهل و تسامح مطلق جانبداری میکند و آن را سمبل مبارزه با فرهنگ حاکم در قرون وسطا و رجوع به رم و یونان قدیم و مقتضای آزادی وارج نهادن به انسان میدانند. آنها بر این عقیدهاند که معتقدات دینی نوع انسان، از درون وی سرچشمه میگیرد و امری ماورایی نیست؛ درون مایه این معتقدات، وحدت بنیادین و اساسی دارند و امکان صلح جهانی وجود دارد. این نگرش که بر نفی ادّعای انحصاری حقانیت و رستگاری هر نظام ارزش و هر دینی مبتنی است هیچیک از نظامهای ارزشی و معرفتی را حق نمیداند و به نوعی نسبیگرایی مطلق در ارزش و معرفت معتقد است و به همین دلیل حاکمیت هر دین و نظا م ارزشی را تنها به خواست و اراده فرد یا جامعه وا میگذارد.[۷]
البته باید توجه داشت به دلیل تنوع انسان مداران و دیدگاههای ویژه هر گروه، برخی از مولفهها را ذکر کردیم و ممکن است امور یاد شده نسبت به برخی از اومانیستها از استلزامات و نتایج عملی باشد نه جزء مولفهها.
نقد و بررسی تفکر اومانیستی
تناقض اندیشه و عمل، یکی از نقدهای اساسی تفکر اومانیستی است. جنبش اومانیستی به جای ارج نهادن به مقام انسان، انسان را در عمل قربانی این افیون جدید کرده و مدّعیان انسان مداری از این واژه برای تأمین منافع خویش سوء استفاده کردند. گروه کثیری از انسانها در جامعه به نام انسان مداری مدرن سرکوب میشدند، نازیسم، فاشیسم، استالینیسم و امپریالیسم، همزاد و هم تبار و همراه با اومانیسم بوده است.[۸] به همین دلیل برخی از دانشمندان با تعابیری مانند «جنبش ضد انسانی» مفهومی گول زننده» «مولد نازیسم، فاشیسم»، «پوچگرایی»، «پرورش دهنده منش ضد انسانی» و «توجیهگر مراکز قدرت» از آن یاد کردهاند.[۹]
بیدلیل بودن مدعیات اومانیستی و مبانی آن، نقطه ضعف اومانیسم است. اومانیستها بیش از آن که در پرتو براهین و دلایل، آنچه را که مدّعی آن بودند، نتیجهگیری کنند، گرفتار نوعی حرکت احساسی و عاطفی در برابر حاکمیت کلیسا، دلباختگی و شیفتگی در برابر رم و یونان باستان شده بودند.
سومین نقدی که بر اکثر قریب به اتفاق اومانیستها وارد است طبیعتگرایی آنان نسبت به انسان است در حالیکه از دیدگاه اسلام و حتی خود دین مسیح انسان فقط در بعد مادی و طبیعی خلاصه نمیشود و او دارای ساحتی غیر مادی است که هویت واقعی او را تشکیل میدهد و کمالات، فضایل وسعادت انسانی در پرتو رشد دادن آن است.[۱۰]
افراط در خود کفایی عقلی انسان
عقل و خردورزی، موهبتی الهی و به تعبیر روایات، حجت درونی خدا در کنار انبیای الهی به عنوان حجت بیرونی است؛ بنابراین هرگونه مخالفت با اومانیسم را نمیتوان به معنای مخالفت با اهمیت دادن به عقل و خرد ورزی دانست. آنچه درنقد اومانیسم در این خصوص مطرح میشود، افراط در اهیمت دادن به عقل، برتری فرد بر خدا و فردگرایی را به جای خداگرایی نهادن است از منظر دین، عقل، انسان را به خدا رهنمون میکند و زمینه شناخت و عبادت او را فراهم میسازد و در بعد ارزشها نیز اصول ارزشهای اخلاقی و حقوقی با کمک عقل و فطرت الهی قابل دستیابی است، ولی این مقدار از توانمندی و راهنمایی عقل آنگونه که عقل خود نیز بر آن گواهی میدهد نه مستلزم فرد گرایی اومانیستی است و نه برای دستیابی انسان به سعادت واقعی وی کفایت میکند.
آزادی عنان گسیخته
آزادی افسار گسیخته، ابزاری برای ستم به انسان و نادیده گرفتن حقوق و ارزشهای حقیقی او میشود، چنانکه در عمل سر از فاشیسم و نازیسم درآورد. اگر آزادی انسان در پرتو تعالیم دینی و ارزشهای اخلاقی و حقوقی مهار نشود، عقل و خرد وی محکوم و تحت سیطره میل به خود دوستی و دیگر امیال پست حیوانی قرار میگیرد، و به هر جنایتی دست میزند، در منظر دینی هر چند افراد، حقوق مشخصی دارند که درک کلیت آن در توان عقل و فطرت بشری است، امّا تعیین حد و مرز، مصادیق و موارد این حقوق از سوی خداست و افراد به عنوان تکلیف الهی ملزم به رعایت آنها هستند.
تساهل و تسامح
نگرش انسان مداران از تساهل و تسامح با آنچه در تعالیم ادیان آسمانی به ویژه اسلام آمده، به کلی از جهات مختلف ناسازگار، بلکه متضاد است؛ زیرا از یک سو مبانی تساهل و تسامح (بشری بودن و نسبیّت ارزشها و معرفت) با بینشهای دینی سازگار نیست. و در بینش دینی خاستگاه ارزشها خداوند است نه انسان و این ارزشها از اطلاق و پشتوانه یقین برخوردار است و از سوی دیگر، اسلام، تساهل و تسامح در مورد هر دینی (حتی ادیان غیر آسمانی) را نمیپذیرد و به عبارت دیگر روح اسلام با کثرتگرایی دینی منافات دارد.[۱۱]
سرانجام تفكّر اومانيستي
هنگامي كه معيار و ميزان همه چيز انسان قرار گرفت ملاك خوبي و بد نيز به تعداد افراد انساني متعدد شد و سرانجام مفاهيمي مانند خير و شرّ، حق و باطل، عدالت و ظلم و... معناي خود را از دست داد. سير نهيليسم اروپايي بعد از نيچه را «هرمان رانوسينيك» چنين شرح ميدهد؛ در آغاز قرن بيستم، تكيه بر فرديت و آزادي شخصي موجب انكار هر آرمان عيني نظام ارزشي گرديد. اين مرحله را ميتوان «غير واقعي ساختن واقعيت» ناميد و آثار آن را در انزوا، گوشهگيري افراد و از هم پاشيدن آخرين پيوندهاي آرماني... به طور كلّي در نفي همه ارزشهاي فرهنگي بشر به خوبي ميبينيم در چنين وضعي انسان خود را پايبند هيچ چيز نميداند و بيخيال زندگي ميكند. انسان ديگر نه ايمان به خدا دارد نه به كفر و بيايماني، نه بر ضد اولي ميشود و نه به ديگري پناه ميبرد و حتي از بحث درباره اين مفاهيم هم بيزار است، ديگر نه نيكي برايش معني دارد نه بدي نه خودش را مسئول ميداند نه گناهكار، و نه مكلف به تكليفي خاص و به همين مناسبت نه اصلاح طلب است نه انقلابي، نه خوش بين نه بدبين، نه اخلاقي نه ضد اخلاق، نه به مشيت الهي اعتقاد دارد نه به جبر زمانه، به عبارت ديگر در بيتعهدي محض به سر ميبرد.[۱۲]
بنابر آنچه که گذشت روشن شد که غربیان هیچگاه در عمل موفق به جمع بین دو مقوله دین و اومانیسم نگشتند بلکه با طرد دین به اصول و مبانی اومانیسم عمل کردند.
مطالعه بیشتر
۱ـ توني، ديويس، اومانيسم، عباس مخبر.
۲ـ لوگوف، ژاك، روشن فكران قرون وسطي.
۳ـ بابك، احمد، مدرنيته و انديشه انتقادي.
۴ـ نوروزي، حسين علي، صورت بندي مدرنيته.
۵ـ بيات، عبدالرسول، فرهنگ واژه¬ها، قم، انتشارات مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني.
۶.احمدی، بابک، معمای مدرنیته، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷.
منابع
- ↑ بیات، عبدالرسول، (با همکاری جمعی از نویسندگان)، فرهنگ واژهها، قم، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ اوّل، ۱۳۸۱، ص۳۸.
- ↑ رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره) چاپ اوّل، ۱۳۷۹، ص۵۱–۲۶.
- ↑ صانعپور، مريم، نقدي بر مبناي معرفت شناسي اومانيستي، مؤسسه فرهنگي دانش، چاپ اوّل، ۱۳۷۸، ص۱۰.
- ↑ همان، از ص۲۳ تا ۲۹.
- ↑ همان، ص۳۹–۳۸.
- ↑ آندریسه، لالاند، فرهنگ علمی انتقادی فلسفه، ترجمه غلامرضا وثیق، تهران، فردوس ایران.
- ↑ رجبی، محمود، همان، ص۴۱–۳۹.
- ↑ دیویس، تونی، اومانیسم، ترجمه عباس مغبر، تهران، مرکز،(ص) ۹، ۵۴، ۶۴ ص۸۴.
- ↑ همان، ص۲۷، ۳۶، ۴۵، ۵۴، ۶۲، ۸۴، ۹۴، ۱۴۷۰، ۱۷، ۴۶.
- ↑ محمود رجبی، همان، ص۴۶–۴۳.
- ↑ همان، ص۴۹–۴۶.
- ↑ همان، ص۱۱۵.