وصیت پیامبر(ص) بر خلافت امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}}سؤال: چرا رسول گرامي اسلام در آخرين دقايق قصد نوشتن وصيت خود براي ج...» ایجاد کرد)
 
جز (ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}سؤال: چرا رسول گرامي اسلام در آخرين دقايق قصد نوشتن وصيت خود براي جانشيني داشتند اگر اين کار مفيد بود چرا قبل از آن انجام نشده بود؟
{{شروع متن}}
{{سوال}}
چرا رسول گرامی اسلام در آخرین دقایق قصد نوشتن وصیت خود برای جانشینی داشتند اگر این کار مفید بود چرا قبل از آن انجام نشده بود؟
{{پایان سوال}}


مقدمه: الف) چنانکه روشن است کسي که وصيت مي کند اگر وصيت خود را در ملاء عام و در بين مردم بگويد از نظر اعتبار بيشتر از نوشته اي است که خصوصي و در جمع اهل خانواده يا چند نفر غير از خانواده بنويسد؛ چون مخفي کردن و تحريف و تغيير نوشته آسان تر از گفته اي است که در انظار عمومي به اطلاع همه رسيده باشد.
{{پاسخ}}
مقدمه: الف) چنان‌که روشن است کسی که وصیت می‌کند اگر وصیت خود را در ملاء عام و در بین مردم بگوید از نظر اعتبار بیشتر از نوشته‌ای است که خصوصی و در جمع اهل خانواده یا چند نفر غیر از خانواده بنویسد؛ چون مخفی کردن و تحریف و تغییر نوشته آسان‌تر از گفته‌ای است که در انظار عمومی به اطلاع همه رسیده باشد.


ب) وصيّت نمودن پيامبر در مورد خلافت اميرالمؤمنين از مسائل روشن و بديهي مسلم است و بزرگان شيعه و سني معتبر آن را در منابع و به اسناد مختلف نقل کرده اند که پيامبر(ص) از اوايل بعثت تا آخرين روزهاي عمر در مکان و زمان هاي متفاوت، علي ابن ابي طالب(ع) را به عنوان جانشين و امام بعد از خود معرفي و سفارش نموده است.
ب) وصیّت نمودن پیامبر در مورد خلافت امیرالمؤمنین از مسائل روشن و بدیهی مسلم است و بزرگان شیعه و سنی معتبر آن را در منابع و به اسناد مختلف نقل کرده‌اند که پیامبر(ص) از اوایل بعثت تا آخرین روزهای عمر در مکان و زمان‌های متفاوت، علی ابن ابی طالب(ع) را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی و سفارش نموده است.


ج) کاري که پيامبر در روزهاي آخر حيات مي خواست انجام بدهد؛ تاکيدي بود براي اتمام حجت وکسي که مخالفت کرد و جنجال به راه انداخت و مانع شد؛ او ماهيت و قصد خود را آشکار ساخت که هدف و برنامه اي براي بعد از پيامبر داشتند؛ فايده دستور پيامبر به آوردن کاغذ و قلم دراينجا با مخالفت و ممانعت او روشن شد چون خود او از جمله کساني بود که در کودتاي سقيفه شرکت داشت و از عناصر اصلي بود؛
ج) کاری که پیامبر در روزهای آخر حیات می‌خواست انجام بدهد؛ تأکیدی بود برای اتمام حجت وکسی که مخالفت کرد و جنجال به راه انداخت و مانع شد؛ او ماهیت و قصد خود را آشکار ساخت که هدف و برنامه ای برای بعد از پیامبر داشتند؛ فایده دستور پیامبر به آوردن کاغذ و قلم دراینجا با مخالفت و ممانعت او روشن شد چون خود او از جمله کسانی بود که در کودتای سقیفه شرکت داشت و از عناصر اصلی بود.


اينک به چند نمونه از کلام اهل سنت در خصوص وصيتهاي پيامبر درباره جانشيني اشاره مي گردد:
اینک به چند نمونه از کلام اهل سنت در خصوص وصیتهای پیامبر درباره جانشینی اشاره می‌گردد:


۱. حديث «الإنذار في يوم الدار»: ابن جرير طبري در تاريخ خود از ابن عباس مي نويسد که علي ابن ابي طالب گفت: وقتي اين آيه بر پيامبر(ص) نازل شد که «وانذر عشيرتک الأقربين»<ref>شعراء / ۲۱۴.</ref> پيامبر(ص) مرا خواند وگفت: حدود چهل نفر از خويشاوندان مرا براي خوردن طعام دعوت کن، و من چنين کردم و حمزه و عباس و ابولهب و... را دعوت کردم. سپس پيامبر(ص) در ميان اين جمع دستور الهي را که جبرئيل برآن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ايشان گفت: اي فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوي او دعوت کنم، و رسالت خويش را از خويشان خود آغاز نمايم، پس هر کس از شما بر اين امر مرا ياري کند، برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست هيچ کس از ايشان به پيامبر(ص) پاسخي نداد و از ترس به او پشت کردند. در اين حال من که جوان ترين آنها بودم گفتم: من اي نبي خدا تو را در انجام رسالت ياري مي کنم، پس مرا گرفت و گفت: «ان هذا اخي و وصيي وخليفتي فيکم، فاسمعوا له وأطيعوا، قال علي بن ابي طالب: فقام القوم يضحکون ويقولون لأبي طالب: قد أمرک أن تسمع لابنک وتطيع»<ref>تاريخ طبري، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقي هندي، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظاميه، ۱۳۱۲ق، حيدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.</ref> يعني اين برادر و جانشين من است در ميان شما پس سخنان او را بشنويد و او را اطاعت کنيد، وگفت: علي ابن ابي طالب پس همه ايستادند و در حاليکه مي خنديدند، به ابي طالب مي گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کني و اطاعت کني».
۱. حدیث «الإنذار فی یوم الدار»: ابن جریر طبری در تاریخ خود از ابن عباس می‌نویسد که علی ابن ابی طالب گفت: وقتی این آیه بر پیامبر(ص) نازل شد که «وانذر عشیرتک الأقربین»<ref>شعراء / ۲۱۴.</ref> پیامبر(ص) مرا خواند وگفت: حدود چهل نفر از خویشاوندان مرا برای خوردن طعام دعوت کن، و من چنین کردم و حمزه و عباس و ابولهب و… را دعوت کردم. سپس پیامبر(ص) در میان این جمع دستور الهی را که جبرئیل برآن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ایشان گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوی او دعوت کنم، و رسالت خویش را از خویشان خود آغاز نمایم، پس هر کس از شما بر این امر مرا یاری کند، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست هیچ‌کس از ایشان به پیامبر(ص) پاسخی نداد و از ترس به او پشت کردند. در این حال من که جوان‌ترین آنها بودم گفتم: من ای نبی خدا تو را در انجام رسالت یاری می‌کنم، پس مرا گرفت و گفت: «ان هذا اخی و وصیی وخلیفتی فیکم، فاسمعوا له وأطیعوا، قال علی بن ابی طالب: فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب: قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع»<ref>تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظامیه، ۱۳۱۲ق، حیدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.</ref> یعنی این برادر و جانشین من است در میان شما پس سخنان او را بشنوید و او را اطاعت کنید، وگفت: علی ابن ابی طالب پس همه ایستادند و در حالیکه می‌خندیدند، به ابی طالب می‌گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کنی و اطاعت کنی».


هيثمي در مجمع الزوائد مي آورد، عن عبد الله بن مسعود، قال: «استتبعني رسول الله(ص) ليله الجن فانطلقت معه حتي بلغنا أعلي مکه فخطّ لي خطاً (و ساق الحديث الي ان قال) قال: اي النبي(ص) اني وعدت أن يومن بي الجن والإنس، فاما الأنس فقد آمنت بي، واما الجن فقد رأيت، قال: وما أظن أجلي إلا قد اقترب، قلت: يا رسول الله الا تستخلف أبابکر؟ فأعرض عني فرأيت أنه لم يوافقه، فقلت: يا رسول الله ألا تستخلف عمر؟ فأعرض عني فرأيت أنه لم يوافقه، فقلت يا رسول الله ألا تستخلف علياً؟ قال: ذاک والذي لا اله الا هو إن بايعتموه وأطعتموه أدخلکم الجنه اکتعين. قال رواه الطبراني»<ref>هيثمي، مجمع الزوائد، مکتبه قدسي، ۱۳۵۲ق، ج۸، ص۳۱۴.</ref> يعني عبد الله بن مسعود مي گويد: پيامبر(ص) مرا دعوت کرد تا به دنبال او بروم... پس من به دنبال او روان شدم تا اين که به مرتفع ترين مکان رسيدم، پس براي من نوشته اي را مرقوم فرمود. تا اينجا که مي گويد، پيامبر(ص) فرمود: همانا به من وعده داده شده که تمام جن و انس به من ايمان آوردند، پس انسان ها به من ايمان آوردند امّا جن همانا رياکارانه عمل کرد وگمان مي کنم آشکارتر از اين باشد مگر اين که وعده داده شده نزديک است. گفتم: اي رسول خدا آيا جانشين خود را ابابکر برمي گزيني؟ پس از من روي گرداند که فهميدم با اين امر موافق نمي باشد. (و مرگ من فرا رسيده باشد) گفتم: اي رسول خدا آيا جانشين خود را عمر انتخاب مي کني؟ پس از من روي گرداند که فهميدم با اين امر موافق نمي باشد. من گفتم: اي رسول خدا آيا جانشين خود را علي برمي گزيني؟ فرمود اوست و قسم به آن کسي که جز او خدايي نيست و اگر با او بيعت نماييد و اطاعتش کنيد، همگي شما را به بهشت داخل مي کند.
هیثمی در مجمع الزوائد می‌آورد، عن عبد الله بن مسعود، قال: «استتبعنی رسول الله(ص) لیله الجن فانطلقت معه حتی بلغنا أعلی مکه فخطّ لی خطاً (و ساق الحدیث الی ان قال) قال: ای النبی(ص) انی وعدت أن یومن بی الجن والإنس، فاما الأنس فقد آمنت بی، واما الجن فقد رأیت، قال: وما أظن أجلی إلا قد اقترب، قلت: یا رسول الله الا تستخلف أبابکر؟ فأعرض عنی فرأیت أنه لم یوافقه، فقلت: یا رسول الله ألا تستخلف عمر؟ فأعرض عنی فرأیت أنه لم یوافقه، فقلت یا رسول الله ألا تستخلف علیاً؟ قال: ذاک والذی لا اله الا هو إن بایعتموه وأطعتموه أدخلکم الجنه اکتعین. قال رواه الطبرانی»<ref>هیثمی، مجمع الزوائد، مکتبه قدسی، ۱۳۵۲ق، ج۸، ص۳۱۴.</ref> یعنی عبد الله بن مسعود می‌گوید: پیامبر(ص) مرا دعوت کرد تا به دنبال او بروم… پس من به دنبال او روان شدم تا این که به مرتفع‌ترین مکان رسیدم، پس برای من نوشته‌ای را مرقوم فرمود. تا اینجا که می‌گوید، پیامبر(ص) فرمود: همانا به من وعده داده شده که تمام جن و انس به من ایمان آوردند، پس انسان‌ها به من ایمان آوردند امّا جن همانا ریاکارانه عمل کرد وگمان می‌کنم آشکارتر از این باشد مگر این که وعده داده شده نزدیک است. گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را ابابکر برمی‌گزینی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. (و مرگ من فرا رسیده باشد) گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را عمر انتخاب می‌کنی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. من گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را علی برمی‌گزینی؟ فرمود اوست و قسم به آن کسی که جز او خدایی نیست و اگر با او بیعت نمایید و اطاعتش کنید، همگی شما را به بهشت داخل می‌کند.


۳. احمد بن حنبل در مسند خود از جابر بن سمره به سند خويش چنين نقل مي کند: «قال رسول الله(ص): لا يزال الدين قائماً حتي يکون اثنا عشر خليفه من قريش»<ref>مسند احمد بن حنبل، مطبعه ميمنيه مصر، سنه ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۸۶ و ص۹۲؛ حافظ ابونعيم، حليه الاولياء مطبعه سعادت مصر، ۱۳۵۰ق، ج۴، ص۳۳۳.</ref> يعني پيوسته دين پايدار است تا اينکه دوازده خليفه از قريش بيايند. که اين روايت سندي محکم و قوي است بر حقانيت مذهب شيعه اثني عشري که اولين ايشان علي ابن ابي طالب وآخرين آنها مهدي است. ودليل بر بطلان ديگر مذاهب، زيرا اين روايت برآنچه که اهل عامه به آن معتقد است در خلفاي راشدين چهارگانه يا پنج گانه به انضمام حسن بن علي(ع) ، قابل انطباق نيست، چرا که آنها تعدادشان کمتر است يا خلافت غير از اين ها از بني اميه يا بني العباس هم با اين روايت سازگاري ندارد، چرا که آنها تعدادشان بيشتر است و همينطور مذاهب ديگر مثل اسماعيليه، فطحيه و زيديه.
۳. احمد بن حنبل در مسند خود از جابر بن سمره به سند خویش چنین نقل می‌کند: «قال رسول الله(ص): لایزال الدین قائماً حتی یکون اثنا عشر خلیفه من قریش»<ref>مسند احمد بن حنبل، مطبعه میمنیه مصر، سنه ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۸۶ و ص۹۲؛ حافظ ابونعیم، حلیه الاولیاء مطبعه سعادت مصر، ۱۳۵۰ق، ج۴، ص۳۳۳.</ref> یعنی پیوسته دین پایدار است تا اینکه دوازده خلیفه از قریش بیایند. که این روایت سندی محکم و قوی است بر حقانیت مذهب شیعه اثنی عشری که اولین ایشان علی ابن ابی طالب وآخرین آنها مهدی است. ودلیل بر بطلان دیگر مذاهب، زیرا این روایت برآنچه که اهل عامه به آن معتقد است در خلفای راشدین چهارگانه یا پنج‌گانه به انضمام حسن بن علی(ع)، قابل انطباق نیست، چرا که آنها تعدادشان کمتر است یا خلافت غیر از این‌ها از بنی امیه یا بنی العباس هم با این روایت سازگاری ندارد، چرا که آنها تعدادشان بیشتر است و همین‌طور مذاهب دیگر مثل اسماعیلیه، فطحیه و زیدیه.


هيثمي در مجمع الزوائد خود از سلمان روايت مي کند که سلمان گفت: «يا رسول الله إن لکل نبي وصيا فمن وصيک؟ فسکت عني فلما کان بعد رأني فقال: يا سلمان فأسرعت اليه، وقلت لبيک، قال: تعلم من وصي موسي؟ قلت: نعم، يوشع بن نون، قال: لم؟ قلت: لانه کان اعلمهم يومئذ (قال) فان وصي وموضع سري وخير من أترک بعدي وينجز عدتي ويقضي ديني علي بن ابي طالب<ref>هيثمي، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج۹، ص۱۱۳؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدر آباد دکن، ۱۳۲۵ق، ج۳، ص۱۰۶، متقي هندي، کنز العمال، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدر آباد دکن. ۱۳۱۲ق، ج۶، ص۱۵۴.</ref> (قال) رواه الطبراني».
هیثمی در مجمع الزوائد خود از سلمان روایت می‌کند که سلمان گفت: «یا رسول الله إن لکل نبی وصیا فمن وصیک؟ فسکت عنی فلما کان بعد رأنی فقال: یا سلمان فأسرعت الیه، وقلت لبیک، قال: تعلم من وصی موسی؟ قلت: نعم، یوشع بن نون، قال: لم؟ قلت: لانه کان اعلمهم یومئذ (قال) فان وصی وموضع سری وخیر من أترک بعدی وینجز عدتی ویقضی دینی علی بن ابی طالب<ref>هیثمی، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج۹، ص۱۱۳؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، ۱۳۲۵ق، ج۳، ص۱۰۶، متقی هندی، کنز العمال، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن. ۱۳۱۲ق، ج۶، ص۱۵۴.</ref> (قال) رواه الطبرانی».


پيامبر(ص) در جواب سلمان که پرسيد: «همه پيامبران وصي داشتند پس چه کسي وصي شما مي باشد؟» پاسخ داد: آيا وصي موسي را مي شناسي؟ گفتم: بله، يوشع بن نون است. پيامبر(ص) فرمود: براي چه او وصي موسي بود؟ گفتم: براي اينکه او اعلم ايشان در اين هنگام بود. پيامبر(ص) فرمود: پس همانا من وصي و موضع اسرار من و بهترين کسي که بعد از من باقي مي ماند و خواسته هاي مرا برآورده مي کند و دين مرا برپا مي دارد، علي ابن ابي طالب است، هيثمي مي گويد: اين روايت را طبراني هم نقل کرده است.
پیامبر(ص) در جواب سلمان که پرسید: «همه پیامبران وصی داشتند پس چه کسی وصی شما می‌باشد؟» پاسخ داد: آیا وصی موسی را می‌شناسی؟ گفتم: بله، یوشع بن نون است. پیامبر(ص) فرمود: برای چه او وصی موسی بود؟ گفتم: برای اینکه او اعلم ایشان در این هنگام بود. پیامبر(ص) فرمود: پس همانا من وصی و موضع اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی می‌ماند و خواسته‌های مرا برآورده می‌کند و دین مرا برپا می‌دارد، علی ابن ابی طالب است، هیثمی می‌گوید: این روایت را طبرانی هم نقل کرده است.


۴. حديث منزلت: اين روايت متواتراً نقل شده است که پيامبر(ص) زماني که به قصد غزوات مدينه و مرکز حکومتي مسلمين را ترک مي فرمود، علي(ع) را به عنوان جانشين در مدينه قرار مي دادند. در اين خصوص صحيح بخاري در کتاب بدء الخلق در باب غزوه تبوک به سند خود از مصعب بن سعد روايت مي کند: «أن رسول الله(ص) خرج الي تبوک واستخلف علياً(ع) فقال: أتخلفني في الصبيان والنساء؟ قال: الا ترضي ان تکون مني بمنزله هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي»<ref>صحيح مسلم، مطبعه بولاق، ۱۲۹۰ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علي(ع)، مسند ابي داود، مطبعه الکستليه، ۱۲۸۰ق، ج۱، ص۲۹، ابونعيم، حليه الأولياء، همان کتاب، ج۷، ص۱۹۵ و ۱۹۶، به دو طرق بسيار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج۱، ص۱۸۲، خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، مطبعه سعادت، ۱۳۴۹ق، مصر، ج۱۱، ص۴۳۲، نسائي، خصائص علي ابن ابي طالب(ع)، مطبعه التقدم العلميه مصر، ص۱۶.</ref> ترجمه: همانا پيامبر(ص) خارج شد از مدينه براي شرکت در غزوه تبوک و علي(ع) را به عنوان جانشين تعيين نمود، پس فرمود: آيا جانشين من در مدينه براي بچه ها و زنان مي شوي؟ آيا رضايت مي دهي که تو براي من به منزله هارون براي موسي(ع) باشي که هنگام خروج موسي، برادرش هارون جانشين وي بود. با اين تفاوت که بعد از موسي پيامبران ديگر مي امدند ولي بعد از من پيامبري نخواهد آمد و تو وصي آخرين پيامبر هستي؟
۴. حدیث منزلت: این روایت متواتراً نقل شده است که پیامبر(ص) زمانی که به قصد غزوات مدینه و مرکز حکومتی مسلمین را ترک می‌فرمود، علی(ع) را به عنوان جانشین در مدینه قرار می‌دادند. در این خصوص صحیح بخاری در کتاب بدء الخلق در باب غزوه تبوک به سند خود از مصعب بن سعد روایت می‌کند: «أن رسول الله(ص) خرج الی تبوک واستخلف علیاً(ع) فقال: أتخلفنی فی الصبیان والنساء؟ قال: الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی»<ref>صحیح مسلم، مطبعه بولاق، ۱۲۹۰ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی(ع)، مسند ابی داود، مطبعه الکستلیه، ۱۲۸۰ق، ج۱، ص۲۹، ابونعیم، حلیه الأولیاء، همان کتاب، ج۷، ص۱۹۵ و ۱۹۶، به دو طرق بسیار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج۱، ص۱۸۲، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعه سعادت، ۱۳۴۹ق، مصر، ج۱۱، ص۴۳۲، نسائی، خصائص علی ابن ابی طالب(ع)، مطبعه التقدم العلمیه مصر، ص۱۶.</ref> ترجمه: همانا پیامبر(ص) خارج شد از مدینه برای شرکت در غزوه تبوک و علی(ع) را به عنوان جانشین تعیین نمود، پس فرمود: آیا جانشین من در مدینه برای بچه‌ها و زنان می‌شوی؟ آیا رضایت می‌دهی که تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) باشی که هنگام خروج موسی، برادرش هارون جانشین وی بود. با این تفاوت که بعد از موسی پیامبران دیگر می آمدند ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد و تو وصی آخرین پیامبر هستی؟


۵. صحيح ترمذي هم اين روايت را به دو طريق نقل مي کند، يکي از طريق سعيد بن المسيب عن سعد أبي وقاص و ديگري از جابر بن عبدالله که پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: «أنت مني بمنزله هارون من موسي الا لا نبي بعدي».<ref>صحيح ترمزي، مطبعه بولاق، ۱۲۹۲ق، ج۲، ص۳۰۱؛ مسند ابي داود، همان، ج۱، ص۲۹؛ مسند احمد حنبل، همان، ج۱، ص۱۷۹، و ج۳، ص۳۳۸.</ref>
۵. صحیح ترمذی هم این روایت را به دو طریق نقل می‌کند، یکی از طریق سعید بن المسیب عن سعد أبی وقاص و دیگری از جابر بن عبدالله که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أنت منی بمنزله هارون من موسی الا لا نبی بعدی».<ref>صحیح ترمزی، مطبعه بولاق، ۱۲۹۲ق، ج۲، ص۳۰۱؛ مسند ابی داود، همان، ج۱، ص۲۹؛ مسند احمد حنبل، همان، ج۱، ص۱۷۹، و ج۳، ص۳۳۸.</ref>


۶. حديث ثقلين: اين حديث از قويترين ادله بر جانشيني علي ابن ابي طالب(ع) است، و در تواتر آن بين علماي شيعه و علماي اهل سنت اجماع وجود دارد. صحيح مسلم در کتاب فضائل الصحابه در باب فضائل علي ابن ابي طالب(ع) به سند خود از يزيد بن حيان روايت مي کند، که من و حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم پس حصين به او گفت: همانا اي زيد تو پيامبر(ص) را بسيار ديده اي و حديثش را شنيده اي و در غزوات همراه او شرکت داشتي و پشت سر او نماز خواندي، براي ما بگو که از پيامبر(ص) چه شنيدي؟ پس زيد گفت: روزي که از مکه برمي گشتيم در محلي به نام خم بين مکه و مدينه در حالي که خطبه مي خواند وحمد وثنا بر خداوند مي نمود و موعظه مي کرد، گفت: «الا ايها الناس، فانما انا بشر يوشک آن ياتي رسول ربي فاجيب واني تارک فيکم الثقلين، أولهما کتاب الله فيه الهدي والنور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به، فحث علي کتاب الله ورغب فيه؛ ثم قال: واهل بيتي أذکرکم الله في اهل بيتي، اذکرکم الله في اهل بيتي، اذکرکم الله في اهل بيتي فقال له حصين: ومن أهل بيته يازيد؟ اليس نساؤه من اهل بيته؟ قال: نساؤه من اهل بيته ولکن اهل بيته منحرم الصدقه بعده، قال: ومن هم؟ قال: وهم آل علي وآل عقيل وآل جعفر وآل عباس، قال: کل هؤلاء حرم الصدقه؟ قال نعم».<ref>مسند احمد حنبل، همان، ج۴، ص۳۶۶؛ سنن بيهقي، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدرآباد دکن، ۱۳۲۱ق، ج۲، ص۱۴۸ و ج۷، ص۳۰؛ و سنن الدارمي مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ق، دمشق، ج۲، ص۴۳۱؛ و متقي هندي، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۵، و ج۷، ص۱۰۲، والطحاوي، مشکل الاثار، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدرآباد دکن، ۱۳۳۳ق، ج۴، ص۳۶۸.</ref> ترجمه: «اي مردم آگاه باشيد، بدرستيکه من انساني هستم که گمان مي رود که مرگم نزديک باشد پس بايد فرستاده پروردگار را اجابت کرد و همانا من در ميان شما دو شيء گرانبها باقي مي گذارم، اول از آن دو کتاب خداست که در آن هدايت و نور مي باشد، پس بگيريد کتاب خدا را و به آن تمسک جوييد؛ زيد مي گويد: پس پيامبر(ص) برانگيخت (مردم را) به سوي کتاب خدا و آنها را به سوي آن دعوت نمود؛ سپس فرمود: وديگري اهل بيت من است که تذکر مي دهم و يادآوري مي کنم خدا را به شما در مورد اهل بيت خود، (اين جمله را سه مرتبه تکرار فرمود). پس حصين از زيد پرسيد: اهل بيت پيامبر(ص) چه کساني هستند؟ آيا زنان پيامبر هم از اهل بيت او محسوب مي شوند؟ گفت: زنان او از اهل بيت او محسوب مي شوند، اما اهل بيت او کساني هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام مي باشد. حصين پرسيد: ايشان چه کساني هستند؟ زيد گفت: آنان آل علي(ع) وآل عقيل وآل جعفر وآل عباس مي باشند. حصين پرسيد: صدقه بر تمام اينان حرام است؟ زيد گفت: بله».
۶. حدیث ثقلین: این حدیث از قویترین ادله بر جانشینی علی ابن ابی طالب(ع) است، و در تواتر آن بین علمای شیعه و علمای اهل سنت اجماع وجود دارد. صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابه در باب فضائل علی ابن ابی طالب(ع) به سند خود از یزید بن حیان روایت می‌کند، که من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم پس حصین به او گفت: همانا ای زید تو پیامبر(ص) را بسیار دیده‌ای و حدیثش را شنیده‌ای و در غزوات همراه او شرکت داشتی و پشت سر او نماز خواندی، برای ما بگو که از پیامبر(ص) چه شنیدی؟ پس زید گفت: روزی که از مکه برمی‌گشتیم در محلی به نام خم بین مکه و مدینه در حالی که خطبه می‌خواند وحمد وثنا بر خداوند می‌نمود و موعظه می‌کرد، گفت: «الا ایها الناس، فانما انا بشر یوشک آن یاتی رسول ربی فاجیب وانی تارک فیکم الثقلین، أولهما کتاب الله فیه الهدی والنور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به، فحث علی کتاب الله ورغب فیه؛ ثم قال: واهل بیتی أذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی فقال له حصین: ومن أهل بیته یازید؟ الیس نساؤه من اهل بیته؟ قال: نساؤه من اهل بیته ولکن اهل بیته منحرم الصدقه بعده، قال: ومن هم؟ قال: وهم آل علی وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس، قال: کل هؤلاء حرم الصدقه؟ قال نعم».<ref>مسند احمد حنبل، همان، ج۴، ص۳۶۶؛ سنن بیهقی، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۲۱ق، ج۲، ص۱۴۸ و ج۷، ص۳۰؛ و سنن الدارمی مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ق، دمشق، ج۲، ص۴۳۱؛ و متقی هندی، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۵، و ج۷، ص۱۰۲، والطحاوی، مشکل الاثار، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳ق، ج۴، ص۳۶۸.</ref> ترجمه: «ای مردم آگاه باشید، بدرستیکه من انسانی هستم که گمان می‌رود که مرگم نزدیک باشد پس باید فرستاده پروردگار را اجابت کرد و همانا من در میان شما دو شیء گرانبها باقی می‌گذارم، اول از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور می‌باشد، پس بگیرید کتاب خدا را و به آن تمسک جویید؛ زید می‌گوید: پس پیامبر(ص) برانگیخت (مردم را) به سوی کتاب خدا و آنها را به سوی آن دعوت نمود؛ سپس فرمود: ودیگری اهل بیت من است که تذکر می‌دهم و یادآوری می‌کنم خدا را به شما در مورد اهل بیت خود، (این جمله را سه مرتبه تکرار فرمود). پس حصین از زید پرسید: اهل بیت پیامبر(ص) چه کسانی هستند؟ آیا زنان پیامبر هم از اهل بیت او محسوب می‌شوند؟ گفت: زنان او از اهل بیت او محسوب می‌شوند، اما اهل بیت او کسانی هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام می‌باشد. حصین پرسید: ایشان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آنان آل علی(ع) وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس می‌باشند. حصین پرسید: صدقه بر تمام اینان حرام است؟ زید گفت: بله».


ابن حجر هيثمي در کتاب الصواعق المحرقه همين مضامين را از پيامبر(ص) مي آورد که در مرضي که منجر به فوت آن حضرت شده است، آنجا فرموده است.<ref>ابن حجر هيثمي الصواعق المحرقه، مطبعه ميمنيه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۷۵.</ref>
ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقه همین مضامین را از پیامبر(ص) می‌آورد که در مرضی که منجر به فوت آن حضرت شده است، آنجا فرموده است.<ref>ابن حجر هیثمی الصواعق المحرقه، مطبعه میمنیه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۷۵.</ref>


در مورد سند اين حديث: بايد گفت اين حديث را بزرگان صحابه پيامبر(ص) روايت کرده اند مثل: علي(ع) ، ابي ذر، جابر بن عبد الله انصاري، و زيد بن أرقم، وأبي سعيد الخدري و زيد بن ثابت وحذيفه بن اسيد الغفاري و…؛ که مناوي در فيض القدير<ref>المناوي فيض القدير، مطبعه المصطفي مصر، ۱۳۵۶ق، ج۳، ص۱۴.</ref> و ابن حجر هيثمي در الصواعق المحرقه،<ref>ابن حجر هيثمي، مطبعه ميمنيه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۱۳۶.</ref> بيشتر از بيست طريق براي اين روايت نقل کرده اند که اين خود دليلي است بر تواتر آن.
در مورد سند این حدیث: باید گفت این حدیث را بزرگان صحابه پیامبر(ص) روایت کرده‌اند مثل: علی(ع)، ابی ذر، جابر بن عبد الله انصاری، و زید بن أرقم، وأبی سعید الخدری و زید بن ثابت وحذیفه بن اسید الغفاری و…؛ که مناوی در فیض القدیر<ref>المناوی فیض القدیر، مطبعه المصطفی مصر، ۱۳۵۶ق، ج۳، ص۱۴.</ref> و ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه،<ref>ابن حجر هیثمی، مطبعه میمنیه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۱۳۶.</ref> بیشتر از بیست طریق برای این روایت نقل کرده‌اند که این خود دلیلی است بر تواتر آن.


اما در مورد دلالت اين حديث: با رعايت قرائن قطعيه و شواهد آشکار که دو متن روايت پيچيده شده است، مي توان اين روايت را در اعلي مراتب قوّت دانست؛ قرائني مثل: «انما انا بشر يوشک آن يأتي رسول ربي فاجيب» و «اين تارک فيکم الثقلين او خليفتين<ref>مسند احمد بن حنبل، همان، ج۵، ص۱۸۱.</ref> او فانظروا کيف تخلفوني فيهما<ref>حاکم، مستدرک الصحيحين، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدر آباد دکن، ۱۳۲۴ق، ج۳، ص۱۰۹.</ref> او کيف تخلفوني فيکم الثقلين» يا قول پيامبر(ص): «ولا تقدموهما فتهلکوا ولا تعلموهما فهم اعلم منکم»<ref>متقي هندي، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۷.</ref> دلالت بر اين دارند که پيامبر(ص) ، کتاب و اهل بيت را جانشين خود قرار داده و امّت را ترک کرده است، پس همانا افضل و اعلم از اهل بيت پيامبر(ص) علي(ع) مي باشد. ابن حجر هيثمي که کتابي در ردّ شيعه نوشته است به نام «الصواعق المحرقه علي البدع و الزندقه ـ يعني بهم الشيعه ـ» در مورد اين حديث اينگونه مي آورد که: «تنبيه، سمي رسول الله(ص) القرآن وعترته، ثقلين لان الثقل کل نفيس وخطير مصون، وهذان کذلک اذ کل منهما معدن للعلوم الدينيه والاسرار والحکم العليه والاحکام الشرعيه ولذا حث رسول الله(ص) علي الاقتداء والتمسک بهم والتعلم منهم وقال: الحمد لله الذي جعل فينا الحکمه اهل البيت».<ref>هيثمي، الصواعق المحرقه، همان، ص۹۰.</ref>
اما در مورد دلالت این حدیث: با رعایت قرائن قطعیه و شواهد آشکار که دو متن روایت پیچیده شده است، می‌توان این روایت را در اعلی مراتب قوّت دانست؛ قرائنی مثل: «انما انا بشر یوشک آن یأتی رسول ربی فاجیب» و «این تارک فیکم الثقلین او خلیفتین<ref>مسند احمد بن حنبل، همان، ج۵، ص۱۸۱.</ref> او فانظروا کیف تخلفونی فیهما<ref>حاکم، مستدرک الصحیحین، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، ۱۳۲۴ق، ج۳، ص۱۰۹.</ref> او کیف تخلفونی فیکم الثقلین» یا قول پیامبر(ص): «ولا تقدموهما فتهلکوا ولا تعلموهما فهم اعلم منکم»<ref>متقی هندی، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۷.</ref> دلالت بر این دارند که پیامبر(ص)، کتاب و اهل بیت را جانشین خود قرار داده و امّت را ترک کرده است، پس همانا افضل و اعلم از اهل بیت پیامبر(ص) علی(ع) می‌باشد. ابن حجر هیثمی که کتابی در ردّ شیعه نوشته است به نام «الصواعق المحرقه علی البدع و الزندقه ـ یعنی بهم الشیعه ـ» در مورد این حدیث اینگونه می‌آورد که: «تنبیه، سمی رسول الله(ص) القرآن وعترته، ثقلین لان الثقل کل نفیس وخطیر مصون، وهذان کذلک اذ کل منهما معدن للعلوم الدینیه والاسرار والحکم العلیه والاحکام الشرعیه ولذا حث رسول الله(ص) علی الاقتداء والتمسک بهم والتعلم منهم وقال: الحمد لله الذی جعل فینا الحکمه اهل البیت».<ref>هیثمی، الصواعق المحرقه، همان، ص۹۰.</ref>


ترجمه: تنبيه و آگاهي: رسول خدا(ص) قرآن وعترت خود را ثقلين ناميد: براي اينکه هر شي نفيس وگرانبها وبزرگ مصون و در امان است، و اين دو (قرآن و عترت) هم اين چنين هستند؛ براي اينکه هر کدام از آنها معدن علوم دين و اسرار و حکمت هاي الهي و احکام شرعي هستند و به همين خاطر پيامبر(ص) بر پيروي و تمسک و آموختن از آنها دستور فرمود و تحريک نمود؛ و فرمود: حمد مخصوص خدايي است که در ما حکمت اهل بيت را قرار داد.
ترجمه: تنبیه و آگاهی: رسول خدا(ص) قرآن وعترت خود را ثقلین نامید: برای اینکه هر شی نفیس وگرانبها وبزرگ مصون و در امان است، و این دو (قرآن و عترت) هم این چنین هستند؛ برای اینکه هر کدام از آنها معدن علوم دین و اسرار و حکمت‌های الهی و احکام شرعی هستند و به همین خاطر پیامبر(ص) بر پیروی و تمسک و آموختن از آنها دستور فرمود و تحریک نمود؛ و فرمود: حمد مخصوص خدایی است که در ما حکمت اهل بیت را قرار داد.


نهايت اينکه اين ادّله گوشه اي از دلايل خلافت و جانشيني بلافصل امام علي(ع) مي باشد و همه مورد تأييد علماي اهل سنت است.
نهایت اینکه این ادّله گوشه ای از دلایل خلافت و جانشینی بلافصل امام علی(ع) می‌باشد و همه مورد تأیید علمای اهل سنت است.
{{پاسخ}}


مطالعه بيشتر
==مطالعه بیشتر==
* ''الغدیر''، علامه امینی.
* ''فضائل الخمسه فی الصحاح السته''، السید مرتضی الحسینی الفیروزآبادی.
* ''الوصی''، مرحوم سید محمد حیدری.
* ''علی و الوصیه''، مرحوم نجم الدین عسکری.


۱ـ الغدير، علامه اميني.
== منابع ==
 
{{پانویس|۲}}
۲ـ فضائل الخمسه في الصحاح السته، السيد مرتضي الحسيني الفيروزآبادي.
 
۳ـ الوصي، مرحوم سيد محمد حيدري.
 
۴ـ علي والوصيه، مرحوم نجم الدين عسکري.
 
==منابع==
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ =
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۵۶

سؤال

چرا رسول گرامی اسلام در آخرین دقایق قصد نوشتن وصیت خود برای جانشینی داشتند اگر این کار مفید بود چرا قبل از آن انجام نشده بود؟


مقدمه: الف) چنان‌که روشن است کسی که وصیت می‌کند اگر وصیت خود را در ملاء عام و در بین مردم بگوید از نظر اعتبار بیشتر از نوشته‌ای است که خصوصی و در جمع اهل خانواده یا چند نفر غیر از خانواده بنویسد؛ چون مخفی کردن و تحریف و تغییر نوشته آسان‌تر از گفته‌ای است که در انظار عمومی به اطلاع همه رسیده باشد.

ب) وصیّت نمودن پیامبر در مورد خلافت امیرالمؤمنین از مسائل روشن و بدیهی مسلم است و بزرگان شیعه و سنی معتبر آن را در منابع و به اسناد مختلف نقل کرده‌اند که پیامبر(ص) از اوایل بعثت تا آخرین روزهای عمر در مکان و زمان‌های متفاوت، علی ابن ابی طالب(ع) را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی و سفارش نموده است.

ج) کاری که پیامبر در روزهای آخر حیات می‌خواست انجام بدهد؛ تأکیدی بود برای اتمام حجت وکسی که مخالفت کرد و جنجال به راه انداخت و مانع شد؛ او ماهیت و قصد خود را آشکار ساخت که هدف و برنامه ای برای بعد از پیامبر داشتند؛ فایده دستور پیامبر به آوردن کاغذ و قلم دراینجا با مخالفت و ممانعت او روشن شد چون خود او از جمله کسانی بود که در کودتای سقیفه شرکت داشت و از عناصر اصلی بود.

اینک به چند نمونه از کلام اهل سنت در خصوص وصیتهای پیامبر درباره جانشینی اشاره می‌گردد:

۱. حدیث «الإنذار فی یوم الدار»: ابن جریر طبری در تاریخ خود از ابن عباس می‌نویسد که علی ابن ابی طالب گفت: وقتی این آیه بر پیامبر(ص) نازل شد که «وانذر عشیرتک الأقربین»[۱] پیامبر(ص) مرا خواند وگفت: حدود چهل نفر از خویشاوندان مرا برای خوردن طعام دعوت کن، و من چنین کردم و حمزه و عباس و ابولهب و… را دعوت کردم. سپس پیامبر(ص) در میان این جمع دستور الهی را که جبرئیل برآن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ایشان گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوی او دعوت کنم، و رسالت خویش را از خویشان خود آغاز نمایم، پس هر کس از شما بر این امر مرا یاری کند، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست هیچ‌کس از ایشان به پیامبر(ص) پاسخی نداد و از ترس به او پشت کردند. در این حال من که جوان‌ترین آنها بودم گفتم: من ای نبی خدا تو را در انجام رسالت یاری می‌کنم، پس مرا گرفت و گفت: «ان هذا اخی و وصیی وخلیفتی فیکم، فاسمعوا له وأطیعوا، قال علی بن ابی طالب: فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب: قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع»[۲] یعنی این برادر و جانشین من است در میان شما پس سخنان او را بشنوید و او را اطاعت کنید، وگفت: علی ابن ابی طالب پس همه ایستادند و در حالیکه می‌خندیدند، به ابی طالب می‌گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کنی و اطاعت کنی».

هیثمی در مجمع الزوائد می‌آورد، عن عبد الله بن مسعود، قال: «استتبعنی رسول الله(ص) لیله الجن فانطلقت معه حتی بلغنا أعلی مکه فخطّ لی خطاً (و ساق الحدیث الی ان قال) قال: ای النبی(ص) انی وعدت أن یومن بی الجن والإنس، فاما الأنس فقد آمنت بی، واما الجن فقد رأیت، قال: وما أظن أجلی إلا قد اقترب، قلت: یا رسول الله الا تستخلف أبابکر؟ فأعرض عنی فرأیت أنه لم یوافقه، فقلت: یا رسول الله ألا تستخلف عمر؟ فأعرض عنی فرأیت أنه لم یوافقه، فقلت یا رسول الله ألا تستخلف علیاً؟ قال: ذاک والذی لا اله الا هو إن بایعتموه وأطعتموه أدخلکم الجنه اکتعین. قال رواه الطبرانی»[۳] یعنی عبد الله بن مسعود می‌گوید: پیامبر(ص) مرا دعوت کرد تا به دنبال او بروم… پس من به دنبال او روان شدم تا این که به مرتفع‌ترین مکان رسیدم، پس برای من نوشته‌ای را مرقوم فرمود. تا اینجا که می‌گوید، پیامبر(ص) فرمود: همانا به من وعده داده شده که تمام جن و انس به من ایمان آوردند، پس انسان‌ها به من ایمان آوردند امّا جن همانا ریاکارانه عمل کرد وگمان می‌کنم آشکارتر از این باشد مگر این که وعده داده شده نزدیک است. گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را ابابکر برمی‌گزینی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. (و مرگ من فرا رسیده باشد) گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را عمر انتخاب می‌کنی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. من گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را علی برمی‌گزینی؟ فرمود اوست و قسم به آن کسی که جز او خدایی نیست و اگر با او بیعت نمایید و اطاعتش کنید، همگی شما را به بهشت داخل می‌کند.

۳. احمد بن حنبل در مسند خود از جابر بن سمره به سند خویش چنین نقل می‌کند: «قال رسول الله(ص): لایزال الدین قائماً حتی یکون اثنا عشر خلیفه من قریش»[۴] یعنی پیوسته دین پایدار است تا اینکه دوازده خلیفه از قریش بیایند. که این روایت سندی محکم و قوی است بر حقانیت مذهب شیعه اثنی عشری که اولین ایشان علی ابن ابی طالب وآخرین آنها مهدی است. ودلیل بر بطلان دیگر مذاهب، زیرا این روایت برآنچه که اهل عامه به آن معتقد است در خلفای راشدین چهارگانه یا پنج‌گانه به انضمام حسن بن علی(ع)، قابل انطباق نیست، چرا که آنها تعدادشان کمتر است یا خلافت غیر از این‌ها از بنی امیه یا بنی العباس هم با این روایت سازگاری ندارد، چرا که آنها تعدادشان بیشتر است و همین‌طور مذاهب دیگر مثل اسماعیلیه، فطحیه و زیدیه.

هیثمی در مجمع الزوائد خود از سلمان روایت می‌کند که سلمان گفت: «یا رسول الله إن لکل نبی وصیا فمن وصیک؟ فسکت عنی فلما کان بعد رأنی فقال: یا سلمان فأسرعت الیه، وقلت لبیک، قال: تعلم من وصی موسی؟ قلت: نعم، یوشع بن نون، قال: لم؟ قلت: لانه کان اعلمهم یومئذ (قال) فان وصی وموضع سری وخیر من أترک بعدی وینجز عدتی ویقضی دینی علی بن ابی طالب[۵] (قال) رواه الطبرانی».

پیامبر(ص) در جواب سلمان که پرسید: «همه پیامبران وصی داشتند پس چه کسی وصی شما می‌باشد؟» پاسخ داد: آیا وصی موسی را می‌شناسی؟ گفتم: بله، یوشع بن نون است. پیامبر(ص) فرمود: برای چه او وصی موسی بود؟ گفتم: برای اینکه او اعلم ایشان در این هنگام بود. پیامبر(ص) فرمود: پس همانا من وصی و موضع اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی می‌ماند و خواسته‌های مرا برآورده می‌کند و دین مرا برپا می‌دارد، علی ابن ابی طالب است، هیثمی می‌گوید: این روایت را طبرانی هم نقل کرده است.

۴. حدیث منزلت: این روایت متواتراً نقل شده است که پیامبر(ص) زمانی که به قصد غزوات مدینه و مرکز حکومتی مسلمین را ترک می‌فرمود، علی(ع) را به عنوان جانشین در مدینه قرار می‌دادند. در این خصوص صحیح بخاری در کتاب بدء الخلق در باب غزوه تبوک به سند خود از مصعب بن سعد روایت می‌کند: «أن رسول الله(ص) خرج الی تبوک واستخلف علیاً(ع) فقال: أتخلفنی فی الصبیان والنساء؟ قال: الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی»[۶] ترجمه: همانا پیامبر(ص) خارج شد از مدینه برای شرکت در غزوه تبوک و علی(ع) را به عنوان جانشین تعیین نمود، پس فرمود: آیا جانشین من در مدینه برای بچه‌ها و زنان می‌شوی؟ آیا رضایت می‌دهی که تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) باشی که هنگام خروج موسی، برادرش هارون جانشین وی بود. با این تفاوت که بعد از موسی پیامبران دیگر می آمدند ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد و تو وصی آخرین پیامبر هستی؟

۵. صحیح ترمذی هم این روایت را به دو طریق نقل می‌کند، یکی از طریق سعید بن المسیب عن سعد أبی وقاص و دیگری از جابر بن عبدالله که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أنت منی بمنزله هارون من موسی الا لا نبی بعدی».[۷]

۶. حدیث ثقلین: این حدیث از قویترین ادله بر جانشینی علی ابن ابی طالب(ع) است، و در تواتر آن بین علمای شیعه و علمای اهل سنت اجماع وجود دارد. صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابه در باب فضائل علی ابن ابی طالب(ع) به سند خود از یزید بن حیان روایت می‌کند، که من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم پس حصین به او گفت: همانا ای زید تو پیامبر(ص) را بسیار دیده‌ای و حدیثش را شنیده‌ای و در غزوات همراه او شرکت داشتی و پشت سر او نماز خواندی، برای ما بگو که از پیامبر(ص) چه شنیدی؟ پس زید گفت: روزی که از مکه برمی‌گشتیم در محلی به نام خم بین مکه و مدینه در حالی که خطبه می‌خواند وحمد وثنا بر خداوند می‌نمود و موعظه می‌کرد، گفت: «الا ایها الناس، فانما انا بشر یوشک آن یاتی رسول ربی فاجیب وانی تارک فیکم الثقلین، أولهما کتاب الله فیه الهدی والنور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به، فحث علی کتاب الله ورغب فیه؛ ثم قال: واهل بیتی أذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی فقال له حصین: ومن أهل بیته یازید؟ الیس نساؤه من اهل بیته؟ قال: نساؤه من اهل بیته ولکن اهل بیته منحرم الصدقه بعده، قال: ومن هم؟ قال: وهم آل علی وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس، قال: کل هؤلاء حرم الصدقه؟ قال نعم».[۸] ترجمه: «ای مردم آگاه باشید، بدرستیکه من انسانی هستم که گمان می‌رود که مرگم نزدیک باشد پس باید فرستاده پروردگار را اجابت کرد و همانا من در میان شما دو شیء گرانبها باقی می‌گذارم، اول از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور می‌باشد، پس بگیرید کتاب خدا را و به آن تمسک جویید؛ زید می‌گوید: پس پیامبر(ص) برانگیخت (مردم را) به سوی کتاب خدا و آنها را به سوی آن دعوت نمود؛ سپس فرمود: ودیگری اهل بیت من است که تذکر می‌دهم و یادآوری می‌کنم خدا را به شما در مورد اهل بیت خود، (این جمله را سه مرتبه تکرار فرمود). پس حصین از زید پرسید: اهل بیت پیامبر(ص) چه کسانی هستند؟ آیا زنان پیامبر هم از اهل بیت او محسوب می‌شوند؟ گفت: زنان او از اهل بیت او محسوب می‌شوند، اما اهل بیت او کسانی هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام می‌باشد. حصین پرسید: ایشان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آنان آل علی(ع) وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس می‌باشند. حصین پرسید: صدقه بر تمام اینان حرام است؟ زید گفت: بله».

ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقه همین مضامین را از پیامبر(ص) می‌آورد که در مرضی که منجر به فوت آن حضرت شده است، آنجا فرموده است.[۹]

در مورد سند این حدیث: باید گفت این حدیث را بزرگان صحابه پیامبر(ص) روایت کرده‌اند مثل: علی(ع)، ابی ذر، جابر بن عبد الله انصاری، و زید بن أرقم، وأبی سعید الخدری و زید بن ثابت وحذیفه بن اسید الغفاری و…؛ که مناوی در فیض القدیر[۱۰] و ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه،[۱۱] بیشتر از بیست طریق برای این روایت نقل کرده‌اند که این خود دلیلی است بر تواتر آن.

اما در مورد دلالت این حدیث: با رعایت قرائن قطعیه و شواهد آشکار که دو متن روایت پیچیده شده است، می‌توان این روایت را در اعلی مراتب قوّت دانست؛ قرائنی مثل: «انما انا بشر یوشک آن یأتی رسول ربی فاجیب» و «این تارک فیکم الثقلین او خلیفتین[۱۲] او فانظروا کیف تخلفونی فیهما[۱۳] او کیف تخلفونی فیکم الثقلین» یا قول پیامبر(ص): «ولا تقدموهما فتهلکوا ولا تعلموهما فهم اعلم منکم»[۱۴] دلالت بر این دارند که پیامبر(ص)، کتاب و اهل بیت را جانشین خود قرار داده و امّت را ترک کرده است، پس همانا افضل و اعلم از اهل بیت پیامبر(ص) علی(ع) می‌باشد. ابن حجر هیثمی که کتابی در ردّ شیعه نوشته است به نام «الصواعق المحرقه علی البدع و الزندقه ـ یعنی بهم الشیعه ـ» در مورد این حدیث اینگونه می‌آورد که: «تنبیه، سمی رسول الله(ص) القرآن وعترته، ثقلین لان الثقل کل نفیس وخطیر مصون، وهذان کذلک اذ کل منهما معدن للعلوم الدینیه والاسرار والحکم العلیه والاحکام الشرعیه ولذا حث رسول الله(ص) علی الاقتداء والتمسک بهم والتعلم منهم وقال: الحمد لله الذی جعل فینا الحکمه اهل البیت».[۱۵]

ترجمه: تنبیه و آگاهی: رسول خدا(ص) قرآن وعترت خود را ثقلین نامید: برای اینکه هر شی نفیس وگرانبها وبزرگ مصون و در امان است، و این دو (قرآن و عترت) هم این چنین هستند؛ برای اینکه هر کدام از آنها معدن علوم دین و اسرار و حکمت‌های الهی و احکام شرعی هستند و به همین خاطر پیامبر(ص) بر پیروی و تمسک و آموختن از آنها دستور فرمود و تحریک نمود؛ و فرمود: حمد مخصوص خدایی است که در ما حکمت اهل بیت را قرار داد.

نهایت اینکه این ادّله گوشه ای از دلایل خلافت و جانشینی بلافصل امام علی(ع) می‌باشد و همه مورد تأیید علمای اهل سنت است.


مطالعه بیشتر

  • الغدیر، علامه امینی.
  • فضائل الخمسه فی الصحاح السته، السید مرتضی الحسینی الفیروزآبادی.
  • الوصی، مرحوم سید محمد حیدری.
  • علی و الوصیه، مرحوم نجم الدین عسکری.

منابع

  1. شعراء / ۲۱۴.
  2. تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظامیه، ۱۳۱۲ق، حیدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.
  3. هیثمی، مجمع الزوائد، مکتبه قدسی، ۱۳۵۲ق، ج۸، ص۳۱۴.
  4. مسند احمد بن حنبل، مطبعه میمنیه مصر، سنه ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۸۶ و ص۹۲؛ حافظ ابونعیم، حلیه الاولیاء مطبعه سعادت مصر، ۱۳۵۰ق، ج۴، ص۳۳۳.
  5. هیثمی، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج۹، ص۱۱۳؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، ۱۳۲۵ق، ج۳، ص۱۰۶، متقی هندی، کنز العمال، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن. ۱۳۱۲ق، ج۶، ص۱۵۴.
  6. صحیح مسلم، مطبعه بولاق، ۱۲۹۰ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی(ع)، مسند ابی داود، مطبعه الکستلیه، ۱۲۸۰ق، ج۱، ص۲۹، ابونعیم، حلیه الأولیاء، همان کتاب، ج۷، ص۱۹۵ و ۱۹۶، به دو طرق بسیار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج۱، ص۱۸۲، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعه سعادت، ۱۳۴۹ق، مصر، ج۱۱، ص۴۳۲، نسائی، خصائص علی ابن ابی طالب(ع)، مطبعه التقدم العلمیه مصر، ص۱۶.
  7. صحیح ترمزی، مطبعه بولاق، ۱۲۹۲ق، ج۲، ص۳۰۱؛ مسند ابی داود، همان، ج۱، ص۲۹؛ مسند احمد حنبل، همان، ج۱، ص۱۷۹، و ج۳، ص۳۳۸.
  8. مسند احمد حنبل، همان، ج۴، ص۳۶۶؛ سنن بیهقی، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۲۱ق، ج۲، ص۱۴۸ و ج۷، ص۳۰؛ و سنن الدارمی مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ق، دمشق، ج۲، ص۴۳۱؛ و متقی هندی، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۵، و ج۷، ص۱۰۲، والطحاوی، مشکل الاثار، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳ق، ج۴، ص۳۶۸.
  9. ابن حجر هیثمی الصواعق المحرقه، مطبعه میمنیه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۷۵.
  10. المناوی فیض القدیر، مطبعه المصطفی مصر، ۱۳۵۶ق، ج۳، ص۱۴.
  11. ابن حجر هیثمی، مطبعه میمنیه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۱۳۶.
  12. مسند احمد بن حنبل، همان، ج۵، ص۱۸۱.
  13. حاکم، مستدرک الصحیحین، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، ۱۳۲۴ق، ج۳، ص۱۰۹.
  14. متقی هندی، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۷.
  15. هیثمی، الصواعق المحرقه، همان، ص۹۰.