پرش به محتوا

پیش نویس:فدک و حق حاکمیت

از ویکی پاسخ
سؤال

اگر فدک را از حضرت زهرا(ع) به ناحق غصب کرده‌اند، پس چرا زمانی که حضرت علی(ع) به قدرت رسید، در پس گرفتن جق قانونی همسرش تلاشی نکرد؟

درگاه‌ها


بسم الله

مطالب جمع شده

1

1. اگر مقصود از طرح این سؤال انکار این مطلب است که پیامبر به امر خداوند، فدک را به حضرت زهرا بخشید باید گفت بسیاری از بزرگان اهل سنت از جمله حاکم حسکانی در شواهد التنزیل[۱]، ذهبی در میزان الاعتدال، شوکانی در فتح القدير[۲]، سیوطی در الدر المنثور و متقی هندی در کنز العمال[۳] به این قضیه اشاره کرده‌اند. در این ،قسمت تنها به بیان یک حدیث از الدر المنثور بسنده می‌شود:

عن ابن عباس لما نَزَلَتْ (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى) أَقْطَعَ رَسولُ الله(ص) فَاطِمَةَ فَدَكَاً. از ابن عباس نقل شده است که زمانی که آیه حق نزدیکانت را بپردازه نازل شد. پیامبر فاطمه را فرا خواند و فدک را به او عطا کرد.[۴]

2

۲. اگر مقصود این است که خلفا فدک را غضب نکرده‌اند، روایت های متعددی در منابع معتبر اهل سنت و صحاح سته آمده که نمی‌توان از آنها چشم پوشی کرد؛ چنان که در صحیح بخاری، صحیح مسلم مسند احمد سنن ابی داوود، سنن نسائی و طبقات ابن سعد این مطلب نقل شده است که در اینجا ما به آوردن حدیثی از صحیح بخاری بسنده می‌کنیم:[۵][۶][۷][۸][۹]

«عن ام المؤمنين عائشة أن فاطمة أرسلت إلى أبى بكر تسأله ميراثها من النبى(ع) فيها أفاء الله على رسوله(ص). تطلب صدقة النبي التي بالمدينة وفدك وما بقى من خمس خيبر. فقال أبو بكر: إنَّ رسول الله(ص) قال: لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد في هذا المال وإني والله لا أغير شيئاً من صدقات النّبي التي كانت عليها في عهد النبي(ص) ولأعملن فيها بما عمل فيها رسول الله(ص)؛ از عایشه نقل می‌کند که می گفته است ،فاطمه ابو بکر را پیام داد و میراث خود از رسول خدا(ص) را مطالبه کرد و مراد او از آن چیزهایی بود که خداوند خاصّ رسول خود نهاده بود که شامل ما ترک پیامبر در مدینه و فدک می‌شد با آنچه از خمس خیر به جا مانده بود. ابوبکر گفت: پیامبر می فرمود از ما ارث برده نمی‌شود و آنچه بمانند، صدقه است و همه خاندان پیامبر نیز از آن بهره مند می‌شوند و من هیچ تغییری در صدقات پیامبر نخواهم داد و باید که به همان حال که به روزگار پیامبر بوده است، باشد و همان گونه که پیامبر در آن مورد عمل فرموده است عمل خواهم کرد»

خلاصه ترجمه متن این است که حضرت زهرا(ع) میراثش از پیامبر(ع) و فدک و اموال دیگر خود را از ابوبکر طلب،کرد اما ابوبکر آنها را نداد و گفت که پیامبر(ع) فرموده ما از خود ارثی نمی‌گذاریم و آنچه از ما می‌ماند، صدقه است. در اینجا یا صدیقه کبری(ع) - نعوذ بالله - دروغ گفته و به ناحق آنچه حقش نبوده را طلب کرده است یا ابوبکر دروغ گفته و حق حضرت را غصب کرده است؛ صدیقه کبری را به نص آیه تطهیر نمی‌توان دروغگو شمرد. درباره این ادعای ابوبکر که گفته بود پیامبر(ع) فرموده که ما ارث نمی‌گذاریم - و جز ابوبکر کسی دیگری آن را نقل نکرده است - میتوان گفت که اگر پیامبر این سخن را گفته باشد به قطع باید به ورثه خود می‌فرمود نه به دیگران.

3

3. حضرت زهرا در پاسخ به این ادعای ابوبکر به آیه هایی از قرآن استناد فرمود که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

از قول زکریا می‌فرماید: فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا " يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ ؛ «تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و وارث دودمان یعقوب باشد». مریم: (٦٥)

در جای دیگر می فرماید: (رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ)؛ «پروردگار من! مــرا تنها مگذار و فرزند برومندی به من عطا کن و تو بهترین وارثانی» (انبیاء: ۸۹)

همچنین می فرماید: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ؛ و سليمان وارث داود شد». (نمل: (١٦)

سپس حضرت زهرا فرمود: ثُمَّ أَنتُم الآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لا إِرْتَ لنا أفَحُكم الجاهلية تبغون و من أحسن من الله حكما لقوم يُوقِنُونَ ... . آیا شما گمان می برید ارثی برای ما نیست؟ آیا حکم جاهلیت را بر می‌گزینید و برای مردمی که یقین دارند داوری چه کسی از خدا بهتر است؟[۱۰][۱۱]

4

4. مدعای حضرت زهرا تنها فدک نبود بلکه مطابق روایت عایشه و عمر[۱۲]، مدعای حضرت عبارت بود از:

الف) میراث پیامبر

ب) في مَا أَفاءَ اللهُ علی رسوله ؛ «آنچه که خدا از اموال کافران به رسول خود غنیمت داد.» حشر (۷)

ج) صدقه پیامبر در مدینه

د) فدک

ه) باقی مانده خمس خیبر.

در واقع اینها نیز مقدمه ای برای مطالبه اصل حق بود.

ابن ابی الحدید می گوید:

از استاد تاریخ خود پرسیدم چرا خلیفه پیامبر مطالبات دختر ایشان را به او نداد. همان گونه که پیامبر از مسلمانان خواست تا گردنبند زینب، دختر دیگرش که برای فدیه شوهر خود پرداخته بود را به او ببخشند و مسلمانان نیز چنین کردند؟ استادم پاسخ داد: «اگر خلیفه ادعای زهرا را درباره فدک می‌پذیرفت پس از آن ادعا می کرد که خلافت نیز حق شوهرم است و باید حکومت را نیز واگذار می کردند»[۱۳]

5

مطالبه حضرت زهرا نه به دلیل ارزش مادی و اقتصادی فدک و مانند آن نبود، بلکه از جهت وجوب مطالبه حق و جلوگیری از انحراف علنی جامعه اسلامی و حق کشی آشکار بود. این علت و انگیزه در زمان حکومت امیرمؤمنان وجود نداشت؛ آبی بود که ریخته شده بود. حضرت علی خود می‌فرماید: «مرا با فدک و غیر فدک چه کار است. متن بخشی از نامه امیرمؤمنان به عثمان بن حنیف انصاری حاکم بصره، چنین است: ... بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكَ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَجَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُقُوسُ قَومِ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِقَدَةٍ وَغَيْرِ فَدَكِ وَالنَّفْسُ مَظَاتُها فِي غَدٍ جَدَتْ ..... از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است تنها فدک در دست ما بود که آن هم گروهی نسبت به آن بخل و حسادت ورزیده و آن را از ما گرفتند و گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند و بهترین حاکم خداست. مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ در حالی که فردای هر کس قبر اوست......[۱۴]

6

امیر مؤمنان ، ناگزیر بود برای رعایت مصالح اسلام و مسلمانان، بسیاری از نج روی ها انحرافها و حق کشیها را نادیده بگیرد؛ چنان که در ابتدای امر نیز برای حفظ سلام از حق خود گذشت و قیام نکرد. اگر حضرت جلوی این حق کشی را می گرفت که در آن زمان اهمیت چندانی نداشت فریاد وا اسلام برخی سیاست بازان بلند می شد و مشکلی بر مشکلهای حکومت اسلامی افزوده میشد؛ چنان که حضرت وقتی آنها را از نماز تراویح منع کرد، فریاد مردم بلند شد در نتیجه، حضرت آنها را رها کرد.[۱۵]

این مطلب در منابع اهل سنت نیز آمده است ترجمه یکی از متونی که شبیه به همین سؤال را مطرح کرده چنین است:

محمد بن اسحاق گوید:

از ابو جعفر محمد بن علی امام باقر(ع) پرسیدم علی بن ابی طالب صلى الله عليه وسلم وقتی حکومت بر مردم را به دست گرفت با سهم ذی القربی چگونه رفتار کرد؟ حضرت فرمود: همان راهی را رفت که ابوبکر و عمر رفته بودند. پرسیدم: «این امر چگونه است؟ در حالی که شما می‌گویید آنچه می‌گویید؟ چرا با آنکه شما می دانستید حق کشی صورت گرفته بود ولی علی حق فرزندانش را نگرفت؟» امام فرمود:اهل او جز آنچه رأی او بود انجام نمی دانند، پرسیدم: چه چیزی مانع او شد. ا که حق آنان بازگرداند؟ فرمود: به خدا سوگند، ناخوش می داشت که بر علیه او ادعا شود که او مخالف ابوبکر و عمر عمل کرده است». (اکراه داشت که گروهی بگویند روش ابوبکر و عمر را به خاطر منافع شخصی، زیر پا گذاشت و از این طریق مشکلی بر مشکلهای جامعه اسلامی افزود.[۱۶][۱۷][۱۸]

این مطلب در جامعه، آن چنان جا افتاده بود که در جریان شورای شش نفره، شرط واگذاری حکومت را عمل بر اساس روش عمر و ابوبکر قرار داده بودند و چون امیر مؤمنان(ع) نپذیرفت، خلافت به عثمان واگذار شد.

7

7. از منظر امیرمؤمنان و اهل بیت ، فدک به قطعه‌ای زمین در صد و بیست کیلومتری مدینه منحصر نبود، بلکه حق حاکمیت و خلافت اسلامی امامان بود. این مطلب در فرمایشات ائمه ، همواره آمده است پس هنگامی که حاکمیت جامعه را در اختیار داشت فدک واقعی را گرفته بود پس دیگر معنایی نداشت قطعه ای زمین - که حاصل آن نیز در اختیار خود حضرت بود - را به فرزندش واگذار کند تا سبب یاوه گویی برخی مخالفان حضرت شود. در ذیل نمونه ای از شیوه نگرش اهل بیت(ع) به فدک را نقل می‌کنیم:

مهدی عباسی از امام موسی بن جعفر خواست تا حدود فدک را معرفی کند تا او آن را باز پس دهد. امام فرمود اگر حدود را بگویم بازپس نخواهی داده مهدی عباسی اصرار کرد امام حدود فدک را معادل حدود سرزمینهای اسلامی بیان فرمود......[۱۹]



منابع

  1. حسکانی، عبیدالله بن عبدالله. «ذیل آیه ۲۶ سوره اسراء». شواهد التنزیل. صص۳۳۸و۳۴۱.
  2. شوکانی، محمد. فتح القدیر. ج۳. قاهره: عالم الکتب. ص۲۶۷.
  3. متقی، علی بن حسام‌الدین. کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال. ج۳. ص۷۶۷.
  4. سيوطی، جلال الدين. الدر المنثور. ج۴. ص۱۷۷.
  5. بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح بخاری. ج۴. ص۲۱۰.
  6. ابوداود، سلیمان‌ بن‌ اشعث. سنن ابی داوود. ج۲. بیروت: دار الفکر. ص۲۳.
  7. نسائی، احمد بن علی. سنن نسائی. ج۷. دمشق سوریه: دار ابن کثير. ص۱۳۲.
  8. ابن حنبل، احمد بن محمد. مسند احمد. عربستان: دار المنهاج. ص۱۹.
  9. ابن سعد، محمد بن سعد. الطبقات الکبری. ج۲. بیروت: دار الکتب العلمية. ص۳۱۵.
  10. ابن‌میثم، میثم بن علی. شرح نهج البلاغه. ج۴. مشهد: آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى. صص۷۸ و ۷۹.
  11. ابن‌طیفور، احمد بن ابی طاهر. بلاغات النساء. قم: الشريف الرضی. صص۱۲ و ۱۵.
  12. هیثمی، علی بن ابوبکر. مجمع الزوائد و منبع الفوائد. ج۹. بیروت: دار الکتب العلمية. ص۳۹.
  13. ابن‌میثم، میثم بن علی. شرح نهج البلاغه. ج۱۶. مشهد: آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى. ص۳۹.
  14. «نامه ۴۵». نهج البلاغه.
  15. علامه مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (۱۴۰۳). بحار الانوار. ج۳۴. ص۱۷۴.
  16. الخراج. ص۱۲۳.
  17. ابوعبید، قاسم بن سلام. الأموال. بیروت: دار الفکر. ص۳۳۲.
  18. جصاص، احمد بن علی. احکام القرآن. ج۲. ص۶۳.
  19. علامه مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (۱۴۰۳). بحار الانوار. ج۲۸. ص۱۵۷.