تکفیر سیئات

از ویکی پاسخ
سؤال

تکفیر سیئات به چه معناست؟

تکفیر سیئات به معنای از بین رفتن گناهان و بدی‌ها است که عوامل مختلفی برای آن در قرآن بیان شده است.

از بین رفتن گناهان در قرآن

در آیه ۲۹ سوره انفال آمده است تقوا و ایمان سبب از بین رفتن گناهان میشود. و آثار آن را از وجود شما بر مى‏دارد.ص۱۴۴. " تكفير سيئات" اشاره به آثار روانى و اجتماعى گناهان دارد كه در پرتو تقوا و پرهيزكارى از ميان مى‏رود،[۱]

زندگى با تقوى آثار شوم گناهان را از انسان مى‏برد، در دنيا محبوب القلوب و در آخرت روسفيدش مى‏كند.[۲]


آیه ۸ تحریم به همه مؤمنين مى‏فرمايد: توبه كنند، و سپس با تعبير" عسى" اين اميد را كه خدا گناهانشان را بپوشاند، و آنان را داخل بهشتهايى كند كه نهرها از زير آن روان است‏.ص۵۶۳.[۳]


در حقيقت اين توبه نصوح، پنج ثمره بزرگ دارد: " نخست" بخشودگى سيئات و گناهان.[۴]

كلمه (كفر) در لغت عرب به معناى پوشاندن است، ولى در قرآن كريم استعمالش در عفو از گناهان شايع شده‏ است.[۵]


اين كلمه كه جمعش سيئات مى‏آيد به طورى كه از ماده آن (سين- واو- همزه) و هيات آن بر مى‏آيد به معناى حادثه و يا عملى است كه زشتى و بدى را با خود همراه دارد، و به همين جهت اى بسا كه لفظ آن بر امور و مصائبى كه آدمى را بد حال مى‏كند اطلاق مى‏شود، نظير آيه:" وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ. سوره نساء آيه 79. (هيچ مصيبتى بتو نمى‏رسد مگر از ناحيه خودت)، و اين به حسب حقيقت به معناى سابق برگردد، و اى بسا بر خود معصيت نيز اطلاق مى‏شود، مانند آيه شريفه زير كه مى‏فرمايد:" وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها. سوره شورى آيه 40.(كيفر هر گناهى مصيبتى مثل خود آن است)، و سيئة به معناى معصيت، گاهى بر مطلق گناهان اطلاق مى‏شود، چه صغيره و چه كبيره‏. آیه ۳۱ نسا آيه شريفه در مقام منت نهادن بوده و نويدى است كه با عنايتى لطيف و الهى به گوش مؤمنين مى‏رسد، كه اگر از بعضى گناهان اجتناب كنند خداى عز و جل از بعضى ديگر گناهانشان در مى‏گذرد.[۶]


منابع

  1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۳۷۱ش، ج‏7، ص: 144
  2. قرشى بنابى، على‏اكبر، تفسير احسن الحديث، تهران، بعثت، ۱۳۷۵ش، ج‏4، ص: 118
  3. الميزان في تفسير القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏، ۱۳۹۰ق، ج‏19، ص: 335
  4. تفسير نمونه، ج‏24، ص: 292
  5. الميزان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 323
  6. الميزان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 324