۲۴
ویرایش
A.mortami12 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.mortami12 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
به چه کسی اولین بار لقب حجتالاسلام داده شد؟{{پایان سوال}} | به چه کسی اولین بار لقب حجتالاسلام داده شد؟{{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
محمد باقر شفتی اولین کسی است که به او اولین بار لقب حجت الاسلام داده شد. وی در سال 1175 هجرى قمرى، در روستای شَفت، از توابعرشت به دنيا آمد و در سنّ پانزده سالگى بمنظور تحصيل علوم اسلامى به نجف مهاجرت كرد و در درسهای وحيد بهبهانى و سيّد بحرالعلوم و در حوزه درسى صاحب رياض، و درس ملاّ مهدى نراقى، و درسشيخ جعفر كبير، شركت كرده است.<ref>تاریخ علمای اسلام حسین نوری همدانی | محمد باقر شفتی اولین کسی است که به او اولین بار لقب حجت الاسلام داده شد. وی در سال 1175 هجرى قمرى، در روستای شَفت، از توابعرشت به دنيا آمد و در سنّ پانزده سالگى بمنظور تحصيل علوم اسلامى به نجف مهاجرت كرد و در درسهای وحيد بهبهانى و سيّد بحرالعلوم و در حوزه درسى صاحب رياض، و درس ملاّ مهدى نراقى، و درسشيخ جعفر كبير، شركت كرده است.<ref>تاریخ علمای اسلام حسین نوری همدانی ج۱،ص۵۱ </ref> او كه با فقر و تنگدستى بسيار شديد، درس خوانده و خوشههائى از خرمنفضيلت و علم علماى بزرگ نامبرده | ||
چيده بود، در سال 1216 با عائله خود، از نجف، به قصد اصفهان، كه يكى از مراكز مهم علمى آن روز بود حركت كرد و زمانى كه وارد اصفهان گرديد، جز يك دستمال - كه سفره نان او و حاوى مقدارى نان خشك بود - و يك كتاب مدارك چيز ديگرى همراه نداشت، و بالاخره، با زحمت زياد، مقدار كمى پول فراهم كرد، و به بازار رفت؛ تا براىقوت و غذاى عائلهاش چيزى بخرد، و در نظر گرفت كه بايد غذائى را كهارزانتر باشد تهيّه كند؛ تا بتواند با اين پول كم شكم خود و عائلهاش را سير كند؛ و لذا شُشِ گوسفندى را از قصاب خريد، و به طرف عائله خود حركتكرد، و در بين راه كه از خرابهاى عبور مىكرد چشمش به سگى در گوشهخرابه افتاد كه ضعيف و لاغر است و بچّههاى آن براى خوردن شير از | چيده بود، در سال 1216 با عائله خود، از نجف، به قصد اصفهان، كه يكى از مراكز مهم علمى آن روز بود حركت كرد و زمانى كه وارد اصفهان گرديد، جز يك دستمال - كه سفره نان او و حاوى مقدارى نان خشك بود - و يك كتاب مدارك چيز ديگرى همراه نداشت، و بالاخره، با زحمت زياد، مقدار كمى پول فراهم كرد، و به بازار رفت؛ تا براىقوت و غذاى عائلهاش چيزى بخرد، و در نظر گرفت كه بايد غذائى را كهارزانتر باشد تهيّه كند؛ تا بتواند با اين پول كم شكم خود و عائلهاش را سير كند؛ و لذا شُشِ گوسفندى را از قصاب خريد، و به طرف عائله خود حركتكرد، و در بين راه كه از خرابهاى عبور مىكرد چشمش به سگى در گوشهخرابه افتاد كه ضعيف و لاغر است و بچّههاى آن براى خوردن شير از |
ویرایش