لذت‌گرایی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
انسان براي انجام هر عملي نيازمند آگاهي و انگيزه است آگاهي انسان مراتب مختلفي دارد. مراتب نازل آگاهي در گياهان و حيوانات نيز وجود دارد هر موجودي به استعدادهاي دروني خود و کمال آن ها آگاهي اجمالي يا تفصيلي دارد به همين دليل گياهان و حيوانات به طور غريزي اسباب کمال خويش را فراهم مي کنند. قواي شهواني و غضبي انسان نيز هر يک به کمال خاص خود آگاهي اجمالي دارند. قوه شهوي ادراک لذات حسي را کمال خود مي شناسد و قوه غضبي از قهر و غلبه بر ديگران لذت مي برد و آن را کمال خويش مي داند. به عبارت ديگر هر يک از اين قوه کمالي واقعي دارند که در مورد انسان نيز چنين است؛ ما بسياري از چيزها را دوست داريم ولي اين چيزها وقتي براي ما مطلوب است که خود ما باشيم که از آن ها لذت ببريم. اگر خودمان نباشيم چه لذتي از آن ها براي ما حاصل مي شود؟ بنابر اين، حيات، سلامتي و تکامل وجود از هر چيزي مطلوب تر است. لذا، مي بينيم که اگر به کسي توهين کنند، که مثلاً، «فهم نداري» يا «شعور نداري» يا مانند آن، گاهي چنان دچار ناراحتي مي شودکه ممکن است براي مقابله با اين حرف، جنگ به پا کند و خون ها بريزد. اين به دليل آن است که انسان کمال خود را دوست دارد. بنابر اين، اگر در مقام اثبات، کسي به او بگويد که «کمال نداري» ناراحت مي شود. حتي اگر به جاهلي بگويند که «علم نداري» ناراحت مي شود، با اين که خودش هم مي داند که جاهل است؛ ولي از اين که نقص او ظهور پيدا کند رنج مي برد؛ زيرا فطرتا نقص براي انسان نا مطلوب است و از آن تنفر دارد.
انسان براي انجام هر عملي نيازمند آگاهي و انگيزه است آگاهي انسان مراتب مختلفي دارد. مراتب نازل آگاهي در گياهان و حيوانات نيز وجود دارد هر موجودي به استعدادهاي دروني خود و کمال آن ها آگاهي اجمالي يا تفصيلي دارد به همين دليل گياهان و حيوانات به طور غريزي اسباب کمال خويش را فراهم مي کنند. قواي شهواني و غضبي انسان نيز هر يک به کمال خاص خود آگاهي اجمالي دارند. قوه شهوي ادراک لذات حسي را کمال خود مي شناسد و قوه غضبي از قهر و غلبه بر ديگران لذت مي برد و آن را کمال خويش مي داند. به عبارت ديگر هر يک از اين قوه کمالي واقعي دارند که در مورد انسان نيز چنين است؛ ما بسياري از چيزها را دوست داريم ولي اين چيزها وقتي براي ما مطلوب است که خود ما باشيم که از آن ها لذت ببريم. اگر خودمان نباشيم چه لذتي از آن ها براي ما حاصل مي شود؟ بنابر اين، حيات، سلامتي و تکامل وجود از هر چيزي مطلوب تر است. لذا، مي بينيم که اگر به کسي توهين کنند، که مثلاً، «فهم نداري» يا «شعور نداري» يا مانند آن، گاهي چنان دچار ناراحتي مي شودکه ممکن است براي مقابله با اين حرف، جنگ به پا کند و خون ها بريزد. اين به دليل آن است که انسان کمال خود را دوست دارد. بنابر اين، اگر در مقام اثبات، کسي به او بگويد که «کمال نداري» ناراحت مي شود. حتي اگر به جاهلي بگويند که «علم نداري» ناراحت مي شود، با اين که خودش هم مي داند که جاهل است؛ ولي از اين که نقص او ظهور پيدا کند رنج مي برد؛ زيرا فطرتا نقص براي انسان نا مطلوب است و از آن تنفر دارد.
نظریات و دیدگاه‌های لذت‌گرایانه از جملة كهن‌ترین، و در عین حال، جذاب‌ترین و عامه‌پسندترین، دیدگاه‌ها درباره منشأ ارزش اخلاقی هستند. عموم لذت‌گرایان، كه طیف وسیع و گسترده‌ای را شامل می‌شوند، بر این باورند كه یگانه معیاری كه می‌توان با آن ارزش افعال آدمی را محاسبه كرد، لذت است. به عبارت دیگر، لذت‌گرایی اخلاقی مدعی است كه فقط حالات خوشایند یا ناخوشایند نفس را می‌توان دارای مطلوبیت یا نامطلوبیت ذاتی دانست.بنابراین، اصل بنیادین لذت‌گرایی را می‌توان چنین صورت‌بندی كرد كه «عمل و رفتار درست عملی است كه دست كم به اندازه هر بدیل دیگری غلبة‌ لذت بر الم را در پی داشته باشد.<ref>فلسفة‌ اخلاق، ویلیام كی. فرانكنا، ترجمة‌ هادی صادقی، (قم: طه،1376)، ص179.</ref>
كسانی كه درباره معیار ارزش اخلاقی لذت‌گرا هستند در واقع مفاهیم و جملات اخلاقی را با توجه به مفهوم لذت معنا می‌كنند؛ یعنی اگر از یك لذت‌گرا پرسیده شود كه «خوب» یعنی چه، در پاسخ خواهد گفت «خوب» یعنی «لذت‌‌بخش» و اگر از او خواسته شود كه، به عنوان مثال، «عدالت خوب است» را معنا كند، در پاسخ خواهد گفت: «عدالت لذت‌بخش یا خوشایند است». از نظر لذت‌گرایان خوب همان لذت است. به تعبیر دیگر، هر چیزی كه خوشایند و لذت‌بخش باشد خوب است و بر عكس هر چیزی كه خوب است خوشایند و لذت‌بخش نیز هست.<ref>فلسفة‌ اخلاق، ویلیام كی. فرانكنا، ترجمة‌ هادی صادقی، ص180. ( البته اشكال این استدلال خیلی واضح است؛ زیرا بسیاری از افراد بعضی چیزها را، صرف نظر از لذت‌بخش بودن یا نبودن آنها، خوب می‌دانند. به عنوان مثال، قصاص و مجازات ستم‌كاران، علم، شجاعت، عدالت و امثال آن، ذاتاً خوب‌اند و خوب دانستن آنها را هرگز نمی‌توان به دلیل لذت‌بخش بودنشان دانست. از سوی دیگر، عموم انسان‌ها بعضی از انواع لذت را ذاتاً بد می‌دانند. به عنوان مثال، كسی ممكن است از رنج دادن دیگران لذت ببرد و هیچ كس در این تردیدی ندارد كه این نوع لذت بد است. پس نمی‌توان خوب را به لذت‌بخش تعریف كرد.)</ref>


از اين رو، آنچه که به انسان مربوط مي شود جهات عدمي اش براي او مذموم و منفور و جهات وجودي اش براي او مطلوب است. بنابراين، انسان از علم، جمال، سلامتي و مانند آن لذت مي برد و از جهل، زشتي، مرض و نظير آن گريزان است. اما اين که ما با وجود آن که سالم هستيم، چرا از سلامتي خود احساس لذت نمي کنيم به دليل آن است که بدان توجه نداريم؛ وقتي مريض شويم قدر لذت از دست رفته خود را مي فهميم؛ چون فقدان آن را احساس مي کنيم. لذا، وقتي انسان به کمال وجودي خود توجه مي کند به گونه اي احساس لذت مي کند که چنين لذتي از هيچ چيز ديگري به او دست نمي دهد. اين گونه لذتها اصيل اند؛ اما چيزهاي ديگر، با واسطه براي انسان ايجاد لذت مي کنند؛ مانند عشق هاي مجازي. در آن جا، آن چه را انسان دوست دارد لذت او از معشوقش مي باشد تا با او انس بگيرد و با او سخن بگويد. بنابر اين، براي نيل به اين مقصود، حاضر به فداکاري هم مي شود تا جايي که ممکن است در اين راه، جان خود را هم از دست بدهد.
از اين رو، آنچه که به انسان مربوط مي شود جهات عدمي اش براي او مذموم و منفور و جهات وجودي اش براي او مطلوب است. بنابراين، انسان از علم، جمال، سلامتي و مانند آن لذت مي برد و از جهل، زشتي، مرض و نظير آن گريزان است. اما اين که ما با وجود آن که سالم هستيم، چرا از سلامتي خود احساس لذت نمي کنيم به دليل آن است که بدان توجه نداريم؛ وقتي مريض شويم قدر لذت از دست رفته خود را مي فهميم؛ چون فقدان آن را احساس مي کنيم. لذا، وقتي انسان به کمال وجودي خود توجه مي کند به گونه اي احساس لذت مي کند که چنين لذتي از هيچ چيز ديگري به او دست نمي دهد. اين گونه لذتها اصيل اند؛ اما چيزهاي ديگر، با واسطه براي انسان ايجاد لذت مي کنند؛ مانند عشق هاي مجازي. در آن جا، آن چه را انسان دوست دارد لذت او از معشوقش مي باشد تا با او انس بگيرد و با او سخن بگويد. بنابر اين، براي نيل به اين مقصود، حاضر به فداکاري هم مي شود تا جايي که ممکن است در اين راه، جان خود را هم از دست بدهد.


پس انسان يا هر موجود ذي حيات ديگري، اول، حياتش را دوست دارد سپس کمالات خود را، چه کمالات ظاهري باشد و چه کمالات باطني. هر قدر هم انسان کمالش بيشتر باشد خود را بيشتر دوست دارد. لذا، آنان که در عنفوان جواني و طراوت هستند نگاه کردن در آينه را بسيار دوست دارند. همه اين ها در اصطلاح فلسفي، به کمال وجود بازگشت دارد. از اينرو، مي گوييم وقتي کمال براي انسان حاصل شود بالاترين لذت ها را به دست آورده است.
پس انسان يا هر موجود ذي حيات ديگري، اول، حياتش را دوست دارد سپس کمالات خود را، چه کمالات ظاهري باشد و چه کمالات باطني. هر قدر هم انسان کمالش بيشتر باشد خود را بيشتر دوست دارد. لذا، آنان که در عنفوان جواني و طراوت هستند نگاه کردن در آينه را بسيار دوست دارند. همه اين ها در اصطلاح فلسفي، به کمال وجود بازگشت دارد. از اينرو، مي گوييم وقتي کمال براي انسان حاصل شود بالاترين لذت ها را به دست آورده است.
trustworthy
۹۳۵

ویرایش