پیامبران اولوالعزم

نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۸ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (Rezapour صفحهٔ پیامبران اولوالعظم را به پیامبران اولوالعزم منتقل کرد)
سؤال

معيار در اولوالعزم بودن انبیاء چيست؟


مفهوم شناسی

انبياء گروهي از افراد بشر هستند كه دستورهاي خدا را از ناحيه خداوند مي‌گيرند و به مردم ابلاغ مي‌كنند و به عبارتي آن‌ها واسطه ميان خداوند و ساير افراد بشر مي‌باشند.[۱] وظيفه پيامبران دو گونه است: يكي از جانب خداوند كه براي بشر قانون و دستورالعمل آورده‌اند و يكي اينكه مردم را به خدا و عمل به دستورالعمل‌هاي الهي آن عصر و زمان دعوت و تبليغ مي‌كرده‌اند. غالب پيامبران فقط وظيفه دوم را انجام مي داده‌اند و عده بسيار كمي از پيامبران كه قرآن آنها را «اولوالعزم» مي‌خواند، قانون و دستورالعمل آورده‌اند.

در قرآن

قرآن شخصيت پيامبران اولوالعزم را به لحاظ ويژگي‌هاي برجسته و صفات بارزشان بيش از ديگران ارج نهاده و گرامي داشته است، اين گروه از پيامبران كتاب و شريعت مستقلي داشته‌اند و پيامبران معاصر و يا متأخر از آنان تبعيت مي‌كردند تا زماني كه يكي ديگر از پيامبران «اولوالعزم» به رسالت مبعوث مي شد و شريعت نويني مي آورد.[۲]

قرآن نام پنج پيامبر اولوالعزم را نام برده است ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ ۖ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ۚ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ۚ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ؛ از [احكام‌] دين، آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد، براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه: «دين را برپا داريد و در آن تفرقه‌اندازى مكنيد.» بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مى‌خوانى، گران مى‌آيد. خدا هر كه را بخواهد، به سوى خود برمى‌گزيند، و هر كه را كه از در توبه درآيد، به سوى خود راه مى‌نمايد.(شوری:۱۳). در این آیه، حضرت نوح(ع) و حضرت ابراهيم(ع) و حضرت موسي(ع) و حضرت عيسی(ع) و حضرت محمد(ص) به عنوان پيامبران اولوالعزم معرفی شده‌اند. این پنج نفر، صاحبان كتاب و شريعت مي‌باشند و ديگر انبياء، حافظان و نگهبانان شريعت اين انبياء بوده‌اند، اگر چه صحيفه يا زبور داشته‌اند، ولي شريعت جامع را همان پنج نفر آورده اند.[۳]

در آیه دیگری نیز نام اولوالعزم به کار رفته است، ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛ پس صبر کن همان گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند(احقاف:۳۵)

در روایات

طبق روايات معيار اولوالعزم همان شريعت استوار و كامل تر و داشتن كتابی كه داراي قوانين و دستورالعمل‌هايي بوده است، مي‌باشد[۴] پس خداوند وقتي سخن از صحيفه حضرت داود(ع) به ميان مي آورد نام كتاب را بر آن نمي نهد، چون آن مجموعه مشتمل بر قوانين زندگي و حدود و كيفرها نبوده و تنها شامل پند و اندرز و نصيحت بوده است. لذا آن پيامبر(ع) داراي شريعت مستقل نبوده است.[۵]

ویژگی‌ها

پیامبران اولوالعزم دارای ویژگی‌هایی هستند که در قرآن و روایات ذکر شده است:

داشتن کتاب

موارد استعمالات لغوي «كتاب» در قرآن كريم نشان مي دهد كه معناي اصطلاحي آن عبارت است از مجموعه معارف و قوانين ديني و الهي كه علاوه بر معارف و نصايح و اندرز، مشتمل بر قوانين فردي، اجتماعي، عبادي و سياسي نيز باشد. بنابر همين تعريف اولوالعزم به كسي گفته مي شود كه داراي كتاب باشد.

در آيه شريفه الگو:و لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ دلالت ندارد كه همه انبياي الهي داراي كتابي مستقل بوده‌اند، بلكه مقصود آن است كه به مجموعه مرسلين كتاب داده شده است و هيچ رسولي بي كتاب نبوده است. مثلاً خداوند در قرآن خطاب به حضرت يحيي(ع) مي فرمايد: ﴿يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّه؛ اي يحيي كتاب الهي را با قوت بگير.(مریم:۱۲) كه بيانگر اين نكته است كه حضرت یحیی بقيه انبياء هم كتاب داشته اند. و هر كس كه كتاب داشته باشد، شريعت دارد لذا معيار در اولوالعزم بودن اگر چه شريعت داشتن كتاب است ولي دليل بر شريعت و كتاب نداشتن بقيه انبياء نمي باشد.

لذا معيار در اولوالعزم بودن، داشتن كتاب و شريعت مستقل با قوانين و دستورالعمل هاي فراگير مي باشد، ولي معناي شريعت به معناي خاص اين نيست كه فقط اين پنج پيامبر شريعت داشته اند بلكه لفظي عام است و به اين معني است كه همه انبياء داراي شريعت بوده اند، لكن شريعت مستقل نداشته اند كه مأمور به تبليغ بوده اند.

از نظر قرآن كريم، مجموعه قوانيني كه با دامنه گسترده اي از سوي خداوند براي هدايت انسان ها تنظيم شده، براي شكوفايي فطرت بشر داراي زير بنايي است كه ثابت و اصلي مي باشد و به آن «دين» گفته مي شود و آنكه فروع و جزئياتي دارد كه متغير و متحول است«شريعت و منهاج» ناميده مي شود و دين الهي به مانند نهري بزرگ است كه انسانها در طي اعصار و قرون توسط شريعت هر پيامبري به آن راه يافته اند. قرآن مي فرمايد: }}لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَه وَ مِنْهاجاً[۶]{{قرآن| براي هر قومي شريعت و طريقه اي مقرر داشتيم البته شريعت به معناي جامع غير از شريعت ويژه است و اين آيه شريفه همان شريعت ويژه است.[۷]

و لذا با توجه به مطالب بيان شده اين نكته روشن مي شود كه حضرت آدم(ع) هم شريعت داشته است.


منابع

  1. مطهري، مرتضي، نبوت، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۷۳، ص۱۳.
  2. رجوع شود به: مطهري، مرتضي، خاتميت، تهران، صدرا، چاپ پنجم ۱۳۷۰، ص۴۸.
  3. جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، اسراء، چاپ اول، جششم، بخش چهارم مقدمه فصل اول فصل دين و شريعت.
  4. صدوق، محمد، علل الشرايع ـ رحمه الله عليه ـ بي جا، بي تا، ص۱۳۳.
  5. قرآن در قرآن همان فصل قرآن و كتابهاي آسماني.
  6. مائده/۴۸.
  7. قرآن در قرآن همان فصل، دين و شريعت.