رابطه ایمان و معرفت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:
== ایمان و تعقل ==
== ایمان و تعقل ==


{{قرآن|لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَه الْوُثْقی …|سوره = بقره|ایه = ۲۵۶.</ref> «در دین اجبار نیست. راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید. پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید، به رشته محکم و استواری چنگ زده است».
{{قرآن|لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَه الْوُثْقی …|سوره = بقره|آیه = ۲۵۶|ترجمه = در دین اجبار نیست. راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید. پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید، به رشته محکم و استواری چنگ زده است.}}


این آیه نخست اکراه و اجبار در دین را نفی می‌کند؛ سپس ضمن اشاره به تمایز آشکار میان حق و باطل، یا رشد و غیّ، مسئلهٔ کفر و ایمان را مطرح می‌فرماید. حاصل آن‌که انسان با تأمل و تفکر و به کار بستن عقلانیت در زمینهٔ حق و باطل، می‌تواند بدون هیچ اکراه و اجبار، یکی را برگزیده، خود را بدان متعهد سازد و به آن ایمان آورد. در این صورت، به امر مقابل، کفر خواهد ورزید؛ بنابراین کفر و ایمان بعد از حصول معرفت و تعقل است.
این آیه نخست اکراه و اجبار در دین را نفی می‌کند؛ سپس ضمن اشاره به تمایز آشکار میان حق و باطل، یا رشد و غیّ، مسئله کفر و ایمان را مطرح می‌فرماید. حاصل آن‌که انسان با تأمل و تفکر و به کار بستن عقلانیت در زمینه حق و باطل، می‌تواند بدون هیچ اکراه و اجبار، یکی را برگزیده، خود را بدان متعهد سازد و به آن ایمان آورد. در این صورت، به امر مقابل، کفر خواهد ورزید؛ بنابراین کفر و ایمان بعد از حصول معرفت و تعقل است.


۲. در سورهٔ طه، بعد از نقل داستان موسی(ع) به داستان ساحران فرعون می‌رسد و در پایان چنین می‌فرماید: فَأُلْقِیَ السَّحَرَه سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی؛<ref>طه، ۷۰.</ref> «ساحران (چون معجزهٔ موسی را دیدند) سر به سجده فرود آورده گفتند: ما به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم».
== ایمان و بینه ==


می‌دانیم که ساحران فرعون از اطرافیان و نزدیکان فرعون بوده‌اند و سالیان درازی در فضای فرعونی زندگی می‌کردند. به ناگاه با دعوت موسی(ع) مواجه شدند و بعد از حوادثی، تمام همت خود را برای شکست موسی جمع کردند؛ اما خداوند به دست پیامبر خود، بیّنه‌ای آشکار فرستاد، و ساحران فرعون بعد از مشاهدهٔ آن، موسی را برحق دیدند؛ بنابراین به رغم مخالفت‌ها و تهدیدهای فرعون، به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردند. این ایمان در آن فضا و اوضاع زمانهٔ فرعون بدون هیچ شکی، بعد از تأمل و قانع شدن عقلانی است و این گونه ایمان است که ارزش والایی دارد.
در سوره طه، بعد از نقل داستان موسی(ع) به داستان ساحران فرعون می‌رسد و در پایان چنین می‌فرماید: {{قرآن|فَأُلْقِیَ السَّحَرَه سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی|سوره = طه|آیه = ۷۰|ترجمه = ساحران (چون معجزه موسی را دیدند) سر به سجده فرود آورده گفتند: ما به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم.}}


۳. وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا؛<ref>قصص، ۵۳.</ref> «و چون آیات ما بر آنان تلاوت شود، گویند ایمان آوردیم که این قرآن، به حق از جانب پروردگار ما نازل شده است».
ساحران فرعون از اطرافیان و نزدیکان فرعون بوده‌اند و سالیان درازی در فضای فرعونی زندگی می‌کردند. به ناگاه با دعوت موسی(ع) مواجه شدند و بعد از حوادثی، تمام همت خود را برای شکست موسی جمع کردند؛ اما خداوند به دست پیامبر خود، بیّنه‌ای آشکار فرستاد، و ساحران فرعون بعد از مشاهده آن، موسی را برحق دیدند؛ بنابراین به رغم مخالفت‌ها و تهدیدهای فرعون، به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردند. این ایمان در آن فضا و اوضاع زمانه فرعون بدون هیچ شکی، بعد از تأمل و قانع شدن عقلانی است.


با توجه به این آیه، آیاتی از قرآن برای برخی تلاوت شده و آنان در این آیات، حق و حقیقت را یافتند؛ پس تن به ایمان دادند و به آن سرسپردند. در این آیه، به روشنی آنچه موجب ایمان آوردن ایشان شده است. تأمل در آیات و مشاهده برحق بودن آنان دانسته شده است. همین معنا و مضمون، در مقام توبیخ و سرزنش کفار بیان شده است: وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ؛<ref>آل‌عمران، ۱۰۱.</ref> «و چگونه کافر خواهید شد، در صورتی که برای شما آیات خدا تلاوت می‌شود؟»
== ایمان و حقیقت ==


هرچند علم و معرفت، عامل و دخیل در ایمان است، اما معرفت تمام ایمان نیست. ایمانْ بدون معرفت حاصل نمی‌شود، ولی ظرف آن را تنها علم و دانش پر نمی‌کند. آیه‌ای از قرآن کریم به این امر اشاره‌ای گویا دارد: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ؛<ref>نمل، ۱۴.</ref> «با آن‌که پیش خود به یقین دانستند که معجزهٔ خداست، باز آن را انکار کردند. اینان با وجود این که یقین داشتند کفر ورزیدند».
{{قرآن|وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا|سوره = قصص| آیه = ۵۳|ترجمه = و چون آیات ما بر آنان تلاوت شود، گویند ایمان آوردیم که این قرآن، به حق از جانب پروردگار ما نازل شده است.}}
 
با توجه به این آیه، آیاتی از قرآن برای برخی تلاوت شده و آنان در این آیات، حق و حقیقت را یافتند؛ پس تن به ایمان دادند و به آن سرسپردند. در این آیه، به روشنی آنچه موجب ایمان آوردن ایشان شده، تأمل در آیات و مشاهده برحق بودن آنان دانسته شده است. همین معنا و مضمون، در مقام توبیخ و سرزنش کفار بیان شده است: {{قرآن|وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ|سوره = آل‌عمران|آیه = ۱۰۱|ترجمه = و چگونه کافر خواهید شد، در صورتی که برای شما آیات خدا تلاوت می‌شود؟}}
 
== میزان علم و معرفت در سنجش ایمان ==
 
هرچند علم و معرفت، عامل و دخیل در ایمان است، اما معرفت تمام ایمان نیست. ایمان بدون معرفت حاصل نمی‌شود، ولی ظرف آن را تنها علم و دانش پر نمی‌کند. آیه‌ای از قرآن کریم به این امر اشاره‌ای گویا دارد: {{قرآن|وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ|سوره = نمل|آیه = ۱۴|ترجمه = با آن‌که پیش خود به یقین دانستند که معجزه خداست، باز آن را انکار کردند. اینان با وجود این که یقین داشتند کفر ورزیدند.}}


قوم بنی‌اسرائیل در عین حال که یقین و معرفت داشتند، باز عناد و کفر ورزیدند؛ پس معرفت شرط کافی و علت تامه برای ایمان نیست. حق آن است که ایمان به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و خضوع نیز آراسته باشد. اگر اسلام به معنای تسلیم باشد، اسلام در متن ایمان حضور جدی دارد و همین امر است که ایمان را از دانش صرف و خشک متمایز می‌سازد. به این ترتیب ایمان با وجود آن‌که عین معرفت و تنها معرفت نیست، ولی با معرفت نسبت و پیوندی ناگسستنی دارد.
قوم بنی‌اسرائیل در عین حال که یقین و معرفت داشتند، باز عناد و کفر ورزیدند؛ پس معرفت شرط کافی و علت تامه برای ایمان نیست. حق آن است که ایمان به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و خضوع نیز آراسته باشد. اگر اسلام به معنای تسلیم باشد، اسلام در متن ایمان حضور جدی دارد و همین امر است که ایمان را از دانش صرف و خشک متمایز می‌سازد. به این ترتیب ایمان با وجود آن‌که عین معرفت و تنها معرفت نیست، ولی با معرفت نسبت و پیوندی ناگسستنی دارد.


همین دیدگاه از کلمات مرحوم علامه طباطبایی نیز به دست می‌آید. در اوایل سورهٔ مبارکهٔ بقره، قرآن تنها برای متقین، کتاب هدایت معرفی شده است. اهل تقوی ویژگی‌هایی دارند که از آن جمله ایمان به غیب است. مرحوم علامه ایمان را این‌گونه تعریف کرده‌اند: الایمان تمکّن الاعتقاد فی القلب مأخوذ من الامن کانّ المؤمن یعطی لما آمن به الأمن من الریب و الشک و هو آفه الاعتقاد؛<ref>المیزان، ج۱، ص۴۵.</ref> «ایمان تمکّن یافتن اعتقاد در قلب انسان است. ایمان از مادّهٔ امن گرفته شده است. وجه تسمیه آن است که گویا شخص مؤمن با ایمان از ریب و شک که آفت اعتقاد است، ایمن می‌شود». از این عبارت دو نکته مهم به دست می‌آید: اول این‌که ایمان از سنخ اعتقاد و معرفت است، اما صرف معرفت نیست. ایمان معرفتی است که به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فرا گیرد، و به همین دلیل به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند؛ زیرا باید معرفت به عقد قلب درآید و با هستی انسانی گره خورد. دوم این که ایمان از امن است و این تسمیه از آن روی است که انسان از آفات اعتقاد، یعنی شک و تزلزل در امان است؛ بنابراین ایمان با شک قابل جمع نیست، و این نکته‌ای بس مهم است که به آن باز خواهیم گشت.
همین دیدگاه از کلمات مرحوم علامه طباطبایی به دست می‌آید. در اوایل سوره مبارکه بقره، قرآن تنها برای متقین، کتاب هدایت معرفی شده است. اهل تقوی ویژگی‌هایی دارند که از آن جمله ایمان به غیب است. مرحوم علامه ایمان را این‌گونه تعریف کرده‌اند: الایمان تمکّن الاعتقاد فی القلب مأخوذ من الامن کانّ المؤمن یعطی لما آمن به الأمن من الریب و الشک و هو آفه الاعتقاد؛<ref>المیزان، ج۱، ص۴۵.</ref> «ایمان تمکّن یافتن اعتقاد در قلب انسان است. ایمان از مادّهٔ امن گرفته شده است. وجه تسمیه آن است که گویا شخص مؤمن با ایمان از ریب و شک که آفت اعتقاد است، ایمن می‌شود». از این عبارت دو نکته مهم به دست می‌آید:  
 
* اول این‌که ایمان از سنخ اعتقاد و معرفت است، اما صرف معرفت نیست. ایمان معرفتی است که به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فرا گیرد، و به همین دلیل به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند؛ زیرا باید معرفت به عقد قلب درآید و با هستی انسانی گره خورد.  
 
* دوم این که ایمان از امن است و این تسمیه از آن روی است که انسان از آفات اعتقاد، یعنی شک و تزلزل در امان است؛ بنابراین ایمان با شک قابل جمع نیست.


۴. در قرآن آیاتی به چشم می‌خورد که در آن‌ها علم با کفر جمع شده است و این نشان می‌دهد ـ چنان‌که گذشت ـ ایمان معرفت صرف نیست. مثل وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ؛<ref>نمل، ۱۴.</ref> «با وجود یقین به معجزه بودن آن، باز آن را انکار کردند» وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ؛<ref>جاثیه، ۲۳.</ref> «خدا او را دانسته پس از اتمام حجت گم‌راه ساخته» إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی؛<ref>محمد، ۲۵.</ref> «آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر ایشان باز به دین پشت کرده، مرتد شدند». در تمام این موارد علم، آگاهی، وضوح و حتی یقین وجود دارد؛ اما از ایمان خبری نیست. دقیقاً به همین دلیل باید گفت ایمان مسبوق به معرفت است، و آگاهی و علمْ شرط لازم ایمان؛ اما شرطی دیگر باید به آن افزود تا ایمان به دست آید. مرحوم علامه گاهی این شرط دیگر را «تمکّن عقیده در قلب» معرفی می‌کند و گاهی «التزام عملی» را در مفهوم ایمان دخالت می‌دهد. الایمان هو الاذعان و التصدیق بشیء بالتزام بلوازمه؛<ref>المیزان، ج۱۵، ص۶، و ۱۴۵ و ج۱۸، ص۲۵۸ و ۱۵۸.</ref> «ایمان اذعان و تصدیق به یک چیز است به همراه التزام به لوازم آن». بنابراین ایمانی ایمان است که خاستگاه آن معرفت باشد و ایمانی ایمان است که منشأ عمل صالح باشد و عملی، عمل صالح است که ریشه آن در زمین ایمان قرار گرفته باشد و از آن جا آبیاری شود.
در قرآن آیاتی به چشم می‌خورد که در آن‌ها علم با کفر جمع شده است و این نشان می‌دهد ـ چنان‌که گذشت ـ ایمان معرفت صرف نیست. مثل {{قرآن|وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ|سوره = نمل|آیه = ۱۴|ترجمه = با وجود یقین به معجزه بودن آن، باز آن را انکار کردند}} {{قرآن|وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ|سوره = جاثیه، ۲۳.</ref> «خدا او را دانسته پس از اتمام حجت گم‌راه ساخته» إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی؛<ref>محمد، ۲۵.</ref> «آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر ایشان باز به دین پشت کرده، مرتد شدند». در تمام این موارد علم، آگاهی، وضوح و حتی یقین وجود دارد؛ اما از ایمان خبری نیست. دقیقاً به همین دلیل باید گفت ایمان مسبوق به معرفت است، و آگاهی و علمْ شرط لازم ایمان؛ اما شرطی دیگر باید به آن افزود تا ایمان به دست آید. مرحوم علامه گاهی این شرط دیگر را «تمکّن عقیده در قلب» معرفی می‌کند و گاهی «التزام عملی» را در مفهوم ایمان دخالت می‌دهد. الایمان هو الاذعان و التصدیق بشیء بالتزام بلوازمه؛<ref>المیزان، ج۱۵، ص۶، و ۱۴۵ و ج۱۸، ص۲۵۸ و ۱۵۸.</ref> «ایمان اذعان و تصدیق به یک چیز است به همراه التزام به لوازم آن». بنابراین ایمانی ایمان است که خاستگاه آن معرفت باشد و ایمانی ایمان است که منشأ عمل صالح باشد و عملی، عمل صالح است که ریشه آن در زمین ایمان قرار گرفته باشد و از آن جا آبیاری شود.


همین مضمون در پاره‌ای روایات نیز آمده است: عن علی(ع) لا یذوق المرء من حقیقه الایمان حتی یکون فیه ثلاث خصال: الفقه فی الدین و الصبر علی المصائب و حسن التقدیر فی المعاش؛<ref>بحارالانوار، ج۷۱، ص۸۵.</ref> «حضرت علی(ع) فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمی‌چشد، مگر آن‌که در او سه ویژگی باشد: تفقه در دین و صبر بر مصائب و تقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش».
همین مضمون در پاره‌ای روایات نیز آمده است: عن علی(ع) لا یذوق المرء من حقیقه الایمان حتی یکون فیه ثلاث خصال: الفقه فی الدین و الصبر علی المصائب و حسن التقدیر فی المعاش؛<ref>بحارالانوار، ج۷۱، ص۸۵.</ref> «حضرت علی(ع) فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمی‌چشد، مگر آن‌که در او سه ویژگی باشد: تفقه در دین و صبر بر مصائب و تقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش».
۱٬۴۰۷

ویرایش