داستان جوان کفن‌دزد: تفاوت میان نسخه‌ها

←‏متن حدیث: ابرابزار
(←‏متن حدیث: ابرابزار)
خط ۳: خط ۳:
{{پاسخ}}'''داستان جوان کفن دزد''' در کتاب [[الامالی (شیخ صدوق)|الامالی]] نوشته [[شیخ صدوق]] ذکر شده است. بر اساس این روایت، جوانی کفن دزد به جنازه دختری [[تجاوز به عنف|تجاوز]] کرد، پشیمان شده نزد [[پیامبر(ص)]] آمد و پیامبر(ص) او را از خود دور کرد و بعد از توبه واقعی او، مورد بخشش خدا قرار گرفت. این روایت از نظر سندی [[حدیث ضعیف|ضعیف]] است. بیشتر راویان آن در کتاب‌های [[علم رجال|رجالی]]، [[حدیث مجهول|ناشناخته]] بوده و [[ثقه|توثیق]] نشده‌اند.   
{{پاسخ}}'''داستان جوان کفن دزد''' در کتاب [[الامالی (شیخ صدوق)|الامالی]] نوشته [[شیخ صدوق]] ذکر شده است. بر اساس این روایت، جوانی کفن دزد به جنازه دختری [[تجاوز به عنف|تجاوز]] کرد، پشیمان شده نزد [[پیامبر(ص)]] آمد و پیامبر(ص) او را از خود دور کرد و بعد از توبه واقعی او، مورد بخشش خدا قرار گرفت. این روایت از نظر سندی [[حدیث ضعیف|ضعیف]] است. بیشتر راویان آن در کتاب‌های [[علم رجال|رجالی]]، [[حدیث مجهول|ناشناخته]] بوده و [[ثقه|توثیق]] نشده‌اند.   


==متن حدیث==
== متن حدیث ==
{{عربی| دَخَلَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)... فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ بِالْبَابِ شَابّاً... يَبْكِي عَلَى شَبَابِهِ‏ بُكَاءَ الثَّكْلَى عَلَى وَلَدِهَا يُرِيدُ الدُّخُولَ عَلَيْك‏... [قال:] أَنِّي كُنْتُ أَنْبُشُ الْقُبُورَ... أُخْرِجُ الْأَمْوَاتَ وَ أَنْزِعُ الْأَكْفَانَ. فَمَاتَتْ جَارِيَةٌ... أَتَيْتُ قَبْرَهَا فَنَبَشْتُهَا ثُمَّ اسْتَخْرَجْتُهَا وَ نَزَعْتُ مَا كَانَ عَلَيْهَا مِنْ أَكْفَانِهَا وَ تَرَكْتُهَا مُتَجَرِّدَةً... وَ مَضَيْتُ مُنْصَرِفاً... حَتَّى رَجَعْتُ عَلَيْهَا... جَامَعْتُهَا وَ تَرَكْتُهَا مَكَانَهَا... فَقَالَ النَّبِيُّ ص تَنَحَّ عَنِّي يَا فَاسِقُ إِنِّي أَخَافَ أَنْ أَحْتَرِقَ بِنَارِكَ... أَتَى بَعْضَ جِبَالِهَا فَتَعَبَّدَ فِيهَا وَ غَلَّ يَدَيْهِ جَمِيعاً إِلَى عُنُقِهِ وَ نَادَى يَا رَبِّ هَذَا عَبْدُكَ بُهْلُولٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مَغْلُولٌ... ِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ(ص) وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً يَعْنِي الزِّنَا  أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ يَعْنِي بِارْتِكَابِ ذَنْبٍ أَعْظَمَ مِنَ الزِّنَا وَ نَبْشِ الْقُبُورِ وَ أَخْذِ الْأَكْفَانِ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ يَقُولُ خَافُوا اللَّهَ فَعَجَّلُوا التَّوْبَةَ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ... فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) خَرَجَ وَ هُوَ يَتْلُوهَا وَ يَتَبَسَّمُ... فَدَنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص)... قَالَ يَا بُهْلُولُ أَبْشِرْ فَإِنَّكَ عَتِيقُ اللَّهِ مِنَ النَّار...}}
{{عربی| دَخَلَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص)... فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ بِالْبَابِ شَابّاً… يَبْكِي عَلَى شَبَابِهِ بُكَاءَ الثَّكْلَى عَلَى وَلَدِهَا يُرِيدُ الدُّخُولَ عَلَيْك‏... [قال:] أَنِّي كُنْتُ أَنْبُشُ الْقُبُورَ… أُخْرِجُ الْأَمْوَاتَ وَ أَنْزِعُ الْأَكْفَانَ. فَمَاتَتْ جَارِيَةٌ… أَتَيْتُ قَبْرَهَا فَنَبَشْتُهَا ثُمَّ اسْتَخْرَجْتُهَا وَ نَزَعْتُ مَا كَانَ عَلَيْهَا مِنْ أَكْفَانِهَا وَ تَرَكْتُهَا مُتَجَرِّدَةً… وَ مَضَيْتُ مُنْصَرِفاً… حَتَّى رَجَعْتُ عَلَيْهَا… جَامَعْتُهَا وَ تَرَكْتُهَا مَكَانَهَا… فَقَالَ النَّبِيُّ ص تَنَحَّ عَنِّي يَا فَاسِقُ إِنِّي أَخَافَ أَنْ أَحْتَرِقَ بِنَارِكَ… أَتَى بَعْضَ جِبَالِهَا فَتَعَبَّدَ فِيهَا وَ غَلَّ يَدَيْهِ جَمِيعاً إِلَى عُنُقِهِ وَ نَادَى يَا رَبِّ هَذَا عَبْدُكَ بُهْلُولٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مَغْلُولٌ… ِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ (ص) وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً… أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ… ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ… وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ… فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) خَرَجَ وَ هُوَ يَتْلُوهَا وَ يَتَبَسَّمُ… فَدَنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص)... قَالَ يَا بُهْلُولُ أَبْشِرْ فَإِنَّكَ عَتِيقُ اللَّهِ مِنَ النَّار…}}


معاذ بن جبل به حضور پیامبر(ص) آمد... گفت: «بر در خانه جوانی است... که بر جوانیِ خود مانند مادری که بر مرگ فرزند خود می‌گرید، گریه می‌کند و می‌خواهد نزد شما بیاید... جوان به پیامبر(ص) گفت:من مردگان را از قبر بیرون آورده و کفن آنها را برمی‌داشتم... دختری از دنیا رفت... قبرش را نبش کردم، کفنش را برداشتم و او را برهنه رها کردم... و رفتم... ولی برگشتم و با او نزدیکی کردم و جسد او را به همان حال رها کردم....» پیامبر(ص) فرمود: «ای تبهکار! از من دور شو که می‌ترسم من هم به آتش تو بسوزم...» جوان به یکی از کوه‌ها پناه برد و به عبادت پرداخت و هر دو دست خود را به گردن خود بست و ندا کرد: «پروردگارا! من بنده تو، بهلول هستم که در پیشگاهت خود را به زنجیر کشیدم...» خداوند به پیامبر(ص) [آیه ۱۳۰ سوره آل عمران را] نازل کرد: «و کسانی که چون کار ناشایسته انجام داده و بر خود ظلم کردند، خدا را یاد کرده و از گناه خود استغفار کردند و کیست جز خدا که گناهان را بیامرزد...» چون این آیات نازل شد پیامبر(ص) درحالی که لبخند می‌زد و آن را می‌خواند بیرون آمد... پیامبر(ص) به جوان نزدیک شد و دست‌هایش را از گردنش گشود و... فرمود: «ای بهلول! بر تو مژده باد که تو از آتش دوزخ آزاد شدی...»
{{نقل قول|معاذ بن جبل به حضور پیامبر (ص) آمد… گفت: «بر در خانه جوانی است… که بر جوانیِ خود مانند مادری که بر مرگ فرزند خود می‌گرید، گریه می‌کند و می‌خواهد نزد شما بیاید… جوان به پیامبر (ص) گفت:من مردگان را از قبر بیرون آورده و کفن آنها را برمی‌داشتم… دختری از دنیا رفت… قبرش را نبش کردم، کفنش را برداشتم و او را برهنه رها کردم… و رفتم… ولی برگشتم و با او نزدیکی کردم و جسد او را به همان حال رها کردم…» پیامبر (ص) فرمود: «ای تبهکار! از من دور شو که می‌ترسم من هم به آتش تو بسوزم…» جوان به یکی از کوه‌ها پناه برد و به عبادت پرداخت و هر دو دست خود را به گردن خود بست و ندا کرد: «پروردگارا! من بنده تو، بهلول هستم که در پیشگاهت خود را به زنجیر کشیدم…» خداوند به پیامبر (ص) [آیه ۱۳۰ سوره آل عمران را] نازل کرد: «و کسانی که چون کار ناشایسته انجام داده و بر خود ظلم کردند، خدا را یاد کرده و از گناه خود استغفار کردند و کیست جز خدا که گناهان را بیامرزد…» چون این آیات نازل شد پیامبر (ص) درحالی که لبخند می‌زد و آن را می‌خواند بیرون آمد… پیامبر (ص) به جوان نزدیک شد و دست‌هایش را از گردنش گشود و… فرمود: «ای بهلول! بر تو مژده باد که تو از آتش دوزخ آزاد شدی…»}}


==خلاصه داستان==
==خلاصه داستان==
automoderated
۶٬۳۴۱

ویرایش