خود فراموشی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۱ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
سؤال

خود فراموشی چیست و چه آثار و پیامدهایی دارد؟

اصطلاح خود فراموشی، عبارت است از بیگانه شدن انسان از شخصیت واقعی، انسانی و الهی خویش و توجه به شخصیتِ پنداری، خیالی و غیر واقعی خود.

چنان‌که می‌دانیم، انسان دارای دو بُعد حیوانی و الهی (مادّی و معنوی) است. آن چیزی که انسان را انسان می‌کند، توجه او به شخصیت الهی و معنوی اش می‌باشد. این شخصیت الهی و انسانی، همان شخصیت اصیل، واقعی و راستین اوست که در فرهنگ اسلامی «خود واقعی»[۱] نام گرفته است.

بدیهی است که نقطه مقابل «خود واقعی»، «خود غیر واقعی» خواهد بود. خودِ غیر واقعی همان شخصیتِ پنداری، خیالی و حیوانی است که در تعالیم اسلامی، «ناخود» «خودِ طُفیلی و غیر واقعی»[۲] شناخته می‌شود.

در منابع اسلامی، گاه نفس انسانی یا «خود» مورد نکوهش قرار می‌گیرد و به منزله بالاترین دشمن انسانی معرفی می‌شود. چنان‌که از آقا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «لا عدو اعدی علی المرء من نفسه»[۳] هیچ دشمنی برای انسان بدتر از خود او نیست.

در مقابل، گاهی چنان از «خود» تعریف شده که تمام دنیا را نیز نمی‌توان با آن برابر دانست، چنان‌که از حضرت سید الساجدین امام زین العابدین (علیه السلام) سؤال می‌شود که: «من اعظمُ الناس خطراً» از همه مردم با اهمیت تر کیست؟ فرمود: «من لم یر الدنیا خَطَراً لنفسه» آن کسی که تمام دنیا را با خودش برابر نمی‌کند.[۴]

با اندک تأملی می‌توان دریافت که «خود» مورد نکوهش، همان «ناخود» یا شخصیت دروغین و خیالی است که انسان آن را «خود» می‌پندارد؛ بنابراین وقتی سخن از «خودفراموشی» و از خودبیگانگی انسان به میان می‌آید، منظور این است که انسانِ آگاه، خودِ اصیل و شخصیت واقعی خویش را به دست فراموشی سپرده، از او بیگانه شده و تمام توجه خویش را به شخصیت دروغین خود معطوف سازد.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «عجبتُ لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلایطلبها.»[۵] من تعجب می‌کنم از مردمی که وقتی چیزی را گم می‌کنند، دستپاچه به دنبال گمشده شان هستند چطور این‌ها خودشان را گم کرده‌اند، ولی دنبال این نیستند که خودشان را پیدا کنند؟

ای کسی که وقتی پولت را گم می‌کنی همه جا دنبال آن می‌گردی و از این و آن سراغ می‌گیری، ببین آیا خودت را پیدا کرده‌ای؟

ای که در پیکار خود را باخته

دیگران را تو ز خود نشناخته

تو به هر صورت که آیی بیستی[۶]

که منم این، و الله آن تو نیستی

یک زمان تنها بمانی تو ز خلق

در غم و اندیشه مانی تا به حلق

این تو کی باشی؟ که تو آن اوحدی

که خوش و زیبا و سرمست خودی[۷]

خود را گم کردن و فراموش کردن، منحصر به این نیست که انسان درباره هویت و ماهیت خود اشتباه کند؛ بلکه هر موجودی در مسیر تکامل فطری خودش، که راه کمال را می‌پیماید، در حقیقت از خود سفر می‌کند، یعنی از خود ضعیف به خود قوی می‌رود؛ پس انحراف هر موجود از مسیر تکامل واقعی، انحراف از خود به ناخود است.

عوامل انحراف خودفراموش

۱. اهداف انحرافی

این انحراف، بیش از همه جا، در مورد انسان که موجودی مختار و آزاد است، صورت می‌گیرد. انسان هر غایت انحرافی را که انتخاب کند، در حقیقت او را به جای «خود» واقعی گذاشته است، یعنی ناخود را خود پنداشته است؛ پس غایات و اهداف انحرافی داشتن، یکی از عواملی است که انسان، غیر خود را به جای خود می‌گیرد و در نتیجه خود واقعی را فراموش می‌کند و از دست می‌دهد.

۲. بحران هویت و الگوهای منفی

این بحران در همه سنین ـ مخصوصاً در سنین نوجوانی و جوانی ـ به اوج خود می‌رسد؛ چرا که سنین نوجوانی، زمان جستجوی هویت است. اگر جوان بتواند هویت خویش را بازیابد و به خود توجه کند و شخصیت واقعی خویش را بیابد، راه خود را هموار ساخته است؛ اما اگر نتواند، دچار خود فراموشی و به عبارت دیگر دچار بی‌هویتی می‌شود.

در چنین مرحله ای است که برای خود، شخصیتی پنداری و خیالی (از چهره‌های رهبران سیاسی و مذهبی و ملی گرفته تا قهرمانان افسانه ای و ورزشی و سینمایی) درست کرده و همه حرکات و سکنات خود را با آن‌ها هماهنگ می‌کند؛ چرا که در چنین سنینی جوانان وارد برهه ای از زندگی می‌شوند که به دنبال الگو و اسوه ای هستند تا شخصیت خود را به کمک آنها تکمیل کنند. اگر در این مرحله ـ که شخصیت یک جوان شکل می‌گیرد ـ از الگوهای مناسب استفاده نشود، چون زمینه خالی است، طبیعتاً همان پندارهای خیالی، زمینه شخصیت سازی را ایفا کرده موجب ورود جوانان به دوران شوم بی‌هویتی می‌شوند.

۳. محبت دنیا

کسی که علایق او مخالف با بعد انسانیش باشد به تدریج خود انسانی خویش را فراموش می‌کند و متوجه چیزی می‌شود که با او هم خونی و هم خوانی ندارد؛ مثل انسان متشخص و صاحب اسم و رسمی که به موارد مخدر معتاد شود و کم‌کم زندگی و اعتبار خود را در این راه ببازد.

۴. از یاد بردن خداوند

آیه نهم سوره حشر می‌فرماید: «همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند هم نفوس آنها را از یادشان برد». کسی که خدا را فراموش کند در حقیقت اصل و ریشه خود را فراموش کرده است. انسان که نفحه الهی است و در زمین نقش خلیفه او را دارد لزوماً باید همواره به یاد خدا باشد و در همه حالات به اصل خود رجوع کند. طبیعی است، کسی که چنین نکند، خود را و حقیقت خود را هم از یاد می‌برد.

عوامل خودفراموشی

این که چرا انسان دچار «خود فراموشی» می‌شود، می‌توان به دو علت اشاره کرد:

۱ـ یکی از علت‌های خود فراموشی، زمینه‌های تربیتی و روان شناختی نوجوانان است؛ زیرا روان‌شناسان، سنین نوجوانی را زمان جستجوی هویت دانسته‌اند. نوجوان درصدد است تا در دنیای پر آشوب و درعین حال متغیری که او را احاطه کرده است، جایگاه واقعی خود را بیابد و هویتی از خویش به دست آورد. نوجوانان برآنند تا هویت مورد نظر خود را به‌گونه‌ای که مایل هستند ایجاد کنند و بدین سؤال همیشگی پاسخ دهند که «ما کیستیم؟ و برای چه زندگی می‌کنیم؟».}}[۸]

به گفته روان‌شناسان، اگر دوران حساس نوجوانی با کمک اولیاء و مربّیان، به خوبی و سلامت طی نشود و نوجوان شخصیت واقعی خویش را در نیابد، پیامدهای ناگوار، زندگی او را متلاطم خواهند ساخت، و او در نهایت دچار خود فراموشی یا از خود بیگانگی خواهد شد.

۲ـ علت اساسی خود فراموشی، خدا فراموشی است؛ اولین مرحله سقوط انسان به پرتگاه فسق و ضلالت، در اثر فراموش کردن خود و بی‌توجهی به جایگاه و شرافت و مقامی است که به او داده شده است. گوش‌جان به کلام نورانی خداوند متعال در قرآن کریم می‌سپاریم که می‌فرماید:

﴿ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون.[۹] و هم‌چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن‌ها را به خود فراموشی گرفتار کرده. آنان به حقیقت بدکاران عالمند.

آری، فراموش کردن خدا سبب «خودفراموشی» می‌شود. انسان در اثر غوطه‌ور شدن در لذّات مادّی و شهوات حیوانی هدف آفرینش خود را به دست فراموشی می‌سپارد؛ چرا که فراموش کردن خدا همواره با فراموش کردن صفات جمال و جلال او همراه است؛ از این رو انسانی که خدا را فراموش می‌کند، خود را مستقل و غنی و بی‌نیاز خواهد شمرد و بدین ترتیب، واقعیت و هویت انسانی خویش را از یاد خواهد برد.[۱۰] چنین انسانی از فراهم آوردن توشه‌ای برای فردای قیامت خود غافل خواهد ماند.

حضرت علی‌علیه السلام در این باره می‌فرمایند:

﴿من نسی الله سبحانه انساه الله نفسه و اعمی قلبه.[۱۱] کسی که خدا را فراموش کند، خدا هم او را فراموش می‌کند و چشم قلبش را نابینا می‌سازد.

منشأ تمام شرارت‌ها، غفلت از خداست. بر اساس توجه به خداست که انصاف، عدالت، رحم و مروت در انسان زنده می‌شود.

همان‌گونه که گیاه در تاریکی می‌خشکد و برگ‌هایش می‌ریزد و ثمراتش از بین می‌رود، انسان نیز با فراموش کردن خدا تمام صفات خویش را از بین می‌برد. شیطان وقتی می‌خواهد انسان را به گناه دعوت کند، اولین کاری که انجام می‌دهد این است که فکر انسان را از خدا برمی‌گرداند و به سمت مصالح و منافع و تعلقات سوق می‌دهد. وقتی انسان به خود توجه کرد، کوچک، حقیر و ضعیف می‌شود، همّتش پایین می‌آید، مسایل بزرگ را فراموش می‌کند و مسایل کوچک برای انسان تلخ می‌شود.

انسان به واسطه التفات به خود، یاد خدا را فراموش می‌کند و دقیقاً با چیزی که برای حفظ خود انجام می‌دهد صدمه می‌بیند.

چرا خداوند متعال مسئله حضرت آدم را در بهشت مکرر در قرآن ذکر می‌کند؟ برای این است که اول انسان فکر کند که من از حضرت آدم بالاتر نیستم و مواظب و مراقب باشد.[۱۲] دل وقتی با خدا ارتباط برقرار کرد و به خداوند متعال مربوط شد، خود انسان متوجه است که چه کار باید بکند و چه نباید بکند. این دل به انسان امر به معروف و نهی از منکر می‌کند.

برخی از زمینه‌ها و علل دیگر عبارتند از:غفلت، بیماری‌های روانی، داشتن خانواده و دوستان عیاش و خوش گذران، گرفتارهای زندگی مدرن، نداشتن برنامه و مدیریت زمان، و…

درمان

برای این‌که بتوانیم بر خود فراموشی و از خود بیگانه شدن غلبه کنیم، رعایت چند نکته لازم به نظر می‌رسد.

۱ - نظم و برنامه‌ریزی و استفاده از فرصت

تأثیر نظم در زندگی غیرقابل انکار است. جوانی که به امید موفقیت تلاش می‌کند، با غفلت از این عامل مهم، راه به جایی نخواهد برد. نظم در زندگی، رفتاری موقتی نیست که بتوان با رعایت آن در کوتاه مدت به نتیجه رسید؛ بلکه این اصل مهم باید همواره در زندگی جاری باشد و به صورت یک عادت مطلوب در آید.

ارزش نظم در اسلام تا آن اندازه مورد توجه قرار گرفته که حضرت امام علی-‏علیه السلام- در آخرین لحظات زندگی، پیروان خود را به این مهم سفارش می‌کند: «اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم».[۱۳] شما را به دو چیز سفارش می‌کنم: یکی پرهیزگاری و دیگری نظم در کارها.

برای برقراری نظم در زندگی باید با برنامه‌ریزی به کارهای روزانه پرداخت و هر کاری را در وقت مناسب انجام داد. امام کاظم‌علیه السلام می‌فرماید: سعی کنید که وقت خویش را چهار قسمت کنید:

  1. ساعتی برای مناجات باشد
  2. ساعتی برای امر معاش
  3. ساعتی برای معاشرت با دوستان و افراد مورد اطمینان که عیوب شما را به شما می‌شناسانند و در نهادشان نسبت به شما دلسوزند و اخلاص دارند.

۴. ساعتی نیز برای لذت حلال و تفریحات سالم؛ و به سبب همین قسمت آخر است که بر سه قسمت دیگر قدرت (و نشاط) پیدا خواهید کرد».[۱۴]؛ بنابراین، جوان خودباخته لازم است برای رسیدن به پیروزی با یک برنامه‌ریزی دقیق و منطقی و با استفاده مناسب از فرصت‌ها، تمام کارهای روزانه خود را انجام دهد و از درهم ریختگی و بی نظمی که عامل رکود و آفت پیروزی است، به شدت بپرهیزد.

۲ - ذکر خدا

دستور صریح خداوند این است که مؤمنان باید خدا را بسیار یاد کنند: «یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکراً کثیراً و سبّحوه بکره و اصیلاً».[۱۵]

البته باید دانست که ذکر در اذکار زبانی به نماز و عبادت خلاصه نمی‌شود، بلکه ذکر مصادیق بسیار دارد. از جمله ذکر نعمت‌های خداوند، ذکر کمک‌ها و توفیقات الهی، ذکر آیات الهی، ذکر دستورهای الهی در هنگام عمل و رعایت فرمان‌های خداوند، ذکر معاد و مرگ و از همه مهم‌تر ذکر ذات خداوندی؛ بدین معنا که او را در همه احوال حاضر و ناظر دانسته و توجه داشته باشیم که معبود مطلق اوست و رشته تمام امور به دست اوست؛ باید تنها از او کمک خواست و بر او توکل کرد.

به همین سبب ذکر کثیر خداوند از شدیدترین و مهم‌ترین وظایف انسان دانسته شده است. انسان سرگردان در بیابان خود فراموشی، باید به یاد خدا باشد و او را نظاره‌گر اعمال خود بداند که عالم محضر خداوند است و نباید در پیشگاه حضرت دوست، معصیتی صورت گیرد که خود فرمود: ﴿الم یعلم بان الله یری[۱۶] آیا نمی‌دانید که خداوند ناظر شماست؟ خداوند در قرآن کریم یکی از دلیل خود فراموشی را از یاد بردن خداوند می‌داند و در آیه ۱۹ سوره حشر می‌فرماید «نسوا الله فأنساهم أنفسهم» آنان خدا را فراموش کردند پس هذا نفوس آنها را از یادشان برد؛ یعنی مقام انسانی خود را فراموش کردند و دیگر به مقام خلیفه الهی خود بی‌توجه شدند و راه حیوانیت را در پیش گرفتند. کسی که خودش را فراموش کردند و دیگر به مقام خلیفه الهی خود بی‌توجه شدند و راه حیوانیت را در پیش گرفتند. کسی خودش را فراموش کند مرتبه و قدر خود را هم از خاطر می‌برد و به هر چیز پستی تن می‌دهد. مولوی در مثنوی حال این گونه آدیان را چنین توصیف می‌کند:

خویشتن را آدمی ارزان فروخت

بود اطلس، خویش را بر دلق دوخت

خویشتن نشناخت مسکین آدمی

از فزونی آمد و شد در کمی

پس همواره به یاد خدا باشید و او را حاضر و ناظر بدانید چرا که در پرتو یاد خداست که انسان خود را آن چنان‌که هست می‌یابد.

۳ - عبادت

به همان نسبت که وابستگی و غرق شدن در مادیات انسان را از خود جدا می‌کند، عبادت انسان را به خویشتن بازمی‌گرداند. عبادت به هوش آورنده و بیدار کننده انسان است. عبادت انسان را مانند نجات غریق، از اعماق دریای غفلت‌ها بیرون می‌آورد. در عبادت و در پرتو یاد خداوند است که انسان خود را آن چنان‌که هست می‌بیند، به نقص‌ها و کسری‌های خود آگاه می‌گردد و از بالا به هستی، حیات و زمان و مکان می‌نگرد؛ در عبادت است که انسان به حقارت و پستی آمال و آرزوهای محدود مادی پی می‌برد و می‌خواهد که خود را به قلب هستی برساند. پس در همه حال باید خود را به سلاح دعا و نیایش مجهز کرد؛ چرا که دعا یکی از وظایف عبد واقعی است و عبادتی[۱۷] است که اگر انسان از آن سرباز زند، رحمت خاصه خداوند شامل حالش نخواهد شد: {{قرآن|قل ما یعبوابکم ربّی لولا دعاؤکم[۱۸] ای پیامبر، بگو اگر دعای شما نباشد، خداوند به شما عنایتی نخواهد کرد.

۴- دعا

همان‌طوری که ذکر خداوند موجب تقرب بنده در پیشگاه خداوند است؛ دعا نیز موجب جلب رحمت و عنایات خداوندی است؛ لذا در مواقع مناسب با ایجاد آمادگی و تهیه مقدمات، باید ضمن دعای قلبی، از ادعیه زبانی نیز غفلت نکرد.

فردی که دچار بی‌هویتی شده برای این‌که بتواند خویشتن خویش را بازیابد، بهتر است که بخشی از اوقات زندگی خود را به نماز و دعا و راز و نیاز با خداوند بی‌نیازی بگذراند که در پرتو ذکر او قلب‌ها آرام می‌گیرند و کشتی وجودشان در ساحل امنیت و آرامش و اطمینان لنگر می‌اندازند.

۵ - توبه

بعد از کفر و شرک، یأس از رحمت خداوند در رأس گناهان کبیره قرار دارد. کسی که از رحمت خداوند ناامید است و خود را قابل بخشش نمی‌داند، کم‌کم این تصور برایش پیدا می‌شود که او فردی جهنمی است و هرگز بخشیده نخواهد شد. پس دست کم در این دنیا باید هرچه می‌تواند، حتی به قیمت ارتکاب گناهان مختلف از زندگی لذت ببرد. به این ترتیب انواع گناهان را مرتکب می‌شود و خود را ازمسیر رحمت الهی دور می‌سازد.

چنان‌که پیش‌تر ذکر شد یکی از پیامدهای خود فراموشی احساس گناه و شرمساری است که دامنگیر چنین انسانی می‌شود؛ اما باید دانست که پشیمانی از گناه اولین و اصولی‌ترین راهی است که به سوی خودشناسی برداشته می‌شود و این توفیق را نباید نادیده گرفت که رسول رحمت برای عالمیان نبی اکرم پیامبر اسلام‏-صلی الله علیه وآله و سلم- فرمودند: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له»[۱۹] کسی که از گناهان خود توبه می‌کند مانند کسی است که برای او گناهی نیست.

یکی از راه‌های درمان خود فراموشی این است که پیوسته در مقابل هر عملی که منجر به شرمساری می‌گردد، توقف و از هر گفتار و کردار و پندار ناروا به معنای واقعی کلمه توبه نمود تا مورد محبت خداوند واقع شد؛ چرا که هیچ چیز در پیشگاه خداوند محبوبتر از جوان توبه کار نیست که پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «ما من شیء احب الی الله من شاب تائب».[۲۰]

چنان‌که نقل شده است: «جوانی از بنی اسرائیل به مدت بیست سال عبادت خدا کرد و سپس بیست سال از عمرش را در نافرمانی از خداوند گذراند. روزی موی سپید خود را در آینه دید، به خود آمد و گفت: وای بر من که دوران پیری فرا رسید و جوانی سپری شد! خدایا! سالیانی به یاد تو بودم و چند سالی از تو روی برتافتم، اینک اگر به سویت بازگردم، آیا مرا می‌پذیری؟ در این هنگام ندایی شنید که ای مرد، تو مدتی عبادت کردی، ما به یاد تو بودیم، آن‌گاه ما را فراموش کردی، ماهم تو را به خود واگذاشتیم، ولی تو را مهلت دادیم؛ اینک اگر به سوی ما بازگردی تو را می‌پذیریم.»[۲۱]

باید صفحه دل را از هر چه یأس و ناامیدی است با یاد خداصیقل داد تا نو ر امید و خداشناسی در آن سایه اندازد.

۶ - خودشناسی

خودشناسی یکی از مهم‌ترین رموز پیروزی و موفقیت است. انسان با شناخت خود می‌تواند اسرار درونی و استعدادهای ذاتی‌اش را کشف کند و در مسیر پیروزی و کامیابی حقیقی به جریان اندازد. بی حکمت نیست که «خودشناسی» یکی از قدیمی‌ترین دستورهای حکیمانه بشریت است و انبیا و اولیا و حکیمان بزرگ جهان بر آن تأکید داشته‌اند. علی‌علیه السلام در این زمینه می‌فرمایند: «افضل المعرفه، معرفه الانسان نفسه»[۲۲] برترین شناخت این است که انسان خودش را بشناسد.

شناخت استعدادها، توانایی‌ها، علایق، گرایش‌ها و همچنین یادآوری پیروزی‌ها و موفقیت‌هایی که در گذشته کسب کرده است، موجب می‌شود که جوان اعتماد بیشتری به خود پیدا کند، مسیر زندگی‌اش را در راستای توانایی ذاتی خود برگزیند و راه پیروزی را آسان‌تر بپیماید؛ از سوی، شناخت ضعف‌ها و حساسیت‌ها این امکان را ایجاد می‌کند که انسان در جهت رفع جنبه‌های منفی شخصیت خویش تلاش کند، در برخورد با مشکلات زندگی، معقول و منطقی رفتار کند و ضعف‌های خود را در نظر داشته باشد.

جستارهای وابسته

منابع

  1. مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، چاپ چهاردهم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص۱۲۷.
  2. همان.
  3. آمدی، غرر الحکم، ترجمه محمد علی انصاری، قم، دارالکتب، بی تا، فصل ۸۶، حدیث ۳۲۴.
  4. فلسفه اخلاق، پیشین.
  5. غررالحکم، پیشین.
  6. بیستی، یعنی بایستی.
  7. مولوی، مثنوی معنوی، ص۳۵۵، سطر ۱۸.
  8. شرفی، محمد رضا، دنیای نوجوان، تهران، انتشارات تربیت، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص۳۶۷.
  9. حشر/۱۹.
  10. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلامی، ۱۳۶۵، ج۲۳، ص۵۴۰.
  11. آمدی، غررالحکم، فصل ۷۷، حدیث ۱۲۱۴.
  12. حائری شیرازی، محی الدین، تمثیلات، قم، انتشارات شفق، چاپ سوم، ۱۳۷۳، ج۱، ص۱۳۵.
  13. علم الهدی، سیدرضی، نهج البلاغه، نامه ۴۷، ص۱۳۵، نهج البلاغه معجم المفهرس، چاپ دوم، ۱۴۱۳ ه.
  14. حرانی، علی بن شعبه، تحف العقول، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص۴۰۸.
  15. احزاب/۴۱.
  16. علق/۱۴.
  17. ان الذین‌یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین"،)غافر/۶۰
  18. فرقان/۷۷.
  19. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج ۱، ص۵۴۰، روایت ۲۱۱۶.
  20. همان، ج۵، ص۸، روایت ۹۰۹۱.
  21. تاج لنگرودی، محمد مهدی، داستان جوانان، ۱۳۷۱، ص۱۴۳.
  22. آمدی، غررالحکم، ۷ جلدی، چاپ دانشگاه، ج۲، ص۳۸۶، رقم ۲۹۳۵.