رابطه جبر و فطرت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰: خط ۲۰:
بر اساس دو تعریف که از فطرت شده است، معنای اولی آن که شامل ویژگی‌ها و خصلت‌های درونی انسان‌ها در زمان خلقت است، هیچگونه تنافی با اختیار آدمی در رفتار و کنش‌هایش ندارد. در مقابل، معنای دومی که برخی متکلمان به آن باور داشته و منظور از فطرت را توحید می‌دانند؛ می‌تواند به نوعی جبر در باورهای ادمی بیانجامد. در این باره توضیح داده شده که این موضوع و تعریف نیز، اختیار را از ادمی سلب نمی‌کند. در اینباره توضیح داده شده است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است؛ به این معنا که او فطرتاً [[خدا]] را با وصف یگانگی‌اش می‌شناسد و اگر غبار [[گناه]]، محیط، [[شیطان]] و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا [[ایمان]] به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. [[ایمان]] بدون شناخت امکان ندارد، در حالی که تنها شناخت کافی نیست و باید با عمل و تصدیق قلبی همراه باشد. بحث اختیار و [[جبر]] در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر [[خدا]] و … است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد. ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه خداشناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحید بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچگونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، خانوادگی، تربیتی و … بر همین شناخت هم پرده افکنده و به آن تاثیر بگذارند.  
بر اساس دو تعریف که از فطرت شده است، معنای اولی آن که شامل ویژگی‌ها و خصلت‌های درونی انسان‌ها در زمان خلقت است، هیچگونه تنافی با اختیار آدمی در رفتار و کنش‌هایش ندارد. در مقابل، معنای دومی که برخی متکلمان به آن باور داشته و منظور از فطرت را توحید می‌دانند؛ می‌تواند به نوعی جبر در باورهای ادمی بیانجامد. در این باره توضیح داده شده که این موضوع و تعریف نیز، اختیار را از ادمی سلب نمی‌کند. در اینباره توضیح داده شده است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است؛ به این معنا که او فطرتاً [[خدا]] را با وصف یگانگی‌اش می‌شناسد و اگر غبار [[گناه]]، محیط، [[شیطان]] و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا [[ایمان]] به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. [[ایمان]] بدون شناخت امکان ندارد، در حالی که تنها شناخت کافی نیست و باید با عمل و تصدیق قلبی همراه باشد. بحث اختیار و [[جبر]] در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر [[خدا]] و … است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد. ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه خداشناس بماند و همواره خداوند را با وصف توحید بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچگونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، خانوادگی، تربیتی و … بر همین شناخت هم پرده افکنده و به آن تاثیر بگذارند.  


وجدان انسان شاهد اختیارش هست. به گفته [[علامه طباطبایی]]: «اگر انسان خود را فطرتاً اختیار نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربیت و سایر توابع است برپا نمی‌کرد».<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج۱–۳، ص۴۷۸.</ref>
وجدان انسان شاهد اختیارش هست. به گفته [[علامه طباطبایی]]: «اگر انسان خود را فطرتاً اختیار نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه امر و نهی و پاداش و تربیت و سایر توابع است برپا نمی‌کرد».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=اصول فلسفه و روش رئالیسم|عنوان کتاب=اصول فلسفه و روش رئالیسم|نام=سید محمد حسین|نام خانوادگی=طباطبایی|جلد=1_3|صفحه=۴۷۸|فصل=مقدمه و پاورقی}}</ref>


== دلائل برای اثبات اختیار در آدمی ==
== دلائل برای اثبات اختیار در آدمی ==
خط ۲۷: خط ۲۷:


گفته شده است که اینکه انسان فطرتاً اختیار است، به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:
گفته شده است که اینکه انسان فطرتاً اختیار است، به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:
# [[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید قانون بر جوامع انسانی حکم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی مجازات شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است. این مسئله که از آن به [[وجدان عمومی]] تعبیر می‌شود، روشن‌ترین دلیل بر اختیار انسان است؛ زیرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را باید در برابر قوانین مسئول دانست و به هنگام تخلف از قانون، به پای میز محاکمه کشاند؟<ref>مکارم شیرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مؤسسه الامام علی بن ابیطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵–۱۲۳.</ref>
# [[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از خداپرست و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید قانون بر جوامع انسانی حکم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی مجازات شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است. این مسئله که از آن به [[وجدان عمومی]] تعبیر می‌شود، روشن‌ترین دلیل بر اختیار انسان است؛ زیرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را باید در برابر قوانین مسئول دانست و به هنگام تخلف از قانون، به پای میز محاکمه کشاند؟<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان|عنوان کتاب=پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان|سال=1376|نام=ناصر|نام خانوادگی=مکارم شیرازی|ناشر=مؤسسه الامام علی بن ابیطالب|صفحه=123و125}}</ref>
# انکار اصل اختیار در انسان، مایه سقوط تمام ارزش‌های انسانی است و در نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، اختیار و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}
# انکار اصل اختیار در انسان، مایه سقوط تمام ارزش‌های انسانی است و در نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت‌گزار و جانی، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، اختیار و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}
# انکار اختیار نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزش‌های اخلاقی]] را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد؛ بلکه لطمه‌ای بر کرامت انسان وارد می‌کند که هیچ انسانی، آن را نمی‌پذیرد. یگانه تفاوت انسان با حیوان همین است که حیوان در کار خود از اصل انتخاب و [[آزادی محروم]] و سرنوشت زندگی‌اش را غرایز به دست گرفته است و اگر انسان نیز به همین سرنوشت او دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، دیگر تفاوتی بین این دو نخواهد بود.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}
# انکار اختیار نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزش‌های اخلاقی]] را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد؛ بلکه لطمه‌ای بر کرامت انسان وارد می‌کند که هیچ انسانی، آن را نمی‌پذیرد. یگانه تفاوت انسان با حیوان همین است که حیوان در کار خود از اصل انتخاب و [[آزادی محروم]] و سرنوشت زندگی‌اش را غرایز به دست گرفته است و اگر انسان نیز به همین سرنوشت او دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، دیگر تفاوتی بین این دو نخواهد بود.{{مدرک|date=اکتبر ۲۰۲۴}}
trustworthy
۵۰۶

ویرایش