رابطه جبر و فطرت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
{{درگاه|واژه‌ها}}
{{درگاه|واژه‌ها}}


[[فطرت]] [[انسان]] یعنی سرشت خاص و [[آفرینش]] ویژه [[انسان]]. این لغت را [[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]] در مورد [[انسان]] به کار برد.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> مقصود از [[فطرت]] این است که در خلقت [[انسان]]، خصلت و ویژگی [[خداشناسی]]، [[خداجویی]] و [[توحید]] قرار داده شده است.
[[فطرت]] [[حقیقت انسان|انسان]] یعنی سرشت خاص و [[آفرینش]] ویژه [[حقیقت انسان|انسان]]. این لغت را [[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]] در مورد [[حقیقت انسان|انسان]] به کار برد.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> مقصود از [[فطرت]] این است که در خلقت [[حقیقت انسان|انسان]]، خصلت و ویژگی [[خداشناسی]]، [[خداجویی]] و [[توحید]] قرار داده شده است.
عالمان معتقدند [[فطرت]] با مسئله [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] منافاتی ندارد؛ زیرا [[فطرت]] توحیدی [[انسان]]، تنها در حد شناخت است، یعنی او [[فطرتاً]] خدا را با وصف وحدانیتش می‌شناسد و اگر [[گناه]]، محیط، [[شیطان در قرآن|شیطان]] و … این [[فطرت]] را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند.
عالمان معتقدند [[فطرت]] با مسئله [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] منافاتی ندارد؛ زیرا [[فطرت]] توحیدی [[حقیقت انسان|انسان]]، تنها در حد شناخت است، یعنی او [[فطرتاً]] خدا را با وصف وحدانیتش می‌شناسد و اگر [[گناه]]، محیط، [[شیطان در قرآن|شیطان]] و … این [[فطرت]] را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند.


برای این که جواب سؤال به خوبی روشن شود، نخست لازم است واژه [[فطرت]] تعریف شود تا افق مناسب برای بحث ایجاد گردد.
برای این که جواب سؤال به خوبی روشن شود، نخست لازم است واژه [[فطرت]] تعریف شود تا افق مناسب برای بحث ایجاد گردد.
خط ۱۶: خط ۱۶:
[[فطرت]] از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه، همان [[آفرینش و خلقت]] است. واژه [[فطرت]] معنای ابداع و اختراع را نیز افاده می‌کند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶، ماده فطرت.</ref>
[[فطرت]] از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه، همان [[آفرینش و خلقت]] است. واژه [[فطرت]] معنای ابداع و اختراع را نیز افاده می‌کند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶، ماده فطرت.</ref>


[[فطرت]]بر وزن فعله است که دلالت بر نوع می‌کند و در لغت به معنای گونه‌ای خاص از [[آفرینش و خلقت]] است؛ بنابراین [[فطرت]] [[انسان]]؛ یعنی سرشت خاص و آفرینش ویژه [[انسان]]، ظاهراً این لغت را اولین بار [[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]] در مورد [[انسان]] به کار برد و پیش از آن، کاربرد واژه [[فطرت]] سابقه‌ای نداشته است.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> این معنا از [[فطرت]] با [[اختیار]] [[انسان]] هیچ منافاتی ندارد، چون آفرینش مخصوص[[انسان]] یعنی آفرینشی که در آن ویژگی اختیار هم نهفته است. اما آن معنا از [[فطرت]] که می‌تواند منشأ شبهه [[جبر]] شود، عبارت است از معنایی که نوعاً علما از [[فطرت]] بدست داده‌اند و در آن معنا [[فطرت]] را به [[توحید]] تفسیر نموده‌اند. مطابق این تفسیر، شاید بتوان این پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت [[انسان]] خصلت و ویژگی [[خداشناسی]] و [[خداجویی]] و [[توحید]] سرشته شده، پس از اول مسیر او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختیاری ندارد.
[[فطرت]]بر وزن فعله است که دلالت بر نوع می‌کند و در لغت به معنای گونه‌ای خاص از [[آفرینش و خلقت]] است؛ بنابراین [[فطرت]] [[حقیقت انسان|انسان]]؛ یعنی سرشت خاص و آفرینش ویژه [[حقیقت انسان|انسان]]، ظاهراً این لغت را اولین بار [[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]] در مورد [[حقیقت انسان|انسان]] به کار برد و پیش از آن، کاربرد واژه [[فطرت]] سابقه‌ای نداشته است.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> این معنا از [[فطرت]] با [[اختیار]] [[حقیقت انسان|انسان]] هیچ منافاتی ندارد، چون آفرینش مخصوص [[حقیقت انسان|انسان]] یعنی آفرینشی که در آن ویژگی اختیار هم نهفته است. اما آن معنا از [[فطرت]] که می‌تواند منشأ شبهه [[جبر]] شود، عبارت است از معنایی که نوعاً علما از [[فطرت]] بدست داده‌اند و در آن معنا [[فطرت]] را به [[توحید]] تفسیر نموده‌اند. مطابق این تفسیر، شاید بتوان این پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت [[حقیقت انسان|انسان]] خصلت و ویژگی [[خداشناسی]] و [[خداجویی]] و [[توحید]] سرشته شده، پس از اول مسیر او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختیاری ندارد.


== بررسی ==
== بررسی ==
از این شبهه می‌توان جواب‌های متعدد داد:
از این شبهه می‌توان جواب‌های متعدد داد:
# اولین جواب آن است که [[فطرت]] توحیدی [[انسان]] تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است، یعنی او [[فطرتاً]] [[خدا]] را با وصف وحدانیتش می‌شناسد و اگر غبار [[گناه]]، محیط، [[شیطان]] و… این فطر را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا [[ایمان]] به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. [[ایمان]] بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نیست، عمل و تصدیق قلبی هم در آن دخیل است. بحث [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و [[جبر]] در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر [[خدا]] و … است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد.
# اولین جواب آن است که [[فطرت]] توحیدی [[حقیقت انسان|انسان]] تنها در حد [[شناخت خدا|شناخت]] است، یعنی او [[فطرتاً]] [[خدا]] را با وصف وحدانیتش می‌شناسد و اگر غبار [[گناه]]، محیط، [[شیطان]] و… این فطر را نپوشاند، او همچنان [[موحد]] باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا [[ایمان]] به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. [[ایمان]] بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نیست، عمل و تصدیق قلبی هم در آن دخیل است. بحث [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و [[جبر]] در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر [[خدا]] و … است. چون تنها این امور است که عمل در آن‌ها وجود دارد.
# ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه [[خداشناس]] بماند و همواره خداوند را با وصف [[توحید]] بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچ گونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، [[خانوادگی]]، [[تربیتی]] و … بر همین شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسیاری از [[انسان]]‌ها گرفتارش هستند.
# ثانیاً حتی در همین شناخت او مجبور نیست. به این معنا که چنین نیست که او همیشه [[خداشناس]] بماند و همواره خداوند را با وصف [[توحید]] بشناسد و این شناخت او دستخوش هیچ گونه تغییری نگردد. ممکن است، عوامل محیطی، [[خانوادگی]]، [[تربیتی]] و … بر همین شناخت هم پرده افکنده آن را در محاق افکند؛ اتفاقی که بسیاری از [[حقیقت انسان|انسان‌ها]] گرفتارش هستند.
# [[وجدان]] [[انسان]] شاهد اختیارش هست. به گفته [[علامه طباطبایی]] (ره): «اگر [[انسان]] خود را [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه [[امر و نهی]] و [[پاداش]] و [[تربیت]] و سایر توابع است برپا نمی‌کرد.».<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج۱–۳، ص۴۷۸.</ref>
# [[وجدان]] [[حقیقت انسان|انسان]] شاهد اختیارش هست. به گفته [[علامه طباطبایی]] (ره): «اگر [[حقیقت انسان|انسان]] خود را [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نمی‌دانست هیچ‌گاه با فکر، فعلی را انجام نمی‌داد یا ترک نمی‌کرد و هرگز اجتماعی را که دارای شئون مختلفه [[امر و نهی]] و [[پاداش]] و [[تربیت]] و سایر توابع است برپا نمی‌کرد.».<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی، مطهری، مرتضی، چاپ افست، سهام عام، ج۱–۳، ص۴۷۸.</ref>


== دلائل ==
== دلائل ==
=== عقلی ===
=== عقلی ===
اگر [[انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نداشته باشد دیگر جایی برای وظیفه و تکلیف و [[امر و نهی]] و [[پاداش و کیفر]] باقی نخواهد ماند. بلکه مستلزم پوچی و بی‌هدف بودن نظام تکوین می‌باشد؛ زیرا چنان‌که از آیات [[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]]،<ref>هود/ ۷؛ ملک/ ۲؛ کهف/ ۷؛ ذاریات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.</ref>[[روایات]] و [[براهین عقلی]] بدست می‌آید، هدف از آفرینش جهان طبیعت، فراهم شدن زمینه [[آفرینش]] [[انسان]] است تا با فعالیت اختیاری و عبادت و بندگی [[خدای متعال]]، به والاترین کمالات و مقام قرب الهی نایل گردد و شایسته دریافت رحمت‌های ویژه [[پروردگار]] شود، و در صورتی که [[انسان]]، [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نداشته باشد شایسته دریافت پاداش و نعمت‌های جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنیش نقض خواهد گردید و دستگاه آفرینش به صورت یک صحنه وسیع خیمه شب‌بازی در خواهد آمد که [[انسان]]ها عروسک‌های آن را تشکیل می‌دهند و بی‌اختیار، حرکاتی در آنان پدید می‌آید؛ بنابراین، [[انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|مختار]] است.
اگر [[حقیقت انسان|انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نداشته باشد دیگر جایی برای وظیفه و تکلیف و [[امر و نهی]] و [[پاداش و کیفر]] باقی نخواهد ماند. بلکه مستلزم پوچی و بی‌هدف بودن نظام تکوین می‌باشد؛ زیرا چنان‌که از آیات [[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]]،<ref>هود/ ۷؛ ملک/ ۲؛ کهف/ ۷؛ ذاریات/ ۵۶؛ توبه/ ۷۲.</ref>[[روایات]] و [[براهین عقلی]] بدست می‌آید، هدف از آفرینش جهان طبیعت، فراهم شدن زمینه [[آفرینش]] [[حقیقت انسان|انسان]] است تا با فعالیت اختیاری و عبادت و بندگی [[خدای متعال]]، به والاترین کمالات و مقام قرب الهی نایل گردد و شایسته دریافت رحمت‌های ویژه [[پروردگار]] شود، و در صورتی که [[حقیقت انسان|انسان]]، [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نداشته باشد شایسته دریافت پاداش و نعمت‌های جاودانی و رضوان الهی نخواهد شد و هدف آفرنیش نقض خواهد گردید و دستگاه آفرینش به صورت یک صحنه وسیع خیمه شب‌بازی در خواهد آمد که [[[حقیقت انسان|انسان‌ها]] عروسک‌های آن را تشکیل می‌دهند و بی‌اختیار، حرکاتی در آنان پدید می‌آید؛ بنابراین، [[حقیقت انسان|انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|مختار]] است.


اینکه [[انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] است، به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:
اینکه [[حقیقت انسان|انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] است، به چند دلیل قابل اثبات می‌باشد:
# [[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از [[خداپرست]] و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید [[قانون]] بر جوامع [[انسان]]ی حکم‌فرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی [[مجازات]] شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است، و این مسئله که از آن به [[وجدان عمومی]] تعبیر می‌شود. روشن‌ترین دلیل بر [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] [[انسان]] است؛ زیرا اگر [[انسان]] مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانین مسئول بدانیم و به هنگام تخلف، در قانون به پای میز محاکمه بکشانیم و تحت بازپرسی قرار بدهیم؟<ref>مکارم شیرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مؤسسه الامام علی بن ابیطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵–۱۲۳.</ref>
# [[وجدان]]: همه جوامع بشری اعم از [[خداپرست]] و مادی و… بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید [[قانون]] بر جوامع [[حقیقت انسان|انسانی]] حکم‌غرما باشد و افراد در مقابل قوانین مسئولیت دارند و کسانی که از قانون تخلف کنند باید به نحوی [[مجازات]] شوند؛ بنابراین، حاکمیت قانون و مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلی است که مورد اتفاق همگان است، و این مسئله که از آن به [[وجدان عمومی]] تعبیر می‌شود. روشن‌ترین دلیل بر [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] [[حقیقت انسان|انسان]] است؛ زیرا اگر [[حقیقت انسان|انسان]] مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانین مسئول بدانیم و به هنگام تخلف، در قانون به پای میز محاکمه بکشانیم و تحت بازپرسی قرار بدهیم؟<ref>مکارم شیرازی، ناصر، پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مؤسسه الامام علی بن ابیطالب، چاپ نهم، ۱۳۷۶، ص۱۲۵–۱۲۳.</ref>
# انکار اصل [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] در [[انسان]]، مایه سقوط تمام ارزش‌های [[انسان]]ی است و در نتیجه میان [[نیکوکار]] و [[بدکار]]، [[ستمگر و دادگر]]، [[خدمت‌گزار]] و [[جانی]]، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.
# انکار اصل [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] در [[حقیقت انسان|انسان]]، مایه سقوط تمام ارزش‌های [[حقیقت انسان|انسانی]] است و در نتیجه میان [[نیکوکار]] و [[بدکار]]، [[ستمگر و دادگر]]، [[خدمت‌گزار]] و [[جانی]]، فرقی نخواهد بود، زیرا هیچ‌کدام از این دو گروه در انجام عمل خود، [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و آزاد نبوده و یک رشته عوامل مرموز، از مرئی و نامرئی افراد را به اعمال خوب و بد سوق می‌دهد.
# انکار [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزش‌های اخلاقی]] را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد. بلکه لطمه‌ای بر [[کرامت]] [[انسان]] وارد می‌کند که هیچ [[انسان]] فطری، آن را نمی‌پذیرد، زیرا یگانه تفاوت [[انسان]] با حیوان همین است که دومی در کار خود از اصل انتخاب و [[آزادی محروم]] است و سرنوشت زندگی شان را غرایز به دست گرفته است و اگر [[انسان]] نیز به همین سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، در این صورت چه تفاوتی میان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
# انکار [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] نه تنها، [[فلسفه اخلاق|ارزش‌های اخلاقی]] را بر باد می‌دهد و مبانی حقوقی را ویران می‌سازد. بلکه لطمه‌ای بر [[کرامت]] [[حقیقت انسان|انسان]] وارد می‌کند که هیچ [[حقیقت انسان|انسان]] فطری، آن را نمی‌پذیرد، زیرا یگانه تفاوت [[حقیقت انسان|انسان]] با حیوان همین است که دومی در کار خود از اصل انتخاب و [[آزادی محروم]] است و سرنوشت زندگی شان را غرایز به دست گرفته است و اگر [[حقیقت انسان|انسان]] نیز به همین سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از کشش‌های درونی و عوامل بیرونی او را مقهور خود سازد، در این صورت چه تفاوتی میان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
# اصولاً اعزام [[پیامبران]]، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی و برنامه‌های پرورشی همه بر اصل [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و [[آزادی]] [[انسان]] استوار است و اگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ‌کدام معنای صحیحی نخواهد بود و باید تمام کوشش‌های دانشمندان علوم دینی را تلاش بی‌ثمر دانست.
# اصولاً اعزام [[پیامبران]]، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی و برنامه‌های پرورشی همه بر اصل [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و [[آزادی]] [[حقیقت انسان|انسان]] استوار است و اگر این اصل متزلزل گردد، برای هیچ‌کدام معنای صحیحی نخواهد بود و باید تمام کوشش‌های دانشمندان علوم دینی را تلاش بی‌ثمر دانست.


=== قرآنی ===
=== قرآنی ===
[[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]] نیز می‌فرماید: که ما همه افرد را از طریق [[فطرت]] و [[عقل]] و خرد و با اعزام [[پیامبران]]، به راه راست هدایت کردیم. این [[انسان]] است که [[کفر]] را بر هدایت ترجیح می‌دهد،
[[قرآن کریم و معرفی اهداف آن|قرآن کریم]] نیز می‌فرماید: که ما همه افرد را از طریق [[فطرت]] و [[عقل]] و خرد و با اعزام [[پیامبران]]، به راه راست هدایت کردیم. این [[حقیقت انسان|انسان]] است که [[کفر]] را بر هدایت ترجیح می‌دهد،


چنان‌که می‌فرمایند:{{قرآن بزرگ|إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا|ترجمه=ما او را به راه راست هدایت کردیم او یا سپاسگزار است یا کفران می‌کند.<ref>ناس/ ۳.</ref>}}
چنان‌که می‌فرمایند:{{قرآن بزرگ|إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا|ترجمه=ما او را به راه راست هدایت کردیم او یا سپاسگزار است یا کفران می‌کند.<ref>ناس/ ۳.</ref>}}


== نتیجه ==
== نتیجه ==
بنابراین [[انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و آزاد است؛ زیرا هدف از [[آفرینش]]، فراهم شدن بستر فعالیت [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] برای [[انسان]] است تا بتواند به قلّه رفیع کمالات نایل گردد. اگر [[انسان]] آزاد و [[معانی و انواع اختیار|مختار]] نباشد، اعزام [[پیامبران]]، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی، لغو و بیهوده خواهد بود.
بنابراین [[حقیقت انسان|انسان]] [[فطرتاً]] [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] و آزاد است؛ زیرا هدف از [[آفرینش]]، فراهم شدن بستر فعالیت [[معانی و انواع اختیار|اختیار]] برای [[حقیقت انسان|انسان]] است تا بتواند به قلّه رفیع کمالات نایل گردد. اگر [[حقیقت انسان|انسان]] آزاد و [[معانی و انواع اختیار|مختار]] نباشد، اعزام [[پیامبران]]، تشریع قوانین و کوشش‌های تربیتی، لغو و بیهوده خواهد بود.


== معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر ==
== معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر ==
trustworthy
۵۰۶

ویرایش