پرش به محتوا

تقیه پیامبران: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
اصلاح شاخه فرعی، تکمیل پاورقی‌ها
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (اصلاح شاخه فرعی، تکمیل پاورقی‌ها)
خط ۷: خط ۷:


== فلسفه تقیه ==
== فلسفه تقیه ==
تقیه یعنی مخفی نمودن حق از دیگران یا اظهارِ خلاف آن است به جهت مصلحتی که مهمتر از مصلحت اظهار آن می‌باشد.<ref>صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، قم، نشر بوستان کتاب قم، ص۵۱.</ref> یکی از مقولات مهمی که در بحث تقیه می‌توان مطرح ساخت بحث از فلسفه تقیه می‌باشد. بدین بیان که اصولاً چرا در تاریخ موضوعی به نام تقیه مطرح گردید و بدان تأکید فراوان شده است؟
تقیه یعنی مخفی نمودن حق از دیگران یا اظهارِ خلاف آن است به جهت مصلحتی که مهمتر از مصلحت اظهار آن می‌باشد.<ref>صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، قم، نشر بوستان کتاب قم، ص۵۱.</ref> یکی از مقولات مهمی که در بحث تقیه می‌توان مطرح ساخت بحث از فلسفه تقیه می‌باشد. بدین بیان که چرا در تاریخ موضوعی به نام تقیه مطرح گردید و بدان تأکید فراوان شده است؟


تقیه را به دو شاخه تقسیم می‌کنند.<ref>همان، ص۲۱۲.</ref>
تقیه را به دو شاخه تقسیم می‌کنند.<ref>صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، قم، نشر بوستان کتاب قم، ص۲۱۲.</ref>


==== تقیه حفظی (خوفی) ====
==== تقیه حفظی (خوفی) ====
تقیه حفظی (خوفی) به تقیه‌ای گفته می‌شود که برای حفظ دین، جان خویش و یاران، مال و آبرو، بدان تمسک می‌شود.
تقیه حفظی (خوفی) به تقیه‌ای گفته می‌شود که برای حفظ دین، جان خویش و یاران، مال و آبرو، بدان تمسک می‌شود.


امام صادق(ع) می‌فرمایند: «به کار بردن تقیه برای حفظ دین و برادران می‌باشد».<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، نشر وفاء، ج۷۵، ص۴۱۵، ح۶۸.</ref>
[[امام صادق(ع)]] می‌فرمایند: {{متن عربی|به کار بردن تقیه برای حفظ دین و برادران می‌باشد.}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، نشر وفاء، ج۷۵، ص۴۱۵، ح۶۸.</ref>


به عنوان مثال صلح امام حسن(ع) نمونه بارزی است برای تقیه برای حفظ جان؛ حضرت در این رابطه می‌فرمایند: «برای عامل به تقیه‌ای که خداوند به وسیله آن تقیه، امتی را اصلاح کند همانند ثواب اعمال آن امت می‌باشد و اگر آن تقیه را ترک کند چه بسا باعث هلاک امتی شود که تارک این تقیه شریک در خون آنها خواهد بود».<ref>علامه مجلسی، همان، ص۴۱۴، نشر وفا.</ref>
به عنوان مثال صلح [[امام حسن(ع) باعظمت‌ترین شخص پس از پیامبر(ص)|امام حسن(ع)]] نمونه بارزی است برای تقیه برای حفظ جان؛ حضرت در این رابطه می‌فرمایند: {{متن عربی|برای عامل به تقیه‌ای که خداوند به وسیله آن، امتی را اصلاح کند همانند ثواب اعمال آن امت می‌باشد و اگر آن تقیه را ترک کند چه بسا باعث هلاک امتی شود که تارک این تقیه شریک در خون آنها خواهد بود.}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، نشر وفاء، ج۷۵، ص۴۱۵.</ref>


در این روایت گرچه سخن از اصلاح امت به وسیله تقیه به میان آمده است و اصلاح امت اعم از حفظ جان آنان می‌باشد، امّا با توجه به مقابله اصلاح با هلاکت در می‌یابیم که مراد آن حضرت، حفظ جان امت می‌باشد یا حداقل این مورد قطعاً یکی از مصادیق اصلاح امت است.
در این روایت گرچه سخن از اصلاح امت به وسیله تقیه به میان آمده است و اصلاح امت اعم از حفظ جان آنان می‌باشد، امّا با توجه به مقابله اصلاح با هلاکت در می‌یابیم که مراد آن حضرت، حفظ جان امت می‌باشد یا حداقل این مورد قطعاً یکی از مصادیق اصلاح امت است.
خط ۳۰: خط ۳۰:
بحث بعدی این است که بعد از روشن شدن تعریف و فلسفه تقیه آیا قبل از شیعه و دین اسلام در میان پیامبران پیشین و پیروان ایشان نیز چنین مقوله‌ای (تقیه) جاری بوده است؟
بحث بعدی این است که بعد از روشن شدن تعریف و فلسفه تقیه آیا قبل از شیعه و دین اسلام در میان پیامبران پیشین و پیروان ایشان نیز چنین مقوله‌ای (تقیه) جاری بوده است؟


پاسخ این سوال را با ذکر چند نمونه می‌آوریم.
* از نظر روایات شیعه مسئله تقیه پیشینه‌ای بسیار کهن دارد؛ اولین مورد آن را به دومین پیامبر الهی شیث نبی فرزند [[حضرت آدم(ع)]] نسبت می‌دهند. در روایت آمده است که: «زمانی که نبوت آدم پایان پذیرفت و عمر ایشان به آخر رسید؛ خداوند وحی کرد به ایشان که نبوت تو به پایان رسیده است… پس امر نبوت را به فرزندت شیث واگذار کن و او را امر کن به کتمان و تقیه نسبت به برادر خودش قابیل تا همان طوری که هابیل را به قتل رسانید او را نیز به قتل نرساند…».<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، نشر وفاء، ج۱۱، ص۲۲۸، ح ۷۴.</ref>
* در برخی از روایات شیعه، چاره‌ای که [[یوسف(ع)]] برای نگه داشتن برادرش نزد خود اندیشید<ref>سوره یوسف، آیه۷۷.</ref> و همچنین زمانی که [[حضرت ابراهیم(ع) در قرآن|حضرت ابراهیم(ع)]] برای اجرای نقشه خویش خودش را به مریضی زد و وانمود کرد که مریض است<ref>سوره صافات، آیه۸۸.</ref> را به عنوان شواهدی برای تقیه پیامبران ذکر کرده‌اند.<ref>كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۱۷، باب التقیه، حدیث۳.</ref>
* از موارد دیگر می‌توان به تقیه [[اصحاب کهف]] اشاره کرد که در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج مطرح شده است.<ref>كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۱۸، باب التقیه، حدیث۸.</ref> همچنین مأموریت یافتن [[حضرت موسی(ع)]] و [[هارون(ع)]] به سخن گفتن با زبان نرم با فرعون که در روایات به عنوان موارد تقیه شمرده شده است نام برد.<ref>ابن بابويه، محمد بن على، معاني الأخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ ق، ص۳۸۶.</ref>


* از نظر روایات شیعه مسئله تقیه پیشینه‌ای بسیار کهن دارد؛ اولین مورد آن را به دومین پیامبر الهی شیث نبی فرزند حضرت آدم نسبت می‌دهند. در روایت آمده است که: «زمانی که نبوت آدم پایان پذیرفت و عمر ایشان به آخر رسید؛ خداوند وحی کرد به ایشان که نبوت تو به پایان رسیده است… پس امر نبوت را به فرزندت شیث واگذار کن و او را امر کن به کتمان و تقیه نسبت به برادر خودش قابیل تا همان طوری که هابیل را به قتل رسانید او را نیز به قتل نرساند…».<ref>علامه مجلسی، همان، ج۱۱، ص۲۲۸، ح ۷۴، نشر وفا.</ref>
تقیه حضرت موسی از نوع تقیه خوفی و حفظی است زیرا با توجه به قرائن موجود در آیات بر می‌آید که ایشان از خداوند درخواست یاوری کردند و حضرت هارون را به عنوان پشتوانه و وزیر خویش انتخاب کردند و بعد از اینکه اظهار خوف کرد خداوند دستور داد که با زبان نرم و لین با فرعون که ندای خدا بودن داده بود سخن گوید.
* در برخی از روایات شیعه، چاره‌ای که یوسف برای نگه داشتن برادرش نزد خود اندیشید و همچنین زمانی که حضرت ابراهیم برای اجرای نقشه خویش خودش را به مریضی زد و وانمود کرد که مریض است را به عنوان شواهدی برای تقیه پیامبران ذکر کرده‌اند.
* از موارد دیگر می‌توان به اختصار تقیه اصحاب کهف که در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج مطرح شده است و همچنین مأموریت یافتن حضرت موسی و هارون(ع) به سخن گفتن با زنش که در روایات به عنوان موارد تقیه شمرده شده است نام برد.
* تقیه حضرت موسی از نوع تقیه خوفی و حفظی است زیرا با توجه به قرائن موجود در آیات بر می‌آید که ایشان از خداوند درخواست یاوری کردند و حضرت هارون را به عنوان پشتوانه و وزیر خویش انتخاب کردند و بعد از اینکه اظهار خوف کرد خداوند دستور داد که با زبان نرم و لین با فرعون که ندای خدا بودن داده بود سخن گوید.


از این موارد روشن می‌شود که تقیه قبل از دین اسلام در میان پیامبران قبل و امت‌های ایشان نیز بوده است. و همچنین در مورد پیامبر اسلام(ص) نیز موارد فراوانی از تقیه داریم از جمله اینکه: «یکی از موارد تقیه که از آن به عنوان تقیه سیاسی یاد می‌شود سرّی بودن دعوت پیامبر در سه سال اول بعثت می‌باشد…».<ref>نعمت الله صفری، همان، ۷۲.</ref>
تقیه قبل از دین اسلام در میان پیامبران قبل و امت‌های ایشان نیز بوده است. و همچنین در مورد پیامبر اسلام(ص) نیز موارد فراوانی از تقیه داریم از جمله اینکه: «یکی از موارد تقیه که از آن به عنوان تقیه سیاسی یاد می‌شود سرّی بودن دعوت پیامبر در سه سال اول بعثت می‌باشد…».<ref>صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، قم، نشر بوستان کتاب قم، ص۷۲.</ref>


==== عدم تنافی تقیه با عصمت ====
==== عدم تنافی تقیه با عصمت ====
در شبهه تنافی تقیه با عصمت گفته شده است: «اشکال این است که پیامبران الهی معصوم می‌باشند و شیعه نیز قائل به عصمت ایشان و امامان خویش می‌باشد و معصوم کسی است که مصون از گناه و خطا باشد در حالی که با انتساب تقیه به آنان، آنان را مرتکب دروغ گوئی و نفاق دانسته‌اید در حالی که این دو از گناهان کبیره است.
در شبهه تنافی تقیه با [[دلیل عصمت انبیاء|عصمت پیامبران]] گفته شده است که پیامبران الهی معصوم می‌باشند و شیعه نیز قائل به عصمت ایشان و امامان خویش می‌باشد و معصوم کسی است که مصون از گناه و خطا باشد در حالی که با انتساب تقیه به آنان، آنان را مرتکب [[دروغ |دروغ گوئی]] و نفاق دانسته‌اید در حالی که این دو از گناهان کبیره است.


پاسخ: اولاً تقیه با نفاق تفاوت جوهری دارد؛ زیرا تقیه اظهار کفر و پنهان کردن ایمان در قلب می‌باشد؛ و حال آنکه نفاق به عکس است یعنی اظهار ایمان و پنهان نگه داشتن کفر در قلب می‌باشد. ثانیاً: کذب و دروغ با گناه ملازمه‌ای ندارد زیرا چه بسیار دروغ‌هایی که به خاطر مصالح زیادی که دارد گناه نیست زیرا هرگاه مصلحت دروغ‌گویی از مفسده راستگوئی زیادتر باشد به حکم عقل اولی بر دومی ترجیح دارد».<ref>صفری، نعمت الله، همان، ص۱۸۲–۱۶۱.</ref>
پاسخ: اولاً تقیه با نفاق تفاوت جوهری دارد؛ زیرا تقیه اظهار کفر و پنهان کردن ایمان در قلب می‌باشد؛ و حال آنکه نفاق به عکس است یعنی اظهار ایمان و پنهان نگه داشتن کفر در قلب می‌باشد. ثانیاً: دروغ با گناه ملازمه‌ای ندارد زیرا چه بسیار دروغ‌هایی که به خاطر مصالح زیادی که دارد گناه نیست زیرا هرگاه مصلحت دروغ‌گویی از مفسده راستگویی زیادتر باشد به حکم عقل، اولی بر دومی ترجیح دارد».<ref>صفری، نعمت الله، همان، ص۱۸۲–۱۶۱.</ref>


{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
خط ۵۶: خط ۵۵:
  | شاخه اصلی = کلام
  | شاخه اصلی = کلام
| شاخه فرعی۱ = نبوت
| شاخه فرعی۱ = نبوت
| شاخه فرعی۲ = انبیا
| شاخه فرعی۲ = انبیای الهی
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
خط ۶۳: خط ۶۲:
  | تیترها = شد
  | تیترها = شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی = شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
خط ۷۱: خط ۷۰:
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =  
  | کیفیت =
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
trustworthy
۲٬۵۶۵

ویرایش