سکر در عرفان: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۹۱ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
سکر در عرفان به چه معناست؟
سکر در عرفان به چه معناست؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}سُکر در عرفان، مشی و حالتی صوفیانه است که مستی و غرق سالک در محبت الهی را نشان می‌دهد. عارفان گفته‌اند سکر حیرت و محو و بهتی است که مشاهده جمال محبوب به دست می‌آید. سکر در تصوف در مقابل صحو قرار گرفته است که به معنای هشیاری است. نماینده بزرگ مکتب و مشرب سکر، بایزید بسطامی است.
{{پاسخ}}'''سُکر در عرفان'''، مشی و حالتی صوفیانه است که مستی و غرق سالک در محبت الهی را نشان می‌دهد. عارفان گفته‌اند سکر حیرت و محو و بهتی است که از مشاهده جمال محبوب به دست می‌آید. سکر در تصوف در مقابل صحو قرار گرفته است که به معنای هشیاری است. نماینده بزرگ مکتب و مشرب سکر، بایزید بسطامی است.


== تعریف و ویژگی‌ها ==
== تعریف و ویژگی‌ها ==
سُکر به معنای مستی است؛ اما در اصطلاح عرفا، (سُکر)، به مستی خاصی می‌گویند؛ مثلاً می‌گویند: سُکر عبارت از ترک قیود ظاهری و باطنی و توجه به حق است.<ref>سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، تهران، نشر کتابخانه طهوری، ۱۳۷۰ ش، ص۴۶۸.</ref>
سُکر به معنای مستی است؛ اما در اصطلاح عرفا، به مستی خاصی می‌گویند؛ مثلاً می‌گویند: سُکر عبارت از ترک قیود ظاهری و باطنی و توجه به حق است.<ref>سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، تهران، نشر کتابخانه طهوری، ۱۳۷۰ ش، ص۴۶۸.</ref> هنگامى كه عشق و محبت به آخرين درجه برسد و بر قواى حيوانى و انسانى چيره گردد حالت بهت و سكر و حيرت پديد آيد و سالك را مبهوت و متحير و سرگردان می‌كند. لاهيجى گويد: سكرْ حيرت و دهش است كه از مشاهده جمال محبوب دست می‌دهد. و گفته شده است كه مرحله بيخودى را مرحله سكر گويند كه در آن مرحله سالك را نه دين است و نه عقل و نه تقوى و نه ادراك و در مقام فنا و نيستى محو گشته و از شراب طهور مست و حيران و سر بخاك مذلت و نيستى نهاده. در شرح باباطاهر است كه سكر حقيقى آنست كه سالك در فنا مقام گيرد.<ref>سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى،‌ كومش‌، بی‌تا، بی‌جا، ج۲، ص۱۰۰۷.</ref>


[[عزیز الدین کاشانی]] در تبیین اصطلاح عرفانی سُکر می‌گوید: اهل وجد و حالات عرفانی، به دو دسته تقسیم می‌شوند، برخی محبان و عاشقان ذات هستند، که منشأ وجد و حال آنها، حضرت ذات است. عده‌ای عاشقان صفات‌اند که منشأ وجد و حال آنها، عالم صفات است. کسانی که از عاشقان صفات‌اند، برای وجد و حال آنان وقفه و پیش آمدهای بسیاری پیش می‌آید؛ برخلاف عاشقان ذات. هم چنین وجدی که از عالم صفات، برای سالک راه طریقت پدید می‌آید، به اندازه انوار و آثار ذات، قدرت و توان ندارد، به همین دلیل است که عاشقان ذات، در آغاز وجد در پرتوی شعاع انوار ذات، کاملاً مضمحل می‌شود، و سر رشته تمییز و تشخیص از دست و اختیار آنها می‌رود. و در نتیجه به افشاء اسرار ربوبی می‌پردازند و کلمات شطح از آنها صادر می‌شود؛ مثلاً می‌گوید: (سبحانی) یا می‌گوید: (انا الحق) و امثال آن، صوفیان این وجد و حال را که در واقع غلبه عشق عارفانه بر سالک طریقیت است، سُکر می‌گویند؛ چون عارف در این حالت، گویا بر اثر غلبه عشق، دچار مستی عارفانه است که قدرت و توان تمییز ظاهر و باطن از او گرفته شده است و چیزهایی بر زبان می‌آورد که از نظر ظواهر شریعت کفر آمیز است.<ref>عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تهران، نشر مؤسسه هما، ۱۳۷۲ ش، ص۱۳۶.</ref>
[[عزیز الدین کاشانی]] در تبیین اصطلاح عرفانی سُکر می‌گوید: اهل وجد و حالات عرفانی، به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ برخی محبان و عاشقان ذات هستند، که منشأ وجد و حال آنها، حضرت ذات است. عده‌ای عاشقان صفات‌اند که منشأ وجد و حال آنها، عالم صفات است. عاشقان ذات، در آغاز وجد در پرتوی شعاع انوار ذات، کاملاً مضمحل می‌شود، و سر رشته تمییز و تشخیص از دست و اختیار آنها می‌رود. و در نتیجه به افشاء اسرار ربوبی می‌پردازند و کلمات [[شطح]] از آنها صادر می‌شود؛ مثلاً می‌گوید: «سبحانی» یا می‌گوید: «انا الحق» و امثال آن؛ صوفیان این وجد و حال را که در واقع غلبه عشق عارفانه بر سالک طریقیت است، سُکر می‌گویند؛ چون عارف در این حالت، گویا بر اثر غلبه عشق، دچار مستی عارفانه است که قدرت و توان تمییز ظاهر و باطن از او گرفته شده است و چیزهایی بر زبان می‌آورد که از نظر ظواهر شریعت کفر آمیز است.<ref>عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تهران، نشر مؤسسه هما، ۱۳۷۲ ش، ص۱۳۶.</ref>


برخی از بزرگان اهل معنا که در روش عرفان، کاملاً بر حفظ شریعت مقید هستند، می‌گویند: این گونه شطحیات که از حالت سُکر، برای برخی سالکان طریقت پیش می‌آید، در واقع از نقص در سلوک آنها ناشی می‌شود؛ یعنی چون سلوک آنها کامل نیست، شطح می‌گویند و اگر سلوکشان کامل باشد، هرگز این گونه سخن نمی‌گویند و در مقام باطن، ظواهر را کاملاً حفظ می‌کنند.<ref>موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، تهران، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۰۷.</ref>
[[ابوحامد غزالى]](درگذشت ۵۰۵ق) در مشكاةالانوار، دعوى حلاج (اناالحق) را كلامى عاشقانه و ناشى از سكر وصف كرده كه قائلِ آن بعد از خروج از سكر می‌فهمد كه در حال اتحاد با حق نبوده بلكه شبه اتحاد به وى دست داده است. تصوف در آن دوره از نظر مشرب، در دو مكتب عمده، یعنى مكتب خراسان (اهل سُكْر) و بغداد (اهل صَحْو)، خلاصه شده است.<ref>محمدهانى ملازاده، «حَلّاج ، حسین بن منصور»، دانشنامه جهان اسلام،‌ بنیاد دائرة المعارف اسلامی،‌ ۱۳۸۸،  ج۱۳، ذیل مدخل.</ref>


ابوحامد غزالى در مشكاةالانوار، دعوى حلاج (اناالحق ) را كلامى عاشقانه و ناشى از سكر وصف كرده كه قائلِ آن بعد از خروج از سكر می‌فهمد كه در حال اتحاد با حق نبوده بلكه شبه اتحاد به وى دست داده است. تصوف در آن دوره از نظر مشرب، در دو مكتب عمده، یعنى مكتب خراسان (اهل سُكْر) و بغداد (اهل صَحْو)، خلاصه شده است.<ref>محمدهانى ملازاده، «حَلّاج ، حسین بن منصور»، دانشنامه جهان اسلام،‌ بنیاد دائرة المعارف اسلامی،‌ ۱۳۸۸،  ج۱۳، ذیل مدخل.</ref>
برخی از بزرگان اهل معنا که در روش عرفان، کاملاً بر حفظ شریعت مقید هستند، می‌گویند شطحیاتی که از حالت سُکر، برای برخی سالکان طریقت پیش می‌آید، در واقع از نقص در سلوک آنها ناشی می‌شود؛ یعنی چون سلوک آنها کامل نیست، شطح می‌گویند و اگر سلوکشان کامل باشد، هرگز این گونه سخن نمی‌گویند و در مقام باطن، ظواهر را کاملاً حفظ می‌کنند.<ref>موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، تهران، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۰۷.</ref>
 
هنگامى كه عشق و محبت بآخرين درجه برسد و بر قواى حيوانى و انسانى چيره گردد حالت بهت و سكر و حيرت پديد آيد و سالك را مبهوت و متحير و سرگردان ميكند. لاهيجى گويد: سكر حيرت و دهش و وله و هيمان است كه از مشاهده جمال محبوب دست ميدهد. و گفته شده است كه مرحله بيخودى را مرحله سكر گويند كه در آن مرحله سالك را نه دين است و نه عقل و نه تقوى و نه ادراك و در مقام فنا و نيستى محو گشته و از شراب طهور مست و حيران و سر بخاك مذلت و نيستى نهاده.  در شرح باباطاهر است كه سكر حقيقى آنست كه سالك در فنا مقام گيرد.<ref>سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى،‌ كومش‌، بی‌تا، بی‌جا، ج۲، ص۱۰۰۷.</ref>
== سکر و صحو ==
== سکر و صحو ==
سکر به معنای مستی، و صحو به معنای هشیاری در سلوک صوفیان و رابطه عاشقان با پروردگار، به دونظرگاه متفاوت و دو شیوه ارشاد و تربیت اطلاق شده که در تاریخ تشیع همراه با محبت و آزادمنشی بایزید بسطامی (درگذشت ۲۶۱) به سکر، و طریقت متشرعانه جنید بغدادی (درگذشت ۲۹۷) به صحو شهرت یافته است.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref>
سکر به معنای مستی، و صحو به معنای هشیاری در سلوک صوفیان و رابطه عاشقان با پروردگار، به دو نظرگاه متفاوت و دو شیوه ارشاد و تربیت اطلاق شده است. سکر با [[بایزید بسطامی]] (درگذشت ۲۶۱) و صحو با [[جنید بغدادی]] (درگذشت ۲۹۷) شهرت یافته است.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref> سکر، حالت وجد صوفیانه و غرق شدن سالک را در محبت الهی نشان می‌دهد و صحو هوشیاری صوفی در مرتبتی قبل از سکر یا پس از آن است که سالک در آن صورت بشری دارد.<ref>حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.</ref>
 
قشیری (درگذشت ۴۶۵ق) معتقد است اگر جان و دل سالک پیوندی با حق یافته باشد، سکر و صحو او هردو در راه حق است و در رساله خود بیتی می آورد در تأیید این حرف: چون بامداد ستاره ساغر برآید، مست و هشیار برابرند.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref>
 
هجویری در کشف المحجوب، سکر را غلبه محبت حق تعالی و صحو را حصول مراد معنا کرده است. خواجه عبدالله انصاری مانند هجویری، صحو را برای رهروان حق بالاتر از سکر می بیند زیرا که صحو مقامی فراتر از انتظار سالک است. و نیز اینکه در مثنوی مولانا ترجیح سکر بر صحو شواهد زیادی دارد.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref>
 
سکر و صحو، دو گونه مشی و حال صوفیانه است که از آنها به مستی و هشیاری نیز تعبیر می‌شود. سکر، حالت وجد صوفیانه و غرق شدن سالک را در محبت الهی نشان می‌دهد و صحو هوشیاری صوفی در مرتبتی قبل از سکر یا پس از آن است که سالک در آن صورت بشری دارد. بر سر موضوع تقدم این دو حال، میان صوفیان اختلاف است. شیخ صفی‌الدین اردبیلی از پیروان جنید و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. با آنکه شیخ اهل صحو بود، با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.<ref>حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.</ref>


روش بایزید بسطامی «سُكر» (مستى) ناشى از دوستى و غلبه حق بر باطن سالك بود. وى با روش جنيد كه معتقد به «صحو» (هوشيارى) بود مخالفت مى‌ورزيد. اساس اين مكتب بر اين استوار است كه مستى والاتر از هوشيارى است؛ زيرا مستى خودخواهى آدمى را از ميان مى‌برد، و انسان را به فنا مى‌كشاند. حال سكر و غلبه بايزيد را در بسيارى از حكايت منسوب به وى به ويژه «شطحيات» او مى‌توان به روشنى يافت. از مناجات اوست كه: «بار خدايا كِىْ ميان من و تو منى و تويى بود، منى از ميان بردار تا منيّت من بتو باشد، تا من هيچ نباشم.».<ref>قوام‌الدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامى، ص۹۹.</ref>
بر سر موضوع تقدم سکر و صحو، میان صوفیان اختلاف است. شیخ صفی‌الدین اردبیلی از پیروان جنید بغدادی و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. با آنکه شیخ اهل صحو بود، با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.<ref>حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.</ref> قشیری (درگذشت ۴۶۵ق) معتقد است اگر جان و دل سالک پیوندی با حق یافته باشد، سکر و صحو او هردو در راه حق است و در رساله خود بیتی می آورد در تأیید این حرف: چون بامداد ستاره ساغر برآید، مست و هشیار برابرند.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref> [[هجویری]] در کشف المحجوب، سکر را غلبه محبت حق تعالی و صحو را حصول مراد معنا کرده است. [[خواجه عبدالله انصاری]] مانند هجویری، صحو را برای رهروان حق بالاتر از سکر می بیند زیرا که صحو مقامی فراتر از انتظار سالک است. و نیز اینکه در مثنوی مولانا ترجیح سکر بر صحو شواهد زیادی دارد.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref>


روش جنید در سلوك برخلاف روش بايزيد تكيه بر صحو بود كه توفيق تأليف ميان شريعت و طريقت و جمع بين ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وى گويد: بيشتر مشايخ بغداد در عصر او و بعد از وى مذهب او داشتند و طريق او طريق صحو است بخلاف طيفوريان كه اصحاب بايزيداند.<ref>قوام‌الدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامى، ص۹۹.</ref>
روش بایزید بسطامی «سُكر» (مستى) ناشى از دوستى و غلبه حق بر باطن سالك بود. وى با روش جنيد بغدادی كه معتقد به «صحو» (هوشيارى) بود مخالفت مى‌ورزيد. اساس اين مكتب بر اين استوار است كه مستى والاتر از هوشيارى است؛ زيرا مستى خودخواهى آدمى را از ميان مى‌برد، و انسان را به فنا مى‌كشاند. حال سكر و غلبه بايزيد را در بسيارى از حكايت منسوب به وى به ويژه «شطحيات» او مى‌توان به روشنى يافت.<ref>حسینی، قوام‌الدین، عرفان اسلامى، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، ۱۳۸۹، ص۹۹.</ref> روش جنید در سلوك برخلاف روش بايزيد تكيه بر صحو بود كه توفيق تأليف ميان شريعت و طريقت و جمع بين ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وى گويد: بيشتر مشايخ بغداد در عصر او و بعد از وى مذهب او داشتند و طريق او طريق صحو است بخلاف طيفوريان كه اصحاب بايزيداند.<ref>حسینی، قوام‌الدین، عرفان اسلامى، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، ص۹۹.</ref>


{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
automoderated، ناظمان (CommentStreams)، trustworthy
۱۶٬۰۱۱

ویرایش