automoderated، دیوانسالاران، مدیران
۷٬۲۳۰
ویرایش
جز (←حقیقت دینداری) |
|||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
دینداری، به معنای حقیقی و جامع، هنگامی تحقق مییابد که همه این بخشها در نظام شخصیتی و رفتاری مؤمن جایگاه خود را بیابد و در سبک زندگی و اهداف حیات او نقش خود را ایفا کند. بخش اول که عبارت است از جهانبینی و نظام باورمندی، از چنان اهمیتی برخورار است که اگر نقصی در آن پدید آید، ممکن است اساس دینداری را دچار اختلال کرده و اصلا مانع تحقق آن شود؛ ولی بخش دوم و سوم، هرچند در جای خود مهم و تأثیرگذارند، اما نقص در آنها دینداری را ناقص و کماثر میکند نه اینکه از اساس آن را از بین ببرد. در بخش اول، مهمترین و ریشهای ترین حقایقی که فرد مؤمن باید به آن باورمند باشد، حقایقی هستند که یا غیب مطلقاند (مانند وجود خداوند)، یا در زندگی دنیا و با حواس ظاهری قابل رؤیت نیستند (مانند بهشت و جهنم) و یا اگر ذاتا قابل مشاهده و تجربه با حواساند (مثل درک حضور پیامبر یا امامان)، به سبب برخی موانع (مانند فاصله زمانی،...)، چنین تجربهای برای مؤمنان ممکن نیست. | دینداری، به معنای حقیقی و جامع، هنگامی تحقق مییابد که همه این بخشها در نظام شخصیتی و رفتاری مؤمن جایگاه خود را بیابد و در سبک زندگی و اهداف حیات او نقش خود را ایفا کند. بخش اول که عبارت است از جهانبینی و نظام باورمندی، از چنان اهمیتی برخورار است که اگر نقصی در آن پدید آید، ممکن است اساس دینداری را دچار اختلال کرده و اصلا مانع تحقق آن شود؛ ولی بخش دوم و سوم، هرچند در جای خود مهم و تأثیرگذارند، اما نقص در آنها دینداری را ناقص و کماثر میکند نه اینکه از اساس آن را از بین ببرد. در بخش اول، مهمترین و ریشهای ترین حقایقی که فرد مؤمن باید به آن باورمند باشد، حقایقی هستند که یا غیب مطلقاند (مانند وجود خداوند)، یا در زندگی دنیا و با حواس ظاهری قابل رؤیت نیستند (مانند بهشت و جهنم) و یا اگر ذاتا قابل مشاهده و تجربه با حواساند (مثل درک حضور پیامبر یا امامان)، به سبب برخی موانع (مانند فاصله زمانی،...)، چنین تجربهای برای مؤمنان ممکن نیست. | ||
==مفهومشناسی | ==مفهومشناسی غیب== | ||
غیب، در لغت به معنای پوشیده و پنهان و ضد شهادت، به معنای آشکار و پیداست. در اصطلاح قرآنی، غیب، به معنای هرحقیقتی است که از حواس انسانها پوشیده است و فرد مؤمن باید به استناد دلیلهای متقن عقلی و نقلی به آن ایمان آورد. اساسا همه ادیان الاهی، خصوصا ادیان توحیدی، بر پایه ایمان به حقایق پوشیده از حواس بنا شدهاند. بارزترین مصداق غیب، وجود خداوند است که ایمان به وجود او ریشهایترین اصل ایمان مؤمنان است. | غیب، در لغت به معنای پوشیده و پنهان و ضد شهادت، به معنای آشکار و پیداست. در اصطلاح قرآنی، غیب، به معنای هرحقیقتی است که از حواس انسانها پوشیده است و فرد مؤمن باید به استناد دلیلهای متقن عقلی و نقلی به آن ایمان آورد. اساسا همه ادیان الاهی، خصوصا ادیان توحیدی، بر پایه ایمان به حقایق پوشیده از حواس بنا شدهاند. بارزترین مصداق غیب، وجود خداوند است که ایمان به وجود او ریشهایترین اصل ایمان مؤمنان است. | ||
غیب، به یک اعتبار، دو گونه است: غیب مطلق و غیب | === گونهشناسی === | ||
غیب، به یک اعتبار، دو گونه است: غیب مطلق و غیب نسبی. | |||
* غیب مطلق: عبارت است از حقایقی که هیچگاه شکار حواس ظاهری انسان نشده و آدمی تا ابد از تجربه حسی آنها محروم و ممنوع است. این ممنوعیت و محرومیت، امری اعتباری و دستوری نیست؛ بلکه به این سبب است که سنخ وجودی آن موجود یا موجودات، به گونهای است که حواس ظاهری انسان، ناتوان از درک آنهاست. نمونه بارز چنین غیبی، وجود خداوند و فرشتگان مقرب اوست. | |||
* غیب نسبی: غیب نسبی به موجودات، واقعیتها و حقایقی اطلاق میشود که برای برخی افراد، و نسبت به برخی از زمانها و در شرایط خاصی، پوشیده و پنهاناند؛ هرچند در ذات خود قابلیت تجربه شدن با حواس ظاهری را دارند. دامنه موجوداتی که در گستره غیب نسبی قرار میگیرند، فراوان و بلکه بینهایت است؛ زیرا هرچیزی میتواند نسبت به فردی، غیب و نسبت به فرد دیگری، مشهود باشد. مثلا کشور چین و تمامی مختصات آب و هوایی، طبیعی، جغرافیایی و فرهنگی آن، مجموعهای از واقعیتهایی که نسبت به کسانی که در حال حاضر آن را تجربه میکنند، مشهود و نسبت به دیگرانی که بیرون از آن فضا هستند، غیب محسوب میشود. با توجه به چنین امری، روشن است که علم انسان به بسیاری از امور نه به سبب این است که آنها را با حواس خود تجربه میکند و مشهود هستند؛ بلکه یا به سبب تعقل و تفکر (دلیل عقلی نظری) و یا به سبب اعتماد و اطمینان به گفته کسانی است که بیواسطه آن را تجربه کرده و محصول تجربه خود را برای ما گزارش کردهاند (دلیل نقلی به اضافهی دلیل عقلی عملی). | |||
ایمان به غیب، اساس دینداری | علم و اعتقاد ما به این امور، در حقیقت، علم و اعتقاد به امور غیبی است و تا زمانی که خود انسان شخصا آن را تجربه نکند، برایش غیب محسوب میشوند. انسان اگر بنا باشد که همه آنچه را در گستره زندگی وجود دارد شخصا تجربه کرده تا به وجود و مختصات آن علم و اعتقاد پیدا کند و زندگی و مسائل پرشمار آن را بر مبنای علوم حسی سامان دهد، هیچگاه نمیتوانست به آسانی به اهداف خود برسد و اکثریت قریب به اتفاق مسائل زندگی، یا آغاز نمیشد و یا به انجام نمیرسید! بنابر این، ایمان به غیب جزء مسائل ضروری و گریزناپذیر زندگی است و به هیچ روی نمیتوان آن را از معادلات زندگی حذف و یا آن را نادیده گرفت. | ||
==ایمان به غیب، اساس دینداری== | |||
در ساحت دینداری نیز، به مانند دیگر ساحتهای زندگی، مسائلی وجود دارد که یا غیب مطلقاند، مثل وجود خداوند و...، و یا غیب نسبیاند، مانند وجود پیامبر و امامان(ع) (نسبت به کسانی که آنها را ندیدهاند)، بهشت و دوزخ،... . ایمان به این حقایق و واقعیتها اساس تجربه دینی مؤمنان را تشکیل میدهند و دینداری، بدون ایمان به این امور، سامان نخواهد یافت. اساسا دین، و به خصوص ادیان توحیدی، بر پایه امور غیبی و دعوت به ایمان به این حقایق شکل میگیرند و بدون این مسأله، هویت خود را به طور کامل از دست میدهند. تصور کنید که اگر بنا باشد ایمان به خداوند، فرستادن پیامبران و فروفرستادن کتابهای آسمانی، بهشت و دوزخ، حساب و کتاب، فرشتگان، عالم برزخ، وجود روح، ... و دهها حقیقت دیگر، که منظومه موضوعات دینداری را محقق میکند، از چارچوب دینداری خارج شود و ایمان به آنها ضرورتی نداشته و فقدان آنها به دینداری زیانی نرساند، آنگاه چه چیزی برای اعتقاد و ایمان باقی خواهد ماند؟! آیا مجموعه عظیم اخلاق و رفتارهای دینی، که بر پایه ایمان به همین امور غیبی شکل گرفته است، به یکباره فرو نمیریزد؟! | در ساحت دینداری نیز، به مانند دیگر ساحتهای زندگی، مسائلی وجود دارد که یا غیب مطلقاند، مثل وجود خداوند و...، و یا غیب نسبیاند، مانند وجود پیامبر و امامان(ع) (نسبت به کسانی که آنها را ندیدهاند)، بهشت و دوزخ،... . ایمان به این حقایق و واقعیتها اساس تجربه دینی مؤمنان را تشکیل میدهند و دینداری، بدون ایمان به این امور، سامان نخواهد یافت. اساسا دین، و به خصوص ادیان توحیدی، بر پایه امور غیبی و دعوت به ایمان به این حقایق شکل میگیرند و بدون این مسأله، هویت خود را به طور کامل از دست میدهند. تصور کنید که اگر بنا باشد ایمان به خداوند، فرستادن پیامبران و فروفرستادن کتابهای آسمانی، بهشت و دوزخ، حساب و کتاب، فرشتگان، عالم برزخ، وجود روح، ... و دهها حقیقت دیگر، که منظومه موضوعات دینداری را محقق میکند، از چارچوب دینداری خارج شود و ایمان به آنها ضرورتی نداشته و فقدان آنها به دینداری زیانی نرساند، آنگاه چه چیزی برای اعتقاد و ایمان باقی خواهد ماند؟! آیا مجموعه عظیم اخلاق و رفتارهای دینی، که بر پایه ایمان به همین امور غیبی شکل گرفته است، به یکباره فرو نمیریزد؟! |