automoderated
۶٬۳۴۱
ویرایش
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '|شاخه فرعی' به '| شاخه فرعی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
این حدیث سند ندارد و در تاریخ آمده که عمرو بن عاص یا زید بن ثابت به جنگ عمان فرستاده شد نه امیر مؤمنان و از سوی دیگر جلندی بن کرکره قبل از رسول الله –صلی الله علیه و آله- از دنیا رفته بود. | این حدیث سند ندارد و در تاریخ آمده که عمرو بن عاص یا زید بن ثابت به جنگ عمان فرستاده شد نه امیر مؤمنان و از سوی دیگر جلندی بن کرکره قبل از رسول الله –صلی الله علیه و آله- از دنیا رفته بود. | ||
== متن حدیث == | |||
== اصل حدیث == | == اصل حدیث == | ||
ابن شهر آشوب در | وَ فِي حَدِيثِ عَمَّارٍ لَمَّا أَرْسَلَ النَّبِيُّ ص عَلِيّاً ع إِلَى مَدِينَةِ عَمَّانَ فِي قِتَالِ الْجُلُنْدَى بْنِ كِرْكِرَةَ وَ جَرَى بَيْنَهُمَا حَرْبٌ عَظِيمٌ وَ ضَرْبٌ وَجِيعٌ دَعَا الْجُلُنْدَى بِغُلَامٍ يُقَالُ لَهُ الْكِنْدِيُّ وَ قَالَ لَهُ إِنْ أَنْتَ خَرَجْتَ إِلَى صَاحِبِ الْعِمَامَةِ السَّوْدَاءِ وَ الْبَغْلَةِ الشَّهْبَاءِ فَتَأْخُذَهُ أَسِيراً وَ تَطْرَحَهُ مُجَدَّلًا عَفِيراً أُزَوِّجُكَ ابْنَتِي الَّتِي لَمْ أُنْعِمْ لِأَوْلَادِ الْمُلُوكِ بِزَوَاجِهَا فَرَكِبَ الْكِنْدِيُّ الْفِيلَ الْأَبْيَضَ وَ كَانَ مَعَ الْجُلُنْدَى ثَلَاثُونَ فِيلًا وَ حَمَلَ بِالْأَفْيِلَةِ وَ الْعَسْكَرِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَلَمَّا نَظَرَ الْإِمَامُ ع إِلَيْهِ نَزَلَ عَنْ بَغْلَتِهِ ثُمَّ كَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ فَأَشْرَقَتِ الْفَلَاةُ طُولًا وَ عَرْضاً ثُمَّ رَكِبَ وَ دَنَا مِنَ الْأَفْيِلَةِ وَ جَعَلَ يُكَلِّمُهَا بِكَلَامٍ لَا يَفْهَمُهُ الْآدَمِيُّونَ وَ إِذَا بِتِسْعَةٍ وَ عِشْرِينَ فِيلًا قَدْ دَارَتْ رُءُوسُهَا وَ حَمَلَتْ عَلَى عَسْكَرِ الْمُشْرِكِينَ وَ جَعَلَتْ تَضْرِبُ فِيهِمْ يَمِيناً وَ شِمَالًا حَتَّى أَوْصَلَتْهُمْ إِلَى بَابِ عَمَّانَ ثُمَّ رَجَعَتْ وَ هِيَ تَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ يَسْمَعُهُ النَّاسُ يَا عَلِيُّ كُلُّنَا نَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ نُؤْمِنُ بِرَبِّ مُحَمَّدٍ إِلَّا هَذَا الْفِيلَ الْأَبْيَضَ فَإِنَّهُ لَا يَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ لَا آلَ مُحَمَّدٍ فَزَعَقَ الْإِمَامُ زَعْقَتَهُ الْمَعْرُوفَةَ عِنْدَ الْغَضَبِ الْمَشْهُورَةِ فَارْتَعَدَ الْفِيلُ وَ وَقَفَ فَضَرَبَهُ الْإِمَامُ بِذِي الْفَقَارِ ضَرْبَةً رَمَى رَأْسَهُ عَنْ بَدَنِهِ فَوَقَعَ الْفِيلُ إِلَى الْأَرْضِ كَالْجَبَلِ الْعَظِيمِ وَ أَخَذَ الْكِنْدِيَّ مِنْ ظَهْرِهِ فَأَخْبَرَ جَبْرَئِيلُ النَّبِيَّ ص فَارْتَقَى عَلَى السُّورِ فَنَادَى- أَبَا الْحَسَنِ هَبْهُ لِي فَهُوَ أَسِيرُكَ فَأَطْلَقَ عَلِيٌّ سَبِيلَ الْكِنْدِيِّ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا حَمَلَكَ عَلَى إِطْلَاقِي قَالَ وَيْلَكَ مُدَّ نَظَرَكَ فَمَدَّ عَيْنَيْهِ فَكَشَفَ اللَّهُ عَنْ بَصَرِهِ فَنَظَرَ النَّبِيَّ عَلَى سُورِ الْمَدِينَةِ وَ صَحَابَتِهِ فَقَالَ مَنْ هَذَا يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ سَيِّدُنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ كَمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ قَالَ مَسِيرَةُ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ رَبَّكُمْ رَبٌّ عَظِيمٌ وَ نَبِيَّكُمْ نَبِيٌّ كَرِيمٌ مُدَّ يَدَكَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ قَتَلَ عَلِيٌّ الْجُلُنْدَى وَ غَرَّقَ فِي الْبَحْرِ مِنْهُمْ خَلْقاً كَثِيراً وَ قَتَلَ مِنْهُمْ كَذَلِكَ وَ أَسْلَمَ الْبَاقُونَ وَ سَلَّمَ الْحِصْنَ إِلَى الْكِنْدِيِّ وَ زَوَّجَهُ بِابْنَةِ | ||
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص: 312 | |||
الْجُلُنْدَى وَ أَقْعَدَ عِنْدَهُمْ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِينَ يُعَلِّمُونَهُمُ الْفَرَائِضَ. | |||
ابن شهر آشوب در المناقب خود حدیثی را بدون سند از عمار نقل میکند که: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی «ع» را به سوی عمان برای جنگ با جلندی بن کرکره فرستاد، بین آنها جنگ سخت و دردناکی روی داد. جلندی به غلامش کندی گفت: اگر تو به جنگ شخصی که عمامه سیاه و اسب شهباء دارد بروی و او را اسیر کنی یا او را به خاک بیندازی، دخترم را که به شاهزادگان ندادهام به عقد تو درمیآورم. کندی سوار فیل سفید شد. جلندی سی فیل داشت که با فیلها و لشکر به جنگ مسلمانان رفت. هنگامی که چشم امام «ع» به او افتاد از اسب پایین آمد، عمامه از سر برداشت که طول و عرض زمین را روشن کرد و مدتی قدم زد؛ بعد سوار اسب شده به نزدیک فیلها آمد و با کلماتی با فیلها سخن گفت که کسی از انسانها آن را نمیفهمید. بیست و نه تا از فیلها سرهایشان را پایین انداخته و به لشکر مشرکان از راست و چپ حملهور شدند و تا دروازه شهر عمان آنها را به عقب راندند. سپس فیلها به سوی حضرت علی «ع» برگشته و با آن حضرت سخن گفتند، طوری که مردم صدای آنها را میشنیدند و گفتند: ای علی! ما محمد را میشناسیم و به پروردگار محمد ایمان داریم؛ مگر آن فیل سفید که او محمد و آل او را نمیشناسد. حضرت علی خشمگین شده و پیشانیبندش را که در هنگام خشم بر سر میبست، بر پیشانی بسته و به آن فیل رو کرده و فیل به لرزه افتاد و ایستاد. امیرالمؤمنین با ذوالفقار یک ضربه بر او زدند که سرش از بدنش جدا شد. فیل مانند کوهی بزرگ روی زمین افتاد. حضرت، کندی را از پشت فیل گرفتند که جبرئیل بر پیامبر نازل شده و جریان را تعریف کرد. پس رسول خدا صدایش را از مدینه به گوش حضرت علی رساند و فرمود: ای اباالحسن! او را به من ببخش که اسیر توست. علی «ع» او را رها کرد. کندی گفت: ای اباالحسن! چه چیز باعث شد که مرا رها کردی؟ حضرت فرمود: وای بر تو! نگاه کن. پس خداوند حجابها را از جلوی چشمان او برداشت و او، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحابش را در مدینه دید و گفت: ای اباالحسن! این شخص کیست؟ حضرت فرمود: سید و آقایمان رسول خداست. کندی گفت: از اینجا تا آنجا چقدر فاصله است؟ حضرت فرمود: چهل روز. کندی گفت: ای اباالحسن! همانا پروردگارتان، خدای بزرگی است و پیامبرتان، کریم و بخشنده؛ دستت را دراز کن تا ایمان بیاورم. آن گاه گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله»؛ حضرت علی «ع» جلندی را کشت و افراد زیادی با او در دریا غرق شدند و افراد زیادی نیز از آنها را به هلاکت رساندند و افرادی هم که زنده مانده بودند، اسلام آوردند. علی «ع» قلعه را به کندی دادند و دختر جلندی را به ازدواج او درآوردند و گروهی از مسلمانان را نیز آنجا گذاشتند که به آنها واجباتشان را یاد بدهند. <ref>ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ ق، ج۲، ص۳۱۱.</ref> | |||
== بررسی صحت == | == بررسی صحت == | ||
خط ۲۸: | خط ۳۸: | ||
# | # | ||
۷. در بررسی کتب تاریخی درباره شهر عمان به مطالبی برمیخوریم که با مضمون روایت عمار تناقض داشته و آن را رد میکند. از جمله در کتاب فتوح البلدان آمده که حضرت رسول الله در سال هشت هجری عمرو بن عاص را به همراه نامهای به عمان فرستاد و در آن زمان حکومت در دست پسران جلندی، جیفر و عبید بوده است.<ref>بلاذری، ابوالحسن احمد، فتوح البدان، بیروت، المکتبه الهلال، ۱۹۸۸م، ص۸۳.</ref> | ۷. در بررسی کتب تاریخی درباره شهر عمان به مطالبی برمیخوریم که با مضمون روایت عمار تناقض داشته و آن را رد میکند. از جمله در کتاب فتوح البلدان آمده که حضرت رسول الله در سال هشت هجری عمرو بن عاص را به همراه نامهای به عمان فرستاد و در آن زمان حکومت در دست پسران جلندی، جیفر و عبید بوده است.<ref>بلاذری، ابوالحسن احمد، فتوح البدان، بیروت، المکتبه الهلال، ۱۹۸۸م، ص۸۳.</ref> | ||
<span></span> | |||
== منابع == | == منابع == |