۱۱٬۹۱۳
ویرایش
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
'''جهل''' | '''جهل''' | ||
ویل دورانت | ویل دورانت همچنین میگوید: احساس شگفتی از حوادثی که بر حسب تصادف ایجاد میشود یا انسان نمیتواند علت آنها را درک کند از عواملی بوده که سبب اعتقادات دینی شده است.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، انتشارات طوس، چاپ مشعل آزادی، بی تا، ص۲۱۹.</ref> اینشتین نیز مینویسد: وقتی که انسان به حوادث مینگرد علم و مذهب را به یک دلیل ساده و روشن دو دشمن آشتیناپذیر مییابد چون کسی که به قانون علیت معتقد است نمیتواند تصور کند که ممکن است موجودی در بستر حوادث مانعی ایجاد کند.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، انگیزه پیدایش مذاهب، انتشارات طوس، چاپ مشعل آزادی، بی تا، ص۲۲۰.</ref> پس اعتقاد آنها این است که هر زمان روح کنجکاو بشر نتوانست علل طبیعی پدیده ای را بیابد به عوامل ماورایی و دین معتقد میشود. | ||
'''فرضیه جنسی فروید''' | |||
فروید بر این باور است که دین نه ناشی از ترس و جهل است و نه عکس العمل در مقابل | فروید روانکاو مشهور اتریشی بر این باور است که دین نه ناشی از ترس و جهل است و نه عکس العمل در مقابل بینظمیها است. او همانطور که همه حوادث اجتماع را با غریزه جنسی تحلیل و توجیه کرد، دین را نیز با آن توجیه کرد و در نتیجه گفت: بشر در اجتماع، از نظر جنسی محرومیتهایی پیدا کرد که همه اینها موجب شد تا غریزه جنسی عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه رود. وقتی که آنجا رفت، قیود اجتماعی مانع میشود که بیرون بیاید، در این صورت این محرومیتها به شکل دیگری بروز میکنند که دین یکی از آنهاست.<ref>مطهری، مرتضی، امدادهای غیبی در زندگی بشر، انتشارات صدرا، ۱۳۶۹، ص۲۸.</ref> | ||
'''فطری بودن دین (یونگ)''' | |||
یونگ (شاگرد و همکار فروید) میگوید: سخن فروید که دین از قوه ناخودآگاه تراوش | یونگ (شاگرد و همکار فروید) میگوید: سخن فروید که دین از قوه ناخودآگاه تراوش میکند، درست و صحیح است ولی اینکه او خیال میکند عناصر روان ناخودآگاه بشر، منحصر در تمایلات جنسی است که به شعور باطن گریختهاند، بیاساس و باطل است. او معتقد بود فروید به درستی به روان ناخودآگاه پی برده بود اما روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است که هم انبار عناصر رانده شده از ظاهر است و هم دین بهطور فطری در آنجا وجود دارد.<ref>مطهری، مرتضی، امدادهای غیبی در زندگی بشر، انتشارات صدرا، ۱۳۶۹ش، ص۲۹.</ref> و حق نیز این است که دین امری فطری است. | ||
وقتی در هشتاد سالگی رادیو بیبیسی با آقای یونگ مصاحبه میکند و از او سؤال میکند که آیا تو به خدا معتقدی؟ میگوید: من نیاز ندارم که به خدا معتقد باشم؛ برای این که خدا را درک میکنم. ایشان میگوید: این ناخودآگاه درون، جایی است که خدا از آن سرچشمه میگیرد؛ اما این که مطابق خارجی دارد یا نه، من نمیدانم. از حرفهای یونگ بر میآید که ایشان واقعاً معتقد به خدا | وقتی در هشتاد سالگی رادیو بیبیسی با آقای یونگ مصاحبه میکند و از او سؤال میکند که آیا تو به خدا معتقدی؟ میگوید: من نیاز ندارم که به خدا معتقد باشم؛ برای این که خدا را درک میکنم. ایشان میگوید: این ناخودآگاه درون، جایی است که خدا از آن سرچشمه میگیرد؛ اما این که مطابق خارجی دارد یا نه، من نمیدانم. از حرفهای یونگ بر میآید که ایشان واقعاً معتقد به خدا است.<ref>به نقل از: آقای غروی (رئیس بخش روانشناسی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه) در برنامه هفتگی گفتمان حوزه در مدرسه فیضیه.</ref> | ||
== | ==مطالعات تطبیقی== | ||
یکی از مباحثی که در روانشناسی دین مطرح است مطالعات تطبیقی است<ref>– psychology of religion.david m.wulff.newyork:jone wiley and sons. صفحه ۲۰۰–۲۰۱. ۱۹۹۱</ref> به این معنا که با روش پرسشنامه و مطالعات آماری و مشاهده مستقیم دست به تحقیق میزنند. استنلی هال (شاگرد ویلیام جیمز) و همفکرانش صرف بصیرت و خودشناسی را برای کار روانشناسی کافی نمیدانند، بلکه استفاده از پرسش نامههای آماری را تجویز میکنند. مثلاً در مورد دینداری، دانشمندان تحقیق کردند که از میان فیزیکدانان درجه یک ۳۴٪، و از میان فیزیکدانان درجه دو ۵۰٪، و از میان روانشناسان درجه یک و درجه دو به ترتیب ۱۳٪ و ۳۲٪ خدا را قبول داشتند؛ و هم چنین در سال ۱۹۱۴ فیزیکدانان درجه یک و دو به ترتیب ۴۰٪ و ۵۷٪، و از میان روان شناسان درجه یک و دو هر کدام به ترتیب ۹٪ و ۲۷٪ به معاد و جهان پس از مرگ اعتقاد داشتند.<ref>psychology of religion، فصل پنجم، ص۲۰۵.</ref> مثال دیگرش این است که آیا فیزیک و فرم بدن در قبول دین نقش دارد؟ که جرج کو (۱۹۰۰ م) پس از آزمایشات خود گفت: فیزیک بدن در قبول دین مؤثر است و چاقها، اکثراً مذهبی و ورزشکاران کمتر متمایل به دین میباشند.<ref>psychology of religion، فصل دوم، ص۶۱–۶۸.</ref> | یکی از مباحثی که در روانشناسی دین مطرح است مطالعات تطبیقی است<ref>– psychology of religion.david m.wulff.newyork:jone wiley and sons. صفحه ۲۰۰–۲۰۱. ۱۹۹۱</ref> به این معنا که با روش پرسشنامه و مطالعات آماری و مشاهده مستقیم دست به تحقیق میزنند. استنلی هال (شاگرد ویلیام جیمز) و همفکرانش صرف بصیرت و خودشناسی را برای کار روانشناسی کافی نمیدانند، بلکه استفاده از پرسش نامههای آماری را تجویز میکنند. مثلاً در مورد دینداری، دانشمندان تحقیق کردند که از میان فیزیکدانان درجه یک ۳۴٪، و از میان فیزیکدانان درجه دو ۵۰٪، و از میان روانشناسان درجه یک و درجه دو به ترتیب ۱۳٪ و ۳۲٪ خدا را قبول داشتند؛ و هم چنین در سال ۱۹۱۴ فیزیکدانان درجه یک و دو به ترتیب ۴۰٪ و ۵۷٪، و از میان روان شناسان درجه یک و دو هر کدام به ترتیب ۹٪ و ۲۷٪ به معاد و جهان پس از مرگ اعتقاد داشتند.<ref>psychology of religion، فصل پنجم، ص۲۰۵.</ref> مثال دیگرش این است که آیا فیزیک و فرم بدن در قبول دین نقش دارد؟ که جرج کو (۱۹۰۰ م) پس از آزمایشات خود گفت: فیزیک بدن در قبول دین مؤثر است و چاقها، اکثراً مذهبی و ورزشکاران کمتر متمایل به دین میباشند.<ref>psychology of religion، فصل دوم، ص۶۱–۶۸.</ref> | ||