۸٬۳۳۶
ویرایش
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
==آیه ۲۴۳ سوره بقره== | ==آیه ۲۴۳ سوره بقره== | ||
{{قرآن بزرگ|أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ|ترجمه=آیا به کسانی که از ترس مرگ از خانه های خود در حالی که هزاران نفر بودند، بیرون آمدند [با دیده عبرت] ننگریستی؟ پس خدا به آنان فرمود: بمیرید [و آنان بدون فاصله مردند،] سپس آنان را زنده کرد [تا بدانند رهایی از چنگ مرگ ممکن نیست]. خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است، ولی بیشتر مردم سپاس نمیگزارند.|سوره=بقره|آیه=۲۴۳}} | {{قرآن بزرگ|أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ|ترجمه=آیا به کسانی که از ترس مرگ از خانه های خود در حالی که هزاران نفر بودند، بیرون آمدند [با دیده عبرت] ننگریستی؟ پس خدا به آنان فرمود: بمیرید [و آنان بدون فاصله مردند،] سپس آنان را زنده کرد [تا بدانند رهایی از چنگ مرگ ممکن نیست]. خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است، ولی بیشتر مردم سپاس نمیگزارند.|سوره=بقره|آیه=۲۴۳}}دو شأن نزول برای آیه فوق مطرح شده و در هر دو علت مرگ را بیماری واگیردار طاعون نامیدهاند. | ||
دو شأن نزول برای آیه فوق مطرح شده و در هر دو علت مرگ را بیماری واگیردار طاعون نامیدهاند. | |||
در روایتی آمده که در یكی از شهرهای «شام» بیماری طاعون راه یافت که با جهشی عجیب و سرسام آور، مردم را یكی پس از دیگری از بین میبرد. در این میان عده بسیاری به این امید كه شاید از چنگال مرگ رهایی یابند، آن محیط و دیار را ترک کردند، از آنجا كه آنها پس از فرار از محیط خود و رهایی از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالی نموده و با نادیده گرفتن اراده الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند پروردگار، آنها را به همان بیماری نابود ساخت.<ref>سیوطی، جلالالدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۱۰، دمشق: دار الکلم الطیب، ۱۴۲۶ق.</ref> | در روایتی آمده که در یكی از شهرهای «شام» بیماری طاعون راه یافت که با جهشی عجیب و سرسام آور، مردم را یكی پس از دیگری از بین میبرد. در این میان عده بسیاری به این امید كه شاید از چنگال مرگ رهایی یابند، آن محیط و دیار را ترک کردند، از آنجا كه آنها پس از فرار از محیط خود و رهایی از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالی نموده و با نادیده گرفتن اراده الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند پروردگار، آنها را به همان بیماری نابود ساخت.<ref>سیوطی، جلالالدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۱۰، دمشق: دار الکلم الطیب، ۱۴۲۶ق.</ref> | ||
روایت دیگر، آمدن بیماری را مجازات الهی میداند. زیرا رهبر آنان از آنان خواست كه خود را برای جهاد آماده كنند و از شهر خارج گردند. آنها به بهانه اینكه در محیط جنگ مرض طاعون است، از رفتن به میدان جنگ خودداری كردند. خدا آنها را به همان بیماری كه از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت. آنها خانههای خود را خالی كرده و برای نجات از طاعون فرار كردند و در بیابان همگی از بین رفتند. مدتها از این جریان گذشت و یكی از پیامبران بنی اسرائیل به نام حزقیل از آنجا عبور نمود و از خدا خواست كه آنها را زنده كند، خداوند دعای او را اجابت نمود و آنها به زندگی بازگشتند.<ref>سیوطی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۱۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، احتجاج، ج۲، ص۸۸، تهران: إسلامیه، ۱۳۸۱؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۸، ص۲۳۷، ترجمه محمدباقر کمرهای، چاپ سوم، قم: اسوه، ۱۳۷۵؛ سمرقندی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۳۰، بیروت: الأعلمی، ۱۴۱۱ق.</ref> | |||
علامه طباطبائی معتقد است {{عربی|مُوتُوا|ترجمه=بمیرید}} نه امر لفظی که امر تكوینی است. در نتیجه ممکن است كه مرگ این گروه به شکل طبیعی (بیماری طاعون) واقع شده باشد. این سنت الهی بر سراسر جهان هستی و عالم حیات حكومت میكند که خدا عوامل مرگ را فراهم میکند، و انسانها در اثر عوامل طبیعی میمیرند.<ref>طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۲۲، ترجمه محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۷۴.</ref> | علامه طباطبائی معتقد است {{عربی|مُوتُوا|ترجمه=بمیرید}} نه امر لفظی که امر تكوینی است. در نتیجه ممکن است كه مرگ این گروه به شکل طبیعی (بیماری طاعون) واقع شده باشد. این سنت الهی بر سراسر جهان هستی و عالم حیات حكومت میكند که خدا عوامل مرگ را فراهم میکند، و انسانها در اثر عوامل طبیعی میمیرند.<ref>طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۲۲، ترجمه محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۷۴.</ref> |