اختیار انسان‌ها در به‌دست آوردن کفر یا ایمان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
ب) قضا و قدر عینی تکوینی: این دو نوع از قضاء و قدر در متن واقع و تحقق بیرونی اشیاء می‌باشد.
ب) قضا و قدر عینی تکوینی: این دو نوع از قضاء و قدر در متن واقع و تحقق بیرونی اشیاء می‌باشد.


تقدیر عینی عبارت است از خصوصیاتی که شیء در زمان محقق شدنش از علت‌های خود در وجود خارجی می‌گیرد و قضاء عینی عبارت است از ضرورت وجود شیء در زمانی که عله تامه آن موجود باشد.<ref>محاضرات فی الالهیات، همان، ص۲۲۵ ـ ۲۳۴ ـ ۲۲۳.</ref>
تقدیر عینی عبارت است از خصوصیاتی که شیء در زمان محقق شدنش از علت‌های خود در وجود خارجی می‌گیرد و قضاء عینی عبارت است از ضرورت وجود شیء در زمانی که عله تامه آن موجود باشد.<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۲۲۵ ـ ۲۳۴ ـ ۲۲۳.</ref>


پس مشخص می‌شود که عالم تشریع و تکوین دو عالم مجزا از هم هستند هر چند اصل در عالم تشریع آن است که بنا به قواعد تکوینیات اتفاق می‌افتد ولی خداوند این گونه نظام را پدیدآورده است که انسان در عالم تشریع مختار است و می‌تواند هر عملی خواست انجام دهد و از اعمال خود نتایجی را توقع داشته باشد که طبق قواعد تکوینی اتفاق می‌افتد.
پس مشخص می‌شود که عالم تشریع و تکوین دو عالم مجزا از هم هستند هر چند اصل در عالم تشریع آن است که بنا به قواعد تکوینیات اتفاق می‌افتد ولی خداوند این گونه نظام را پدیدآورده است که انسان در عالم تشریع مختار است و می‌تواند هر عملی خواست انجام دهد و از اعمال خود نتایجی را توقع داشته باشد که طبق قواعد تکوینی اتفاق می‌افتد.
خط ۳۴: خط ۳۴:
حال از عللی که منجر به کفر می‌شود ما با دو مقوله مواجه هستیم اول علت تامه و دوم با قضا و قدر الهی که مستقیماً تحت ولایت خداوند می‌باشد و مخلوق و مطیع خداوند می‌باشد. البته در بحث علت تامه نیز اراده خداوند در طول علل می‌باشد وگرنه هیچ چیزی قدرت انجام کاری را نداشت حال باید ببینیم که علّت تامه کفر را خدا می‌آفریند یا نه از جای دیگر سرچشمه می‌گیرد. با توجه به دو مطلب قبلی که ذکر کردم در خصوص علل باید نقش کافر را بیان کنیم پس در ظرف قضاء و قدر الهی آن را قرار دهیم تا به نتایجی برسیم: علت تامه کفر عبارت است از: علت صوری و مادی که هر دو مربوط به اعمال فاعل می‌باشد و بعد علت فاعلی که باز خود شخص کافر می‌باشد که اعمالی را انجام داده است و علت غایی که متضمن هدف شخص کافر از افعالش می‌باشد. اینجا باید این مطلب را تذکر دهیم که کفر و ایمان از امور انتزاعی و اعتباری هستند که از افعال اشخاص با توجه به آموزه‌های دینی انتزاع می‌شوند ضمناً بیان شد که قضا و قدر تشریعی الهی یعنی اوامر و نواهی خداوند که اشخاص و مکلفین با توجه به آنها به سمت یکی از دو مفهوم کفر یا ایمان سوق پیدا می‌کنند.
حال از عللی که منجر به کفر می‌شود ما با دو مقوله مواجه هستیم اول علت تامه و دوم با قضا و قدر الهی که مستقیماً تحت ولایت خداوند می‌باشد و مخلوق و مطیع خداوند می‌باشد. البته در بحث علت تامه نیز اراده خداوند در طول علل می‌باشد وگرنه هیچ چیزی قدرت انجام کاری را نداشت حال باید ببینیم که علّت تامه کفر را خدا می‌آفریند یا نه از جای دیگر سرچشمه می‌گیرد. با توجه به دو مطلب قبلی که ذکر کردم در خصوص علل باید نقش کافر را بیان کنیم پس در ظرف قضاء و قدر الهی آن را قرار دهیم تا به نتایجی برسیم: علت تامه کفر عبارت است از: علت صوری و مادی که هر دو مربوط به اعمال فاعل می‌باشد و بعد علت فاعلی که باز خود شخص کافر می‌باشد که اعمالی را انجام داده است و علت غایی که متضمن هدف شخص کافر از افعالش می‌باشد. اینجا باید این مطلب را تذکر دهیم که کفر و ایمان از امور انتزاعی و اعتباری هستند که از افعال اشخاص با توجه به آموزه‌های دینی انتزاع می‌شوند ضمناً بیان شد که قضا و قدر تشریعی الهی یعنی اوامر و نواهی خداوند که اشخاص و مکلفین با توجه به آنها به سمت یکی از دو مفهوم کفر یا ایمان سوق پیدا می‌کنند.


از این دو مقدمه مشخص می‌شود که علت تامه کفر را خداوند به وجود نیاورده است تا بتوانیم کفر کافر را معلول اراده خداوند قرار دهیم بلکه کافر از آنجایی که انسان آفریده شده است و ذاتاً طبق حکمت الهی و عدل الهی (که باید هرصاحب استعدادی که می‌تواند به کمالاتی برسد را خلق کند).<ref>همان، ص۱۶۴.</ref> مختار در افعال می‌باشد و با اختیار خود در ظرف قضاء و قدر تشریعی یکسری امور را انتخاب کرده و باعث ایجاد علت تامه برای کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اینکه قضاء و قدر تکوینی عینی حکم می‌کند که با وجود علت تامه هر معلولی، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نیز حتماً باید با وجود علت تامه آن حاصل شود در غیر این صورت تمام قواعدی که طبق حکمت الهی مشخص شده است نقض می‌شود و خلقت حکیمانه را زیر سئوال می‌برد ـ از سوی دیگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامی عواملی که باعث خذلان و کفر می‌شود را بیان کرده است و از طرفی با وعد و وعید خود، انسان‌ها را راغب کرده است که به سوی اطاعت الهی بروند.<ref>ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، همان، ص۴۶۰.</ref> و انسان را نیز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخیص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نیز دیگر رسولانی را برای تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدایت کنند و برای اینکه انسان‌ها در وادی شک و حیرت نمانند معجزاتی را همراه آنها فرستاده است تا مردم یقین به حقانیت آنها کنند و بعد از این همه لطف، بیان داشته است که اگر کفار بعد از سال‌ها عناد و کفر توبه کنند و ایمان آورند نیازی به انجام تکالیف گذشته را ندارند و باب توبه را برای معصیت کاران، دائمی قرار داده است و اینها همه یعنی از بین بردن علل کفر در عالم تشریع که باعث قضا و قدر تکوینی می‌شود حال دیگر می‌ماند انسان و اختیار که یا به خیر کثیر برسد یا خود را خوار و ذلیل کند و در انتها باید بگوییم که خداوند علم به این دارد که انسان با اختیار خود به کدام سو حرکت می‌کند ولی اقتضای خلقت حکیمانه آن است که هر صاحب استعدادی که لیاقت وجود پیدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لایق خودش برساند، یکی کمالات را دنیوی می‌بیند و به همان‌ها راضی می‌شود و دیگری به کمالات دنیوی و اخروی هر دو توجه می‌کند و خود را تحت ولایت عقل و رسولان قرار می‌دهد تا از نعمت‌های هر دو جهان استفاده بکند.
از این دو مقدمه مشخص می‌شود که علت تامه کفر را خداوند به وجود نیاورده است تا بتوانیم کفر کافر را معلول اراده خداوند قرار دهیم بلکه کافر از آنجایی که انسان آفریده شده است و ذاتاً طبق حکمت الهی و عدل الهی (که باید هرصاحب استعدادی که می‌تواند به کمالاتی برسد را خلق کند).<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۱۶۴.</ref> مختار در افعال می‌باشد و با اختیار خود در ظرف قضاء و قدر تشریعی یکسری امور را انتخاب کرده و باعث ایجاد علت تامه برای کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اینکه قضاء و قدر تکوینی عینی حکم می‌کند که با وجود علت تامه هر معلولی، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نیز حتماً باید با وجود علت تامه آن حاصل شود در غیر این صورت تمام قواعدی که طبق حکمت الهی مشخص شده است نقض می‌شود و خلقت حکیمانه را زیر سئوال می‌برد ـ از سوی دیگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامی عواملی که باعث خذلان و کفر می‌شود را بیان کرده است و از طرفی با وعد و وعید خود، انسان‌ها را راغب کرده است که به سوی اطاعت الهی بروند.<ref>ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۶۰.</ref> و انسان را نیز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخیص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نیز دیگر رسولانی را برای تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدایت کنند و برای اینکه انسان‌ها در وادی شک و حیرت نمانند معجزاتی را همراه آنها فرستاده است تا مردم یقین به حقانیت آنها کنند و بعد از این همه لطف، بیان داشته است که اگر کفار بعد از سال‌ها عناد و کفر توبه کنند و ایمان آورند نیازی به انجام تکالیف گذشته را ندارند و باب توبه را برای معصیت کاران، دائمی قرار داده است و اینها همه یعنی از بین بردن علل کفر در عالم تشریع که باعث قضا و قدر تکوینی می‌شود حال دیگر می‌ماند انسان و اختیار که یا به خیر کثیر برسد یا خود را خوار و ذلیل کند و در انتها باید بگوییم که خداوند علم به این دارد که انسان با اختیار خود به کدام سو حرکت می‌کند ولی اقتضای خلقت حکیمانه آن است که هر صاحب استعدادی که لیاقت وجود پیدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لایق خودش برساند، یکی کمالات را دنیوی می‌بیند و به همان‌ها راضی می‌شود و دیگری به کمالات دنیوی و اخروی هر دو توجه می‌کند و خود را تحت ولایت عقل و رسولان قرار می‌دهد تا از نعمت‌های هر دو جهان استفاده بکند.
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
 
== معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر ==
۱ـ انسان و سرنوشت، مرتضی مطهری.
 
۲ـ مجموعه آثار مرتضی مطهری. ج۹–۱۰.
 
۳ـ علل الشرایع شیخ صدوق.
{{پایان مطالعه بیشتر}}


== منابع ==
== منابع ==
۱۱٬۹۱۳

ویرایش