فعالیتهای سیاسی امام صادق علیهالسلام
فعالیتهای سیاسی امام صادق(ع) چه بودهاست؟
برخلاف تصور عمومی، حرکت امام صادق(ع) تنها در زمینههای علمی خلاصه نمیشد، بلکه امام، فعالیت سیاسی نیز داشتند. امام صادق(ع) برای ترویج امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف، از جمله خراسان، میفرستاد تا مردم را به ولایتش دعوت کنند. برخورد امام با یکی از نمایندگان، وسعت دانش و اشراف او بر امور را نشان میدهد. همچنین امام صادق(ع) با سیاستهای بنیعباس مخالفت میکرد و انتقادهای آشکارش به منصور عباسی، نارضایتی او از حکومت عباسی را نشان میداد. امام با وجود فشارها، حاضر به همکاری با منصور نبود و دلیل نرفتن به دربار او را بهروشنی بیان کرد.
امام صادق(ع) از قیام زید بن علی حمایت میکرد. همچنین امام به جای مبارزه سیاسی مستقیم، به پرورش شاگردان در فقه و حدیث پرداخت و مکتب شیعه جعفری را پایهگذاری کرد که به تدریج قدرت گرفت.
اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت
امام به منظور تبلیغ جریان امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف میفرستاد. شخصی به نمایندگی از امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی اطاعت کردند و گروهی نپذیرفتند، و افرادی به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگهداشتند. سپس به نمایندگی از هر گروه، یکنفر به دیدار امام صادق(ع) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با کنیز یکی از همسفران، کار زشتی انجام داد و کسی از آن آگاهی نیافت. هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص گفت: «شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگهداشتند».[۱] امام فرمود: «تو از کدام دسته هستی؟» گفت: «من از دسته احتیاط کار هستم». امام فرمود: «تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل زشت را انجام دادی؟!» چنانکه مشاهده میشود، در این قضیه، فرستاده امام اهل کوفه، و منطقه مأموریت، خراسان بوده در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است، و این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان میدهد.[۲]
امام صادق در مواجهه با عباسیان
در مواجهه با بنیعباس
بنیعباس در آغاز درگیری با بنیامیه، شعار خود را طرفداری از خاندان پیامبر و تحقق عدل قرار دادند. از آنجا که مظلومیت خاندان پیامبر در زمان حکومت امویان دلهای مسلمانان را جریحه دار ساخته بود، و از طرف دیگر امویان بنام خلافت اسلامی از هیچ ظلم و ستمی دریغ نمیکردند، بنیعباس با استفاده از تنفر شدید مردم از بنیامیه و به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند توجه مردم را جلب کنند. ولی نه تنها وعدههای آنان در مورد رفع مظلومیت خاندان پیامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلکه طولی نکشید که برنامههای ضداسلامی بنیامیه، این بار با شدت بیشتر اجرا گردید، به طوری که مردم، بازگشت حکومت اموی را آرزو کردنند! از آنجا که حکومت سفاح، اولین خلیفه عباسی، کوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پایههای حکومت عباسیان محکم نشده بود، در دوران خلافت او فشار کمتری متوجه مردم شد و خاندان پیامبر نیز زیاد در سختی نبودند، اما با روی کار آمدن منصور دوانیقی، فشارها شدت یافت.[۳]
برخورد با منصور عباسی
امام صادق(ع) در زمان منصور از شهرت علمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمیداد. امام صادق(ع) نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را دایر بر اینکه امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کردهاند، پنهان نمیداشت.[۴]
ابن عنبه مینویسد: «منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ کرد.» فعالیتهای امام بهطور عمده در پنهانی انجام میگرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهلبیت(ع) دستور میداد، چنانکه روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است. امام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز میزد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار میگرفت. چنانکه روزی به آن حضرت گفت: «چرا مانند دیگران به دیدار او نمیرود؟» امام در جواب فرمود: «ما کاری نکردهایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمیدانی که تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟» بدینگونه بود که امام نارضایی خود را نسبت به حکومت او ابراز میداشت.[۵]
در فرایند قیام زید
زید بن علی، برادر امام باقر(ع) بود و با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشمگیری برای زید و حرکت انقلابی او به وجود نیامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.[۶]
مسئله برخورد امام صادق(ع) با خروج زید و با فرقهای به نام زیدیه میباشد. در برخی از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و صادق(ع) بوده است، چنانکه از او نقل شده که میگفت: «جعفر امامنا فی الحلال و الحرام». «جعفر، امام ما در حلال و حرام است».[۷][۸][۹][۱۰] در روایتی از امام صادق(ع) درباره زید چنین آمده است: «رحمه الله، اما أنَّه کان مؤمناً و کان عالماً و کان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفی، اما أنَّه لو ملک یعرف کیف یُضَعْها». «خدا او را رحمت کند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گویی بود، که اگر پیروز میشد وفا میکرد و اگر زمام امور را به دست میگرفت، میدانست آن را به دست چهکسی بسپارد».[۱۱]
پس از قیام زید و به خصوص به دنبال روی کار آمدن بنیعباس، بنیالحسن از بنیالحسین جدا شدند[۱۲][۱۳][۱۴] و به بهانه زید و فرزندش یحیی، روی کار آوردن یکی از بنیالحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسین بن حسن بن علی(ع) را مورد توجه خود قرار دادند.[۱۵][۱۶]
اینها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان نام نهاده شد.[۱۷]
در حدیثی آمده است: «زیدیان امام صادق را متهم میکردند که ایشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد».[۱۸]امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: «ولکنّی أکْره أن أدع علمی الی جهلهم». «ولی من نمیخواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم».[۱۹]
دعوت از ابوسلمه
سیاست نخست امام صادق(ع) یک سیاست فرهنگی و در جهت پرورش اصحابی بود که از نظر فقهی و روایی از بنیانگذاران تشیع جعفری بهشمار آمدهاند. برای این کار به راه انداختن یک جریان شیعی فراگیر با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قیامی علیه حاکمیت آغاز و دستیابی به پیروزی از آن ممکن باشد وگرنه یک اقدام ساده و شتابزده بود که نه تنها دوام نمیآورد بلکه فرصت طلبان از آن بهرهبرداری میکردند.[۲۰]
در جریان حرکتی که زید بن علی و پس از آن یحیی بن زید در خراسان به آن دست زدند، همراه با این تلاشها آن عده از طالبیان که بنا به نقل برخی، به طرفداری از جانشینی ابوهاشم بن محمد بن حنفیه فعال بودند به قتل رساندند. نتیجه کار بعدها معلوم شد؛ زیرا فقه جعفری، بنیانگذار تشیع نیرومندی گشت که روز به روز اوج بیشتری گرفت، اما زیدیه و خوارج که منحصراً در خط سیاست کار میکردند، طولی نکشید که دچار محدودیت فرهنگی شده و کمکم موضع نسبتاً نیرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند.[۲۱]
منابع
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج (۱۳۸۵). مقاتل الطالبین. تهران: المکتبة الحیدریة. ص. ۴۰–۴۱.
- ↑ پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۳۷.
- ↑ نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
- ↑ نوری، میرزا حسین (۱۴۰۹). مستدرک الوسائل. ج. ۱۲. بیروت: مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه. ص. ۳۰۷.
- ↑ اربلی، علی بن عیسی (۱۴۰۴). ، کشف الغمه فی معرفه الأئمه،، ش، ج ۲، ص ۲۰۹–۲۰۸. ج. ۲. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ص. ۲۰۹–۲۰۸.
- ↑ نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
- ↑ پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۶۱–۳۵۶.
- ↑ نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
- ↑ خزار قمی، ابوالقاسم (۱۴۰۱). کفایه الاثر. قم: موسسه بعثت. ص. ۳۲۷.
- ↑ حیدری، سید محمد علی (۱۳۹۱). سیره و قیام زید بن علی. تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی چشمه. ص. ۴۹ به بعد.
- ↑ پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۸۵.
- ↑ المقریزی، قیالدین احمد بن علی (۱۹۹۸). خطط مقریزی. ج. ۴. بیروت. ص. ۳۰۷.
- ↑ گروهی از نویسندگان (۱۳۷۸). نامه دانشوران. ج. ۵. تهران: شرکت چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ص. ۹۲.
- ↑ کتبی، محمد بن شاکر (۱۹۷۳). فوات الوفیات. ج. ۱. بیروت: دار صادر. ص. ۲۱۰.
- ↑ قتیبه دینوری (۱۴۱۰). «باب۲۵». عیون اخبار الرضا. ج. ۱. بیروت: دار الکتب العلمیة.
- ↑ شیخ صدوق (۱۳۷۶). «مجلس۱۰». ، آمالی صدوق، مجلس ۱۰، ص ۴۰. تهران: کتابچی. ص. ۴۰.
- ↑ خلیلاللهیان، عبدالرحمن (۱۳۶۴). سیره و قیام زید بن علی. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. ص. ۱۶۸.
- ↑ قمی، شیخ عباس (۱۴۱۳). وسائل الشیعه. ج. ۲. قم: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام. ص. ۳۲.
- ↑ مامقانی، عبدلله (۱۴۱۲). تنقیح المقال فی علم الرجال. ج. ۱. قم: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام. ص. ۴۶۸.
- ↑ نوری، میرزا حسین (۱۴۰۹). مستدرک الوسائل. ج. ۱۲. بیروت: مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه. ص. ۲۰۳–۲۹۱.
- ↑ ابن عنبه (۱۳۸۰). عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب. بیروت: المطبعة الحیدریة. ص. ۱۹۵.